هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶
#1
آب در تالار اسلیترین جا خوش کرده بود. ظاهرا خیلی هم راحت بود! اسلیترینی ها نمی دانستند دقیقا چه کند تا این که فکری به ذهن بلاتریکس رسید

بعضی آدم ها از هم خوششان نمی آید حتی اگر شبیه هم باشند خوششان نمی آید دیگر! عین دو قطب هم نام آهنربا هستند حال تصور کنیم هر دو شخص مرگخوار باشند هردو شخص اسلیترینی باشند آن وقت چه می شود؟ این که یکی در فکر کشتن دیگری باشد اصلا عحیب نیست!

بلاتریکس با یک حرکت سریع خودش را به اسنیپ رساند یقه اش را گرفت و اسنیپی که حتی مهلت فریاد زدن هم نداشت به آب انداخت! سپس در مقابل چشمان حیرت زده ببیندگان گفت:
-چیه؟ کسی فکر بهتری داشت؟ موهاش چرب بود دیگه! آب رو به خودش جذب میکنه!

و چه کسی جرئت داشت به بلاتریکسی که لحظه ایی پیش بدون چوبدستی عملا دست به قتل زده بود بگوید که "آخه ساحره حسابی! کجای دنیا چربی تو آب حل شده؟! "

آب به رنگ سیاه عجیبی در آمد و پس از چند ثانیه اسنیپ بیهوش را به بیرون تف کرد و رنگش عادی شد.
-باس بیشتر تلاش کنی مووزوزی!




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۶
#2
نام: سوروس اسنیپ

گروه: اسلایترین

چوبدستی: نامعلوم

سپرمدافع: آهو

زندگی نامه:
سِوِروس اسنیپ (به انگلیسی: Severus Snape) از شخصیت‌های تخیلی در داستان‌های هری پاتراست. پروفسور سوروس اسنیپ (۱۹۹۸–۱۹۶۰) ابتدا استاد درس معجون‌سازی (۱۹۹۶–۱۹۸۱) بوده‌است و سپس سمت تدریس درس دفاع در برابر جادوی سیاه (۱۹۹۷–۱۹۹۶) را در مدرسه هاگوارتز عهده‌دار شد و در نهایت به مقام مدیریت هاگوارتز (۱۹۹۸–۱۹۹۷) رسید. وی عهده‌دار یک نقش بسیار مهم، پر خطر و پنهانی در جنگ علیه لرد ولدمورت بود. اسنیپ به طور نیمه‌اصیل از مادری جادوگر به نامآیلین پرنس و پدری مشنگ و غیر جادوگر به نام توبیاس اسنیپ زاده شد. علی‌رغم وجود قدرت و ماهیت جادوگری در خانواده اسنیپ، آنها در منطقه‌ای مشنگ‌نشین و غیر جادوگر به نام بن‌بست اسپینر زندگی می‌کرده‌اند، جایی که در مجاورت و همسایگی خانه خانواده اونز بود. سوروس اسنیپ به لطف این همسایگی در سن ۹ سالگی با دو فرزند خانواده اونز، یعنی لی‌لی (مادر هری پاتر) و پتونیاآشنا شد و احساس عمیقی از علاقه به لی‌لی اونز را در خود درک نمود و از این رو با لی‌لی و خواهرش پتونیا دوست صمیمی شد. وی در سال ۱۹۷۱ اولین سال تحصیلی خود را در هاگوارتز آغاز نمود و در گروه اسلیترین قرار گرفت. سوروس خیلی زود دشمنی خود را با جیمز پاتر (پدر هری پاتر) وسیریوس بلک بروز داد و از این جهت نیز همواره قربانی زورگویی و شیطنت‌های پاتر و بلک در محیط هاگوارتز می‌شد. اسنیپ در جوانی گرایش و علاقه خویش را به جادوهای سیاه نشان داد و به برتری خون خالص مادری خود در گروه اسلیترین در برابر عشق و دوستی به لی‌لی اونز تأکید زیادی داشت؛ چرا که لی‌لی یک مشنگ‌زاده بود و از اصالت جادوگری برخوردار نبوده‌است. این موضوع رابطه دوستانه سوروس اسنیپ و لی‌لی وانز را در تنگنا قرار داد. اسنیپ پس از اتمام و ترک مدرسه به همراه عده زیادی از همکلاسی‌ها و دوستان اسلیترینی خود وارد جمع مرگ‌خواران شد و به آنها پیوست.خیلی زود و مدت کمی قبل از کشته شدن لی‌لی اونز و جیمز پاتر بدست لرد ولدمورت، اسنیپ موضع خود را تغییر داد و به سمت عضویت درمحفل ققنوس گام برداشت و در جنگ جادوگری دوم از اعضای مهم و اصلی محفل ققنوس بود. وی با وجود ترس زیاد در نهایت موفق شد از تحقیقات لرد ولدمورت در رابطه با موضوع وفاداری خود جلوگیری کند. بر خلاف عقیده بسیاری دیگر در مورد اعتماد به او، آلبوس دامبلدور بنا بر دلایل و حقایقی به اسنیپ اعتماد کامل داشت که این دلایل میان آن دو تا زمان مرگشان پایدار ماند. طبق مرگ وی، این دلیل همان عشق و علاقه وی به لی‌لی اونز بوده که موجب تغییر موضع او شده تا به دامبلدور بپیوندد و گامی در راستای مقابله در برابر لرد ولدمورت بردارد. ارتباط بین سوروس اسنیپ و آلبوس دامبلدور نوع عجیب و خاصی از وفاداری بوده است؛ تا جایی که اسنیپ حاضر به پذیرش کشتن دامبلدور به درخواست و نظر خود دامبلدور شد. پیش از کشته شدن دامبلدور، اسنیپ به او قول داد تا دانش آموزان هاگوارتز را در برابر مرگخواران محافظت کند چون مرگخواران احتمالاً همان‌طور که وزارت جادوگری را در دست خواهند گرفت، هاگوارتز را نیز بدست خواهند گرفت. بعدها اسنیپ در نبرد هاگوارتز دخالت کوتاهی داشت اما به عقیده لرد ولدمورت، اسنیپ به طور ناخواسته ارباب ابرچوبدستی شده بود و در نهایت بدست لرد ولدمورت به قتل رسید که در حقیقت عقیده او دربارهٔ اسنیپ کاملاً اشتباه بود. پس از مرگ او، هری پاتر او را به درستی شناخت و مطمئن شد که تندیس سوروس اسنیپ همانند یک قهرمان برای همیشه در هاگوارتز باقی خواهد ماند.

 تایید شد.


ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۳۰ ۱۵:۱۳:۰۹


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۶
#3
شرمنده کلاه جان

خب اولویت بعدیم هافلپاف هستش. ولی راستش رو بگم همون اسلیترین رو بیشتر دوست دارم چون شخصیتم هم انتخاب کردم و توی اسلیترینه



پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۶
#4
خب کلاه...من به شدت جاه طلبم و همیشه دنبال پیشرفتم. هرکاری می کنم تا بتونم به خواسته هام برسم.
زیاد از جمعیت و شلوغی خوشم نمیاد و تنهایی رو ترجیح میدم. عاشق کتاب و فیلم ترسناکم. گروه مورد علاقه ام هم اسلایترینه



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۳ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۶
#5
تصویر
سکوتی سنگین بر فضای قلعه حکم فرما شده بود اگر کسی نمی دانست قطعا با خود فکر می کرد که این مدرسه عظیم در تعطیلات تابستانی است نه پایان نیم نیم سال اول!
با باز شدن در سرسرای بزرگ سکوت همچون شیشه ایی شکست و سر و صدای بچه ها بلند شد عده ایی بلند بلند میخندیدند برخی جیغ و ویغ کنان به بررسی سوالات امتحانی می پرداختند برخی دیگر نیز چنان گریه می کردند که گویی تا چند لحظه دیگر دنیا به پایان می رسد
در میان شلوغی چهار دوست صمیمی در حالیکه هر چند لحظه یکبار قهقهه های بلندی سرمی دادند از سرسرای بزرگ خارج شدند یکی از آنها با تکان سرش دسته ایی از موهای بلندش را از جلوی صورتش کنار زد ظاهر و لباس هایش حاکی از آن بود که در ناز و نعمت فراوانی بزرگ شده است پسر گفت: بریم طرف دریاچه
قبل از آنکه پاسخی از سه دوست دیگرش بشنود شروع به دویدن کرد و درهمان حال فریاد زذ: بازنده باید به همه نوشیدنی کره ایی بده
سه پسر دیگر با شنیدن این حرف با تمام توانشان شروع به دویدن کردند




چهار پسر به سمت دریاچه می دویدند غافل از آن که شخص پنجمی نیز دنبال آنهاست پسرک دیگری که از مدتها پیش در گوشه ایی کمین کرده بود آنها را تعقیب کرد تا زمانی که به درخت کنار دریاچه رسیدند پسر پنجم به آرامی از درخت بالا رفت آن قدر در این کار مهارت داشت که در کسری از ثانیه به بلند ترین شاخه درخت رسید جایی را انتخاب کرد که بهترین زاویه دید را داشته باشد چوبدستی و کتاب معجون سازی پیشرفته اش را درآورد سپس منتظر فرصتی مناسب شد چهار دوست صمیمی با یکدیگر شوخی می کردند یکدیگر را هل میدادند و بلند بلند میخندیدند صمیمیتشان به قدری بود که اگر یکی دیگری تکه تکه می کرد آن شخص تکه تکه شده میخندید...چنین تصویری لبخندی بر صورت عبوس پسر پنجم نشاند از ته دل آرزو کرد این شخص پاتر باشد اگر کمی شانس می آورد شاید افتخار تکه تکه کردن پاتر نصیب خودش می شد! چوبدستی اش را به سمت پسری عینکی گرفت که مشغول بازی با گوی زرین بود زمزمه کرد: سکتوم سمپرا
پسر عینکی لحظه ایی بی حرکت ماند ناگهان ردایش از چندین جا پاره شد بدنش را نمایان ساخت آنگاه از بدنش خون همچون آتشفشانی فوران زد سه دوست دیگر به سمت دوست زخمی شان رفتند و هریک با نگرانی چیزی می گفتند پسر پنجم اما با خیال راحت و لبخند کجی که زده بود این صحنه را تماشا می کرد چوبدستی اش را تکانی داد و گفت: مافلیاتو! دیدن آن صحنه بدون شنیدن صدای آن ها جذابیت دیگری داشت اکنون آنها تلاش می کردند دوست زخمی خود را بلند کنند تا او را به درمانگاه ببرند پسر پنجم کتاب معجون سازی پیشرفته اش را باز کرد با نوک چوبدستی به آن ضربه ایی زد دستی نامریی شروع به نوشتن کرد:

سکتوم سمپرا

پسرک مدتی به کلمات خیره شد سپس با چوبدستی اضافه کرد:

برای دشمنان


درود فرزندم.

خوب بود. شاید درنگاه اول این سوژه چیز زیادی نداشته باشه اما تو به خوبی از پسش براومدی. توصیفاتت به اندازه و کافی بودن، تشبیه ها و بیان احساسات اسنیپ رو هم خیلی خوب انجام دادی.

علامت‌گذاری و پارگراف‌بندیت جای کار زیادی داره. توی پست جدی ما به این دو عنصر نیاز داریم تا رولمون اثر بهتری بذاره و خوندش راحتتر باشه.
و دیالوگ چندانی نداشتی؛ اما همون ورد و یا دیالوگ‌های دیگه رو با خط تیره (-) مینویسیم و با دوتا اینتر از توصیفاتمون جدا می‌کنیم.

نقل قول:
چهار پسر به سمت دریاچه می دویدند غافل از آن که شخص پنجمی نیز دنبال آنهاست پسرک دیگری که از مدتها پیش در گوشه ایی کمین کرده بود آنها را تعقیب کرد تا زمانی که به درخت کنار دریاچه رسیدند پسر پنجم به آرامی از درخت بالا رفت آن قدر در این کار مهارت داشت که در کسری از ثانیه به بلند ترین شاخه درخت رسید جایی را انتخاب کرد که بهترین زاویه دید را داشته باشد چوبدستی و کتاب معجون سازی پیشرفته اش را درآورد سپس منتظر فرصتی مناسب شد چهار دوست صمیمی با یکدیگر شوخی می کردند یکدیگر را هل میدادند و بلند بلند میخندیدند صمیمیتشان به قدری بود که اگر یکی دیگری تکه تکه می کرد آن شخص تکه تکه شده میخندید...چنین تصویری لبخندی بر صورت عبوس پسر پنجم نشاند از ته دل آرزو کرد این شخص پاتر باشد اگر کمی شانس می آورد شاید افتخار تکه تکه کردن پاتر نصیب خودش می شد! چوبدستی اش را به سمت پسری عینکی گرفت که مشغول بازی با گوی زرین بود زمزمه کرد: سکتوم سمپرا


الان اینجا رو بخوایم اصلاح کنیم چجوری میشه؟

چهار پسر به سمت دریاچه می دویدند؛ غافل از آن که شخص پنجمی نیز دنبال آنهاست.
پسرک دیگری که از مدتها پیش در گوشه ایی کمین کرده بود، آنها را تعقیب کرد؛ تا زمانی که به درخت کنار دریاچه رسیدند. پسر پنجم به آرامی از درخت بالا رفت. آن قدر در این کار مهارت داشت، که در کسری از ثانیه، به بلند ترین شاخه درخت رسید. جایی را انتخاب کرد که بهترین زاویه دید را داشته باشد. چوبدستی و کتاب معجون سازی پیشرفته اش را درآورد سپس منتظر فرصتی مناسب شد.

چهار دوست صمیمی با یکدیگر شوخی می کردند یکدیگر را هل میدادند و بلند بلند میخندیدند. صمیمیتشان به قدری بود که اگر یکی دیگری تکه تکه می کرد، آن شخص تکه تکه شده میخندید...چنین تصویری لبخندی بر صورت عبوس پسر پنجم نشاند؛ از ته دل آرزو کرد این شخص پاتر باشد. اگر کمی شانس می آورد، شاید افتخار تکه تکه کردن پاتر نصیب خودش می شد!

چوبدستی اش را به سمت پسری عینکی گرفت که مشغول بازی با گوی زرین بود، زمزمه کرد:
- سکتوم سمپرا.


اما به هرحال توصیفات خوبی داشتی و سوژه رو هم به خوبی تموم کردی.

تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۲۸ ۲۰:۳۳:۵۸






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.