هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: خوش قیافه ترین بازیگر در فیلم های هری پاتر
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۲
#1
سدریک که از همه خوشگل تر بود ولی یه کم که فکر می کنم به نظرم لردولد مورت بعداز تغییر شکل خیلی بهتر بودا ! نه ؟؟؟0


تصویر کوچک شده


پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲
#2
من صبا کمالی هستم 13 ساله ... الان دارم می بینم آخرین پست واسه 10 سال پیش بوده ...
من و خانوادم کلا از چیزایی مثل هری پاتر و اینا دور بودیم ... یه روز داشتم کتاب دانلود می کردم ... چشمم افتاد به هری پاتر گفتم ببینم چه طوره ... اول از همه سنگ جادو رو خوندم ... بعد جام آتشو ... بعد محفل ققنوسو بعدم شاهزاده دورگه رو ... بعد شروع کردم به خوندن یادگاران مرگ ... وسطاش زندانی آزکابان و تالار اسرار رسید دستم...همزمان هر سه تاشونو خوندم ....
کتابای هری پاتر ، حماسه ی دارن شا ، حماسه ی لارتن کرپسلی ، نبرد با شیاطین در جستجوی دلتورا و مجموعه ماجراهای بچه های بدشانس از جمله کتاباییه که خوندم ... آهان آرتمیس فاولم هست


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۲:۰۹ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲
#3
من شکست عشقی خوردم می رم محفل ققنوس عضو می شم !

این وسط یه مشکلی وجود داره.
محفل ققنوسم بدون سابقه و بدون پست ایفای نقش کسی رو قبول نمیکنه. هیچ گروه جدی و خوبی قبول نمیکنه.میتونین یه نگاهی به درخواست دهنده های قبلی و جوابهاشون بندازین.چه اینجا و چه در محفل.

دوباره شکست عشقی میخورین!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۸ ۱۴:۵۲:۵۳

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲
#4
. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

از بدو تولدم در خدمتم لرد سیاه بودم ! سوالتون به شعور آدم و در مورد من مار توهین می کنه !

2. سابقه ی عضویت در محفل؟

این یکی هم همین طور !
: |
خیر

3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟

دماغ رهبراشون !

4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

من و لرد سیاه که کچلیم ... بقیه که مهم نیستن ... هستن ؟

5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

نیششون بزنیم !

6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

شما باید بهترین رفتارو بعد از لرد سیاه با من داشته باشین ...
7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟

از اون جایی که لرد سیاه علاقه ی خاصی به مار ها ( تعریف از خود نباشه ) دارن دوست داشتن تا چهره ای شبیه اونا پیدا کنن ... بقیشم نیازی به گفتن نداره !


8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

من مطیع لرد سیاهم ! ولی اون معلم درس مشنگا از همه خوشمزه تر بود !

9. نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بیان کنید:

ریش : تجربه شو ندارم ... نظری هم ندارم ... البته اینو باید بگم که یاد دامبلدور می افتم !

طلسم های ممنوعه: اگه می تونستم مطمئنن کارای زیادی باهاشون می کردم !

الف.دال: یه سری بچه سوسول جمع شدن دور هم فکر کردن خیلی ! هی ... رهبرشون همون کسی بود که دوستم باسیلیسکو کشت !


نجینی عزیز

شما تجربه ایفای نقش ندارین.ملاک تایید در این گروه پستهای ایفای نقش شماست.

تایید نشد.

موفق باشید.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۷ ۱۶:۲۸:۲۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲
#5
نام شخصيت انتخابي:نجینی
گروه:اسلایترین
ویژگی های ظاهری و اخلاقی: یک مار بزرگ و سبز
چوبدستی: ماره و چوب نداره ولی اگه دست من بود می گفتم : 27/5سانتی متر با هسته ی پر ققنوس
جارو: اینم نداره اگه دست من بود می گفتم خودش پرواز می کنه !
معرفی کوتاه:نجینی مار لرد ولد مورت بود که در کتاب هفتم معلوم شد که یکی از هورکراکس های لرد سیاه است و در آخر به دست نویل لانگ باتم و با شمشیر گودریک گریفندور کشته شد ...

تایید شد!



ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۶ ۹:۵۹:۴۹

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲
#6
- ... آره بچه ها ... این همه مدت من خببر نداشتم که اسنیپ طرف ماست ... ولی بعد ...
- بابا ! چرا باهات بد اخلاقی می کرد ؟
- خب اون ...
جینی مانع ادامه ی صحبت ها شد :
- ااااا ... هری ! از الان مغز بچه ها رو پر نکن بذار بزرگتر بشن بعد ...
- اما مامان !!! ما می خوایم بشنویم !
- لی لی ! شاید بهتر باشه بری اول اتاقتو مرتب کنی!
- مامان تو که می تونی با یه ورد کلکشو بکنی !
- ساکت ! از این کلمات وقیحانه استفاده نکن ! مسئول کارگاه نمایشنامه نویسی بدش میاد تایید نمی کنه ! زود برو بالا اتاقتو مرتب کن !
لی لی با عصبانیت سر تکان داد و همراه با جیمز ، فرد ، رز ، آلبوس ، هوگو و تدی به اتاقش رفت ...

_________
مگه من تورو تائید نکردم؟!
تائید شدی که... :|
برو شخصیتتو معرفی کن،این جا مسئول کارگاه نمایشنامه نویسیو سر کار نذار!


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۵ ۱۷:۰۴:۰۱
ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۵ ۱۷:۰۸:۳۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۲
#7
آلبوس سوروس پاتر به سمت کلاه گروهبندی رفت و با ترس و لرز روی سرش گذاشت ...
کلاه مدت مدیدی روی سر او سکوت کرده بود تا اینکه سرانجام فریاد زد:
- اسلیترین!
هرماینی خوشحال بود که حالا اگر هم در اسلیترین بیفتد می تواند به یکی از بچه های پاتر نزدیک شود ... ولی چیزی در اینجا اشتباه بود : همه سکوت کرده بودند و بر خلاف دفعات قبلی صدای تشویقی به گوش نرسید ... بلاخره یکی از بچه های بزرگتر اسلیترین به حرف آمد :
-ما نمی تونیم اونو بپذیریم !
- آقای رکس ! می تونم بپرسم چرا ؟
این صدای پروفسور مک کونگال بود که شوک زده به نظر می رسید ...
-پسر هری پاتر بین ما جایی نداره !
سوروس همان طور بی حرکت ایستاده بود ... پروفسور مک کونگال نگاهی پرسشگرانه به پروفسور های دیگر انداخت ... سپس رو به سوروس گفت :
-فکر می کنم ایرادی نداشته باشه که یه بار بر خلاف گفته ی کلاه گروهبندی عمل کنیم ! ... پروفسور لانگ باتم ! از نظر شما ایرادی نداره که ...
- نه هیچ ایرادی نداره پروفسور ... این اسلیترینیا از اولشم ...
- خیلی ممنونم پروفسور لانگ باتم ... نفر بعدی ...
سوروس به سمت میز گریفندور رفت هرماینی احساس می کرد چشمان او بیش از پیش برق می زند !
-هرماینی ریدل !
هنگام خواندن ریدل لحن متعجب ولی بسیار وحشتزده ای داشت ! و این وحشت هنگامی افزایش یافت که دختری با چشم و موی سیاه و قدی بلند با غرور خاصی که پروفسور مک کونگال فقط در چشم های یک نفر دیده بود کلاه را بر سرش گذاشت و کلاه گروه بندی بلافاصله پس از تماس با موهای او فریاد زد :
-یه خون جادویی واقعی ! اسلیترین !
در واقع کلاه آن قدر سریع عکس العمل نشان داده بود که هرماینی حتی فرصت نکرد انتخابش که گریفندور بود را به کلاه بگوید ...
قیافه ی اسکورپیوس هم وحشتزده به نظر می رسید ...
هرماینی با قدم هایی لرزان به سمت میز اسلیترین می رفت که صدای وحشتزده ی مک کونگال او را بسیار خوشحال کرد ... گویی با خودش کلنجار می رفت :
-نه نمی تونم ... نباید اجازه بدم ... ریدل ! تو هم باید بری گریفندور !
هرماینی با اینکه گفته ی مک کونگال را باور نداشت بسیار خوشحال بود ... ولی نمی خواست غیر عادی به نظر بیاید ... پرسید :
-چرا ؟
- نمی تونم بگم ! کاری که بهت می گم رو انجام بده !
هرماینی با خود فکر کرد هر کس دیگری هم به جای من بود الان بی حرف به سمت میز گریفندور می رفت ... بنابراین او هم همین کار را کرد ...

__________

شما باید با توجه به عکس این صفحه نمایشنامتونو بنویسین!
اما چون من نمیدونم شما چه جوری مغز منو خوندین که می خوام عکس این هفترو دقیقا کلاه گروهب بندی بذارم.
تائید شد!



ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۳ ۱۴:۴۶:۴۸

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.