-
-
-
-
- گفتی چی بگم عمو؟! گفتی چی بگم بهم پاستیل می دی؟
کارگردان پیام بازرگانی با صدایی آرام اما آزرده گفت:
- اگه به ارکوارت راکارو رای بدین دیگه نگران هزینه هاتون نیستین !
بچه کوچکی که گویا برای تبلیغ کردن آمده بود، با گیجی سرش را خاراند!
- با پوشک راکارو دیگه نگران جیش نی نی هاتون نیستین!
کارگردان سراسیمه به طرف صحنه دوید و کودک را از صحنه دور کرد.
- کات! نگیر آقا؛ نگیر! گفتم بچه ای که پوشک تبلیغ می کنه رو نیاریما!
دستیار صحنه نگاهی به کودک انداخت.
- جناب کاندیدا محترم گفتن هر وقت وزیر شدن و اولین حقوقشون رو دریافت کردن، دستمزد ما رو میدن.
- اومدیمو وزیر نشد؛ اونوقت کی حق ما رو میده!
دستیار شانه هایش را بالا انداخت.
- گفتن با معاونشون صحبت کنین.
کارگردان چشمانش را دور حدقه چرخاند.
- پس صحنه رو آماده کن دوباره ضبط می کنیم.
- با همین بچه؟
- به ما ربطی نداره ما پولمون رو می گیریم، کلی تبلیغ دیگه هست بدو که دیرمون شد!