هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: شهرداری شهر لندن
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
#1
این تایپیکفقط شامل پست های دو پستی نمی شه بلکه در واقع چند نوع رول می خوره:

دو پستی
تک پستی و
سه پستی که توضیح کاملش هم این طوری می شه با مثال:
رودولف میاد و یک رول می زنه و آخر اون اسم کسی که باید اون رول رو ادامه بده می نویسه.حالا اون شخص که ما فرضا اون رو مورگانا در نظر می گیریم می آد و اون رو ادامه می ده. همچنین می شه که یه نفر بیاد و با توجه به تایپیک تک رول بزنه و یا حالت سوم که سه پستی هستش و این جوره که باز رودولف میاد یه رول می نویسه آخرش می نویسه مورگانا ، مرلین هم میاد رول مس نویسه آخرش می نویسه مورگانا و آخر سر مورگانا باید بیاد و این دو تا پست رو به هم ربط بده و باهم تمومشون کنه .
با تشکر بابت رسیدگیتون.



وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شهرداری شهر لندن
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
#2
سلام آقا ما توی کوچه پس کوچه های لندن می گشتیم که یهو یه ایده ای از ذهنمون فورانیدن گرفت.

.@ کافی شاپ تسترال های خالدار@

اونجا تقریبا یه جورایی مثل مکان دوءل هستش ولی با این حال که یه نفر میاد یه رول می نویسه و یه نفر دیگه تمومش می کنه و خب علل قاعده نفر دوم هر جوری بخواد می تونه ماجرا رو تموم کنه تک پستی نیست ادامه دار هم نه. دو پستی هستش.

+ نفر اول تعیین می کنه که چه کسی پست اون رو ادامه بده.

+ نیازی نیست که دو پست کامل زده بشن تا یه نفر دیگه هم بتونه رول بزنه مثال خیلی کلی هم اگه لازم شد به مسئولین داده خواهد شد.


ویرایش شده توسط سیسرون هارکیس در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۵ ۲۲:۴۸:۳۱
ویرایش شده توسط سیسرون هارکیس در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۶ ۱۶:۳۹:۲۰

وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۳
#3
تشکر فراوان، پس با این حساب جیمز بدون شاخ را به همان جدال دعوت می کنیم.

+ معذرت می خواهم همین الان قوانین را دیدم.


ویرایش شده توسط سیسرون هارکیس در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۳ ۲۳:۵۶:۱۳

وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ چهارشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۳
#4
معجون ساز ، یا به عباراتی آن گرنجر مذکر را به جدال دعوت می نمایم.

س.م.ه


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۲:۵۱ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
#5
آلباتروس ها را بیشتر بشناسیم!



سیسرون مندالیوس هارکیس


آلباتروس ها! موجوداتی بسیار زیبا و کم یاب از دسته کبوترهای دریایی عظیم الجثه که به سختی در خلیج موگلاداخ اوسکولاش در کشور غیور پرور موزامبی یافت می شوند.این حیوانات بسیار ملوس قدی در حدود یک متر و هفتاد و پنج سانتی متر داشته و بالهایشان هرکدام چیزی غریب به دو متر طول دارند. خب حال سوالی در ذهن شما خواننده عزیز شکل گرفته است ( در شرایط عادی باید شکل بگیرد دوستان!) و آن اینکه این مطلب چه ربطی به جوامع جادوگری دارد؟ جواب سوال شما نه در آستین من است!

آلباتروس ها خواص جادویی بسیاری دارند، خواصی که برای اثبات کردنشان با چند تن از کسانی که آلباتروس ها مسیر زندگیشان را عوض کردند مصاحبه ای کردیم:

یارویی که به مورفین چیز می دهد:

نقل قول:
عاقا ما داشتیم شیژو با اون یکی شیژه خاطی می کلدیم یهو یه گنگیشک گنده ژبون نفهمی اومد وشطش شیژ کرد. ما هم دیدیم ملت خمارن همون ژوری دادیمش به خلق الله. آقا بعد اون روژ دیگه دشت اژ شلمون بل نمی دالن. هی می گن ما قبلا همه اش تا ملیخ می لفتیم، شی کالش کردی یهو تا اون ته تهااش رفتیم. یالو می گه تا اون ته تهاااااااااش.


ادوین کلّه، ازجاروندگان کمربندی هاگزمید:

نقل قول:
آقا یه روز ما سوار این یارومون شدیم، این یاروی ما خیلی چی چی بود و هی چیز بازی در می اورد داداش.قبلا خیلی چی چی بود هااا ولی این اواخر خیلی یارو شده بود.هی هرچیم چی چی می کردیم که فلان بشه، نمی شد! خلاصه یه روز که واسه چیز، چیز نه هااا! واسه چیز رفته بودم پیش فلانی، یهو یه چی چی خورد به یارومون، اصن نمی دونی آقا، این یاروی ما یه چی چی بازی درآورد آقا! آقا انصافا این یارو خیلی چی چیه هاا!


خالهِ عمه اقدس خسرو :

نقل قول:
ننه من داشتم یه روز می رفتم بازار، بعدش یهو برگشتم خونه.


گزارشگر ما ارتباط این قضیه رو با آلباتروس ها از ایشون می پرسند.

نقل قول:
نمی دونم ننه، اصن من از کجا باس بودونم؟ خجالت نمی کشی مزاحمم می شی! اصلا این سوال ها چی هستن از من می پرسی؟ حالا که ××××××××××××××× حساب کار دستت می آد!


اما بگذارید در نهایت شما رو با سه خاصیت مهم مدفوع آلباتروس ها آشنا کنیم:

1. افزایش باور نکردنی هر گونه چیز. منظورمان حقیقتا چیز است.یعنی آن که نه چیز بلکه چیز.( بحث را با امید درک بالای شما به پایان می رسانیم. همون چیز بود.)

2. یارو کردن چی چی ها و همینطور چی چی کردن یاروها.

3. ایجاد خود درگیری مضمن.

امیدواریم که با این موجودات ملوس آشنا شده باشید و اگر هم نشده اید با مقالات بعدی ما همراه باشید.



گروه « دانش فرو کن در حلق جماعت روزنامه »


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: اگه مي رفتيد هاگوارتز و وقتي مي رسيديد مي گفتن اشتباه شده و بايد برگرديد چيكار مي كرديد؟
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
#6
یه لبخند عریض بر لب می نهادم و بعدش یهو بروسلی وارد می شود رو همه زنده می دیدن.بعدشم هویت تک تکشون رو زیر سوال برده و با توجه به قانون نسبیت مجازی و توهمی بودن همشون رو اثبات می کردم.


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: چطور ولدمورت به زنده ماندن کریچر شک نکرده بود؟
پیام زده شده در: ۱۳:۲۷ یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۳
#7
چون از همون اولش هم قرار نبود که کریچر یا هرکس دیگه ای با خوردن اون معجون توی اون ظرف بمیره فقط قرار بود که خوردن اون معجون قدرت جادویی رو ( که مال جادوگر ها و جن های خانگی کلا فرق داره.) کم کنه و اون ها رو هم خیلی تشنه کنه. ثانیا غرور شخصیت ولدمورت اون قدر زیاد بود که به اون اجازه نمی داد به موضوع کم اهمیتی مثل یه جن خونگی بهایی بده!


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ارتباط با سران الف دال
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۳
#8
من برای عهده دار شدن مسئولیت خبرگزاری الف دال اعلام آمادگی می کنم.

با تشکر سیسرون مندالیوس هارکیس!


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ سه شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۳
#9
همان هنگام محفل ققنوسکان:

- ای وااااااااای!

فلورانسو در حالی که از نهاد خویش فریاد بر می آورد از آشپزخانه به بیرون جهیده و در حالی که اشک از چشم جاری می نمود، بر سر جماعت فرود آمد و هق هقیانه بر آنان گفت:

- تـ..تخم مرغ هامون تموم شده.

ما نیز چون این سخن از وی شنیدیم از زمین بر آسمان عروج نموده و در حالی که بر لب خویش خندوانه نهادیده بودیم بگفتیم:

- آه خداوندا تو را بسیار شکر که این لطف بزرگ را برما فرو فرست.. آخ!

فلورانسو با آن دو چشم اشکبار با آرنج بر سر سیس سخت بکوبانیده بود چونان که آهنگران پولاد نمی کوبیند و افزوده بود:

- دلت رو خوش نکن! من اجازه نمی دم پای فست فود به این جا باز بشه!خصوصا از نوع خسرویی و ظفری! الان هم می رم یه شونه تخم مرغ شیش طبقه می خرم.پروف هم به من پول می ده! مگه نه پروف؟

دامبل الدمبادیل بر ریش خود متمرکزیده و جانورکان از آن بیرون می کشید و با لذت تمام می تناولید، با صدای فلورانسو سر به بالای بیاورد و گفت:

- فرزند روشنایی و دنیا طلبی! فرزندان روشنایی باید روی پای خودشون بایستند فرزندم .. خرش خروش بلع بلوع ( افکت خوردن و بلعیدن جانورکان درون ریش دامبل الدمبادیل.).اگر سخته رو پای خودت وایسی یه سر به این سیریوس بزن.اونم ناسلامتی فرزند روشنایی دیگه.خیر سرش وزیر سحر و جادو!من همش یه پیرمرد بازنشسته ام و هفت سر عائله. خرش خروش بلع بلوع (همان افکت قبلب) !

فلو که این سخن از دامبلدور شنید.با آن که مانند برجکان دوقلوییده در یازدهمین روز سپتامبر در حال سقوطیدن بود، چهره در هم کشید و گفت:

- سیس! بیا بریم وزارت!

و ما خود خویشتن چون این سخن از وی بشنیدیم سخت تعجبیدیم و جواب در دادیم که:

- ما از چه روی باید بیاییم؟

و جوابی شنیدیم که ما را با طرح دیوار خانه سیریوس اینا یکی کرد!

- من که نمی تونم یه شونه تخم مرغ شیش طبقه رو بلند کنم!

همان زمان، وزارت کده دوبل اس:



- بیبین من تا اون نات آخرش رو از تو حلقوم تو در نیارّم ولکن نیسّم!

- وعه ویعای عو ووع عووعم وعوم!

سیوروس در حالی که قصد داشت دست ردولف را که تا تهِ ته
در حلقومش فرو رفتانیده بود را بیرون بکشد، این جمله را گفته بود، که ترجمه آن هم بسیار بسی دشوار است و برای خردسالان و کودکان مناسب نیست.

در طرف دیگر آرسینوس سخت بر آن صحنه می نگریست و بر عضلات آن لسترنج خیـــلی مذکر زومیده بود که ناگاه وزیر ثانی وارد آمد.

سیریوس چون آنان را بدید گفت:

- خیلی خوب پولتون رو آوردم.

- اوفینو! فک کردی ما تسترالیم!آرسی برو ببیبین این یارو..اسمت چی بود؟راست راستی پول آورده!

آرسینوس چند قدمی جلو رفت و بر آن کیسه پر گالیون سخت خیره بمانید و از دهانش آب جاریدن گرفت:

- آره. پوله!

ردولف که بر خلاف آن چه که باید می شد، و نشد، از سر خشم فریاد بر آورد:

- بِز ببینم! تو اَ کجا پول آوردی سیبیل قشنگ؟ اَ کی تا حالا ای قدر مهربون شدی واسه من! اصن چرا دفعه قبل تا پام رو با جوراب یه هفته نشسته نکردم تو حلقت پول نیاوردی. هان! اصن تا وقتی که نگفتی این پول ها رو از کجا آوردی کسی اَ این جا چی؟ نمی ره بیرون!

و در حالی که دستش را با مقدار کثیری از مواد اندرونی اسنیپ الاسانیپ در هوا تکان می داد به سمت سیریوس آمد و جماعت را در این عجب گذاشت که از کدامین بیماری رنج می برد؟و در نهایت جمله ای که همه ما به آن می اندیشیم:

- خوب پولش رو که گرفت پس واسه چی با ذوق و شوق نرفت پیش ارباب!

و در جواب شما گویم همی:

- اون یه لسترنجه!اونم ردولفشون!


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: مجموعه ورزشی غول های غارنشین
پیام زده شده در: ۱۲:۰۸ دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳
#10


تراختور سازی vs ترانسیلولیانا


پســـــــــت دوم تراختوریانگان!


- ای الان از کجا برق ویاره؟

شیر فرهاد که چونان خرس های جنوب ایلات اَجنبیستان دهانش باز مانده بود و به آن تک چراغ نگاه می کرد، این سوال را بپرسیدیده بود.البته ناگفته نماند که آن نگاه نافذ آن چنان بر چراغ اثر کرد که بپوکید سخت و بر هر سوی پاشیدن گرفت، لکن فرهاد شیر همچنان بر چراغ چشم دوخته بود که ناگهان با فریاد آن آلبوس ریش پشمکیانی بر خود آمد و آن لوزه هایش را پنهان نمود.

- نع! من اجازه این عمل وقیحانه رو نمی دم! ما باید ببازیم!

- آره آره، پیشگوئی می گه!پیشگوئی ... غلط می کنه.

جمله ثانی را آن علّه کله زخمی اضافه نموده بود و چون نگاه های معنی دار جماعت را بر خویشتن خویش بدیده، آن سان نمودیده بود.از آن سوی نیز آلبوس که از خویشتن خویش بی خود گشته بود، لانچیکو ای در هوا ظاهر نمود و بر آنتونین حمله ور شد و فریاد بر آورد:

- ای مزدور اغفال گر! ای خائن! ای راه راه سیاه سفید! ای..

که ناگهان شیر فرهاد خنده ای از خود در کرد و افزود:

- هَهَ هه هه ، ای شلوار بوآ منم راه راه بیَ هه هه هه.

و آلبوس که در تعجب بود و پس از اندکی نگاه عاقل اندر سفیهانه بدان سفیه نمود، که هیچ اثری نداشت آن نگاه پر عظمت بر وی، بر سر کار خویش برگشت و ناگاه هری را که چندی پیش توسط فلورانسو بدان سو شوتیده گشته بود را در مقابل خویش بدید که زانو زده و چونان گربه آن غول بی شاخ و دم مشنگ دوست شِرِک نام به چشمان او زل زدیده بود:

- پـــــــروفسور جونم، من که برات ولدمورت می کشم، من که برات جون پیچ پیدا می کنم،دلت میاد من ببازم، اگـــــــه من ببازم باز کله ام درد می گیره هاااا!

آلبوس که سخت چشمانش اشک بار گشته بود، بر آن عله نگریست، ناگاه دست و دلش لرزید و بر دو زانو افتاد و در عمق احساسات فرو گشت و از اعماق ریش پر پیچ خود هق هقید و آنتونین نیز چون موقعیت را مناسب بدید، دست در دست عله و فلو و شیر فرهاد و دابی نهاد و ما را در مانده کرد چنان که ندانستیم چند دست دارد اوی و جمله پاقیدند.

اندرون ورزشکده غولکان غاریده،بالای سولاخ دروازه:

جماعت یکایک در بالای تیرک دروازه از خویشتن خویش آویزان بودند، که آنتونین بر اشتباه خویش پی ببرد و دگر بار جماعت جمله پاقیدند.

همان جا روی کف زمین:

جماعت که اکنون بر کف زمین بودند بر خویشتن نالیدند و آنتونین را همی بسیار نفرینیانیدن و راه خویش بر بگرفتند به سوی ناکجا. چندی نگذشت که آنان خویشتن را در مقابل درب ورودی یافتند و ندانستند از چه روی در آن جایند.که ناگاه علّه، یعنی همان هری، فریاد بر آورد که:

- دستشویی! ما نمی خواستیم بریم دستشویی؟

که ملت بر وی سخت بشوریدند و گفتندش، که آخر در خانه دستشویی مگر نبود که ما ز این سر دنیا تا آن سر دنیا خویش را پاقیدیم! ما آمده ایم تا توپک زیبایمان را بجادوانیم، تا توپک خود خویشتن بر ما روان گردد! و در انتهای نطق جماعت، دابی سوالی بپرسید که جماعت را بر فکری دیگری فرو در ببرد و آن این بود:

- توپ کجا هست؟

لکن لحظه ای نگذشته بود که شیر فرهاد سخن از خویشتن راند که:

- ای برره ای جماعت وبیدند که قاره اونریکا را کشف ویگولنزیجیدند! ما کلا تو خونمون بیه راه یابی! همتون ویاید دنبال مو.اوهوا!

که آنتونین نگاهی سخت بر وی در افکند و بر وی بانگ زد:

- مطمئنی؟

- یعنی تو وگوئی به شیرفرهاد اطمینان نوداری؟ نه تو اصلا خجالت نوکشی از این ریشت، جانی دوپ!

و سپس راه خویش را در میان تاریکی بر پیش گرفت، او رفت و رفــــــت و رفـــــــــــــــــــت و پس از ساعاتی دویدن در میان راه رو های پر پیچ و خم در مکانی به ایستاد و چشمانش را تنگ کرد و رو به جماعت کرد و از فلورانسو بپرسید:

- ای شامپو ای که تو وزنی چی ویده؟

فلورانسو چون این سخن را از وی شنید سخت از این رنگ بر آن رنگ گشت و گفت:

- شامپوی بـــــــــوق ( که به دلایل تبلیغاتی از بردن نام شامپو معذوریم!). واسه همینه که موهام ..

- خو تو الان برو او ته.

- چرا؟

- ای شامپویی وید که بش بزهام وزنم، ای بوش برا من نوستالژی وَداره. نَوَتونم درست جهت یابی وکولم!

- بـ.. بز! شـ..شامپو بز!


و پس از آن فلورانسو در حالی که سخت مغموم بود، با خود، چیزی راجع به شامپوی بز زمزمه می کرد، در افق های دور محو گشت و پس از چندی شیرفرهاد دگر بار از خویش فریاد شادی در کرد و دربی که در مقابلش بود را بگشود و توپکان پدیدار بگشتند.جماعات که حال شامل شیرفرهاد ، آنتونین ، هری و مریدش می شد،جامه ها سخت بدریدند و فریاد زنان پای کوبان خویش بر در و دیوار بکوفیدند و بر اتاق وارد آمدند.چون همگی درون آمدند، آنتونین به یاد دوران مرگجویی خویش لبخندی شیطانیانه بر لب نهاد و توپک طلایی را به بالای آورد و چوبک را بدان نشانه بگرفت، زیر لب چیز میزکی زمزمه می کرد که ناگاه عله فریاد بر آورد:

- دستشویی!

- اسپیدالیسوس دستشویسو هریوس چی چیو؟ اهم..اهم.. یعنی دستشویی چی؟

هری اندکی رنگ به رنگ شد و در جواب آنتونین گفت:

- دیدی گفتم می خوایم بریم دستشویی! اینجا هم دستشویی خو!

آنتونین نگاهی بر اطراف خویش در انداخت و چون آن همه سیفون زیبای را به دید، او بر برگزیدگی بزرگ علّه تاریخ پی ببرد. پس از آن نیز جماعت جمله دست در دست یکدیگر به مهر نهادند و فلورانسو نیز که چند ثانیه پیش از افق دور پدیدار گشته بود بر آنان بپیوست و پس از سبک گرداندن جسمشان زان همه چیزک، جمله پاقیدند!

پـــــاق


ویرایش شده توسط سیسرون هارکیس در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۶ ۱۸:۱۷:۲۸

وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.