ملت: صدای چی بود؟
ملت مقابل(!): نمیدونیم...
ملت: حدس بزنید!
آن یکی ملت: لطفا راهنمایی کنید!
ملت: از شما میپرسند...
ریتا بی توجه به هرگونه سوال و جواب و تردید و گنج و اینایی رو کرد به کینگزلی و گفت: من گند زدم زمان نظارتم آره؟
من با اون همه نقد ماندگاری که کردم... شبانه روز نقد میکردم... همش در حال نقد بودم... من که با نام ریتا و نقدش معروف بودم... من که نقاد (!) بودم... من... من...!
کینگزلی:
گلرت برای اینکه به این بحث های خاله زنکی پایان بده دوباره کلنگش رو برداشت و کوبید... دوباره کوبید... محکمتر کوبید... و کلا دریچه رو خورد کرد!
گلرت: پیداش کردم
داخل تونلرز در حالی که جو رهبری گرفته بودش جلوتر از همه حرکت میکرد و نور چوبدستیش رو انداخته بود رو کله کینگز تا شعاع نوری گسترده تری رو فراهم کنه
تونل خاکی بود و سقف کوتاهی داشت. به نظر میرسید هر لحظه امکان ریزش آن وجود دارد و به همین دلیل گلرت بعد از کلی تفال (تفعل؟) زدن به این نتیجه رسیده بود که برای جلوگیری از تخریب آن حین حرکت دسته چوب هایی رو به صورت عمودی فرو کند آنجای تونل... یعنی سقف تونل! به همین دلیل بعد از هر قدم حرکت مثل هانسل و گرتل واسه خودش علامت گذاری میکرد!
ریتا همچنان بی توجه به وقایع اطرافش در حال حرف زدن بود: من بودم که نقد میکردم! مگه میشه کسی یادش بره؟! همه اون نقد ها... مدیریت هاگوارتز به خاطر نقد های من بهم جایزه داد، اون وقت این بوقی... کاش دستم میشکست و اینقدر نقد نمیکردم تا حالا نیان همه وجه آدمو ببرن زیر سوال
اندکی جلوتر رز نقشه رو گرفت جلو صورت کینگزلی و گفت: نگا این جا فلش زده به سمت چپ اما راه این تونل مستقیم به سمت جلوئه! تو چرا آخه همیشه این بچه های معصوم و بی گناه رو میزاری سر کار؟ تازه به نظارت ریتای محترم هم توهین کردی... نه چیز
... یعنی تازه نصفه شبی همه رو هم بیدار کردی.
کینگز دستی به کله کچلش کشید و گفت: شاید باید دیوارو خراب کنیم بریم سمت چپ؟!
...............
خوشمان آمد از سوژه گفتیم رولی بزنیم
... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...