رول پایانی:- بس کنین آقا، به جای دعوا صلوات بفرستین. این انقلاب یک حرکت مردمیه، نباید مردم رو سرکوب کرد.
تراورز سعی داشت دعوایی که در جمعشان به وجود آمده بود را زودتر تمام کند. برای هرچه قوی تر شدن انقلابشان به تمامی افرادی که میتوانستند جذب کنند نیاز داشتند، حتی دلوروس آمبریج.
- حاج خانم آمبریج، اگه شما هم از وزارت ناراضی هستید میتونین به ما پیوندین، اجرتون هم با مرلین.
- آره من صد در صد مخالفم، یعنی چی که من رو بعد استعفا آوردن اینجا؟ چرا سیم سرورا اینجا انقدر کمن؟ چرا رودولف بلاک نیست؟
بقیه ی افراد داشتند بر سر اینکه چه کسی قبل از دیگران به سمت دلوروس برود و زبانش را از حلقش بیرون بکشد تا صدایش دیگر شنیده نشود، سنگ کاغذ قیچی بازی میکردند که صدایی جدید توجهشان را جلب کرد.
- ای گند بزنن به دستشویی های این مملکت!
مردی قدبلند با موهای سفید، در حالی که یک دستمال کاغذی را به شکل پاپیون در آورده و بر گردنش بسته بود به سمت انقلابیون آمد. پس از اینکه کمی ردایش را نگاه کرد بلکه لکهای قهوهای رنگ بر آن وجود نداشته باشد گفت:
- من اسکاور هستم، صاحب کارخونه ی دستمال سازی. میخواستم بگم این وزیر جدیدتون، سیریوس بلک، بند های قراردادش با کارخونه رو درست انجام نمیده. منم اعتراض دارم.
- سیریوس بلک؟ اون دوره قبلی نبود احیانا؟ الان وزیر آرسینوس جیگره.
- مهم نیست، من کلا اعتراض دارم. راستی اسم این وزیر جدیده جیگَر بود؟ همون اسبه تو کلاه قرمزی؟
- نه گافش مکسوره.
لودو بگمن سرفهای کرد تا ملت به بحث های قدیمی درباره اسم آرسینوس حیگر خاتمه دهند و به حرف هایی که او میخواست بزند گوش کنند.
- ما که فقط نمیتونیم با همین افراد محدود انقلاب کنیم، نیاز به تبلیغات داریم و برای تبلیغات هم نیاز به پول داریم. کی منبع مالی ماست؟
- من حمه ی پولم رو دادم کیک کوفط کردم.
- منم که حاجیم و معنوی، به مادیات اهمیت نمیدم.
- کارخونه دستمال سازی منم ورشکست شده.
- منم استعفا دادم از مدیریت، دیگه پول به حسابم نمیریزن.
لودو در حالی که از شدت شوکه شدگی کاملا پوکرفیس گشته بود جواب داد:
- میخواین انقلاب کنین بدون منبع مالی؟ حتما نقشه بعدیتون دستبرد زدن از گرینگوتزه مثلا انقلابیا.
- اینم ایده خوبیه حاج لودو.
- عاره، به ثندوغ عارصینوث دصطبرد میظنیم.
لودو آب دهانش را قورت داد، میدانست که دستبرد زدن به گرینگوتز نمیتوانست نتیجهای جز یک راست اعظام شدن به آزکابان داشته باشد.
- من شوخی کردم شما چرا جدی گرفتین؟ ای وی شما یه چیزی بگو.
- دستبرد... انقلاب...تعطیل... آزکابان.
منظور او" دستبرد، انقلاب رو تعطیل میکنه. میبرنمون آزکابان." بود اما طبق معمول برداشت دیگری از حرف او شد.
- منظور وی اینه که " دستبرد بزنید، بعد انقلاب کنید، بعد هم آزکابان رو تعطیل کنید."
- آره، همه آماده برای حمله به گرینگوتز!
***
پ.ن: سوژه هنوز تموم نشده، باقی سوژه در
بانک گرینگوتز ادامه پیدا میکنه.