هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (جیمزسیریوس)



Re: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ پنجشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۰
نقل قول:
یه روز وقت دارین استراحت کنین تا بعدش بریم سراغ خان پنج!


شب:
ولدمورت و مرگخواران:
دامبلدور و محفلی ها:
قربانی ها :
مرلین فلامل:

صبح

مرلین فلامل: خب! حالا میریم سر خان پنجم!
آلبوس دامبلدور مطیعانه ایستاده بود و ولدمورت هنوز در خواب ناز بود.
دامبلدور: آقا اجازه؟ تام اینا هنوز خوابن.
- خب بیدارش کن!
- آقا اجازه؟ نمیخوایم. بیدارش کنیم بازم میبره از ما. خان پنجمو بگین من خودم تنهایی برم دنبالش برنده شم.
- میگم بیدارش کن!!

و آلبوس دامبلدور، پس از صاعقه ای که همراه با فریاد مرلین فلامل در فضا طنین انداخت، به این نتیجه رسید که لرد را از خواب بیدار کند. پس با احتیاط به او نزدیک شد و با نوک ریشش دماغ لرد را قلقلک داد.
- تامی بابا؟ پاشو پاشو کوچولو، از پنجره نیگا کن. با چشای قشنگت، منظره رو نیگا کن..
لرد که با شنیدن صدای دامبلدور به یاد روزهای لعنتی مدرسه اش و برنامه های آبکی ساعت هفت صبحی تلویزیون و صبحانه ی چایی شیرین و نون پنیری که از گلویش پایین نمیرفت افتاده بود، با عجله انگشتش را از دهان بیرون کشید و به فرض اینکه از سرویس مدرسه جا مانده از خواب پرید.

- کیه!؟ چیه!؟ ساعت چنده؟!

صدای صاحب مقبره بار دیگر طنین افکند:
- خب، خان پنجم اینه : هر کی زودتر چت باکسو درست کرد! بدو بدو!
دامبلدور و لرد :
- امم..آها، ظاهرا درست شده..خب..امم ..ای بابا کاش دیشب بیدار میموندم فکر میکردم یکم. یه ذره ول بچرخین تا من یه چیزی پیدا کنم

چند ساعت بعد:
ولدمورت و دامبلدور بعد از کمی چرخیدن در جنگل ممنوعه برگشتند، ولدمورت با دهانی خیس از خون نقره ای تکشاخ و دامبلدور با بغلی پر از گل .
- خب، خان پنجم اینه که باید تو بلیت های مدیران نفوذ کنید و 3 تا از خنده دارترین بلیت هایی رو که طی ماه گذشته بهشون رسیده واسم بیارین. هر کی زودتر و باحال تر اورد خفن تره!

دامبلدور منوی مدیریتش را نوازش و نیشخندی شیطانی روانه ی لرد کرد که با سر و صورت چرب و خواب الود، هنوز نمیدانست در چه مخمصه ای افتاده.



Re: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۰
نقل قول:
پناه بر مینی ژوپ خال خالی ملکه! اینجا چرا ای شلیه!؟ اومدم بگم تو آدم خیلی بوقی ای هستی.. از بقوی هایی که اصن لنگه شون تو آمریکا هم پیدا نمیشه! آخرین بارت باشه که زیر پست جیمز سیریش پاترو ویرایش می کنی بهش میگی اخراجی! هرچی باشه ما ریشی با این پسره سفید کردیم.. برادر بزرگی خرس برادری چیزی بودیم خیر سرمان..

حالا بماند که کلاه گیس فرفری ملکه ما را تحت لوای خودش گرفته مترقی شدیم کت شلوار می پوشیم فوکول می زنیم! ولی هنو پسی خوب می زنیم.. یه پسی بهت می زنم فعلا مورف الحساب.. دفعه ی دیگه نهنگو می کنم تو حلقت.. توله گرگو می کنم تو دماغت ..گنجشکا رو تو گوشت و نجینی رو هم می دم نصرتی!

حواستو جمع کن! ما از جیمز حمایت می کنیم!


داوش!! به موقع اومدی بیا منو از شر این دیوونه خلاص کن!! ..

خفه! حرف نباشه! و در مورد تو بهترین مرگخوارتازه وارد، بدون در نظر گرفتن اینکه میدونم ماشین لباسشویی رو خودت روشن میکنی و نه نه این اشتباهه! میگم:

اینجا تاپیک منه، هر کاری عشقم بکشه میکنم. جیمز هم فراوون ریخته. این نه، یکی دیه!


نه نه داوش نههههههههههه!

شتلق! ویرایش زیر ویرایش ناظر میکنی پسره ی تخس بوق!؟

نقل قول:
کی جرات کرده دسترسی جیمز رو بگیره؟ کی جرات کرده دسترسی پسر هری پاترو بگیره؟ کی جرات کرده دسترسی یکی از بهترین نویسندگان سایتو بگیره؟ کی جرات کرده دسترسی مسئول چندین ساله محفلو بگیره؟ بدو بیا دسترسیشو بده تا نزدم به چشم و چارت!


{اسمایلی جیمز وحشی که موهای بلند صورتش آروم آروم میره تو پوستش و اخماش وا میشه}

نقل قول:
آهان دیدی ترسید اومد داد.





" و بدین ترتیب، جیمز کوچولوی خشن ما نرم شد و از همه ی جیمز ها عذرخواهی کرد، از وزیر دیگر تشکر کرد و با دامبلدور دوست شد و به خوبی و خوشی، تا شورش بعدی در رانده شدگان، شما را به خدای بزرگ سپرد! "



ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۸ ۲۲:۲۸:۱۳


Re: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۰
سلام جیمز.

ایـ..ین ماموریت منه
بفرمایید. خدافس!

به به به به چه بچه ی خوبی. نیگا چقد مودبه. ماموریتشو انجام میده گزارششو مینویسه زیر ویرایش ناظرم ویرایش نمیکنه . آفرین پسرم ولی پس کو لینک ماموریتت عزیزم؟

اوپس. یادم رفته بود ببخشید. ایناهاش!

ویرایش زیر ویرایش ناظر!؟ کارای نادرست؟!
اخراج!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۶ ۱۰:۴۸:۵۶
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۶ ۱۰:۵۰:۴۷


Re: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۰:۲۲ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۰
من یک جیمزم! یک جیمز رانده شده!

لرد متفکرانه پرسید: هومم..یعنی دیگه قربانی نمیخوای؟
صدای ققنوس وار صاعقه مانند ِ خفن از میان مقبره گفت: میخوام میخوام چرا نمیخوام؟ این فیلم هندی مقدمه بود. ولی قربانی سر جاشه! زود باشین من گشنمه.

لرد ولدمورت سریعا دستش را پیش برد و یقه ی لودو بگمن را کشید و او را روی مقبره انداخت.
- این از دنگ من!

آلبوس دامبلدور که تا آن لحظه در سکوتی معنوی فرو رفته بود و متفکرانه به اعضای محفلش نگاه میکرد، سرفه ای کرد و دستش را به میان محفلی های نگران برد و جانوری را از میان آن ها بیرون کشید و او را جلو انداخت.
- بیا. اینم دنگ من

لرد: واقعا که چقد پستی پشمک.
مرلین از درون مقبره: زنگ بزنم از یونیسف بیان ببرنت پیرمرد؟

آلبوس دامبلدور که سعی داشت نگاهش را از چشمان خشمگین جیمز کوچک بدزدد، حق را به جانب خودش داد:
- این ذلف کفن مقصره!! مگه نمیبینی به ریش من و کله کچل این (اشاره به ولدک) میخنده؟!

لرد ولدمورت سری به نشانه ی تاسف برای آلبوس دامبلدور تکان داد و گفت: خب بخنده! بچه س دیگه!

دامبلدور اصرار کرد: نمیخواام! من دوسش ندارم، اصلا آزاد، قوی، جنگجو و سربلند نیست. کوتوله س. هجو مینویسه. اصن من این بچه رو نمیخوام. ارزونی خودتون، پشمم حلال، ریشم آزاد!

مرلین اهی کشید و ناچار، دو دست خفنش را از مقبره بیرون آورد و یقه ی جیمز و لودو را گرفت و دو قربانی را به درون مقبره کشید.
نگاه نافذ و خشمگین جیمز و چشم های نگران لودو در آخرین لحظه به ترتیب دامبلدور و ولدمورت را میکاویدند.



Re: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۰:۰۵ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۰
سلام جیمز.

نچ نچ واقعا که چه آدمای بی فرهنگی پیدا میشن.
تازه زیر ویرایشتم ویرایش کرده بود پدرسوخته. اخراج کم بود. من اگه جات بودم تو چت باکس فلکش میکردمــ...

چت باکس خرابه!

فلکش میکردم که عبرت همه جهانیان شه.
آقا اینم ماموریت ما. شرمنده کم شد وقت نداشتم دستمم گرم نشده هنوز.

چرا زیر ویرایش من ویرایش کردی؟ مگه نمیدونی کار نادرستیه؟!! بزنم فلکت کنم!؟

ماااااااع!! من داشتم پستمو مینوشتم تو یهو اومدی وسطش ویرایش کردی!! چجوری اینکارو کردی؟!

اهم. ما چاکریم! دیه دارندگی برازندگی داداش من! چاردیواری اختیاری دیگه.
وایسا بینم!! تو که باز زیر ویرایش من ویرایش کردی!! زیر این ویرایشمو ویرایش نمی کنیا! فهمیدی؟!


دهه..چرا جواب نمیدی؟! گفتم فهمیدی؟!

مممم... بله

مگه نگفتم بعد ویرایشم ویرایش نکن!؟ تو اخراجی!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۶ ۰:۰۷:۱۰
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۶ ۰:۰۹:۳۱
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۶ ۰:۱۲:۱۹
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۶ ۰:۱۶:۱۱
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۶ ۰:۱۸:۴۶


Re: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۲۳:۵۵ یکشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۰
من یک جیمزم! یک جیمز رانده شده!

همان وقت - گروه محفلی ها:

خششش...خششش...
- پروفسور! اون بیسیم رو جواب بده!
خششششش...خششش..
- الان جواب میدم هری
خششش..خششش..
- د ِ جواب بده دیگه!!

آلبوس دامبلدور در حالیکه سراسیمه در ریشش کند و کاو میکرد:
- پیداش نمیکنم خب.. وگرنه فک میکنی خوشم میاد همه ی ریشم بندری بزنه؟ .. آها ایناهاشش.

دامبلدور، تاکی واکی کوچکی را از اعماق ریشش بیرون کشید و دکمه ی آن را فشرد:
- الو؟
- خششش..پروفسور! خبرای جدید..خششش.
- خش خش نکن ببینم چی میگی بچه!
- خن! (ok) پروفسور، مرگخوار ها و لرد سیاه هم دنبال سنگ جادوئن. دارن از مسیر روبروی شما میان، دیر یا زود با هم برخورد میکنین.
- هولی شت!
محفلی ها:
البوس دامبلدور بی آنکه ذره ای احساس شرمندگی کند ادامه داد:
- تو از کجا فهمیدی؟

جاسوس ناشناس با صدای نکره اش پاسخ داد:
- باهاشون رو در رو شدم پروفسور. البته قرار بود بره خورش فسنجون بخوره قیمه بادمجون بخوره بعد بیاد من بخورمش. ولی وقتی برنگشت مطمئن شدم که دنبال سنگه و یحتمل باهاش روبرو میشین.

آلبوس دامبلدور، متفکرانه شپشی را از درون ریشش بیرون آورد و به حشره اخم کرد. سپس در حالیکه همان انگشتش را به دهانش فرو برده بود، گفت:
- ممنونم تدی. میدونستم بالاخره تام تقلیدکار سر و کله ش پیدا میشه. اصلا بدون اون که صفا نداره.

و بعد، درحالیکه قرچ قرچ صدای جویده شدن سر شپش بی نوا زیر دندان های نیش پیرمرد در جنگ طنین انداز میشد، تماس را قطع کرد.


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۵ ۲۳:۵۹:۴۵


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ یکشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۰
کدوم جیغ پدر من؟
کدوم مدیر؟ کدوم انتقاد؟ کدوم پیشنهاد؟ کدوم...؟

از در و دیوار سایت اشکالات فنی داره میباره بعد اینا میگن زیر ویرایش ناظر ویرایش کار درستی نیست.



Re: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲۲:۵۱ یکشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۰
نقل قول:
جیمز چرا به جیمز میگی پدر سوخته؟ پدر جیمز منم ها. به من میگی سوخته؟ خودت پدر سوخته ای پدر سوخته.


پسرت تخس بود اخراجش کردم
ادبش کن، چه وضع بچه تربیت کردنه؟
حالا که پاتو گذاشتی تو این تاپیک دچار کینه و نفرین این تاپیک میشی بابا، تو عضو محفلی هستی که منو راه نداد، باید جور بچه تو بکشی بری به جاش ماموریتی که دادمو اجرا کنی!



Re: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
سلام جیمز،

من فردا مدرسه دارم الان از وقت خوابم گذشته نمیتونم شرکت کنم تو ماموریت، شرمنده دیگه ایشالا فردا یا پس فردا یا پسون فردا و اینا جبران میکنم.

ایول، برو ما پشتتیم!

یعنی چی نمیتونم شرکت کنم!؟
بچه من رو تو حساب کردم، چی چی رو ما پشتتیم؟! شما که همین شب اول پشتمو خالی کردین نامردا! وقتی توانایی و وقتشو ندارین بیخود میکنین عضو میشین!


همینه که هه داداش، من نمیتونم شرکت کنم، جیگرشو داری اخراجم کن!

اولا که جیمز عزیزم ویرایش زیر ویرایش ناظر درست نیست.
اما در مورد درخواست مرخصیت باید بگم برو بمیر! چیزی که زیاده جیمز! تو اخراجی! بقیه جیمزا هم همینجا بهشون میگم که من چون خودم فردا مدرسه دارم عیب نداره شما هم برین مدرسه، ولی این یدونه رو باید اخراج کنم! زیر ویرایش ناظر ویرایش میکنه، پدرسوخته!!


پدر خودت سوخته. منم میرم مرگخوار میشم اصن!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۳ ۲۳:۰۲:۴۷
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۳ ۲۳:۰۴:۲۷
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۳ ۲۳:۰۷:۴۵
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۳ ۲۳:۱۱:۳۳


Re: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
خب مث اینکه این کلوپ واقعا فقط مال منه!

خب چه اشکالی داره! این تاپیک مال منه، واس خودم ماموریت میدم، در ماموریت شرکت میکنم، پیروز میشم و خودم رو تشویق میکنم. شکست میخورم و خودم رو شکنجه میکنم.

تازه: تو ماموریت های شما هم شرکت میکنم ای مرگخواران! ای محفلیان! ای الف دال! ای اوباش هاگزمید! ای المپیک دیاگون! میام شرکت میکنم و پیروز میشم و اگه ازم شکست بخورید تنبیهتون میکنم و وای به حالتون اگه ازتون شکست بخورم، تنها گیر آوردین؟!

بعد از ماموریت ها، به خودم گزارش میدم و از خودم گزارش میخوام. درخواست نقد پستمو میدم و پستمو نقد میکنم و دیوونه هم خودتی! اصن تو اینجا چیکار میکنی!؟ برو بیرون! اینجا مال منه! اینجا ملک خصوصیه!
تو حق نداری اینجا پست بزنی. یه بار دیگه پستت بیفته اینجا پاره ش میکنم! میندازمت جلو نهنگام!

خب، جیمزای عزیز، ماموریت اول!
برین تاپیک جنگل ممنوعه و تا میخوره پست بزنین!

اول پست هاتونم این شعارو بنویسین که بعضیا که تو محفل راتون ندادن و ریششونم خیلی درازه و من اسمشونو نمیبرم که آبروشون نره عذاب وجدان بگیرن!


" من یک جیمزم! یک جیمز رانده شده!"








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.