مالسیبر اروم اروم زیر نم نم بارون داشت قدم میزد که یهو یه اعلامیه نظرشو جلب کرد.
نزدیک تر رفت کاغذ به خاطر بارون خیس شده بود و قابل خوندن نبود فقط کلمات وزارت سحر و جادو قایل تشخیص بود با خودش گفت :
-اشکال نداره میریم ببینم چه خبره شاید نذری چیزی بدن.
و با فرمت
به سمت وزارت خونه راهی شد .
بعد از چند ساعت رسید دم در وزارت خونه و داخل شد که یه ساختمون توجهشو جلب کرد .نزدیک تر رفت و تابلوی روی در رو خوند:
-"پایگاه مرکزی ارزشی های خودگردان دوستدار ماهی مرکب"
- یا مرلین ،این چه اسمیه ؟این لامصبو با تریلی نمیشه جمعش کرد.
وارد ساختمون شد و رفت طبقه 645 در زد . صدای پیرمردی به گوش رسید.
-بیا داخل
اروم در رو باز کرد و داخل شد
-چیکار میتونم براتون بکنم ؟
مالی که واقعا نمیدونست برای چی اومده اونجا با لکنت زبون گفت:
-چیزه چ... من ...اخه ....نذری ... عدس پلو
پیرمرد گفت :
-اها فهمیدم اومدین اینجا عضو بشید تبریک میگم به سلیقتون روی این دیوار اسم های ارزشی که میتونید ثبت کنید هست برید یه نگاهی کنید و یکی رو انتخاب کنید.
مالیسبر با فرمت
به سمت دیوار رفت و با خودش گفت :
-این مرده یه چیزی مصرف کرده 100 گالیون شرط میبندم .
ولی خب حالا که اینجام بزار یه کم استفاده کنیم من که میمیرم برای عضو شدن تو یه گروهی چیزی بزار اینجا عضو بشیم بروبچ هاش خیلی باحالن ،لیست و نگاه کن توروخدا تومار خیارشورشاهه.
مالی همینطور که با خودش حرف میزد چشمش به یه اسم عجیب افتاد یهکم فکر کرد و گفت :
همـــــــــــــــــینه ، ارزشی خونخوار