هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۲۰ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۰ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۲۱ یکشنبه ۱ مهر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
by james_hetfield
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه

---------------------------------------------------------------------

نگهبان جلوی درب پناهگاه چرت می زد . ناگهان یک مرگ خوار سوار بر جارو و ردایی نقره ای از دور پیدا شد و با سرعت زیادی به سمت نگهبان آمد . نگهبان که از خواب پریده بود ناگهان فریاد زد : "همگی به سمت گنجینه مخفی . " و به داخل رفت و زنجیر در را انداخت . تمام اهالی خانه شروع به اجرای ورد های محافظ بر روی خانه کردند . بعد از اتمام کار همگی در آشپزخانه جمع شدند و به مطالعه اسمشو نبر پرداختند .

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط james_hetfield در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۶ ۱۳:۳۵:۴۴
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۹ ۱۳:۱۳:۱۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۰ شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۱۲ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه
-------------------------------------

لرد سياه در وسط گورستان بود و مرگخوران با رداهای مخصوص دور او ايستاده بودند.لرد با عصبانيت گفت:"چطور شما ها از دست يک نفر بر نيامديد ؟"مردي که از همه به او نزديکتر ايستاده بود گفت:" ببخشيد جناب لرد اما او تنها نبود و نگهبانانی از دور مراقب او بودند." "ساکت شو " لرد اين را گفت و به سوی او پرتوهای نقره ای و طلايی رنگی فرستاد و بعد رو به سوی مردی که با زنجير بسته شده بود کرد و گفت:" بگو که چطور آن گنجينه به دست او افتاد."
_هری ، هری ، بيدار شو ،بيدار شو
هرميون دوباره گفت :" هری اين بار ولدمورت کی را کشت؟"
هری :" اين بار کسی را نکشت دنبال کسی می گرده بايد سريع به سوی پناهگاه برويم و بعد به دنبال رون می رويم."

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۶ ۸:۳۹:۵۶

هوشياری مداوم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶

آريانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۱ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
از جايي كه همه دوسش دارن: هافلپاف!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه
---------------------------------------------

مثل هميشه در پناهگاه خلوت و دنج خود مشغول روزنامه خواندن بودم. در آشپزخانه نشسته و قهوه ميخوردم و بيخيال از حوادث جامعه ي جادوگري، به جاي آنكه مثل بقيه به مطالعه ي اخبار اسمشو نبر بپردازم؛ به آگهي ردا فروشي خانم مالكين در كوچه دياگون چشم دوخته بودم و در اين افكار بودم كه ايا خانم مالكين رداي نقره اي مرا آماده كرده است يا خير؟
برايم اهميتي نداشت كه بدانم ولدمورت در چه حال است! روزنامه را به گوشه اي انداخته و به سمت مخفيگاه گنجينه ي خود، چيزي كه تنها دليل زنده ماندنم است، رفته تا به نگهباني خود ادامه دهم. هيچ گاه فكر نميكردم كه روزي بخواهم حلقه ي همسرم را، از گزند جامعه ي جادوگري، چيزي كه از آن وحشت دارم حفظ كنم. حلقه اي كه اسمشو نبر به آن محتاج است!!!

---------------
از هشت كلمه استفاده كردم. همونطور كه پروفسور كوييرل عزيز گفتن.
با تشكر!

تایید شد !!! ممنون(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۶ ۸:۳۸:۰۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۵۹ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۴ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۰:۰۷ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه


با صدای دریچهء سلول از خواب پریدم، نگهبان غذا را داخل سلول من گذاشت. الان مدت ها بود که حساب روز ها از دستم در رفته بود و تنها کارم خوردن غذاهایی بود که در آشپزخانهء کثیف زندان درست می شد، با این وجود، این جا برای من پناهگاهی امن به شمار می رفت. از زندانیان دیگر شنیده بودم که مطالعات اسمشونبر به مراحلی رسیده بود که بدون نیاز به هورکراکس ها توانایی رسیدن به جاودانگی را داشت. پس با این حساب زنجیری که تنها گنجینه ام در زندان بود کاملا به استفاده مانده بود. به رنگ نقره ای و زیبای آن نگاهی انداختم و به این نتیجه رسیدم که بعد از آزاد شدن از زندان می توانم آن را به قیمت خوبی بفروشم.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۶ ۸:۳۵:۲۹

آره داداش...خفن بازیه!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۴ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۵۰ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
از لندن(نزدیک وزارت سحر و جادو)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 25
آفلاین
ببخش-آشپزخانه-نگهبان-مطالعه ی اسمشونبر-نقره ای-ردا-پناهگاه-زنجیر -گنجینه
---------------------------------------------------------------------------
آن روز در آشپز خانه ی پناهگاه تب و تابی بر پا بود.هری تازه همراه با نگهبان خود کینگزلی به آن جا رسیده بود.هری فلور را دید که در حال صحبت با بیل در مورد ردای نقره ای جدیدش بود!!!ناگهان هری هرمیون را دید که او را صدا می زند به سرعت خود را به او رساند و گفت:سلام چیه؟ هرمیون گفت: اینو ببین هرمیون کتابی را از زیر بلوزش در آورد نام آن جادوی سیاه بود.سپس ادامه داد:این به درد مطالعه ی اسمشونبر و هورکراکس ها میخوره.هری پرسید: اینو از کجا آوردی؟هرمیون گفت:از توی گنجینه ی فرد و جرج؛و ادامه داد:باورت نمی شه هری در گنجینه بجای جادو با زنجیر بسته شده بود.سپس هری صدا ی بیل را شنید که میگفت:ببخش هری یک دقیقه بیا اینجا کارت دارم.
---------------------------------------------------------------------------
با تشکر از شما امیدوارم کافی باشد.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۶ ۸:۳۳:۰۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶

یاکسلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۴۵ جمعه ۱۸ دی ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 154
آفلاین
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه
........................
هری و هرمیون در زیر شنل نامرئی بعد از ان دعوا در اشپز خانه با هری به دنبال رون می گشتند.افراد زیادی در انجا بودند .مردی در انجا بود که ردای نقره ای عجیب و بلندی پوشیده که روی زمین کشیده میشد.
-هری منو بخاطر دعوای دیروز ببخش!
هرمیون این را گفت و سرش را پایین انداخت.
-اشکالی نداره !!!کاشکی جای مطالعه ی کتاب بیدل نقال
مطالعه ی اسمشو نبرمی خوندیم خیلی سودمند بود.
هری به این فکر میکرد که لرد سیاه رون را زنجیر کرده و در گنجینه ی خانه اش پنهان کرده و او را شکنجه و نگهبان نیز برایش گذاشته بود .اما اگر انها را لو میداد چه میشد؟
-هری برای چی میخندی؟
-هیچی به یاد پناهگاه افتادم که فرد و جرج چه طوری جلوی خانم ویزلی ظاهر و او را اذیت میکردند.
اما او این دروغ را به هرمیون گفت چون اگر میگفت چرا میخندد هرمیون نه که نمیخندید بسیار ناراحت هم میشد.
ان دو بسیار راه رفتند و از پیدا کردن رون خسته و نا امید شدند که او را پیدا کنند.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴ ۱۶:۱۴:۴۵

هری ا


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۲۱ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بازي با كلمات نوع ديگري از داستان نويسيست براي كساني كه به نوشتن علاقه دارند
با بكار بردن 10 كلمه يه داستان كوتاه و زيبا بنويسيد
مقررات:
1-از 10 كلمه تعيين شده حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود
2-از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3-كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود
4-برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)
5- پستهایی که رنگی ارسال نشه پاک میشه و پستهایی که بیش از ده خط باشن تایید نمیشه.


کلمات جدید:
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۰۶ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶

یاکسلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۴۵ جمعه ۱۸ دی ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 154
آفلاین
بازم متنم از 10 خط بیشتر شد.این اخرین باره...
.....................................
هری و هرمیون در روی چمن کنار چادر قدم میزدند.انجا پر از شکلات های متعفن بودند که ان ها را یاد فرد وجرج میانداخت.هری به ان نقطه خیره شد ناگهان چیزی را به یاد اورد که باید به هری و هرمیون میگفت.
-رون وقتی رفتیم دهکده برای تهیه ی غذا یادته.هیچی نگو بزار حرفم تموم بشه...گفتی وقتی قاب اویز گردنت بود نتونستی افسونی به سوی دیوانه ساز ها بفرستی.یادته .خوب وقتی ما پناهگاهو ترک کردیم و جان پیچو از امبریج ربودیم و نجینی به ما حمله کرد من هم مثل تو نتونستم از خودم دفاع کنم حتی ناپدیدشوم..به همین دلیل وقتی ولدومورت عصبانی میشه جان پیچ ضربان نبض پیدا میکنه و ما نمیتونیم از خودمون دفاع کنیم. مثل پتکی که اروم روی جاده بزنی .
-هری !!!پس یعنی اون ...میتونه احساس کنه...
رون شگفت زده این را گفت و دستش را به دورش حلقه کرد و حالتش مثل زمانی بود که عاشقانه همراه با ترس با لاوندر حرف میزد.
-بسه این قدر مزخرف نگین ...من خوابم میاد ...شما نمیخواین بخوابین؟هرمیون این را گفت و به چادر رفت
هری عجولانه گفت:باشه...بریم...بریم
ان ها ان شب خوابیدند ولی هری نفهمید ایا جان پیچ احساسی دارد یا نه؟


تایید نشد !!!
بیشتر از 10 خط هستش !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط محمدعلی جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴ ۰:۲۹:۰۸
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴ ۱۶:۱۱:۵۷

هری ا


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۰۲ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶

یاکسلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۴۵ جمعه ۱۸ دی ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 154
آفلاین
متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده – حلقه
هری در اطراف جنگل پرسه میزد که غذایی پیدا کند . ان قدر گرسنه بود که بوی متعفن جنگل را به کلی فراموش کرده بود .
-هری!!!
هرمیون هری را طوری صدا زد که انگار او یک راهب است .او با مقداری قارچ هایی هری پس از خورنشان هر شب در دستشویی بود . او نمیتوانست انجا را به دلیل نخوردن قارچ ترک کند و هرمیون را تنها بگذارد له همین دلیل به هرمیون گفت:
-نمیتونی با افسونی چیزی این قارچ ها رو تبدیل به چیزی خوب برای خوردن کنی.چرا اصلا یه سر نریم دهکده هاگزمید تا هم یه چیزی برای خوردن پیدا کنیم و هم از اخبار مدرسه اطلاعی پیدا کنیم.
-تو میخوای راست راست تو جاده راه بری اول غذا پیدا کنی و بعد از مردم بپرسیم تو مدرسه چه اتفقی افتاده .کمکم دارم به عقلت شک میکنم .اگه غذای بهتری میخوای باید بگردی ما نمیتونیم ریسک کنیم وبا ناپدید شدن خودمونو به اونجا برسونیم .
هری که به یک نقطه خیره شده بود به لحظات عاشقانه خودش و جینی فکر میکرد .در حال حاظر رون کجاست ؟ایا با افسونی کشته یا بیهوش شده بود یا نه؟یا ولدمورت او را ربوده بود و در سرمای زیرزمین رون را که حلقه شده کمک میخواست شکنجه میداد؟
-هری !!! سبدو خورد کردی.
هری از روی لجش طوری سبد را فشار میداد که سبد کوچک که برای جمع اوری غذا اورده بود ترک و داشت خورد میشد.

تایید نشد !!!
بیشتر از 10 خط هستش !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۲۱:۲۷:۳۳

هری ا


بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۰۶ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶

تو همون مونیکا فکر کن!!!!


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۲ پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۵۲ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۷
از اون جایی که فضول زیاده نمیشه بگم زندگی میکنم!:evil:
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
بوی تعفن بدی در تمام جاده پیچیده بود و هری داشت کم کم خفه میشد.در حالی که سرفه میکرد به هرمیون گفت:
_افسونی ،جادویی چیزی بلد نیستی مارو نجات بدی از این بوی گند؟
هرمیون در حالی که چوب دستی اش را از جیبش بیرون می آورد گفت:
_چرا،الان اجراش میکنم!!!
او در حالی که به نقطه ای مشخص نشانه گرفته بود بدون بر زبان آوردن ورد آن را اجرا کرد و با عث شد هری احساس کند از مرگ حتمی رهایی یافته است.
او بی توجه به نگاه عاشقانه رون به هرمیون از هرمیون تشکر کرد و اصلا" متوجه نشد که آن ها زمانی که ناپدید شده بودند در دهکده ی هاگزمید فرود آمده بودند.
همین که خواست به رون و هرمیون خبر بدهد که کجا هستند دید که آن دو دست خود را در گردن یک دیگر حلقه
کرده اند و به سمت او می آیند.



لطفا" بگید تایید میشه یا نه!!!


متشکرم!!!

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط بلیندا استیونز* در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۱:۵۰:۰۹
ویرایش شده توسط بلیندا استیونز* در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۱۴:۵۳:۱۴
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۳ ۲۱:۳۰:۳۶

هری پاتر نمیمیرد مگر همگان فراموشش کنند..پس نمیمیرد چون من او را تا لحظه ی مرگ در ذهن خود خواهم داشت!!!!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.