هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۵

نویل لانگ باتومold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۴ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲:۰۷ چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۸
از سنـــــــت..مانگــــــــــو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
آخر شبی ریدل ازاون دیگش در اومد
با یاری پیتر پتی از اون دراومد
هری و سدریک اولین قربانی بودن
هری فرار کردش ولی سدریک نیومد
تنها کسی که فهمیدش آلبوس عزیز بود
هری و رون و هرمیون این سه حبیب بود


شناسه جدیدم..::وینسنت کراب::..


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۵

ورونیکا ادونکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۲۲ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 404
آفلاین
نامه ی اسنیپ خطاب به روح دامبلدور:

همی فرو فرستادمت طلسمی نیرومند
گشوده شد چشمان و پریشان ماند موی کمند

دستانم از فرط سنگینی گرز دستی*
بیاراست و زمین شد بدون هیچ کاستی

زیر لب خواندی ای فرومایه عفو کن
اعتنایی نکردم بدان، از بین رفت ریش و بن

طلسمم برخورد کرد به زلف پریشانت
تو مردی و ندانستی کارم بود، خیانت

این بود دستور لرد سیاه منصوب به دراکو
هری بعد از مرگت با درماندگی می گفت، کو، کو؟

دامبلدور مرد و تنها ماند دوستان و هری پاتر
محفلی ها خواهند برید کار خود را با کاتر

بدان ای دامبی، بدان و از من حرف شنو
که من سرمایه ی لرد سیاه بوده ام و نیستم نو

ارکان خواهند گریست برای سرنوشتت
که این گونه بودی و فنا بود سرشتت

بسی رنج بردم در این سال شش
هر چند که کشتم تو را با یک پرش

1- منظور از گرز دستی در این شعر همان چوبدستی ادیبانه است!

--------------------------------------------------
منتظر جواب نامه ی دامبلدور هم خواهیم ماند!


ویرایش شده توسط ورونیکا ادونکور در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۳ ۱۹:۵۱:۰۵

اگر یک فرد انسان، واحد یک بود ، آیا یاز یک با یک برابر بود؟!
[b][s


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۵ سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
خواستگاري؟ عجب كاري! اين كه كار بدي نيست. مي‌ري پيش باباي دختر، مي‌گي: سلام، كارت بيست. طالب دخترت منم، نوكرتم به مولا. اگه سواري هم مي‌خواي، اين منم كه مي‌شم دولا.
باباهه بت مي‌گه: جوون، مگه بي‌كس و كاري؟ تو اين دنياي فيل تو فيل، هيچ كسي رو نداري؟ بابات كجاس؟ ننهت كجاس؟ چرا كت به تنت نيس؟ ساكت. جوابمو نده. گوش كن به من. هيس هيس هيس.
مي‌ري دو هفته بعد ميآي، با كت و با دسته گل. بابات رو پيش مي‌ندازي كه هي بت مي‌گه مشنگ، خل. مي‌ري مي‌گي به غلامي بپذيريد بنده رو. هرهر و كركر مي‌كني، مي‌لمبوني خنده رو. نگات مي‌كنن و مي‌گن، چقدر جلفه اين يارو. مادر دختره مي‌گه نديدينش با پارو؟ مي‌پرسن كه كارت چيه؟ برف پاروكن نيستي تو؟ دايي دختر مي‌خنده هه هه، هه هه، هوهوهو. بابات بت چشم‌غره مي‌ره، مي‌گه پسر آدم باش. اين‌قدر هرهر كركر نكن، درست بشين، محكم باش. بعد به اونا مي‌گه: جونم بگه براتون، اين آقايي كه مي‌بينين، پسر من، اين جوون، طراح موشك‌هاي فضاپيماي ناسا است، همين دوسه روزه رو، تو ايرون مهمون ماس. اينم كه اومديم اين جا، برايFun اومديم. براي خنده و تفريح خدمتتان اومديم.
باباي دختره يه هو به دست و پا مي‌افته، مادرش هم مي‌ره ميآد، جوش و جلا مي‌افته. سيني چايي ميآرن با باقلوا و لبخند. دختر مياد با سيني و بي‌پوشيه و روبند. يكي‌شون به داييش مي‌گه چفت كن دهن گنده‌تو. ببر صدا تو، جمع بكن هر و كر خنده‌تو. دختره رو بهت مي‌دن بدون چك و چونه. با هزار سكه مهريه، و به شرط يه خونه. مي‌رين بيرون آه مي‌كشي، برمي‌گردين خونه‌تون. كش آوردين چونه شونو، كش اومده چونه‌تون. بعد تا هزار سال ديگه، اون جا پيدات نمي‌شه. از ياد مي‌بري دخترو، تا كي؟ براي هميشه.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۴ دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۸۵

آنتونین دالاهوفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۶ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 106
آفلاین
نظارت


رفتی و نوشتی که از دوری من ملالی نیست
رفتی با کفی دوست شدی، هیچ خیالی نیست

یه روزم نوبت من میشه واست پست بزنم
ببینی ناظز یه جا دیگه ام، جاتم اصلا خالی نیست
جاتم اصلا خالی نیستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

ناظری بودم برات
که تو بهم قدرت دادی
دلم رو یه روز خریدی
فرداش آوردی پس دادی

بگو برات من چی بودم
ناظر تازه کاری
پیر شدم رفتی حالا
دنبال ناظر تازه ای

رفتی و نوشتی که از دوری من ملالی نیست
رفتی با کفی دوست شدی، هیچ خیالی نیست

یه روزم نوبت من میشه واست پست بزنم
ببینی ناظز یه جا دیگه ام، جاتم اصلا خالی نیست
جاتم اصلا خالی نیستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

دیگه پشت دستمو داغ می کنم
که تا زنده ام ناظر هیچ فرومی نشم
ناظر هر فرومی بشم
لااقل اسیر تو یکی نشم

ناظری بودم برات
که تو بهم قدرت دادی
دل رو یه روز خریدی
فرداش آوردی پس دادی

بگو برات من چی بودم
ناظر تازه کاری
پیر شدم رفتی حالا
دنبال ناظر تازه ای



رفتی و نوشتی که از دوری من ملالی نیست
رفتی با کفی دوست شدی، هیچ خیالی نیست

یه روزم نوبت من میشه واست پست بزنم
ببینی ناظز یه جا دیگه ام، جاتم اصلا خالی نیست
جاتم اصلا خالی نیستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت



Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۵

ورونیکا ادونکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۲۲ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 404
آفلاین
در میان کوه ها
زمانی که تو همچون پرنده،
پرواز می کردی بر فراز آن
من از پشت پنجره ای خاک گرفته
تو را می نگریستم
و خیره بر جارویت
آه می کشیدم؛
در حسرت یک آذرخش!
---------------------------------------
خب این شعر نو بود. همین جوری نوشتم! حالا یه شعر عروضی:
( چو در غم از دست دادن سدریک)

کردی تباه زندگی ام را سدریک
چیزی باقی نگذاشتی جز یک خط باریک

خط باریکی که از چشمانم جاری
زندگی انسان این گونه است، آری

در هزار تو با ورد آواداکداورا
مردی و تنها گذاشتی مرا

چه کنم که بی تو تنهای تنهایم
قدمی برنخواهم داشت با پایم

یک سالی را سر کردم با هری
کار او هم نبود جز دست به سری

دیگر هیچ ندارم به زندگی امیدی
ایستاده ام تا بوزد به صورتم بادی

کاری از دست من برنمی آید
ماجرا همان خواهد شد که باید

---------------------------------------
این شعر خودم است؛ اگر خیلی مسخره است ببخشید!


اگر یک فرد انسان، واحد یک بود ، آیا یاز یک با یک برابر بود؟!
[b][s


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۱ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵

شاهزاده خالص


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۵۲ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۵۷:۵۶ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 460
آفلاین
بریم هافل بوق بزنیم*بریم هافل بوق بزنیم
ماست بریزیم، دوغ بزنیم*بریم هافل بوق بزنیم
گرچه بوق زدن بده*بریم هافل بوق بزنیم
خودتو زود وا نده*بریم هافل بوق بزنیم
اگه می خوایم بوق بزنیم*بریم هافل بوق بزنیم
باید که دروغ نزنیم*بریم هافل بوق بزنیم
سرژ ما اند شره*بریم هافل بوق بزنیم
همیشه با کفتره*بریم هافل بوق بزنیم
همگی توی هاگوارتز*بریم هافل بوق بزنیم
بخونیم دیفنس دارک آرتز*بریم هافل بوق بزنیم
واسه جمع امتیاز*بریم هافل بوق بزنیم
به همه داریم نیاز*بریم هافل بوق بزنیم
همگی درس بخونیم*بریم هافل بوق بزنیم
تا که بگن خرخونیم*بریم هافل بوق بزنیم
اندِ گروه هافله*بریم هافل بوق بزنیم
همه چیز توش کامله*بریم هافل بوق بزنیم
سایتو پُر-پست می کنیم*بریم هافل بوق بزنیم
گریفو سُست می کنیم*بریم هافل بوق بزنیم
اسلیترین می نازه*به خونای خالصش
هافلپاف هم می نازه*به شاهزاده-خالصش
ریون کلاو گََر داره*آنیتا دامبلدورو
تو بپرس که از کجا*اومد این بچّه پُرّو
آنیتا و آلبوس و*پیترِ پتی گرو
همه این ها رو داده*هافل به اونا گِرو
حالا تو داری جواب*داری حقّ انتخاب
بین این چار تا گروه*مثال چهار تا کوه
یکی رو کن انتخاب*که باشه گروه ناب
عقل سالم بِت می گه*گروه خوب همینه
تو بیا توی هافل*تا دسترسیت شه کامل
خوش و خوب و خرّمیم*برا این که ما کَمیم
حالا ای عضو جدید*که شدیم بر تو پدید
اگه بیای پیش ما*می پذیریم ما تو را
یکی از ما می شَوی*دان که رسوا نشوی
پس بیا تو نزد ما*بشو تو یکی زِ ما
تا که با هم بخونیم*همه این رو بدونیم
اگه مَردیم یا زنیم*بریم هافل بوق بزنیم


تصویر کوچک شده


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵

آرامیس بارادا old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از مخوفستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
نام اثر: اقبال نیکو
آفریننده اثر: آرامیس بارادا

شگفتا از این اقبال نیکو
چگونه من شوم، اندر این کو؟
پس آخر کی رسد ساعت̊ ملاقات
که من آشفته ام، آن قدر که نگو

چه فکرم بود آخر این ملاقات
که شاهزاده اسبش را به من تاخت
من چه گویم از این دنیای کوچک
که ایتالیا برد و آلمان باخت

آرزویی است برای اهل عشقش
که دعوت شوندش به بهشتش
بهشتی که نه سر دارد و نه ته
آخر سر هم که این بهشت کشتش

هیجان زده ام من از این بخت
ماندم در این تقدیر بسی سخت
چگونه بین این عالمه دختر
منم خوش شانس معرکه مو لخت

نرد از یادم آن روز خجسته
که در بر جادوگر تی وی نشسته
همه چشمی و گوشی ای تن من
شده دست و پایم همه بسته

گفت گوینده بدین سان خبری
که این دوست عزیز ما هری
گفته می خواهد یکی از دختران
شده به باغ و زند بدو سری

سر و دست شکاندند دختران
برا دیداری چندی گذران
من نبودم عقب از قافله
نوشتم نامه بدان مهر گران

گشیدند قرعه و این نام من
بود بر صدر جدول کهن
برای شما دوستان گلم
این بود داستان انتخاب من


تصویر کوچک شده


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۳:۲۳ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵

بلید


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۴ شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۹ چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۰
از هر کجا که خون اشامی باشد بلید هم هست .
گروه:
کاربران عضو
پیام: 251
آفلاین
جادوگران...جادوگران..آهسته ران آرتیکوس از ما میرود.
یک جای دور از این زمین با بی قراران میرود.
یک ساحره همراه او از پشت نا آشنا زند.
این چوبدست از آن کیست کز نا کجاها آمدست.
یک یادگاری از چنین جادوگری بزرگ و خوب .
با چوبدستی از طلا آتش به جانان میزند.
این جد زیبا از کجا آمد...که حالا میرود.
این جاودانه مرد شب تنهای تنها میرود.
همراه او چه ناشنا تنها کنارش میدود.

او میرود از بین ما با شعله های گرم آتش با فراق.
جادوگران این است وداع پایان راه همه ی ما.
پایان راه همه ی ما.


خوشحالم كه دوباره برگشتم.


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۲:۵۵ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵

ندارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۱ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۲۶ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۵
از دفتر مديريت هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
هنگام ورود به سايت جادوگران دست به سينه ايستاده و سرهارا بالا نگهداريد واين شعر را با غرور بخوانيد:
--------------------------------------
(لطفاً با آهنگ سرود ملي خوانده شود)

سر زد از افق مهر خاوران
فروغ ديده ي جادوگران
مرلين عشق دنياي ماست
پيامت اي هاگوارتز «جادويي» «جادووار» نقش جان ماست
جادووار بچرخانيد آن چوبتان
جادويي برگوييد هر وردتان
جمهوري خودمختار جادوگران....
----------------------------


هنوز حرفاي ناگفته دارم.......


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۱ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶ دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۰ پنجشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 231
آفلاین
اول سلام!
دوم این که من چون شعرهای قبلی رو نخوندم احتمال داره این شع تکراری باشه
اگه تکراری بود شما به بزرگی خودتون ببخشید!
------------------------
تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته
جهانی که هر جادویی تو اون سفید مثل برفه
جهانی که تو اون چوب* و نژاد و قدرت ارزش نیست
جواب محفلی ها هم...مرگخوار ضد شورش نیست
نه آوداکداورا داره نه آزکابان نه خمپاره!**
دیگه بچه ای تکلیفشو تو خونه جا نمی ذاره!
همه آزاد آزادن... همه بی درد بی دردن
تو روزنامه نمی خونی که جغدا خود کشی کردن...
-------------------------
*منظور از چوب چوب جادو می باشه!
**چیز دیگه ای پیدا نکردم!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.