تصویر شماره #12رون، هری و هرماینی در حال راه رفتن توی هاگوارتز بودن که اتفاقی صداهایی از یکی از در ها شنیدن که نمیدانستند به کجا میرود.
- چقدر دیگه میخواهی معطل کنی؟! میدونستم نمیتوانم بهت اعتماد کنم.
-قربان! من دارم همه ی تلاشم رو میکنم. لطفا یکم دیگه بهم وقت بدین. من نقشه های فوق العاده ای دارم!
-دو روز بهت فرصت میدم و گروه دیگه نمیتوانی...
_إه.
(رون وقتی درون اتاق را میبیند صدایی از در می رود.)
در اتاق و... (اسم شوم) و اسنیپ بودند. اسنیپ جلوی در میاید تا چک کند کسی آنجا نباشد. و بچه ها سریع فرار می کنند. همان موقع به لارا بر می خورند. لارا یک هافلپاف بود که کمابیش با هرماینی دوست بود. (لارا منم) وقتی آنها را میبیند سر صحبت را باز میکند:
-آه. مواظب باشید! از کی اینجوری فرار میکنید؟
-اسنیپ! آه نباید بهت می گفتم...
بچه ها مجبور میشوند جریان را تعریف کنند. لارا از آنجایی که زیادی مهربان بود بسیار باهوش هم بود. او تصمیم میگیرد که به آنها در پیدا کردن جریان کمک کند. آنها روز بعد موقع به آنجا بر میگردند. اسنیپ و اسمشو نبر در آنجا دوباره در حال صحبت بودند.
-قربان من طبق نقشه عمل کردم. حالا نقشه دست ماست.
-همین امروز بعد از درس دادن به بچه ها بگو یکی از فامیل هات فوت کرده و خودت رو نگران نشون بده. همون موقع برو و ماشین جادویی (magic car) رو برام بیار.
-من هنوز نمیدونم اون ماشین به چه دردی میخوره!
_بعدا میفهمی!
وقتی اسنیپ درس دادن را تمام میکند طبق نقشه از مدرسه بیرون میرود. یا بهتر بگویم تظاهر می کند. بچه ها باهم به دنبال او می روند. او راه رو ها و اتاق های تو در توی زیادی را طی می کند که به یک محوطه می رسد آنجا سه ماشین وجود دارد. اسنیپ سوار یکی از آنها میشود و میرود. وقتی می رود بچه ها سوار ماشین های دیگر میشوند. لارا و هرمونی تو یک ماشین و رون هری تو یک ماشین ولی هیچ کدام رانندگی بلد نیستند. وقتی توی ماشین مینشینند ماشین خودکار روشن میشود. و به سمت بیرون حرکت میکند وقتی بیرون می آیند ماشین سرعتش را زیاد میکند. بیشتر و بیشتر تا اینکه پرواز میکند! ماشین در هوا می چرخد و میچرخد تا اینکه سخنگوی ماشین شروع به حرف زدن میکند.
-سلام! خانم یا آقا محترم به ماشین جادویی خوش آمدید. سه ماشین جادویی وجود اما فقط یکی از آنها شما را به سوی جزیره تک شاخ میرساند!
اگر وولدنمورد به سرزمین تک شاخ برود میتواند آنقدر قدرت کسب کند که خود به تنهایی بیرون بیاد. ماشینی که هری و رون سوار شدند آنها را به سرزمین تک شاخ می
برد. ولی لارا و هرماینی دو تا دور هاگوارتز را میچرخند و میچرخند که کم کم حالشان بد میشود. وقتی هری و رون برمیگرند ماشین را به یک جای دیگر میبرند. و بعد پیش دامبلدور می روند. دامبلدور به آنجا می رود و اسنیپ را گیر می اندازد. وولدنمورد قول برگرداندن لیلی (مادر هری) را به او داده بود چون او لیلی را دوست میداشتم و لیلی مرده بود. اما وولدنمورد نمیتوانست این کار را بکند مگر این که به جزیره تک شاخ می رفت. اسنیپ جای وولدنمورد را می گوید و آنها برای همیشه از دست او رها میشوند.
پایان
____________
ولدنمورد؟ ولدمورت؟
داستان خوبی بود و اگه قبل از ارسالش یه دور با دقت می خوندیش تا اشتباه تایپی پیش نیاد، خیلی خوب می شد.
تایید شد
ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۳۰ ۱۴:۰۰:۳۵