-شتـــــــــــــــــــــــــــــــرق!(افکت شکست بشقاب ته گود چینی)
-ماما جون من،به خاطر من نـــکن!به خاطر گابر حداقل...جیـــــــغ...چرا ظرفارو می شکنی؟!
ترجمه ی میزانی حرف و فحش به زبان فرانسوی:
-دختره ی احمق خنگ!خجالت نمی کشی با چنین کارنامه افتضاحی اومدی پیش من؟!شترررق(افکت شکستن یک لیوان دیگر)!
فلور کمی سرش را از پشت مبل بیرون آورد تا از مکان فعلی مادرش و ظروف چینی ای که پرتاب می شدند آگاهی یابد که ناگهان با بشقابی که بر طرفش در پرواز بود مواجه شد!
-جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!مامان اون بشقاب هدیه عروسیتون بود...
ترجمه ی میزان دیگری از فحش(به همراه سانسور)و حرف به زبان فرانسوی:تسترال،هیپروگریف نفهم!خجالـت نمی کشی؟!با نمره ی نوزده و نود و نه صدم اومدی پیش من؟حیف اون همه هزینه ای که بابت هاگوارتزت کردم.اصن از اون اول نباید اجازه می دادم ارشد می شدی و مدیریتو قبول می کردی!
-مامان باور کن،عاشق شدن یه قسمت از مغزو از کار میندازه...از وقتی اون یارو بیلو دیدم،اونم وسط امتحانات...
خانم دلاکور که بالاخره به مخفی گاه فلور وارد شده بود یقه ی فلور را گرفت و بدون توجه به گابریل که با چشم های درشت شده آن ها را نگاه می کرد فلور را از در خانه پرت کرد بیرون و قبل از آن که در را بکوبد گفت:حالا برو ببینم تو این فصل سال که خونه ی ریدل دیوانه پرور تعطیله و اون بیل جون جونیت هم این جا نیست چی کار می خوای کنی!
فلور کمی به گابریل که از پشت پنجره قهقهه می زد و زبان در میاورد نگاه کرد که ناگهان در باز شد و پدرش با کوله پشتی پری به سمتش آمد.
فلور به امید اندکی حمایت به پدرش نگاه کرد اما پدرش با آهی گفت:فلور با ایننوزده و نود ونه تو کنکور قبول نمیشی...اونوقت بی کار می مونی و به جای متخصص فیزیک جادوی ستاره شناسی احتمالا ظرف شور میشی!
آقای دلاکور کوله پشتی را به فلور داد و با نگاه تاسف باری وارد خانه شد و در را بست.
فلور به اطرافش نگاه کرد.کجا می توانست برود؟!هیچ جا را نداشت!در سازمان تخته،ریون بسته،خانه ریدل تعطیل...دوستان صمیمی اش هم مانند آندرو و آماندا و تری یا متاهل بودند یا کارتون خواب! (
)
ناگهان انگار دست سرنوشت ورقه ای را روی صورتش انداخت.فلور به ورقه ی زرد و لگد خورده نگاه کرد...
نقل قول:
یتیم خانه ی سنت دیاگون
محلی برای یتیمان و نوجوانان و کودکان بی خانمان،این یتیم خانه که وزیر گانت خودشان به شخصه هر ماه به آن سر می زند داری انواع امکانات مدرن...
فلور متفکرانه به ورقه خیره شد و وسیله ای مشنگی به نام موبایل را از جیبش در آورد...!
نیم ساعت بعد،رو به روی یتیم خانه سنت دیاگونفلور،آندرومدا و آماندا با تعجب به کاخ بزرگ و قدیمی باد و باران خورده ی رو به رویشان خیره شده بودند که فقط از علامت "یتیم خانه سنت دیاگون" که روی مقوای پار و پوره ای نوشته شده بود متوجه شدند یتیم خانه است!
- من در میزنم!مثه خونه ی قدیمی خون آشامی نفرین شده ی طلسم شده ی خودمه!که کلی تله داشت و هر کس پا توش میذاشت زامبی میشد!
سپس بی توجه به فلور و آندرو زنگ در را به صدا در آورد...
بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)