»» کمیته احیاگران ایفا ««
به ویکتور: ویکی جان مگه سریال لاسته؟!
1. فلش بک میزنی سعی کن فلش فورواردشم خودت بزن.
2. سوژه طنز بودا!!
-----------------------------------------------------------------------../
لینی و ریگول همینجوری دارن ول می چرخن که یهو همه جا تیره و تار میشه.. سرمای استخوان سوزی اونا رو در بر میگیره ..
- هَــــچّـــی !
- دِهَـه ! ریگول؟ آروم عطسه کن خو! ترسیدم.
- مَـ.. مَـمَـن سـ..سَـ..سـَــَــَ...ـــَردمه!
- چی شد یهو؟! هوا خوب بود که!
- لینی...اونجــا رو! دیـــ..! و حرفای ریگولوس تو نطفه خفه میشه .. انگار کسی اونا رو می بلعه..
تو این لحظه لینی چوبدستیشو درمیاره و داد میزنه..یه سرفه میکنه.. دوباره با صدای بلندتر داد میزنه : اِکسپکتوپاترونوم..!
لونا از غیب ظاهر میشه و با مشت و لگد تو سرو کله ی دیوانه سازا میزنه و ریگولوس که حدودا یه متر با سقف کریدور فاصله داشت روی زمین میوفته و لونا با صدای پاق! غیب میشه.
-

لینی اون کی بود؟!
- تعجب کردی؟! پاترونوس من لوناس

!
- والا تاحالا نشنیده بودم پاترونوس کسی یه آدم باشه!
- حالا ولش کن.. اونجا رو !
دوربین چشمای درشت لینی رو نشون میده که داره به روبرو اشاره می کنه.. دوربین روی دیوار می خزه و تصویر بعدی نوشته ای هست که روی دیوار با خون نوشته شده:
تالار اسرار یاز شده است ... دشمنان لرد سیاه ... مواظب باشید!ناظر: چی میگی بابا، اون مال یه سوژه ی دیگه س!!لینی و ریگولوس جلو میرن و از درِ گرد نیمه باز داخل میشن..
دوربین پشت سرشون میره داخل، و آخرین تصویر دُم سبز رنگِ دوربینه که در پشت سرش با صدا بسته میشه!
صدای چرخیدن کلید توی قفل میاد و بعدشم تصویری از یه نقطه ی سفید که نیشخند شیطانی می زنه! :evilsmile:
تصویر سیاه میشه و این جمله نمایش پیدا میکنه:
»» زهی خیال خام! تمام . ««