توی دستشویی متروکه طبقه دوم... دور از هیاهو و همهمه قصر... صدای چیلیک چیلیک قطره های آب که از روی لوله ها سر می خوردند و توی آب می افتادند به گوش می رسید. اگه کسی بیشتر دقیق می شد می تونست صدای هق هق آرومی رو هم علاوه بر صدای آب بشنوه. میرتل مثل همیشه توی دستشویی خودش نشسته بود و داشت برای بدبختی خودش گریه می کرد.
کم کم نفسش گرفت... صبر کرد که نفسی تازه کنه... اون موقع بود که صدای هق هق دیگه ای رو شنید. سرشو با کنجکاوی از وسط در دستشویی آورد بیرون که ببینه چه خبره... دراکو مالفوی رو دید که یه گوشه نشسته و داره گریه می کنه... رفت سمتش و گفت
"چی شده...؟ چرا گریه می کنی؟"
دراکو یهو دست میرتل رو گرفت کشید پرتش کرد به سمت سکو دستشویی!
میرتل توی هوا تاب چرخ و سمت دیگه دستشویی افتاد. بلند شد و یکی از سنگ های دستشویی رو با دستش گرفت و پرتش کرد به سمت مالفوی.
سنگ به سر مالفوی برخورد کرد. مالفوی پرید و از لوستر سقف آویزون شد یه تاب به خودش داد و با لگد به میرتل ضربه زد.
میرتل زمین خورد بلند شد و پرید جلوی مالفوی و شروع کرد به تند تند مشت زدن.
مالفوی نشست و از زیر یه لگد به میرتل زد ولی میرتل پرید و جا خالی داد. بعد رفت پشت سر مالفوی و دوباره زیر مشت و لگد گرفتش.
مالفوی که دیگه نمی تونست ادامه بده... سرش گیج میرفت و همونجا وایساد. یه صدای بلند ترسناک اومد
FINISH HIM!
میرتل هم با یه جیغ بلند مالفوی رو پرت کرد و مالفوی توی آب افتاد...
Pause!
دختر کوچولو وارد اتاق شد:
-داداشی... چی بازی می کنی ؟
-Mortal Combat Harry Potter Version
-میشه منم بازی کنم ؟
-آره... بزار این مرحلم تموم شه...
Resume!
ROUND 2! FIGHT!
داستان جالبی بود.همینکه تونستین نوشته رو در اوج جدیت به طنز بدل کنید خودش مهارت میخواد و به نظر میاد شما از این مهارت بهره دارید.آفرین!
تایید شد.
گروهبندی و معرفی شخصیت.