هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
سوال : چند نمونه از کارایی که ....

جواب :

کشیده زدن :

میدونی پروفسور، اینطوری خودمونی بگم، اینکه پوست دستت با پوست دست طرف برخورد میکنه و با تمام وجودت حس میکنی که طرف چه دردی کشیده خیلی صفا میده. مخصوصا اگه دست خودمونم درد بیاد دیگه میفهمیم که طرف بوقیده شد و کلی خنک میشیم.


تف کردن :

ببینید تف کردن کلا یه کاریه که بدون روش های ماگلی نمیشه.سوسلی میشه، یه چوب دستی تکون میدیم زود همش خالی میشه. بطور مثال در روش های جذاب ماگلی، چندین نوع عملکرد داریم از قبیل : ااااااااااااخ تف، تف ، تـــــــــــــــــف اخ، اوووووووووووووخکش ! این موارد باعث میشه آدم واقعا وقتی که مجرای گلوش تخلیه میشه کاملا حسش کنه


مردم آزاری :

این مورد که دیگه نور علی نوره! اصلا نمیدونی چه حالی میده.ببینید ما حتی میتونیم با چوبدستی این مورد رو تا حد کروشیو عمیق کنیم اما لا مصب، یه چنگول که از طرف با دست خودمون میگیریم، انگار زندگی تازه شده، همه چیز زیبا میشه. حتی گاهی وقتا میشه با نقاب اینکه خیلی طرف رو دوستش داریم بگیم : ای شیطون! و یه چنگول بگیریم ازش که حسابی بفهمه چقدر عزیزه


درگیری فیزیکی :

دوئل های جادوگری اصولا بر پایه تمرکز و ارسال صحیح طلسم هست. اما ما در دعوا های ماگلی میتونیم خیلی راحت تر باشیم. بطور مثال دیگه نیازی به تمرکز نیست، فقط نگاه میکنیم مثلا دماغ طرف رو هدف میگیریم و مشت رو حواله میکنیم. یا حتی در بعضی مواقع لزومی نداره نگاه هم بکنیم، مشت رو میفرستیم خدا خودش هدایتش میکنه


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۹:۵۹ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1531
آفلاین
یکی از شعر های ماگلی رو با کمی تغییرات متناسب با دنیای جادوگری کنید و بنویسید.


شاعر : خلیل جوادی!

قسمت هایی از یه شعر مشنگی : ( که جادوگرانی شده)

عله نشستـه ملت از مــرد و زن
ردیف ردیف مقــابلش واستــــادن

چرتکه گذاشتــه و حساب می کنـه
به کاربراش هاش عتاب خطاب می کنـه

میگه چـرا این همــه لج می کنیـد
راهتــونو بـی خـودی کج مـی کنیـد

زوپس فرستـادم کــه آدم بشیـــد
بــا دلخوشـی کنــار هـم جـم بشید

مردم بلاک شده رو باز کنیــد
بـا حمالی سایتمو آبــاد کنیـد

زوپس دادم بـریـــد عشق و حال کـنیــد
نـه اینکه جای زوپسو، ارزشی پر کنیـد(!)

مــن بهتون چقد رنکینگ دادم
نیومده خرج میتینگ دادم؟

من که هـواتونو همیشـه داشتـــم
فقط سه بار پامو رو سیم گذاشتم!

یه سرور سایت و این همه شلوغـــی؟
این همه شناسه های میلیونی؟

حقیقتـاً شماهـــا خیـلی پستـیـن
بی تربیت نباشین بی ادبو هستین!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۰:۰۰:۴۲


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۹:۴۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
ج ) چند نمونه از کارهایی که انجام دادنشون با دست بیشتر میچسبه رو بنویسید و توضیح بدید چرا روش ماگلی بیشتر حال میده !؟

کلن مجموعه زیادی از کارا هستن که با دست بیشتر حال میده.

انگشت در حلق کردن

در بعضی موارد دکی جون تشخیص میده باید انگشت در حلق کرد تا شخص گلاب به روتون متهوع بشه و خالش خوب بشه. در این موارد بسیاری از جادوگران و ساحرات(جمع ساحره) از نوک چوبدستی استفاده میکنن که خیل خوب جواب نمیده و باعث زخم شدن گلو میه. اگه از انگشت اسفاده به کلن بیشتر حال میده.

دست در پریز برق مشنگی کردن

در این مورد اگر از جوبدستی استفاده بشه اصن جواب نمیده اما اگر انگشت وارد عمل بشه یه احساس مورمور باحالی به آدم دست میده که باعث فوت ناگهانی هم میشه البته خیلی حال میده

دعوا کردن


در بسیاری از موارد مشت و لگد زدن خیلی بیشتر از طلسم حال میده. مثلن اگه بخوای یک مرگخوار رو شپلخ کنی اگ از مشت و لگد استاهد کنی مقدار زیادی هم جای مشت و لگد و اینا به عنوان یادگاری بر قیافه وی نقش میبندد.

غذا خوردن

البته این کار از جمله کارهای کاملن بی ادبانه و جلفه. البته اگ خودتون تنها بودید حتمن یه دفعه امتحان کنید چون واقعن خیلی خوش میگذره و لذت عجیبی داره. در کل لذتش رو میبرید.


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۲۰ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸

رکسانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۶ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵ جمعه ۴ فروردین ۱۳۹۱
از تو بعید بود!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 59
آفلاین
الف)یکی از شعرهای ماگلی رو با کمی تغییرات متناسب با دنیای جادوگری کنید و بنویسید.
هیپوگریفی از جلوه ی راسو بی قرار
گشت طربناک به فصل بهار
به جنگل ممنوع آمد،آهی سر داد
رقص کنان بال و پری برفشاند
پهلوی جانان چو بیافکند ردا
دید آن سانتور بی پروا را
خنده کنان گفت که ای بی خبر
تور ندیدم چو تو کوته نظر
روز نشاط است،گه کار نیست
وقت غم و کمان کشیدن نیست
تور بدین سان بدو داد جواب
غافلی ای هیپوگریف بی صبر و تاب
روز تو یک روز به پایان رسد
نوبت امتحانات پایان ترم رسد
همچو من ای دوست،سرایی بساز
بکن درس خواندن را آغاز
توبه هاگرید تکیه کنی من به دامبی
دیگر نبینی کارتون بامبی
بامبی دو سه روزیست تو را میهمان
می برد آن فیلم را شاهزاده ی پریان
چون که مهی چند بدین سان گذشت
گشت خریف و گه جولان گذشت
چهر بید کتک زن زرد شد از تندباد
باک بیک را نبود دیگر آرام و قرار
دید شده گه امتحانات
سر آمده آن تعطیلات
به امتحانات خود گند زد
بعداً سری به هاگزمید و هند زد!


جان اسیر دل/دل اسیر دوست/دوست چه میداند/ دل اسیر اوست


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
چند نمونه از کارهایی که انجام دادنشون با دست بیشتر میچسبه رو بنویسید و توضیح بدید چرا روش ماگلی بیشتر حال میده !؟

قلقلک دادن :

در این کار ، شما بهتره از دستتون استفاده کنید . چون در غیر این صورت اون مدلی که می خواید طرف رو قلقلک نمیدید دیگه ! واسه همین کافیه انگشتانتونو باز کنید و یه خورده از روی بندهاشون خمشون کنید اون موقع طرف رو قلقلک بدید که بخنده . می تونید روی بدن شخص با انگشتانتون رقص بندری برید اما خب با جادو اینقد کیفور نمشید که طرف داره زجر می کشه !



کشیدن موها :

خیلی لوسه بخواید با جادو موهای شخصی رو بکشید ! اون چوب دستی که شعور نداره باب یهو طرفو کچل می کنه یا جای کشیدن موهاش ، نوازشش می کنه . به علاوه وقتی با دستاتون موهاشو بکشید میدونید کدوم قسمت موهاش حساسه و بیشتر دردش میاد و شما همون جا رو می کشید و دلتون قیلی ویلی میره . در ضمن لذتش در اینه که بعد از عملیات یه کپه از موهای طرف رو توی دستتون ببینید !



مسواک زدن :

خب از اونجایی که مسواک زدن هیجان انگیزه ، می تونید خودتون مسواک بزنید که تا توی حلقتونو مسواک بزنید و خوب مسواک بزنید و درست و بالا و پایین کج و راست بیا وسط ! نه ببخشید یعنی خیلی عالی مسواک بزنید و این جوری درجه ی نرمی مسواک زدن رو هم خودتون تنظیم میکنید . دیگه بعدش خون ریزی لثه نمی کنید !

کشیدن کاریکاتور از معلماتون :

خب واقعا لذت وصف ناپذیری به آدم دست میده وقتی میبینه با دستان توانمندش تونسته از معلم سفید و خوشگل مشگلش ، یه هیولا بسازه ! این کار با دست بیشتر لذت داره چون با کشیدن هر خط از اون قیافه ی لعنتی ، هزاران هزاران کیلو ژول انرژی مثبت وارد رگ هاتون میشه . اگه بخواید با جادو این کار رو انجام بدید ، فقط نتیجه ی کار و شعف آخرش مال شماست نه لذت حین کار .

آب بازی :

آب بازی فقط با دست ! شما بخواید با جادو شخص رو خیس کنید اون موقع احساس غروری بهتون دست نمیده که من طرف رو ترکوندم ! بهتره شخص رو با یک دستتون نگاه دارید و با دست دیگه تون ، هرچی از قبیل پلاستیک فریزی ، قوطی کنسرو ، تشت ، وان و .. را از آب پر کنید و روی شخص مورد نظرتون بریزید . می تونید با دستان مبارکتون سرشو بکنید زیر آب که هم موهاش به هم میریزه هم به سوی مرگ میره ! خلاصه آب بازی جاست با دست .

خب استاد جون ، بقیه اش دیگه دیگه ! باشه واسه جلسات بعد . تا اون موقع شما رو به مرلین بزرگ می سپارم .




گیلبرتو تصویری عالی از رفتار ما می دهد . به گفته ی او ، آدم ها مثل هندی ها بر روی زمین راه می روند . با یک سبد در جلو ، و یک سبد در پشت . در Ø


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۸

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
ماگل شناسی - جلسه سوم


- آری آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان ِ راه ناپیداست

من دگر به پایان نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست !

سلا به همگی !

ویولت با خنده اینا رو گفت و آروم آروم به سمت جلوی کلاس رفت . هنوزم تیپ عجیب غریبیش جلب توجه میکرد . ولی به عجیب بودنش عادت کرده بودن بنابراین دیگه کسی چیزی نگفت .

ویولت با گچ شروع به نوشتن روی تخته کرد و جیمز زیر لب به آبر گفت : واقعا که خیلی اسگله ، با یه تکون میتونه بنویسه که !

ویولت با خنده به سمت ِ جیمز برگشت : بعله ، فرمایش ِ شما متین ولی خیلی کارا هستن که انجام دادنشون با دست خیلی راحت تره . خب ، امروز میخوایم در مورد شاعران ِ ماگل صحبت کنیم . کسی چیزی ازشون میدونه ؟!

هستیا دستشو برد بالا : من بگم ؟ بگم ؟ بگم !؟

ویولت : به علت صحبت های سیاسی بیست امتیاز از هافل کم میکنم ! یعنی چی بگم بگم ؟!

ملت ِ هافلی :

ویولت نیشش دوباره باز شد : هه هه ، شوخی کردم میخواستم ببینم چطوری عکس العمل نشون میدید !

آسپ : هه هه و چیز ِ مرلین ... ام .. چیز ، ریش ِ مرلین !

هستیا هنوز مثل کسی که زیرش میخ گذاشته باشن بالا پایین میپرید : پروفسور ، من میشناسم ها ! یه شعر بخونم ؟

ویولت اجازه داد و هستیا با متانت شروع به خوندن کرد :

ما گفتیم که آب بده به باغچه هامون

ولی دیگه نه این شکلی که ، باغبون

اینطوری که آب نمیدن به باغچه عزیزجون

پس زود باش شلوارتو بکش بالا باباجون !

جمیعت کلاس به شکل :دی در اومده بودن و سعی میکردن خودشون رو کنترل کنن ، ویولت هم که بر اثر تلاش مفرط به رنگ بنفش در اومده بود با دست اشاره کرد که هستیا میتونه بشینه . ویولت یه نفس عمیق کشید و چند تا از کتاب هایی که با خودش آورده بود رو بالا گرفت : فروغ فرخزاد ، شل سیلور استاین ، پابلو نرودا و و و ... اینا همشون شاعرای ماگل هستن . شاعران ماگل با استفاده از احساسات لطیفی که داشتن قشنگ ترین شعرا رو نوشتن ...

کینگزلی آروم به ریتا گفت : آره ، لطافت تو شعری که هستیا خوند موج میزد !

ویولت گفت : شنیدم چی گفتی کینگزلی ، به خاطر این حرفت ده امتیاز از هافل کم میکنم . به خاطر حرف ریتا هم ده امتیاز دیگه کم میکنم . بوق هم خودتی ، به خاطر اهانت به استاده بیست امتیاز دیگه کم میکنم . هوووم ، گریف داره به ریون میرسه ، ده امتیاز هم از اون کم میکنم .

دراکو گفت : پروفسور ...

ویولت : اعتراض کردی ؟ ده امتیاز هم از اسلیترین کم میکنم ! دیگه ؟

نفس از قفس ِ هیشکی در نیومد و ویولت با همون استکبار برگشت به مبحث : بیاید در مورد شل سیلور استاین صحبت کنیم . شل سیلور استاین سال هزار و نهصد و سی و دو در شیکاگو متولد شد ، بیشتر شعرایی که مینویسه در مورد بچه مچه هاس و شهرتش هم به خاطر اوناس . این شاعر ماگل بین ماگل ها خیلی معروفه ...

دراکو : پروفسور ...

ویولت : ده امتیاز دیگه از اسلی کم شد . داشتم میگفتم ، و ماگل ها عموما خیلی دوستش دارن .

دراکو : پروفسور ...

ویولت : بیست امتیاز دیگه ، مالفوی با یک کلمه دیگه از کلاس بیرونت میکنم .

دراکو : آخه پروفسور تبدیل به سولفوریک اسید شد ، اهه ...

ویولت متعجب پرسید : چی تبدیل به سولفوریک اسید شد ؟

دراکو به حالت :دی : همون چیزی باید در مرلینگاه تخلیه شه !

ویولت : برو بیرون مالفوی ! واقعا که ، سیسی این بچه تو تربیت کن ! میگفتم ، از کتابای معروف ِ شلی سیلورستاین میشه به آنجا که پیاده رو تمام میشود ، نوری در اتاق زیر شیروانی ، قطعه گمشده ، آشنایی قطعه گمشده با دایره بزرگ و بالا افتادن اشاره کرد .

بعد به تخته اشاره کرد : این تکالیف شماست ، از اونجا که من طرفدار دموکراسی هستم هرکدوم رو که خواستید انتخاب کنید و انجام بدید .


الف ) یکی از شعر های ماگلی رو با کمی تغییرات متناسب با دنیای جادوگری کنید و بنویسید .

ب ) چرا پروفسور بودلر عوض ( ـی ) ( :دی ) شد یهو ؟!

ج ) چند نمونه از کارهایی که انجام دادنشون با دست بیشتر میچسبه رو بنویسید و توضیح بدید چرا روش ماگلی بیشتر حال میده !؟



هر کدوم سی امتیاز داره و غیر رول هم هست ، بهتون توصیه میکنم از این فرصت استفاده کنید چون این دفعه خیلی خیلی کمتر سخت گیری میکنم !


But Life has a happy end. :)


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۴:۴۰ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۸

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
امتیازات جلسه دوم ماگل شناسی


گریفندور :

جیمز سیریوس پاتر :

30 امتیاز

خلاقیتت تحسین برانگیز بود ، دلم نیومد کمتر از سی بهت بدم .


گودریک گریفندور :

15+12 = 27

اگر میخواستم سختگیر باشم رولت کمتر نمره میگرفت . ضعیف بود و میتونه بهتر شه .

آبرفورث دامبلدور :

15 +13 = 28

هیوم ، زیادم روشش ماگلی نبود به عقیده من . فرستادن پاترونوس و اینا کاملا جادوگرانی بود ولی خب !

امتیاز کل : 28


ریونکلاو

گابریل دلاکور :

15 + 15 = 30

مثل همیشه قشنگ ! البته یه مورد نگارشی داشتی ، گذاشتن چند تا علامت تعجب و چند تا علامت سوال کنار هم زیبایی ظاهر رول رو کم میکنه . از تو بعید بود گابر ! ولی چون رولت قوی بود نادیده گرفتم . اون نکته ای رو هم که گفتی باهاش موافقم !

تازه به خاطر عدم ِ احترام گذاشتن به استاد میتونستم بهت صفر بدم !
روونا ریونکلاو :

15 + 10 = 25

متاسفم روونا . این امتیازت از رول بیشتر به خاطر شرکتت توی کلاس و زحمتی بود که کشیدی . خیلی کوتاه بود و از نظر ظاهری اصلا به دل نمیشست . طنزش ضعیف بود . میتونست خیلی خیلی بهتر باشه !

بادراد ریشو :

15 + 14 = 29

توام که بلاکی ، هیچ !

امتیاز کل : 28


هافلپاف

ریتا اسکیتر :

15 + 14 = 29

خوب بود ولی هم این که مشکل نگارشی داشت ( استفاده از چند تا علامت تعجب و چند تا علامت سوال ) و هم این که خواستگاری رو به این شکل مینویسن و ظریف هم این شکلیه !

هستیا جونز :

15 + 14 = 29

نو آوریت خیلی باحال بود و واقعا باهاش حال کردم . نمیتونم بگم ایراد مشخص داشت ولی اونقدر کامل و بی عیب و نقص نبود که بخواد نمره کامل بگیره .

كينگزلی شكلبوت :

15 + 15 = 30

روفوس اسکریمجیور :

14 + 11 = 25


امتیاز کل : 28


اسلیترین

نارسیسا مالفوی :

15 + 14 = 29

دو جا غلط تایپی داشتی و دو تا مورد رو هم تذکر بدم :

می دند و می گند رو لبه تیغن . نه گفتارین نه نوشتاری . اگه گفتاریه که باس میدن ( می دن ) و میگن ( می گن ) باشن اگرم نوشتاریه که باس می دهند و می گویند باشند . حالا خود دانی !


دراکو مالفوی :

15 + 15 = 30

خوب !
رابستن لسترنج :

15 + 14 = 29

کوتاه بود و سوژه رو زیاد پرورش نداده بودی . میتونستی خلاقیت و طنز بیشتری قاطی کنی که نکرده بودی .

امتیاز کل : 29


But Life has a happy end. :)


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
چيز عشقي که در ابتداي جلسه ريتا بهش اشاره کرد چيست و نشانه هاي آن را نام ببريد . چطوري ميشود از خوردن ِچيز ِعشقي جلوگيري کرد ؟

بله... چيز عشقي، چيز خيلي بديست! اين چيز که در ميان ماگل ها از آن به عنوان شکست عشقي و خنجر عشقي و امسال آن ياد ميشود ميتواند موجبات افسردگي شديد شخص رو فراهم کنه!
چيز عشقي معمولا" مواقعي رخ خواهد داد که يکي از طرفين يک رابطه ي عشقي، دست به خيانتي دردناک بزند و اصولا زماني نشانه هاي آن مشخص ميشود که شخص عاشق، معشوقش رو ميبينه که دست در دست شخص ديگري در حال پياده روي است و او در حالي که پشت ديوار ايستاده و آنها را نظاره گر است، به سر خود ميکوبد و ميفهمد چيز عشقي خورده!
از نشانه هاي چيز عشقي، خودکشي هاي زيبايي است که به خصوص، از طريق تيغ و رگ و خون و... همراه با يک نامه يا فيلم خداحافظي انجام ميپذيرد
معمولا" کساني که چيز عشقي ميخورند، عصبي ميشوند، قرص ميخورند، گريه ميکنن و آهنگ تايتانيک گوش ميدن و فيلم لاو استوري نگاه ميکنند. البته وقتي عاشق ميشن هم اين کارارو انجام ميدن، اما اون موقع دچار احساسات هيجاني ميشن، اين مواقع دچار احساس حقارت و ضربه ديدگي
چيز عشقي ميتواند تا چند وقت گريبان گير شخص شود، اگر شخص پخمه باشد، نزد معشوق خواهد رفت و با زاري و ناله، نفرين هاي آبدار را نثار اموات طرف ميکند در آخر هم دوستت دارمي براي معشوقش ميفرستد و ميرود تا در کنج خلوت و تنهايي اشک بريزد! اما اگر شخص آب ديده اي باشيد، مشتي نثار طرف خواهيد کرد و به جاي گريه و زاري به دنبال کيف و خوشي خود خواهد رفت!

راه هاي جلوگيري از چيز عشقي:
1- سعي کنيد هميشه اول شما به طرف ضربه وارد کنيد تا بعدها آنجايتان نسوزد!
2- اگر روزي فهميديد چيز عشقي خورديد، براي جلوگيري از حوادث غير مترقبه بعد از آن، بلافاصله تجديد فراش کنيد! حالا با هرکي بيشتر دم دست بود!
3- از همان اول گربه را دم حجله بکشيد تا طرف هوس خيانت به سرش نزند!
4- از همه بهتر، اگر هميشه يالغور عزب اوقلي بمانيد هيچ وقت چيز عشقي نخواهيد خورد

B - به يک جادوگر به روش ماگلي ابراز عشق کنيد .

- خانومي شماره منو ميگيري؟؟
- نمنه؟؟

جرج با قيافه ي ماتم زده اي به دختر زل زد و صلواتي نثار اموات استاد درس ماگل شناسي کرد!
کوچه اي که جرج تو اون پناه گرفته بود، از يک طرف به خيابون جردن، و از طرف ديگه به کوچه ي دياگون منتهي ميشد! جادوگران زيادي هرشب با قيافه ها و آرايش هاي ماگلي، از دياگون به جردن ميومدند تا به روش هاي ماگلي حال کنند با خودشون! حالا نزديک غروب بود و کم کم جردن داشت شلوغ ميشد! ماشين هاي زيادي از جلوي جرج رد ميشدند که همگي سيستم هاي خفن داشتند و رينگ اسپورت هاي باحالي انداخته بودند و گوبس گوبس آهنگشون همه جا پخش ميشد اما هيچ کدوم از اينها برعکس قبل جرج رو هيجان زده نميکرد! او ميخواست فقط به ساحره اي که خيلي دوسش داشت ابراز علاقه کنه و مشاهداتش رو بکوبه تو صورت ويولت بودلر!

جرج با ناراحتي آهي کشيد و دنبال سر عشقش راه افتاد! داشت با خودش فکر ميکرد که چقدر راحت بود اگر يه معجون عشق به الي جونش ميداد و قال همه چي رو ميکند!

کمي که نزديک تر الي شد، با صداي ضريف و مهربوني که ميخواست به گوشش برسه گفت:

- خانومي حالا يه لحظه برگرد ديگه!
- چي ميگي تو؟!!
- اي بابا عسلم تو چقدر بداخلاقي!
- چي گفتم مگه؟!!
- جونم؟؟؟
- چته تو؟ حالت خوبه؟

جرج با قيافه ماتم زده اي به الي نگاه کرد و آه کشيد! بعد گفت:

- نمک در نمکدان شوري ندارد... دل من طاقت دوري ندارد!() الي من خيلي وقته دنبالتم! خيلي عاشقت شدم! اصلا نميتونم دوريتو تحمل کنم. الي من عاشقتم... الي اگه باهام دوست نشي من خودم رو ميکشم بعد ميام رو صورت تو اسيد ميپاشم()
- !!

جرج دوباره نگاهي به دختر مورد علاقه اش انداخت و ايندفعه مصمم تر گفت:

- الي به جون مامانم، من خودمو ميکشم. من بدون تو نميتونم! الي بيا شماره منو بگير! شبا بهم زنگ بزن! بابام نفهمه!!

دخترک که خيلي گيج شده بود گفت: وا... خب بده! چرا همچي شدي؟

جرج شلوارش رو که داشت از پاهاش ميفتاد (!) رو به زور بالا کشيد بعد دست کرد تو جيبش و يه حلقه بيرون آورد و گفت:
- ببين من ميخوام باهات ازدواج کنم! اصلا ميام خاستگاري. بيا اين حلقه هم دستت کن حالا! من تورو نشونت کردم ديه، اگه با کسي جز من بپري اسيد ميپاشم رو صورتت!

الي که ميديد مسئله خيلي جديه، عينکش رو برداشت و گفت:
- ببين اينجوري اصلا منطقي نيست! تو بايد توانايي هاي جادوييت رو نشون بدي! بايد بگي کي هستي من بايد تورو بشناسم رو هوا که نيس. من...

جرج دستش رو گذاشت رو دهن عشقش و گفت:

- نه عزيزم تو زندگي من هستي قربونت برم! اصلا بيا بريم! منطق چيه!! بيا عشق خودش همه چي رو درست ميکنه. گل من! خانومي! عسلم...

بعد دست الي رو گرفت و به زور دنبال سر خودش وارد کوچه اي کرد تا که به دياگون ميرسيد!


... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸

هستیا جونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
از دهکده شن ور دل گاارا سان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 90
آفلاین
.1

چیز عشقی نوعی شکر خاص هست که در زمان عاشقی صرف می شه . کسانی که با یه نگاه عاشق میشن یا زن و شوهر های جوگیر در معرض خوردن این چیز قرار دارن .
وقتی کسی عاشق میشه به صورت ناخودآگاه اقدام به خوردن چیز عشقی می کنه و در بسیاری از موارد دستی دستی خودش و زندگیش رو به فنا میده ! چون بالاخره یه روزی ذخیره چیز عشقی طرف رو به اتمام میره و اندک چیز باقی مونده تبدیل به اکسیر تنفر میشه .

برای شناسایی کسی که چیز مصرف می کنه کافیه یه روز زیر نظر بگیرینش . تماس های مکرر با یه شماره خاص ، خوندن اشعار سهراب سپهری ، پرپر کردن گل ، امتناع از خوردن غذا یا پرخوری بی دلیل ، حواس پرتی و فرو رفتن به فکر ، خرید کتاب های روان شناسی درباره افزایش اعتماد به نفس ، پوشیدن لباس شیک و ور رفتن به موها برای خرید رفتن ، افسردگی شدید یا سرخوشی زیاد و.... از نشانه های فرد چیز خورده هستن که در بسیاری از نمونه ها مشترکن. این جور افراد به پدر یا مادرشون زیادی می چسبن و سعی می کنن کسب تجربه ای درباره روابط عشقی پیدا کنن .

اصولا پتانسیل خوردن چیز توی همه هست . حالا بعضی ها کمتر ، بعضی ها بیشتر ! یه سری هم هستن که مدام سعی دارن به دیگران چیز بخورونن . اولین گام اینه که از این افراد دوری کنین !
گام دوم اینه که اصلا خودتون رو مثل کینگزلی بزنید به بی خیالی ! بالاخره مرلین پس کله یکی می زنه که بیاد چیز عشقی شما رو بخوره . اگر هم نزد غصه نخورین ، قسمت نبوده .

2.2

ولدمورت بیچاره فقط سه جمله بلد بود:
سلام ، کروشیو ، خداحافظ !
روزگار می گذشت
ولدمورت با همین سه جمله سر می کرد
و کار هایش را راه می انداخت
تا اینکه....

(ببین دست روزگار آدم را به کجا می کشاند!)
یک روز ولدمورت بیچاره عاشق شد
کلی کتاب و لغتنامه خواند
روزها تمرین کرد
تا توانست یک جمله دیگر هم بگوید :
دوستتان دارم!

جمعه که شد
ولدمورت بهترین ردایش را پوشید
کلاه گیس جدیدش را روی کله اش گذاشت
موهایش را شانه زد
یک شاخه گل برداشت و به سمت دفتر مدیریت آپارت کرد

مودبانه در زد و منتظر شد
آنیت در را باز کرد
لرد تند تند گفت:
-سلام ، دوستتان دارم ، کروشیو ، خداحافظ !
بعد شاخه گل را برداشت و به سرعت آنجا را ترک کرد
ولدمورت بیچاره حسابی خوشحال بود که همه حرف هایش را به آنیت زده است !

برگرفته ازیکی از شعر های عمو شلبی
با یه عالمه تغییر!



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۹:۴۸ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 842
آفلاین
1- تکلیف اجباری : چیز عشقی که در ابتدای جلسه ریتا بهش اشاره کرد چیست و نشانه های آن را نام ببرید . چطوری میشود از خوردن ِ چیز ِ عشقی جلوگیری کرد ؟ ( 15 امتیاز )

اون چيز عشقی همون شكست عشقی بوده! شكست عشقی چيه؟

باو مختون خرابه يا می خواين ما رو امتحان كنين؟ نمی دونين شكست عشقی چيه واقعا؟

آقا جون، يكی ميره عاشق يه كسی ميشه، می خواد باهاش ازدواج كنه، متاسفانه طرف دوستش نداره؛ در اين صورت عاشقه شكست عشقی خورده.

كسی كه شكست عشقی می خوره، افسرده، غمگين، سر به زير، تا چند روز كم غذا و هر چی تو مايه های اينه. اگه كسی شكست عشقی بخوره امكان داره دست به حركات هيجان انگيزی مثل خودكشی بزنه كه برای خانواده طرف چيزی جز غم و اندوه در بر نداره اما واسه ما كه بيننده ايم بس هيجان انگيزه. ( نتيجه اخلاقی: ملت، تا ميتونين برين شكست عشقی بخورين بعد خود كشی كنين تا صحنه های هيجان انگيز توليد بشه و ما عشق و حال كنيم!)

ما كه نه عاشق ميشيم نه با اين كله كچل و گوشواره هامون كسی عاشق ما ميشه! پس ديگران ميرن شكست عشقی می خورن، خود كشی ميكنن و ما حال ميكنيم!

پس چرا وقتی داريم حال ميكينم از انجامش جلوگيری كنيم؟

برای جلوگيری از خوردن شكست عشقی سعی كنيد عاشق همه شيد. وقتی عاشق همه شديد برين از يه مخالف جنستون بپرسين: با من ازدواج ميكنی؟

فوقش بگه نه! مهم نيست كه. چون شما عاشق همه شدی ميری از يكی ديگه ميپرسی همين طور الی آخر. ( اگه كسی ازتون خوشش نيومد مشكل يا از باطن شماست يا از ظاهر!)

یک مراسم عروسی ماگلی رو توصیف کنید . ( 15 امتیاز )


-دينگ!

كينگزلی در يك سری عمليات گولاخانه ساعتش رو به طرف آيفون پرت ميكنه و در باز ميشه. يه مرد ريشو، با قدی كوتاه وارد خونه ی كينگزلی ميشه و پاكت نامه ی صورتی رنگی رو ميده دست كينگزلی. كينگزلی از اينكه يه پستچی ماگل وارد خونه اش شده حسابی نعجب ميكنه و پشت پاكت نامه رو نگاه ميكنه:
كريستوفر و مری عزيز، پيوندتان را صميمانه به شما تبريك می گوييم.

باشد كه هميشه در پناه ايزد منان سالم، سر حال و استوار به زندگيتان ادامه دهيد.


كينگزلی لبخندی ميزنه و متوجه ميشه عروسی پسرِ بردارِ خواهر خاله ی مادرشه با دختر پسر پدر پدر برادر پدرش! البته خيلی حسرت می خوره كه اونها ماگلن و بايد در عروسی دو تا ماگل شركت كنه و شئونات ماگلی رو هم بايد رعايت كنه. پاكت نامه رو باز ميكنه و در كمال تعجب زمان عروسی رو فردا ميبينه...

فردا:

- مباركه، مباركه، دنبه ی شما سه چارَكه!

-خفه. بذارين كار رو تموم كنم ديگه. همه ی خطبه و اينا رو خوندم، حالا بذارين بريم سرغ عروس خانم...

عقاد چشماش رو تنگ ميكنه و به عروس خانم زل ميزنه. كينگزلی با تعجب به ملت نگاه ميكنه كه عرق از سر و روشون پايين می ريزه. پدر داماد كه بغل كينگزلی نشسته بوده بهش ميگه:
-آقا شما استرسی چيزی نداری؟

-نه. چه طور مگه؟

يارو يه دستمال گلی رنگ رو از جيب رداش در مياره و ميگه:
-آخه عرقی نگردين؟

كينگزلی سرش رو از روی تاسف و از اينكه با ده بيست تا ديوونه همنشين شده تكون ميده و به مردی نگاه ميكنه كه در مركز نگاه ملت قرار گرفته...

-خانم مری گرنجر، آيا وصلت خود را با آقای كريستوفر جرارد قبول ميكنيد؟

عروس ميره بله رو بگه اما مادر عروس عين كولی ها مانع ميشه و ميگه:
-عروس خانم رفتن گل بچينن!

كينگزلی به سلامت عقل مادر عروس شك ميكنه كه چرا جلوی اتمام كار رو گرفته اما بعد از چند لحظه متوجه ميشه بايد به سلامت عقل همه شك كنه چون مثل بيماران روانی بالا و پايين می پريدند.

-دوشيزه خانم گرنجر، بار ديگر و به نوعی ديگر سوالم رو مطرح ميكنم. ميری با هاش ازدواج كنی يا نه؟ زود بگو كه هزارتا كار دارم!

دختره دوباره ميره دهنش رو باز كنه كه اين دفعه مادر داماد مانع ميشه و ميگه:
-عروس رفته گلاب بياره.

كينگزلی به كسی كه گويی كاری جز سوال پرسيدن بلد نبود نگاه كرد كه سرش را از روی ناراحتی تكان میداد...

-دختر خانم، با اين كريستوفر جرارد ازدواج ميكنی يا نه؟

-بله!

كينگزلی فكر می كرد كار تموم شده اما پدر داماد به اندازه دو متر ميپره هوا و گريه ميكنه. ملت همه ميريزن وسط ميرقصن. همينجوری عشق و صفا ميكنن.

ويرايش نويسنده: داستان بی هيجانه دنبال ميشه. برای اينكه داستان در كنار شادی صحنه هايی از غم، وحشت و هيجان رو هم داشته باشه ولدی رو به داستان دعوت می كنيم.

صدای پاقی آمد و مرد نحيف، بی ريخت با چشمان مار مانند و سرخ وسط صحنه ظاهر ميشه و چوبدستيش رو در مياره...

-آواداكداورا!

طلسم سبز رنگ درست می خوره تو كله ی داماد و ميفته زمين. عروسهاول فكر ميكنه همه چيزايی كه می بينه شوخيه اما وقتی متوجه ميشه همسرش مرده غش ميكنه. ملت همه ميريزن رو سر داماد و گريه ميكنن. كينگزلی حس كارآگاهيش گل ميكنه و نشانی رو از جيب شلوار جينش در مياره...

-مامور مخصوص حاكم بزرگ، ميتی، نه، چيز، كارآگاه بزرگ وزارتخانه، كينگزلی شكلبوت!

ملت همه نگاه افتخار آميزی به كينگزلی ميندازن كه با اينكه داماد پسرِ بردارِ خواهر خاله ی مادرشه و عروس دختر پسر پدر پدر برادر پدرشه و رابطه دوری باهاشون داره باز جلو قاتل واستاده.

-مگه نمی دونی من بزرگترين جادوگر دنيام؟

كينگزلی سرش رو تكون ميده و ميگه:
-نه، تو نيستی، دامبل بزرگترين جادوگر دنياست!

يه دفعه عله پاتر از غيب ظاهر ميشه و با عصبانيت ميگه:
-كينگزلی نفهم، ديالوگ من رو چرا ميگی؟

ولدی بی توجه به حرف هايی كه رد و بدل ميشد چوبدستيش را بالا گرفت و نور سبزی از نوك چوبدستيش بيرون رفت. از چوبدستی عله، نور قرمز رنگی بيرون رفت. طلسم ولدمورت به خودش برگشت و جسد بی جانش بر زمين افتاد...

نوزده سال بعد:

جينی ميگه:
-مشكلی نداره.

هری دستش رو روی زخم صاعقه ماندش ميذاره و سرش رو به نشانه نفی تكون ميده...

نوزده سال بود جای زخمش كوچكترين دردی نكرده بود. همه چيز عالی بود.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.