تعداد جمله های زیبا در کتاب آخر زیاده. من سعی می کنم تعدادی از آن ها رو در زیر بیارم:
1- هری خطاب به پسرش، آلبوس سوروس:
نقل قول:
Albus Severus, you were named for two headmasters of Hogwarts. One of them was a slytherin and he was probably the bravest man I ever knew.
آلبوس سوروس، تو به یاد دو نفر از مدیران هاگوارتز نامگذاری شده ای. یکی از آن ها یک اسلایترینی بود و او احتمالا شجاعترین مردی بود که من تا بحال شناختم.2- دامبلدور خطاب به هری:
نقل قول:
Harry, Do not pity the dead. Pity the living, and above all, Those who live without love.
هری، دلت برای مرده ها نسوزه. برای زنده ها دلسوزی کن، بیشتر از همه، برای کسانی که بدون عشق و محبت زندگی می کنن.و در ادامه:
شاید با برگشتنت بتونی کاری بکنی که روح های کم تری ناقص و علیل بشن و خونواده های کمتری از هم بپاشن. اگر این به نظرت هدف ارزشمندیه، پس فعلا با هم خداحافظی می کنیم!3- فصل ایستگاه کینگز کراس، دامبلدور خطاب به هری:
نقل قول:
Of course it's happening inside your head, Harry, but why on earth should it mean that it is not real?!
معلومه که همه ی اینا تو ذهنت میگذره هری، ولی از کجا معلوم واقعی نباشه!؟4- شعار دامبلدور و گریندلوالد:
نقل قول:
برای نیکی اعظم (منافع مهم تر)5- نبرد نهایی هری و ولدمورت در هاگوارتز که هری به ولدمورت میگه:
هیچ وقت از اشتباهاتت درس نمی گیری ریدل، نه؟(ترجمه ی ویدا اسلامیه, جلد دوم, صفحه840, خط18)
6- در نبرد آخر ولدمورت و هری جملات ديگه ای هم گفته شد. اينجا هری رو به ولدمورت ميگه:
بله، درسته. حق با توست. اما پيش از اينكه قصد كشتن منو بكنی بهت توصيه ميكنم به كارهايی كه كردی،فكر كنی..فكر كن و سعی كن توبه كنی،ريدل...!و بعد در جمله ی بعدی دوباره هری:
اين آخرين فرصتيه كه داری. تنها چيزيه كه برات باقی مونده... من ديدم كه در غير اين صورت چه شكلي خواهی شد... مرد باش... سعی كن... سعی كن توبه كنی!7- جمله ای كه هری روي قبر دابی می كنه:
اينجا دابی آرميده است. جنی آزاد8- دو جمله هم که بر روی سنگ قبر ها وجود داشت:
آخرین دشمنی که باید نابود شود، مرگ است.هرجا که گنجینه ات هست، قلبت هم همان جاست!9- یک چیزی بیشتر از خون داشت از اسنیپ چکه میکرد. آبی نقره فام، نه گاز بود و نه جامد. از دهانش و از گوشهایش میجوشید. هری فهمید آن چه بود، چیزی را که کار یک قمقمه را انجام دهد در دست نداشت اما توسط جادو یک عدد فراهم کرد. از هوای رقیق جادو شده بود. هری ماده ی نقره فام را با چوبدستیش برداشت. وقتی که قمقمه تا لب پر شد اسنیپ دستانش را به ردای هری گرفت و با صدای بسیار ضعیفی گفت:
به...من...نگاه کن....چشمهای سبزش چشمهای سیاه را پیدا کرد، اما بعد از چند ثانیه چیزی در ژرفای تاریکی به نظر رسید که ناپدید شد. چشم هایش ثابت ماند. صدای خفه ای درآورد و اسنیپ جرکت بیشتری نکرد.
10- فرد:
حقایق تاکید دارن که اون (ولدمورت) میتونه هر موقع که بخواد، سریع تر از سوروس اسنیپ وقتی که در مواجهه با شامپو قرار میگیره، حرکت کنه.
[b][color=006600]فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزای بدنم ذره ای از خاک ایران را ت