1. ازتون میخوام برین یکی از این اژدها هارو تور کنید و دنبال گنجش بگردید و بگید وقتی پیداش کردین باهاش چیکار میکنید. (15 نمره)- اژدها خفت کنیم؟ شوخی میکرد نه؟
- بعید میدونم. ارواح کلا شوخی سرشون نمیشه. هی! میشه کوله تو بندازی اون ور؟ داره شاخه های شمال شرقیمو می شکنه!
گویندالین جارو را جلوی چشم هایش گرفت. خیلی دلش میخواست بپرسد شاخه های شمال شرقی جارو، دقیقا کدام قسمتش هستند، ولی این کار دقیقا به اندازه خفت کردن یک دم شاخی مجارستانی غیر عقلانی به نظر میرسید و البته فایده چندانی هم نداشت.
- این واقعا انصاف نیست سیخو. اول چشیدن معجون هکتور، بعد مرگ پوشه بعد اون کفش های جیغ جیغو حالام دم شاخی مجارستانی؟ هی! رو پیشونی من نوشتن هری پاتر؟
صدای بوق بلندی باعث شد گویندالین جیغ بکشد. وانتی که روحِ استادیار از آن حرف می زد پشت سر گویندالین بود.
- بِرو کینار دیگَه خانِم! خوشَت آمده سَرَ راه ایستادَه ای ایستَخاره به درگاه میرلین مِی فیرَستی؟
گویندالین بهت زده به وانت قرمز رنگ نگاه کرد.
- میگم که... شما تخم های اژدها رو میاری پشت مدرسه؟
- هااا من می آورِم. دوشواری داری؟
- نه بابا دوشواری سیری چند. میگم که سرِ باغ چند؟
- مثل آدم با من حرف گفته کن!
- ای بابا منظورم اینه که اگه من بخوام بیام ور دل اژدها و همونجا خرید کنم چی؟
- مشتی ویزلی ته را می بره. ولی خرج داره!
- باشه شیتیل شما سر جاش!
راننده مو قرمز، در وات قرمز را باز کرد تا گویندالین روی صندلی های قرمز بنشیند. و زیر لب گفت:
- مرلین به دور بداره. چیقَدر چیشم دیریدَه شدن دخترای این دوره.
گویندالین ترجیح داد وانمود کند چیزی نشنیده است.
این کاری بود که در مسیر سعی داشت انجام دهد . چرا که حتی یک کلمه هم از آوازی که "مشتی ویزلی" میخواند سر در نمی آورد.
وقتی به محل زندگی اژدها رسیدند، گویندالین میدانست که واقعا دلش نمی خواهد دوباره سوار یک وانت شود. دقیقا متوجه نشد که چند گالیون به صاحب وانت داده است. چرا که حس می کرد دارد از روی زمین بلند می شود.
- نکن سیخو!
- من وقتی توی دستت باشم نمی تونم پروزات بدم.
گویندالین برای چند لحظه به بالای سرش نگاه کرد تا با نیش های باز یک اژدهای قرمز رنگ مواجه شود. ظاهرا اژدها که از خفت شدن خوشش نمی آمد تصمیم گرفته بود پیشدستی کند.
- کی بود می گفت اژدها خفت کنید؟
گویندالین که رنگ صورتش مثل گچ سفید شده و دندان هایش چیلیک چیلیک از به هم برخورد می کرد، به این نتیجه رسید که پنجه های یک اژدها جای مناسبی برای نشستن در هنگام پرواز نیست. مخصوصت وقتی هوا بارانی باشد.
تق!- آخ کمرم...
- آخ شاخه جنوب غربی سمت چپم!
- وای دستم
- اوخ شاخه شاخه شمالی سمت راستم!
گویندالین به جارویش زل زد! به نظر می رسید جاروی پرنده بدش نمی آمد زبان داشته و به صاحبش زبان درازی کند.
- ما کجاییم؟
اژدها غرشی کرد که سبب شد گویندالین یک قدم عقب رفته و وارد غار شود. برق طلایی رنگی چشمش را زد. چند لحظه بعد آرام سرش را تکان داد.
- صحیح!
گویندالین علاقه داشت بداند کسانی که به محل مخفی ثروت های اجدادی دم شاخی های مجارستانی, راه پیدا کرده اند، چگونه از غاری که یک اژدها جلوی خروجی اش لمیده، زنده گریخته اند.
- میشه کمک؟
2. تو یه رول کوتاه بنویسید که چگونه پیوز در این جلسه شما را از شر کفش های لیسا تورپین راحت کرد. (10 نمره)
-شرط میبندم نمی تونی بیشتر از چند ثانیه بمونی!
- سر چی شرط می بندی پیوز؟
- سر کلاست! اگه نتونی یه دقیقه، به اندازه من از زمین ارتفاع بگیری، امروز من به جات می رم سر کلاس!
لیسا با نگاهی که " اگه حالت رو نگرفتم" در آن موج میزد، به روح شرور مدرسه نگاه کرده و چوبدستی اش را بیرون کشید.
- ویندگاردیوم لویوسا!
اگر حواس لیسا تا این حد روی ورد نبود، نیشخند پیوز را تشخیص می داد . ولی او در تلااش بود تا خودش را با ارتفاع شبح نارنجی رنگ هماهنگ کند.
- این نامردیه! تو هی داری میری بالاتر!
- مطمئنی دارم می رم بالا؟
لیسا برای چند لحظه به پایین نگاه کرد. زمین سرسرا بیش از حد نزدیک به نظر می رسید.
پاق- وای پاشنه کفشم!
لیسا لنگ لنگان به سمت دفتر اساتید رفت.
- کجا میری؟
- هاگزمید!
- پس کلاست چی؟
- با این کفشا برم؟
صدای خنده پیوز در غرولند های لیسا تورپین محو شد. پیوز در حالیکه آواز می خواند به سمت کلاس مراقبت از موجودات جادویی رفت.
3.نظرتون رو راجع به کفش های لیسا تورپین بنویسید. (5 نمره)بنام مرلین.
کفش های استاد لیسا!
کفش های استاد لیسا خوب است. رنگ جیغی دارد. جیغ هم می کشد تازه.
اگر کسی سر کلاس حرف بزند، کفش های استاد لیسا، تلق و تلوق، به حالت خود جوش آمده و خودشان را به پس کله دانش آموز وراج می کوبند
کفش های استاد لیسا قهرقهرو هستند.
کفش های استاد لیسا اگر باران بیاید، مرتب تلق تلق می کنند حتی اگر سر جایشان باشند.
کفش های استاد لیسا گرمایی هستند، اگر هوا گرم باشد، آنها می ایند و روی صندلی میز آخر می نشینند تا باد بهشان بخورد.
کفش های استاد لیسا هر روز حمام می کنند.
کفش های استاد لیسا اگر زارت بخورد به زورت و بشکند، قهر می کنند.
اگر نشکند هم قهر می کنند.
حتی اگر صدای زرت بدهند هم باز قهر می کنند.
زیپ کیف من یک بار می خواست به خاطر صدای جیغ بچه ها در کلاس قهر کند. کفش های استاد لیسا برای لوازم تحریر ما بد آموزی دارد.
من کفش های استاد لیسا را دوست دارم