هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰ دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
بلا اشاره کرد:
-به پیش!

و مرگخوار ها دویدن روی پل را آغاز کردند. پل قدیمی و فرسوده زیر بار وزن این همه مرگخوار(منهای لینی که بالای سر بقیه پرواز میکرد) نالید ،غژ غژ کرد، ضجه زد و رخ به ناخن خراشید....اما فایده نداشت، مرگخواران مصمم بودند از دهاه آتشفشان رد شوند! پل به ناچار سکوت اختیار کرد و اجازه داد مرگخوار ها بدون آسیب مالی یا آرتور...اهم...مالی یا جانی دویدن به سوی ایوان را ادامه بدهند و بالاخره بعد از سه دقیقه و بیست و هفت ثانیه-در راستای افزایش هیجان صحنه،روی دور اسلوموشن - دویدن با پس زمینه این *، به ایوان رسیدند.

به محض اینکه پای آخرین نفر با صدای سنج پایان موزیک به زمین رسید ، اژدهای استاد جادوگر زاده از میان ابرهای طوفانی نمایان شد و به نرمی، همچو توپولوفی در استانه سقوط، به زمین نشست استاد جادوگر زاده از پشت اژدها پایین پرید . دست هایش را محکم به هم کوبید و با صدای بلند گفت:
-تبریک میگویم فرزندانم! شما موفق شدید معما را حل کنید! اکنون حاضریم یک آرزوی شما را به نیکی برآورده کنیم!

بلا با عصبانیت پوشش استخوانی موهایش را با ضربه چوبدستی فروریخت و فریاد زد:
-این همه راه به شر و بدبختی بالا اومدیم تا برسیم به غول چراغ جادوی نیک و گوگولی، واقعا که!

استاد نفس در سینه حبس بنمود:
-هییییغ، به شر و بدبختی؟!


*توصیه می شود!




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
خلاصه:

دستگاههای شکنجه دژ مرگ از کار افتادن.لینی به عنوان مسئول, سرگرم تحقیق می شه و کشف میکنه که راه حل این مشکل در دستان استاد جادوگر زاده اس که در دهانه آتشفشانی همراه یک اژدها زندگی می کنه.مرگخوارا به دستور لرد برای پیدا کردن استاد جادوگر زاده به کوه آتشفشان می رن.
آتشفشان فعاله و مرگخوارا باید از روی پلی که روی مواد مذاب نصب شده عبور کنن.ولی مواد مذاب بشدت داغ هستن و عبور کردن از روی پل خیلی سخته!ایوان که گوشت نداره موفق به رد شدن می شه.

______________________________

-آهای ایوان!یه لحظه بیا!ما رو یکی یکی کول کن و از روی پل رد کن.

صدای ضعیف ایوان از انتهای پل به گوش رسید.
-چی چیو بیا!استخونام داشتن از شدت گرما متلاشی می شدن.من همون یه بارو تونستم رد بشم.دیگه این کارو نمی کنم!تصمیم دارم همین جا به زندگیم ادامه بدم!

مرگخواران با ناامیدی به هم نگاه کردند.بلاتریکس که بشدت نگران موهای زیبایش بود آنها را با پوششی از استخوان پوشاند.
-این جادوگرزاده باید فرد مریضی باشه.آخه شاید یکی کار واجبی باهات داره.این چه مانعیه اینجا ایجاد کردی!مرتیکه ی...

صدای مرموزی در سراسر کوهستان انعکاس پیدا کرد.
-شما را از توهین منع می کنم!دیدار با استاد جادوگر زاده موهبتیست که نصیب هر کسی نمی شود!بتدا معما را حل نمایید!


-اوه اوه...این یکی از اربابم بدتره!
-یعنی ارباب بده؟
-بد که مسلما!ارباب باید بد باشن خب...ولی منظور من دُز خود پسندی ایشونه...که البته سوء تفاهم نشه...ارباب کاملا حق دارن خودشونو بپسندن!
-بلا الان واقعا معتقدی جذاب شدی؟
-نخیر!معتقدم حداقل موهام سالم می مونه!


همه مرگخواران برای چند ثانیه به پوشش استخوانی موهای بلا خیره شدند...سکوت نشانه این بود که همگی به یک موضوع فکر می کنند!پوشش استخوانی!

چند دقیقه بعد مرگخواران آماده عبور بودند!

-یادتون نره...این پوشش فقط 5 دقیقه روتون می مونه.سریع رد بشین.

مرگخواران آماده عبور:

تصویر کوچک شده




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
در همین حینی که مغز مرگخوارا شدیدا درگیر پیدا کردن راه حلی برای مسئله ی پیش روشونهT یک اتفاق نادر و شگفت انگیز در سمتی دیگه روی میده.

ایوان که اعتماد به نفس فوق العاده ای پیدا کرده چند قدم به پل نزدیک تر میشه و میگه:

- فرمودند از روی پل عبور کنیم! حتما ایمنه دیگه. اونور میبینمتون.

ایوان اینو میگه و بدون اینکه مهلتی برای اظهار نظر به دیگران بده، شروع به دویدن بر روی پل میکنه و تا وقتی که به انتهای پل برسه دست از دویدن برنمیداره. مواد مذاب که به شدت به ذوق اومدن، همچون ماهی هایی که سر از آب بیرون میارن و ملق زنان چند متر اونورتر تو آب فرو میرن، شروع به واکنش نشون دادن میکنن.

اما سرعت ایوان به قدری زیاده که هیچ کدومشون موفق به نشونه گیری دقیق و فرود اومدن رو سرش نمیشن. بالاخره ایوان نفس نفس زنان اونور پل میرسه و با خوش حالی دستاشو برای اونا تکون میده.

مرگخواران با چهره به استخونای سرخ شده ی ایوان که چیزی نمونده از شدت دمای زیاد تیکه پاره شن، خیره میشن. آیلین با شک و تردید میپرسه:

- به نظرتون گوشتای ما تحملی معادل ـه تحمل استخونای ایوان دارن؟

دافنه برای انجام تست جلو میره و گلبرگاشو با سرعت زیادی از بالای دهنه ی آتشفشان رد میکنه و دوباره اونارو عقب میکشه.

- وووی! خیلی داغ بوووود.

و جلوی چشم همگان گلبرگ دافنه آتیش میگیره و تبدیل به خاکستر میشه. دافنه و رز با وحشت از دهنه آتشفشان فاصله میگیرن و همدیگه رو در آغوش میکشن.

آیلین نگاهشو از اون دوتا برمیداره و میگه: سوال من در مورد گوشت بدن بود نه برگ تن.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۲۰ ۱۸:۴۷:۵۲



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۴ یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۳

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
بلاتریکس که دلش نمی خواست مقام ریاستش مورد تردید قرار بگیرد اولین نظریه را صادر کرد:به نظر من از بالاش بپریم.

مرگخوار اول:دهه! پریم؟اگه تو زندگی قبلیمون کانگورو بوده باشم هم فکر نمیکنم بتونیم.یکی دو متر که نیست.
مرگخوار دوم: من نظر بهتری دارم.
مرگخوار اول:و اون چیه؟
مرگخوار دوم: به نظر من برگردیم و به ارباب بگیم کوه رو پیدا نکردیم.

ناگهان سرو صدای آتشفشان به طرز وحشتناکی بلند شد.مواد مذاب داخل آن قل قل می جوشیدند.بعد از مدت کوتاهی گلوله ای از مواد مذاب از دهانه خارج شد و پرواز کنان بطرف مرگخواران حرکت کرد.مرگخواران که جایی برای فرار نداشتند دست به دامن مرلین شدند که بلکه این بلا را از سرشان دور کند.ولی درست در همان لحظات مرلین پشت تخته سنگی پناه گرفته بود و به درگاه خودش دعا می کرد.
گلوله مذاب رفت و رفت تا اینکه به بالای سر مرگخواران رسید.ارتفاعش را کمی کمتر کرد و سرگرم بررسی شد.البته از قل قل جوشش گلوله مرگخواران حدس زدند که سرگرم بررسی استوگرنه خود گلوله که چیزی نگفت!
وقتی به مرگخوار دوم رسید متوقف شد.کمی مکث کرد و بعد با صدای بلندی منفجر شد و روی مرگخوار ریخت.
مرگخوار دوم در مقابل چشم های بقیه شروع به ذوب شدن کرد.
بلاتریکس که انگار در حال تماشای زیباترین صحنه طبیعت بود گفت:
-همونطور که حتما متوجه شدین ارباب ما رو به حال خودمون ول نکردن و از دور دست ها ما رو تحت نظر دارن.بنابراین فکر فرار به سرتون نزنه.ارباب؟نمیدونم از اون فاصله و تو این گرما چطور به نظر میرسم.ولی شما راهی برای گذشتن از دهانه آتشفشان ندارین؟

آتشفشان دوباره شروع به قل قل کرد و بعد از چند ثانیه جاروی کهنه ای از داخل آن بطرف بلا پرتاب شد.مرگخوار اول به محض دیدن جارو به بقیه فرصت نفس کشیدن نداد و روی آن پرید و دستور پرواز بر فراز دهانه آتشفشان راداد.
بلا و بقیه مرگخواران با حسرت به مرگخواری که در حال پرواز و عبور از دهانه بود نگاه کردند.نسیم ملایمی لابلای موهای مرگخوار پیچیده بود و ردای سیاه رنگش را پشت سرش تکان می داد.
صحنه بسیار با ابهتی بود.
تا لحظه ای که مرگخوار به وسط دهانه رسید.جایی که جارو قادر به تحمل حرارت نبود.جاروی مرگخوار ظرف سه ثانیه به خاکستر تبدیل و خود مرگخوار طعمه آتش شد.بدین ترتیب بلا و بقیه به خوبی متوجه شدند که ارباب هیچ ایده ای ندارد و کلا بهتر است ارباب را به حال خود رها کرده راه حلی برای عبور از دهانه آتشفشان پیدا کنند.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۰:۴۸:۳۷
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
پیام: 713
آفلاین
با چند بال زدن اژدها، باد شدیدی بر روی مرگخواران میوزه که چند نفر از ممد های مرگخوار ها به پایین کوه پرتاب میشوند و لباس یکی از ممدة های مرگخوار به دلیل منشوری بودن هنگام وزش باد؛ رنگ صفحه ی پیوند ها را به خود میگیرد. اژدها جلوی بلاتریکس که به شدت مصمم بود که از جایش تکان نخورد فرود آمد و سوار به سخن در آمد:
- مامور مخصوص اژدهای بزرگ؛ اراگون کومون! احترام بذارید!

مرگخواران که هیچکدام تا به حال بجز در مقابل لرد ولدمورت تعظیم نکرده بودند، چپ چپ به اژدها سوار نگاه کردند! اژدها سوار با دیدن این حرکت مرگخوار ها، جا خورده بود، لبخندی زد و گفت:
- آفرین بر غرور و قدرت و صلابت شما! خوشمان آمد...

پچ پچ مرگخواران با دیدن رفتار مرد غریبه شروع شد!
- کلا قاطی داره ها!

- معلوم نیست با خودش چند چنده!

- 2 - هیچ به نفع آداسه!

-

اژدها سوار سخنان مرگخوار ها را شنید و با لبخند گفت:
- ما هت تریک نموده ایم!

مرگخواران که با شنیدن حرف اژدها سوار بیشتر از پیش به عقل او شک کرده بودند، لبخند ملیحی به وی زدند و منتظر شدند که ادامه ی حرف هایش را بزند!
- شما به شدت متحمل رنج و سختی شدید و اومدین این بالا؛ حالا باید از اینور دهانه برین اونور دهانه، اونم از این پلی که این وسط قرار داره، بعدا در خدمتتون هستم؛ بابای!!

مرگخواران نگاهی به یکدیگر انداختند که باید از طرف دیگر بالا میرفتند؛ با اشاره ی بلاتریکس همگی دور هم جمع شدند تا در برابر خوان پیش رویشان بحث کنند!




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
مرگخوارا هم که متوجه توقف بلا شده بودن، به شدت از فرصت استفاده کردن و خودشونو بهش رسوندن و اجمعینشون دور هم جمع شدن.

بلا همینطور که سرشو به کوه چسبونده بود، نگاهی به مرگخوارا که نفس نفس زنان کنارش قرار میگرفتن میکنه و با سوالی فکر همه رو مشغول و البته مغشوش میکنه.

- پس اژدها کو؟

چند تن از مرگخوارا با تعجب و شگفتی نگاهی بین هم رد و بدل میکنن و اظهار ندانستن از وجود اژدها میکنن. اما الادورا با خونسردی گوشی شو در میاره و بعد از وارد کردن آدرس سایت جادوگران و لاگین کردن، روی دژ مرگ کلیک میکنه و کلمه ی اژدهارو تو پستای پیشین سرچ میکنه و اینجاس که همگان به قدرت گوشی ایمان میارن ... که نگرانیشون بابت وجود اژدها مانع تعریف و تمجید بیشتر از گوشی و باز شدن هرچه بیشتر نیش الادورا از روی خوش حالی میشه.

بگذریم ... با بلند شدن صدای غرش آتیشی(!) مرگخوارا وحشت زده و با قیافه هایی پریشان و نگران بالا سرشون رو مینگرن و به جای مشاهده ی اژدها، چندین ماده ی مذاب میبینن که از دهنه ی آتشفشان به بیرون شلیک میشه و درست از بیخ گوششون عبور میکنه و غلت زنان مسیرو تا انتهای کوه طی میکنه.

مرگخوارا به سختی آب دهنشونو قورت میدن و برای لحظه ای دوباره اژدهارو فراموش میکنن و به این فکر میکنن که وجود جادوگری در دهنه آتشفشان به اونا یقین میده که یه جای امنی وجود داره که جادوگر مذکور توش زندگی میکنه.

بنابراین بر سرعتشون می افزاین و سعی میکنن هرچی زودتر خودشونو به بالا برسونن.

دقایقی بعد:

در حالیکه مرگخوارا با حفاظی به نام دست سعی میکردن صورتشونو از حرارت زیاد ِ حاصل از نزدیک شدن ِ بیش از حد به دهنه آتشفشان حفظ کنن، صدای جیغ و ویغ مرگخواری به هوا بلند میشه:

- اونجارو ... اونجا! جادوگری سوار بر اژدها! ... داره مستقیم سمت ما میاد ... اممم ... سمت ما!

و غلغله ای بین مرگخوارا بوجود میاد و همه شون به شکل منتظر له شدن توسط هیکل اژدها یا سرخ شدن توسط آتش سوزانش میشن!




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۳ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۳

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
[نویسنده بازگشت خویش را به عرصه رول نویسی تهنیت عرض می نماید:دی]


خب تا اینجا نصف مشکل حل شده بود.به بالای کوه آپارات کرده بودن.
نصف دیگه مشکل این بود که خودشونو به دهانه آتشفشان برسونن
یه جمله قصار مشنگی میگه نود درصد اول کد تقریبا نود درصد اول زمان توسعه را به خودش اختصاص می دهد، ده درصد باقی مانده باز هم نود درصد زمان پروژه را لازم دارد.تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

مرگخوارها به رهبری بلاتریکس که بالاخره راضی شده بود کفش پاشنه بلندش رو با یه جفت از کتونیای کهنه دافنه عوض کنه کوهپیماییشون رو به مقصد دهانه آتشفشان آغاز نمودند همی!


پس از چندی

رز که به علت ویبره رفتن های متوالی از بقیه گروه کمی عقب مونده بود( حلزونه که از کوه فیجی بلا میرفت به خاطر بیارید!) رو به دافنه کرد که به دلایل واضحی از گروه عقب مونده بود( حلزونه که از کوه فیجی بالا میرفت تو ذهنتون نگه میداشتید خو!) و پرسید:
- چقدر مونده؟

دافنه دستش رو سایه بان چشمش کرد تا کپه موی وزوزی بلاتریکس رو در دوردست ها تشخیص بده(ظاهرا کفشای دافنه بهش ساخته بوده!) و جواب داد:
-ظاهرا که زیاد!

چیزی که دافنه نمی دید این بود که اون جلو بلاتریکس به دلایل نامعلومی متوقف شده!


[خب واقعا رزرو نمیخواست چون اصلا سوژه پیش نرفت...shame on me ]


ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۴ ۱۱:۵۷:۳۱
ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۴ ۱۱:۵۹:۴۱



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱:۴۸ سه شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
خلاصه:

دستگاههای شکنجه دژ مرگ از کار افتادن.رفتار لرد سیاه هم تغییر کرده و ملایم تر شده.
لینی به عنوان مسئول سرگرم تحقیق میشه و کشف میکنه که راه حل این مشکل در دستان استاد جادوگر زاده اس که در دهانه آتشفشانی همراه یک اژدها زندگی میکنه.مرگخوارا به دستور لرد برای پیدا کردن استاد جادوگر زاده به کوه آتشفشان میرن.

____________________________


-چی؟ آپارات کنیم به قله کوه؟برای اجرای دستور ارباب آپارات کنیم؟شماها حتی حاضر نیستین در راه ارباب یه ذره سختی رو به جون بخرین...بعد اسم خودتونو گذاشتین مرگخوار.من شرم می کنم که با افراد وظیفه نشناس و راحت طلبی مثل شما...هی...کجا غیبتون زد؟جدی جدی آپارات کردین؟چرا منو با خودتون نبردین!
بلا تک و تنها کنار کوه آتشفشان ایستاده بود.از اینکه همراهانش حتی برای تمام شدن سخنرانی کوبنده او صبر نکرده بودند قلبش به درد آمد.با وجود این با چهره ای مصمم کفش های پاشنه بلندش را از پا در آورد.
-خب...با اینا که فکر نمی کنم بشه کوه نوردی کرد...ولی با پای برهنه هم که اصلا نمی شه!...یافتم!!

ضمن ابرازخوشحالی از ذهن مبتکرش, کفش هایش را بصورت سرو ته پوشید.به این ترتیب می توانست از پاشنه تیز کفش برای بالا رفتن استفاده کند.به محض این که اولین قدم را برداشت صدایی از پشت سرش شنید!

چییسسسسس...

با تعجب به پشت سرش نگاه کرد.مرگخواران دوباره در محل قبلی ظاهر شده بودند...با این تفاوت که دود رقیقی از موهایشان به هوا بلند می شد.

-هی! شماها برگشتین؟این چه وضع ظاهر شدنه؟...چییسسس؟

چشمان رز پر از اشک شده بود.
-خب سوختیم!آتشفشانش فعال بود!...باید دوباره آپارات کنیم.ولی این بار کمی پایین تر.از اونجا خودمونو می رسونیم به استاد!

مرگخواران آماده آپارات کردن شدند.بلا هم به سرعت صدای وجدانش را خفه کرد و کفش هایش را درست پوشید و آماده همراهی با بقیه مرگخواران شد.




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۹۳

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۱:۳۵ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 633
آفلاین
بلاتریکس با موهای پریشان به سمت همکارانش برگشت. زیر سنگینی نگاه بلاتریکس که گویی مخالف می طلبید مرگخواران آب دهانشان را به سختی قورت دادند. با این وجود لینی تلاش کرد نگاه خونبار بلاتریکس را نادیده بگیرد. هرچه بود صحبت بر سر کم کسی نبود.
- ام...بلا... لازمه یادآوری کنم اون لیستی که نابود کردیش فقط چند تا اسم نبود. بلکه داشت از نزدیکی هر اسم به لرد سیاه حرف می زد. تا جاییکه یادم میاد تو نزدیکترین کس یه لرد نبود...
لینی حرفش را نیمه تمام گذاشت.
- عجیبه...شما یه بویی حس نمی کنین؟مثل اینکه چیزی داره می سوزه؟ می سوزه؟مامان!بالم!
بلاتریکس نوک چوبدستیش را که دود از آن خارج میشد فوت کرد. آنگاه با رضایت خاطر به لینی نگریست که دیوانه وار در اطراف می دوید و ردی از دود پشت سرش باقی می ماند.
- خوبه...لینی امیدوارم متوجه شده باشید که هیچ شخصی از من به لرد سیاه نزدیکتر نیست. حالا هم که مروپی شناسه شو بسته دیگه لیستی در کار نخواهد بود. امیدوارم تونسته باشم منظورمو روشن برسونم.
مرگخواران با دیدن نگاه خون چکان بلا همگی سری به نشانه تایید تکان دادند. بلا با خونسردی گفت:
- خیله خب میریم سر اصل ماجرا. کجا بودیم؟ آهان حالا باید از این کوه بریم بالا.
مرگخوران خسته، ناله کنان روی زمین نشستند.
- بلا رحم کن. خب ما الان چندتا پسته تو راهیم دیگه جونی واسمون نمونده.
- تازه یه بال منو هم سوزوندی و دیگه نمی تونم بال بزنم.
- یه نگاه به این هیکل من بنداز... مگه من جز چندتا استخون چیم؟تازه تا دستت رسیده وسط دنده هام وسایلتو جاسازی کردی. تا برسیم اینجا مجبور شدم چند بار مفصلامو روغن کاری کنم...
- تازه زدی یه بال نازنین منو هم سوزوندی. من نمی تونم از این کوه بالا برم.
بلا تکان دیگری به چوبدستیش داد و بال دیگر لینی را نیز به آتش کشید. در حینی که لینی فریاد زنان دور میشد بلا رو به همکارانش گفت:
- همین الان این غر زدنارو تمومش کنین. یادتون باشه در وهله اول شما مرگخوارین. افتخار یه مرگخوار اجرای اوامر اربابشه. مجبورم نکنین یه جور دیگه این مطلبو حالیتون کنم.
مورفین که در حال چرت زدن روی چمدان بزرگی بود بدون آنکه سرش را بالا بگیرد با بی حالی گفت:
- خب راشت میگن دیگه دایی ژون. تاژشم وقتی مرگخوار جماعت ژون نداشته باشه چه ژوری می تونه اوامر اربابشو اژرا کنه؟
مرگخواران:
بلاتریکس که متوجه شد چاره ای ندارد جز اینکه به زور متوسل شود با خونسردی چوبدستیش را کشید. اما در همان لحظه ایلین که تمام مدت بی هیچ حرفی ایستاده بود تک سرفه ای کرد تا توجه بقیه را به خود جلب کند.
- می بخشید که وسط بحث دوستانتون مزاحم میشم اما اگر بپذیریم ما همگی ساحره و جادوگریم به نظر می رسه به راه حل تو پست قبلی اشاره شد.
نقل قول:
همون لحظه که بلاتریکس میاد طی یه حرکت بالای کوه آپارات کنه

مرگخواران:



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۳

لاکشسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۲ پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 40
آفلاین
کراب غرولند کنان میاد جلود. بعد دست می ندازه و مروپ رو عین یه گونی سیب زمینی می کشه بالا و می ندازه رو شونش.
مروپ یه جیغ می زنه:
- هوی تسترال!چطور جرئت کردی؟ با مادر ارباب؟شما با مادر اربابتون چنین رفتاری دارین؟ یادم باشه در اسرع وقت اینو به گوش قند عسلم برسونم... در ضمن ای اسکاچ تو کلا از لیست اخراجی.
بلاتریکس:
اما همون لظه که بلاتریکس میاد طی یه حرکت بالای کوه آپارات کنه و بعد از اونجا خودشو بندازه پایین یه اتفاق خیلی عجیبی رخ میده. مروپ همونطور که رو شونه کراب بوده به خودش می لرزه و می لرزه و می لرزه... تا جاییکه ملت تحت تاثیر لرزشای مروپی دچار ویبره حاد میشن. مروپی هم برای اینکه جلوی به فنا رفتن سوژه رو بگیره با صدای بامبی می ترکه و بعد از فرو نشستن گرد و غبار ناشی از ترکیدنش ویولت با فرمت آشکار و هویدا میشه.
بر و بچز مرگخوار از ویبره رو سایلنت می رن و با چشمای گشاد و فک های آویزون به این صحنه خیره میشن. بلاتریکس که زودتر از بقیه تونسته بوده فکش رو از زمین جمع کنه بدون معطلی چوبدستیشو می کشه تا انتقام یه عمر لیست بازی مروپی رو از ویولت بگیره. ویولت هم که اوضاع رو اصلا بر وفق مراد نمی بینه با یه جست از شونه کراب می پره پایین و همونطور که از طلسمای بلا ماهرانه جاخالی میده داد می زنه:
- حالا گناه نکردیم که شناسه مونو بستیما. بذار حداقل امضای پای تغییر شناسه خشک شه!
و به این ترتیب ویولت در سه سوت در افق سوژه محو میشه و مرگخوارارو با گرد و خاک حاصل از فرارش در پشت سر جا می ذاره.
بلاتریکس که موهاش اون لحظه به صورت سیخ سیخ دراومدن از دویدن دست می کشه:
- محفلی جاسوس... اگر دستم بهت برسه از استخونات خلال دندون درست می کنم.
در همون لحظه باد با خودش یه کاغ میاره که فرتی می چسبه به صورت بلا و ناچارش میکنه ساکت شه.بلا با عصبانیت کاغذو از رو صورتش بر میداره و یه نگاه بهش می ندازه.
- هوم... لیست اون پیرزنه...
با یه حرکت چوبدستی لیست نیست و نابود میشه و به خاطره ها می پیونده. بلا میگه:
- خب دیگه لیستی وجود نداره... ببینم کی جرئت میکنه خودشو از ما به لرد نزدیکتر بدونه.


when there is a will,there is a way







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.