هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: مرحله دوم جام آتش
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۶
#1
سر تا سر استاديوم كوييديچ مملو از چلغوزاى جادوگري كه اصولا كاري جز خوندن نوشتن و چوب تو كو...له پشتی خود كردن نداشتن و ميزدن دكو پوز خود را با طلسم هاى مزخرف و تسترالى پايين ميآوردن بود.

اين افراد همچون اورانگوتان مناطق حساس بدن خود را ميخاروندن و منتظر بودن تا پرى هاتر... اِ؛ نه؛ اشتباه شد ؛ هري پاتر ، عضو جديد تيم چزغولاك تپه سفلي، نوادگان جودريچ جيريفيندور، وارد صحنه شه و پايين تنه خود را شرقو غرب كنه و اون توپ كوچولو كه شبيه تخم خروس(!) ميباشه را از آن خود كنه و همراه با خنده وسط زمين عر بزنه. بوزوي كبير به عنوان بزرگ حوري فروشان نيز مهمان اين مسابقه شخمي بود و در جايگاه مَهامين، روي جريانات خود نشسته بود.

فادل عردوسي تور به عنوان مجري اين برنامه پا هايش را باز كرده و دست به ميكروفون، از دهانش آب ميچكيد، زيرا چند دقيقه قبل حوري هاي بوزوالدوله اينقد به او غذا داده بودن كه بالا آورده بود.

فادل عردوسي پور با آن صداي شخمي شروع به پشم خوردن كرد و گزارش را آغاز كرد:
-با سلام و عرض خسته نباشيد خدمت اون دوستان عزيز كه پشت تيفيليسيونند و دارند برنامه 85 را تماشا ميكنند!
-برار هنو مسابقه تموم نشده چطور رفتي رو 85؟
-آها بله عذر ميخوام، اين حوري هاي بوزو خان هي حواس مارو پرت ميكنن، ولي خوب، لباس خوبي پوشيدن و ما ميتونيم برنامه رو به طور كاملا زنده پخش كنيم. بله بازيكنان وارد زمين ميشن، در ور راست اسليترين و در ور چپ...

صداي شخمي اي از دهان مرحوم سر نيكلاس بلند شد و گفت:
-اي بي ادب بي شخصيت كپه اوغلي!
-عه، خيلي منحرفيد! در سمت چپ گريفيندور را داريم كه گويا يه بازيكن جديد با شماره 84+1 دارند!؟ بله اسم اون اينطور كه اينجا نوشتن پري هاتر... عه وا نه، چه بدخطه اين آقا! آهان بله به سمعمون رسوندن هري پاتره كه در پست جستجو گره!

بله از سخنان اين مجري مزخرف ميايم بيرون و به ادامه بازي ميپردازيم...

بازي شروع ميشه، ويزلي توپو در دستش داره، پاس ميده اون يكي ويزلي، اون يكي ويزلي پاس ميده اون يكي ويزلي و بله توپو دفع ميكنن بازيكنان اسلي.

٨/٥ دقيقه بعد

همچنان بازي با نتيجه ٢٠-١٠ به نفع چوزغولاك تپه ادامه داره و بازيكنان خود را دارند با جارو مي آزارند. بله كميته ضد آزار كودكان وارد زمين ميشه و بازيكنان اسلي را توبيخ ميكنه! يكي از بازيكنان عنتر اسلي چوبشو به نشانه اعتراض پرت ميكنه... و اوه! شط! شــــــــط! قرار نبود اينجوري شه! هري پاتر رو زمين ميوفته! به خاك رفته اين بشر! داره از درد با خودش بازي ميكنه! اوه يس اوه شط!

٨/٥ دقيقه بعد

تيم گريفيندور بالاجبار كور ممد رو وارد زمين كرده و قرار شده اون به عنوان جستجوگر اون گردالي زرده رو دنبال كنه! اون زياد دنبل ميزنه و كمرشم خيلي گُوده! اون نميتونه ببينه براي همين كور ممده...

به ادامه بازي ميپردازيم؛ بازيكنان اسلي خيلي جوگيرن، اونا دارن به سختي تلاش ميكنن تا ٤٠ امتياز خودشونو جبران كنن با اينكه اندازش كمه ولي خوب سخته كه بهش دست پيدا كنن!

اوه كور ممدو ميبينيم كه داره دنبال يه چيزي ميره، انگار پيداش كرده! اوه نه، اون رفت تو كله زرد يكي از حورياي بوزو! شاه حوري بوزو اونو ميزنه ميگه:
-مگ خودت خارمادر نداري بچه پررو!

بله حالا كه دقت ميكنم حوريه موهاش بلوند بوده! واي ما داريم كجا ميريم! شط! بله اسليترين صاحب توپ طلايي ميشه! گريفيندور از دور مسابقات حذف ميشه و اين يه ننگ بزرگ براي اين تيم قدرتمنده! خاك تو سر بازيكناي گريفيندور!


حوریامو تو خواب ببینی بچه پررو!


قدیمامون این بودیم.
تصویر کوچک شده


حالا شدیم سلطون!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: مرحله اول جام آتش
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۶
#2
-زهر مار، بوق تو بوقتون بره لامصبا!

هنگامى كه حورى هاى بهشتى اش را سر و سامان ميداد سرش را نيز ميخاراند و اين نشانه خوبي نبود. زيرا بوزو فردى است كه اصولا وقتي سرش بخارد يعني اتفاق وحشتناكى در حال افتادن است، آخرين بار كه سرش خاريده بود هیجده تا زن و فرزند را بغل گرفته بود!

او پس از مدت مديدى كه عضو محفل بود كمى مرخصي گرفته بود تا با حوري هايش حال كند و كارخانه پپسي كولايش را، که نوشابه هایش از طریق بوزیدن گاز دار میشدند، سر و سامان دهد. اما دل او طاقت نياورد و پس از خاراندن سر خود فاز هندى گرفته و با حورى هايش همچون آنيتا جابان در فيلم شعله قلمكار خداحافظي كرد و با طمانينه اى غم انگيز سوار ماشين هاي لوكس فولكس غورباقه اي اش شد... نه، او بدون شاه حوري اش نمیتوانست جایی برود، پس حوري ناناسش را هم سوار ماشين كرد و برد...

هشتاد و چهار و نیم دقيقه بعد

بوزو و شاه حورى اش در كنار يك ديگر به همراه ديگر اعضاي محفل نشسته بودند، اصلاً در این محفل، که به نظر بوزو بسیار مزخرف بود، لحظه اي نميشد زرت و پرت نشد!
باز مثل هميشه بحثي عظيم بود، اما اين دفعه موضوع بحث فرق داشت. بوزو متوجه شده بود كه دامبلدور قهوه اى سر فرزندان روشنايي كه تازه به مطالعه كُتُب آسلامي روي آورده بودند را شيره پرورده ماليده است و رفته از حوري سراي بوزو هشتاد تا حوري برداشته و به سفر، قطر کرده است تا از طریق آنجا به تایلند برود و هیچکس هم شک نکند.
و البته بوزو هم آنقدر حوری داشت که اصلا متوجه غیبت این هشتاد حوری نشده بود!

بوزو همچون ميمون هاى فرار كرده از جنگل هاى آمازون شلوار خود را دريد و به روي ميز پريد. اما كسي را نديد كه به او توجه كند، پس نعره زد:
-هوووووووو تسترالا!

همه ساكت شدند و به بوزو نگريستند، بوزو با تغيير استايل و چرخشي شیری، درست مثل یک شیر ژیان در سیرک، روي پاشنه پايش كه مثلا خيلي با كلاس است ادامه داد:
-ليديز اند جنتلمن، امروز ما متوجه شديم اين دامبلدور خيانت كار كه معلم دروس آسلامي بوده سر نوزده فرزند روشنايي را شيره ماليده و با حوري هاي ويكتورياز سيكرت من رفته دور دور!

از دور اشاره اي رسيد...
بوزو با توجه کافی به آن اشاره کوچک، به صحبت هایش ادامه داد:
-بله اشاره ميكنن كه چند تا از حوري هاي خرگوشي ما رم بردن... تف تو ذات پليدش... حالا ما بايد به اين فكر كنيم كه فردي سالم كه حوري هاي زيادي در اختيار ما بگذارد را براي رياست اين محفل مفنگي انتخاب كنيم!

همهمه اي شد و همه با هم شروع به حرف زدن كردند. پس از دقايقي مشورت و سر در گمی ملت، همه يكصدا گفتند:
-كي؟!

بوزو كه ديگر حوصله دیالوگ پراکنی نداشت با طمانينه به خود اشاره كرد و از خدا خواسته طوماري را باز كرد و روي ميز قل داد.

در اين طومار انواع خدماتي كه او به ملت شريف و خرفت محفلي اعطا ميكرد را به قلم آورده بود كه شامل بودند از: فرستادن ٨ حوري بهشتي براي كودكان زير چهارده سال، فرستادن نود حوري بهشتي براي خدمات روزمره براي نوجوانان بين چهارده تا هیفده سال، فرستادن یک حوري بهشتي براي ازدواج براي جوانان بالاي هیفده سال تا سی و نه سال، فرستادن هشتاد و شیش تن از حوري هاي ويكتورياز سيكرت براي ميان سالان چهل ساله به دليل بحران چهل سالگي، فرستادن صد و پنجاه تن از حوري هاي خرگوشي براي لذت بردن از آخر عمر كه مربوط به شستن ظرف ها ميشود!

وقتي اعضا اين فوايد را ديدند جامه ها دريدند و خشتك ها بركندند و از خود بيخود شده، به هم تازيدند به طوري كه همه از دم جر خوردند و ديگر محفلي باقي نماند و این موضوع حتی باعث شد مرگخواران و لردشان هم انگشت به دهان بمانند و بازنشسته شوند تا دنیای جادوگری کلا در صلح فرو رود!


حوریامو تو خواب ببینی بچه پررو!


قدیمامون این بودیم.
تصویر کوچک شده


حالا شدیم سلطون!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۲۹ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶
#3
شناسه‌ی بوزو

نام:بوز

نام خانوادگي:و

سن:85 يِرز

گروه: گریفندور

چوب:سپيدار نوجوان

مغز چوب: دم بوز

پاترونوس: بوز

تيكه كلام: باز بوزيدى؟

مقدار تكلم ساعتى: 85 ساعت در روز سوخن ميگويد و ميبوزد

او در خانواده بوزينه اى در ايالات بوزينگان منهتن به وجود خارجى آمد! با آنكه از كودكى اطرافش بوز ماده زياد بود، ولى هميشه دونبال دوختر همسايه اقدس خانم ميگشت. بعد از 10 يرز زندگى شير تو شير و پاكتى نامه اى شيرى بر وى نازل شد و به مدرسه هاجوارتز مونتقل شود. او بيسيار بيسيار به كسب عيلمو دانيش علاقه داشت، ولى دورى او از اقدس خانم روحياتى او را موريد حملات قرار داد.

او پس از اينكه به عروسى اقدس خانوم دعوت شود و ديد كه اقدس خانوم اون مرتيكه كچل را بوزيد ديوانه شود و تركى تحصيل نومود. او براى سال هاى مديدى هركى ميديد بوز ميكرد، به طورى كه لقبش را ابتدا گوزاشتند مرد بوزى!

او سال ها بعد نه تنها بوز ميكرد بلكه بوز نيز ميزد كه اورا زان پس بوزو شناختند! او هم اكنون يه بوزمَنِ مووفق در عرصه بوزيدن است و هى ميبوزد! او كيلاس هاى رايگانى براى علاقمندگان به بوز ترتيب داده است كه چندان آسيب به جزعيات نميريساند!

شيناسه قبلي پيوز

 تایید شد.


ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۲۳ ۱:۴۶:۴۷
ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۲۳ ۱۷:۱۶:۲۹

حوریامو تو خواب ببینی بچه پررو!


قدیمامون این بودیم.
تصویر کوچک شده


حالا شدیم سلطون!

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.