ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه
-------------------------------------
لرد سياه در وسط گورستان بود و مرگخوران با رداهای مخصوص دور او ايستاده بودند.لرد با عصبانيت گفت:"چطور شما ها از دست يک نفر بر نيامديد ؟"مردي که از همه به او نزديکتر ايستاده بود گفت:" ببخشيد جناب لرد اما او تنها نبود و نگهبانانی از دور مراقب او بودند." "ساکت شو " لرد اين را گفت و به سوی او پرتوهای نقره ای و طلايی رنگی فرستاد و بعد رو به سوی مردی که با زنجير بسته شده بود کرد و گفت:" بگو که چطور آن گنجينه به دست او افتاد."
_هری ، هری ، بيدار شو ،بيدار شو
هرميون دوباره گفت :" هری اين بار ولدمورت کی را کشت؟"
هری :" اين بار کسی را نکشت دنبال کسی می گرده بايد سريع به سوی پناهگاه برويم و بعد به دنبال رون می رويم."
تایید شد !!!(پادمور)
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۶ ۸:۳۹:۵۶
هوشياری مداوم