از خاطرات جینی ویزلی
قبلا تو هر عروسی میرفتم مک گونگال میگف بعدی تویی
الان یه مدته نمیگه چون تو مجلسای ختم میگم بعدی تویی

ولدمورت باکلاس نشسته بود.یه فسقلی میاد
میگه-ﺷﻤﺎ ﺍﻧـــﺎﺭﻭ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﺪ؟؟؟
ولدمورت با کلاس میگه-ﻣﺎ ﺩﻭﻥ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺪ ﺑﺎ ﮔﻠﭙﺮ ﻭ ﻧﻤﮏﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ ...
بچهه میگهﺍﻩ ﺍﻩ ﺷﻤﺎ ﭼﻘﺪﺭ ... ﮐﺜﺎﻓﺘﯿﺪ ﻣﺎ ﺍﻧﺎﺭﻭ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﯾﻢ ﺳﯿﻔﻮﻥ ﻣﯿﮑﺸﯾﻢ ﺁﺏﺑﺒﺮﺩﺵ :

غضنفر هیپو گریفیش مریض میشه میبرتش دامپزشکی ، به دکتره میگه نمیشه داروهاشو تو دفترچه خودم بنویسی ؟

ز قلمراد می پرسن این شعر از کیه؟

“سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز”

می گه نمی دونم یه راهنمایی بکنید

می گن اسم شاعر توی خود شعر هست!

می گه : آهان فهمیدم ، جواد نکونام!!!

.

یه روزی هری نشسته بوده و داشته روزنامه اش رو می خونده كه جینی یهو ماهی تابه رو می كوبه تو سرش!
هری می گه: برا چی این كار رو كردی؟
جینی جواب می ده: به خاطر این زدمت كه تو جیب شلوارت یه تكه كاغذ پیدا كردم كه توش اسم هرمیون نوشته شده بود…
هری می گه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه هیپوگریف دوانی رفته بودم هیپوگریفی كه روش شرط بندی كردم اسمش هرمیون بود.
جینی معذرت خواهی می کنه و می ره به کارای خونه برسه.
سه روز بعد، هری داشت تلویزین تماشا می كرد كه جینی این بار با یه قابلمه ی بزرگتر می كوبه تو سرش به طوری که هری تقریبا بیهوش می شه.
هری وقتی به خودش میاد می پرسه این بار برای چی منو زدی؟
جینی جواب می ده: آخه هیپوگریفت جغد فرستاده بود

جینی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.
ناگهان هری سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد :مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز…. وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش !دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفتهبهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …
جینی به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
هری به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم جارو سواری می‌کنم، چه بلائی سر من میاری.

جینی برای اولین باری برای بچه ها خوراک جگر درست کرد
غذا رو کشید و بچه ها و هری را برای خوردن شام صدا زد. آلبوس غذا را بوکرد و اخمهایش رفت توی هم..
لیلی هم با غذایش بازی بازی می کرد ولی حاضر نبود لب بزنه.

جینی به بچه ها گفت ممکنه بوی خوبی نده اما خیلی خوشمزه است ، یه کوچولو امتحان کنید...اصلا میدونید اسم این غذا چیه ؟ یه راهنمایی می کنم بهتون...باباتون گاهی منو به همین اسم صدا می زنه.

ناگهان چشمهای لیلی گشاد شد . به آلبوس سقلمه زد و گفت:
"نخور! نخور! تاپاله است!"

یکبار لرد سیاه میره پیش یکی از مرگخواراش میبینه که مرگخواره داره غذا میخوره بهش میگه:داری غذا میخوری؟
میگه:بله سرورم
لرد میگه غذا میخوری تا سیر بشی؟
میگه بله ارباب.
لرد میگه اگه سیر بشی دیگه غذا نمیخوری؟
میگه بله ارباب
لرد میگه : از مرگخواران نیست کسی که اینگونه فرصت های په نه په را از دست بدهد