گمونم دی ماه 86 بود که یکی از بچه های
دنیای جادوگری (که الان رفته پی کارش و یکی دیگه از بچه ها یه سایت دیگه به جاش زده) بهم گفت که خیلی از بچه های اونجا توی یه سایتی با هم آشنا شدن به اسم جادوگران. آدرس اینجا رو هم بهم داد و بسیار از دو موجود (!) با شناسه های زاخی و آرشام تعریف کرد، هرچند خودش دیگه دو سه سالی بود به این سایت سر نمیزد.
منم اومدم و با شناسۀ سابریل اینجا عضو شدم. یه دونه پستم باهش نزدم چون با رول نویسی اصلا آشنا نبودم و برام جذابیتی نداشت. قسمت غیر ایفای نقش اینجا هم به جالبی دنیای جادوگری نبود. پس رفتم پی کارم و همونجا، توی دنیای جادوگری موندگار شدم تا تابستون 87 که توی همون سایت رفتیم سراغ (نمایشنامه نویسی) و یکی از بچه های اونجا شروع کرد به من نمایشنامه نویسی یاد دادن (ابهورسن) توی تاپیکی که لوسیوس مالفوی ِ اونجا (که با لوسیوس ِ اینجا کاملا متفاوته. اسم اون لوسیوس، معین بود) زده بود: کافۀ سه دسته جارو.
کاساندرا تریلانی ِ این سایت یه مدت خیلی کوتاه (یه ماهم نشد) توی اون سایت عضو شد و همونجا با هم آشنا شدیم و از رول نویسی اینجا تعریف کرد و پیشنهاد کرد (تقریبا میشه گفت، گیسام رو گرفت و کشون کشون آورد) بیام اینجا. یوزر و پسورد قبلیم رو فراموش کرده بودم چون باهاش یه بار بیشتر آن نشده بودم و درضمن اون ایمیلم رو هم حذف کرده بودم! درنتیجه شناسۀ آنجلینا رو ساختم.
منم اومدم و اون ماجرای (کارگاه نمایشنامه نویسی) پیش اومد که گفتم اینایی که شما می نویسین داستانه، نه نمایشنامه. آنیتا هم کمی درمورد رول (دوباره) برام صحبت کرد و بالاخره من نمایشنامه نویسی رو فراموش کردم (
) و شروع کردم به رول نوشتن.
این بود انشای من!