هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
#11
دوئل ایرما پینس و گابریل دلاکور



افسانه ها می گونید که در روز تاسیس هاگوارتز جادوگری قدرتمند یک درخت بید با درکی فراتر از درک بشر را به هاگوارتز هدیه کرد.
درخت از این که به هاگوارتز آمده بود؛ خوش حال بود؛ شاخه هایش در فضا سوار کاری می کردند. بید کل شب را به خوشحالی و نوازش هوا پرداخت تا اینکه از شدت خستگی به خوابی سنگین فرو رفت. درخت خوابید و خوابید تا این که بلاخره یک روز دست باد صورت درخت را نوازش کرد. درخت چشمانش را باز کرد و با خوشحالی به آسمان نگریست اما آسمان در لحظه ورق خوردن متوقف شده بود پس بید نگاهش را به زمین دوخت اما مرغ چشمانش از وحشت آن چه دید پر کشید و رفت. افسانه ها می گویند در آن روز بیده خوشحال، بیده مجنون شد.
طبق افسانه آنچه بید دیده نمادی از آمدن تاریکی است چرا که در همان روز تالاری سراسر اسرار توسط یکی از بنیان گذاران هاگوارتز در جایی نامعلوم بنا شد. با اینکه جادوگرانی بوده اند که به دنبال چیزی که درخت آن را نماد آمدن تاریکی پنداشته بود، گشتند اما اکثر جادوگران معتقدند که این داستان افسانه ای بیش نیست که توسط دانش آموزان هاگوارتز ساخته شده است چرا که آن ها معتقدند این درخت 100 سال هم سن ندارد.

سال1994


راهرو های هاگوارتز معمولا در ساعتی که هوا بوی شبنم می دهد با خلوتی از دیار سکوت عجین می شوند اما آن روز جمعیت مانند رنگ های یک نقاشی در هم تپیده بود. در بینابین جمعیت دخترکی کم سن و سال پشت سر خواهرش راه می رفت. گیسوان سفیدش شاخه های بیده مجنونی شده، پیچ پیچان بر روی لباس لاجوردی اش می رقصیدند.
دخترک راه می رفت اما ذهنش با قدم هایش همگام نبود. ذهنش را شبنم شفاف خیال، متبلور کرده بود. ناگهان زنگ صدای خواهرش بلور شفاف ذهنش را شکست. خواهرش همان طور که به جلو قدم بر می داشت، داشت با او هم حرف می زد. صدای خواهرش می گفت:
-گبریل سریع تر قدم بردار امروز مرحله آخر مسابقه جام آتش برگزار می شه. من باید برای مسابقه آماده بشم. همین جوریشم نباید تو رو به اقامتگاه دانش آموزان مدرسه های مهمان برمیگرداندم آن هم فقط به خاطر این که یادت رفته جوراب هات رو بپوشی واقعا نمی دونم چطور هنوز راه های قلعه ...

گبریل ادامه حرف های خواهرش رو نشنید چون در همان لحظه نور شرقی طلسم آسمان را شکست. روح نور از میان پنجره های رمز آلود به داخل راهرو نواخت و رنگی سیاه، بی معنا و بی انتها از روح نور به بیرون تراوش کرد. سپس جلوی پای دخترک قرار گرفت. گبریل سرش را زیر انداخت و به خود کوتاه ترش لبخند زد. گبریل عادت داشت صبح ها به سایه اش نگاه و سلام کند. دو لب دخترک باهم ودا کردند و از این ودا صدایی آرام خارج شد:
-سلام سایه من.

عقربه های ساعت می چرخید و راهرو بی رنگ تر و بی رنگ تر می شد اما گبریل همچنان به سایه اش چشم دوخته بود ناگهان صدای شیپوری سکوت ذهنش را در آغوش گرفت. مرحله آخر مسابقات جام آتش شروع شده بود. گبریل سرش را بالا آورد. در راهرو هاگوارتز کسی نبود؛ او جا مانده بود.
برای دختر بچه ای به سن او قلعه مانند یک هزار تو بود. گبریل صدای مشت های قلبش که بر دیوار سینه اش می کوبید را می شنید. دیگر جوراب هایش برایش مهم نبودند. گبریل نمی خواست تماشای مسابقه را از دست بدهد پس با خودش زمزمه کرد:
_من راه خروج رو پیدا می کنم؛ پیداش می کنم.

پس نگاهش را به پیچ انتهای راهرو دوخت و به سمتش حرکت کرد.


یک ساعت بعد


گبریل ناامید در راهروای ایستاده بود. یک ساعت تمام در قلعه به دنبال راه خروج گشته بود اما هر چه بیش تر می گشت بیش تر گم می شد. نفس عمیقی کشید هوا بوی خاک میداد؛ گبریل لرزید مادر بزرگش همیشه می گفت:
- وقتی خار تلاش کنه از زیر سایه گل خارج بشه هوا بوی خاک می گیره .

البته گبریل هیچ گاه حرف مادر بزرگش را درک نکرده بود.

گبریل به دیوار راهرو نگاه کرد. تابلو ها مانند قافیه های غزلی همه با یک ترتیب در قسمت بالایی دیوار نشسته بودند اما حتی افراد داخل نقاشی هم از میان تابلو ها گذشته از هاگوارتز خارج شده بودند؛ حتی آن ها هم به تماشای مسابقه رفته بودند.
در این میان تابلویی به رسم شعر نو قافیه ها را بر هم ریخته بود. تابلو در انتها قرار داشت و بر پایین دیوار تکیه زده بود. تصویر روی تابلو به جای پرده، بر چوب نقش زده شده بود.
گبریل به سمت تابلو حرکت کرد. داخل تابلو مردی نشسته بود. سر مرد مانند شاخه ای خمیده پایین آمده بود. گبریل لبخند زد:
-ببخشید شما میدونید راه خروج از قلعه از کدوم طرفه؟

گبریل یک لحظه سکوت کرد و منتظر جواب شد اما مرد داخل تابلو همچنان بی جان باقی ماند. گبریل دوبار سعی کرد:
-ببخشید آقا شما صدای منو می شنوید؟

اما گویی خاک بر زندگی آن مرد نشسته بود. گبریل دستش را جلو آورد تا جنس چوب نقاشی را لمس کند اما همین که دستش تابلو را لمس کرد به داخل کشیده شد.
ناگهان گبریل خود را در راهروای دید راهرو بقدری تاریک بود که گوی بلورین شب در چشمان دخترک دو برابر شد. تاریکی پیچکی از ترس شد با قلب دخترک در آمیخت. گبریل فریاد زد:
-کمک

انعکاس صدایش در میان خون دیوارهای راهرو پیچید. صدا رفت و رفت گویی به بی نهایت رسید. گبریل نفس عمیقی کشید هوا بوی خاک می داد. کم کم چشمانش به تاریکی خو گرفت به زیر پایش نگریست. چشمش به کف راهرو افتاد سنگ فرشی قدیمی و ترک خورده بر کف راهرو آرمیده بود. شب بو ها در میان ترک ها دیده می شدند؛ شب بو هایی که سنگ فرش قدیمی را سجاده خود کرده؛ بر رویش سجده کرده بودند.
گبریل دستش را به دیوار تکیه داد؛ دیوار نرم اما نامهربان بود. بر روی دیوار با رنگی قهوه ای و طلایی که به سختی در آن تاریکی پیدا بود طرحی کشیده بودند. طرحی که زمان آن را کمرنگ کرده بود. رنگ های قهوه ای و طلایی بر روی دیوار بالا رفته هم دیگر را در آغوش کشیده شکل گلبرگ شده سپس از هم جدا شده هر یک به سویی رفته شاخه شده بودند؛ سرانجام رنگ ها سجده کرده ساقه را تشکیل داده بودند. طرح، طرح یک درخت بود.
قطره های آب از روی گونه های سقف چکه می کرد. گبریل قدمی به جلو برداشت هر ثانیه بوی خاک بیش تر می شد. گبریل مثل یک طوطی جمله ی مادر بزرگش را تکرار کرد:
-خار داره از زیر سایه گل خارج می شه.

صدای قدم هایش در سکوت راهرو ترسناک به نظر میرسید. هر چه جلو تر می رفت راهرو باریک تر می شد. سرانجام گبریل به انتهای راهرو رسید انتهای راهرو دیواری بود از جنس سنگ مرمر، رنگش در آن سیاهی چشم را آزار میداد. بر رویش تابلویی جا خشک کرده بود. داخل تابلو مردی نشسته بود. سر مرد مانند شاخه ای خمیده پایین آمده بود.
تابلو همان تابلوای بود که او را به این راهرو آورده بود. گبریل از ترس یک قدم به عقب برداشت اما در نهایت تسلیم شد پس یک قدم جلو آمد تا تصویر را لمس کند به آرامی انگشتانش را جلو آورد اما در یک لحظه قبل از این که تصویر را لمس کند؛ چشمش به جمله ای خورد که در بر روی قاب پایینی تابلو حک شده بود؛ گبریل جمله را زمزمه کرد :
-دست زدن اکیدا ممنوع! این تابلو از شاخه درخت بیده مجنون ساخته شده و همچون درختش مجنون است. ممکن است شما را اذیت کند.

شاید اگر گبریل همان بار اول که می خواست تابلو را لمس کند این جمله را دیده بود؛ آن را جدی می گرفت. اما در آن لحظه این جمله برای دخترک بی اهمیت به نظر می آمد چرا که او در تاریکی راهرو گم شده بود. پس دستش را جلو آورد و تابلو را لمس کرد اما به محض تماس دستش با تابلو پلک هایش به یک دیگر سلام کردند. گبریل نمی دانست از کجا ولی احساسی به او می گفت که از راهرو خارج شده و در فضای باز ظاهر شده است با این وجود دخترک حس کرد که خوابیده و خوابیده ناگهان دست باد صورتش را نوازش کرد. گبریل چشمانش را باز کرد و با خوشحالی به آسمان بالای سرش نگریست اما آسمان در لحظه ورق خوردن متوقف شده بود. پس گبریل نگاهش را به زمین دوخت و چشمانش به خود کوتاه ترش افتاد. دخترک مثل همیشه لبخند زد اما چیزی در سایه اش تغییر کرده بود چیزی که آنقدر آشکار بود که به سادگی در آشکاری، گم شده بود.
ناگهان توجش به اطراف جمع شد در حیاط هاگوارتز بود. حال که حواسش جمع تر شده بود؛ کمی نگران شد.
مسابقه باید تا به حال تمام شده بود اما به جای این که صدای شادی و دست زدن افراد از محل مسابقه به گوش برسه و جادوگران با جارو هایشان در هوا نمایش بدهند؛ سکوت بر فضا حاکم شده بود. دخترک زمزمه کرد:
-این یعنی مسابقه هنوز تموم نشد اما چی باعث شده اینقدر طول بکشه.

در همین حین سایه ها دوباره توجهش را جلب کردند.سایه درخت ها، سایه گل ها، سایه شب بو ها، گبریل حس کرد آن ها هم تغییری کردند؛ ناگهان آن تغییر آشکار بر دخترک هویدا شد پس بار دیگر به خورشید که در لحظه غروب ایستاده بود نگاه کرد و سپس نگاهش را به زمین دوخت اما این بار لبخند نزد. به جایش چینی بر پیشانی اش انداخت و گفت:
-سایه هایی که از صاحب هاشون بلند تر باشن را دوست ندارم.

دخترک نفس عمیقی کشید و چین پیشانی اش بیش تر شد. بوی خاک می آمد در همین لحظه صدای شیون و زاری از محل مسابقه به گوشش رسید.
دخترک دلیل این شیون و زاری ها را نمی دانست ولی دلش گواه میداد که حتما در محل مسابقه خاری از زیر سایه گل خارج شده است.


ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۵/۲/۲۵ ۱۱:۴۱:۱۵


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ سه شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
#12
با سلام و عرض احترام به ناظر محترم تالار

طبق هماهنگی که با بانوی کتابدار- ایرما- صورت گرفته است؛ قصد دوئل با ایشان را دارم . باشد که پاهایم در دوئل بشکسته که نه خسته شود و دست از دویدن بردارم.

در کل درخواست دوئل با ایشان را داشته _هماهنگ شده_ به اینجا آمده جهت کسب اجازه . اگر امکان داشته باشد زمان دوئل یک هفته تعیین شود.

با تشکر.


[Steve Jobs]
Ooh, everybody knows Windows bit off apple

[Bill Gates]
I tripled the profits on a PC

[Steve Jobs]
All the people with the power to create use an apple!

[Bill Gates]
And people with jobs use a PC

[Steve Jobs]
You know I bet they made this beat on an apple

[Bill Gates]
Nope, Fruity Loops, PC

[Steve Jobs]
You will never, ever catch a virus on an apple

[Bill Gates]
Well you could still afford a doctor if you bought a PC



پاسخ به: بحث راجع به معادل کلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
#13
با سلام

کلمه طلسم در زبان فارسی جهت مشخص ندارد و طلسم خالی جهت خاصی را نمی تونه مشخص کنه و با پس وند که معنای کاملی به خودش می گیره بر عکس سحر یا نفرین که جهتی مشخص از لحاظ لغوی دارند


curses دقیقا معادل نفرین هست

hex طلسم شیطانی که باعث دردسر بشه معادلش سحر می شه


( در واقع سحر در زبان و فرهنگ فارسی جهت منفی دار که hex در انگلیسی و همچنین در زبان فارسی سحر و جادو وقتی با هم می ایند نشان به طرف اعمال منفی دارند مثلا فلانی پچم رو سحر و جادو کرده )

و اما


jinx که معنی دقیق فارسیش می شه چشم زخم که خیلی رایج نیست و لی هر دو به طلسم هایی که بر اساس بد شانس باشن گفته می شن

همین دیگه با اجازه



ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۵/۲/۱۶ ۱۲:۴۴:۰۲

[Steve Jobs]
Ooh, everybody knows Windows bit off apple

[Bill Gates]
I tripled the profits on a PC

[Steve Jobs]
All the people with the power to create use an apple!

[Bill Gates]
And people with jobs use a PC

[Steve Jobs]
You know I bet they made this beat on an apple

[Bill Gates]
Nope, Fruity Loops, PC

[Steve Jobs]
You will never, ever catch a virus on an apple

[Bill Gates]
Well you could still afford a doctor if you bought a PC



پاسخ به: بحث راجع به معادل کلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴
#14
سلام و عرض احترام


واقعا نکته جالبی رو مطرح کردین و واقعا چه دقت تحسین برانگیزی داشتین که متوجهش شدین .


فقط اگه امکانش باشه که من یک یه نکته رو یاد اور بشم که اگه خانم ویدا اسلامیه طلسم غیب شدگی رو نوشته دیسپیر به جای دیساپییر به جاطر حجی ان هست. چون دیساپیر بر خلاف قوانین واجی زبان ماست.


دیس ا پی یر

دیس: ص+م+ص

ا : م

و ما در زبان فارسی هیچ گونه حجایی که یک مصوت به صورت تنها اونم در وسط کلمه باشه نداریم (هموار یک صامت باید اول بیاید بعد یک مصوت فقط در ابتدای کلمه مثل آسایشگاه می شه یک مصوت امد تنها اونم به دلیل اینه که قبلش یک صامت نانوشته یعنی همزه وجود دار و بازم می شه صامت + مصوت ولی در وسط کلمه خلاف قوانین واج ست) پس خانم ویدا اسلامیه یا ویراستار مصوت رو حذف کردن که شده دیس پی یر


و خوب با حذف کردن ا کلمه در زبان انگلیسی معناش تغییر کرده و شده نومیدی ولی خوب هیچ ویراستاری اجازه نمی ده کلمه با قوانین غلط نوشته شه و ویراستاری جزو اصول پایس

می شه گفت این دیسپیر همون دیساپیر که حجاش به حجای زبان ما برگشته ولی کل کلمه به زبان ما برنگشته و خوب باعث ایهام شده .

و بهتر بود خانم اسلامیه می نوشتند غیب شو

ولی فکر کنم (مطمئن نیستم اگه اشتباه می کنم معذرت خواهی می کنم) ایشون طلسم ها رو فینگلیش ترجمه کردن ولی وقتی اکثر طلسم ها رو در کتب فنگلیش ترجمه کنید زیر فشارید که بقیش رو هم فنگلیش ترجمه کنید


خوب به نظرم دست ایشون بسته بود، چون خود طلسم در کتب انگلیسی اوانسکو هستش (اگه درست یادم باشه ) که خوب اگه اونو فنگلیش می کردن احتمالا واسه خواننده معنی کردنش سخت می شده و خوب انتخاب بین بد و بدتر بوده و دیساپیر هم خلاف واج فارسی و نمی شه منتشر شه و خوب مجبور شدن دیساپیر رو به حجای فارسی برگردونن که متاسفانه با این کار معنا عوض شده.


در کل فکر کنم این اشتباه بامزه به دلیل ویراستاری پیش امده.







ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲ ۲۱:۲۶:۵۵
ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲ ۲۱:۲۹:۴۴
ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲ ۲۱:۳۶:۳۰
ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲ ۲۱:۳۸:۳۵
ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲ ۲۱:۴۶:۴۱
ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۳ ۷:۲۱:۱۹

[Steve Jobs]
Ooh, everybody knows Windows bit off apple

[Bill Gates]
I tripled the profits on a PC

[Steve Jobs]
All the people with the power to create use an apple!

[Bill Gates]
And people with jobs use a PC

[Steve Jobs]
You know I bet they made this beat on an apple

[Bill Gates]
Nope, Fruity Loops, PC

[Steve Jobs]
You will never, ever catch a virus on an apple

[Bill Gates]
Well you could still afford a doctor if you bought a PC



پاسخ به: بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری
پیام زده شده در: ۹:۳۰ شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴
#15
من رایم تام ریدل .

پست ها همه منطقی, جنبه انصاف رعایت شده, به دور از احساس درونی .


بگذریم که نقش هدایت کننده رو هم رو دوششون می کشیدن جمع بندی نظرات به چه زیبای روشن کردن مسیر بحث برای صحبت کننده ها.



ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۶ ۹:۳۷:۳۵

[Steve Jobs]
Ooh, everybody knows Windows bit off apple

[Bill Gates]
I tripled the profits on a PC

[Steve Jobs]
All the people with the power to create use an apple!

[Bill Gates]
And people with jobs use a PC

[Steve Jobs]
You know I bet they made this beat on an apple

[Bill Gates]
Nope, Fruity Loops, PC

[Steve Jobs]
You will never, ever catch a virus on an apple

[Bill Gates]
Well you could still afford a doctor if you bought a PC



پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۱:۲۱ جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴
#16
خانم ویولت بودلر



ایشون یک شادی عجیبی در نوشته ها و حتی در خودشون دارن و واقعا این انرژی رو تو رول هاشون به خوبی منتقل می کنن و رول هاشونم این انرژی رو به خوبی به خواننده منتقل می کنه

و چه نوشته ای برتر از نوشته ای که بتون دل خواننده رو شاد کنه و چه نویسند ه ای برتر از اون نویسنده ای که نوشته هاشون علاوه بر زیبایی ظاهری ، زیبایی نگارشی، زیبایی املایی ، از یه زیبایی درونی که انتقال شادی و انرژی به دیگران بر خوردار باشه

که صائب تبریزی می گه :
تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد هر کس که یک دل شاد کرد


[Steve Jobs]
Ooh, everybody knows Windows bit off apple

[Bill Gates]
I tripled the profits on a PC

[Steve Jobs]
All the people with the power to create use an apple!

[Bill Gates]
And people with jobs use a PC

[Steve Jobs]
You know I bet they made this beat on an apple

[Bill Gates]
Nope, Fruity Loops, PC

[Steve Jobs]
You will never, ever catch a virus on an apple

[Bill Gates]
Well you could still afford a doctor if you bought a PC



پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۱۱:۰۰ جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴
#17
دای لووین


حقیقتا یک نویسند پخته و با ارزش یک عضو فعال و پر انرژی واقعا یک نویسند یا یک عضو جز این خصوصیات چه خصوصیاتی می تونه داشته باشه و واقعا می شه گفت خصوصیات نه تنها نویسندگی بلکه اخلاقی ایشون یک استعداد هست که در وجودشون قرار گرفته و ایشون با ترکیب این دو خصوصیت عالی واقعا رول های جالب و زیبا می زنن


ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۵ ۱۱:۰۸:۲۰

[Steve Jobs]
Ooh, everybody knows Windows bit off apple

[Bill Gates]
I tripled the profits on a PC

[Steve Jobs]
All the people with the power to create use an apple!

[Bill Gates]
And people with jobs use a PC

[Steve Jobs]
You know I bet they made this beat on an apple

[Bill Gates]
Nope, Fruity Loops, PC

[Steve Jobs]
You will never, ever catch a virus on an apple

[Bill Gates]
Well you could still afford a doctor if you bought a PC



پاسخ به: گریفندور سالاری،توهـم یا واقعیت ؟
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴
#18
سلنگ نعلیکم

در باره ارتباطات ملیت رولینگ و باورش رو هری پاتر باید بگم بعضی ها فمینیستن بعضی ها کمونیستن بعضی ها فاشتیسمن رولینگم بریتانیونیسم (همین الان این صفت خودم ساختم برام دست بزنین)


ولی هرکسی در یک جامعه بزرگ شده که عقاید و فرهنگش چه از اون عقاید و فرهنگ ها خوشش بیاد چه نیاد یه ریشه هایی در فرد می دوان و شخصیتش شکل می ده و خوب شخصیت یه فرد در نویسندگیش خیلی تاثیر دار

و رولینگ وقتی کتب اول هری پاتر می نوشت هیچ نظری نداشته که قرار تا این حد معروف شه, اون موقع قرار بود به زحمت تو انگلیس اول چاپ شه و خوب برای این که بتونه نوجوانان و کودکان انگلیسی رو جذب کنه یا حتی ناشر ها رو که چاپ کنن و بخرنشن باید با عقاید و باور های اونا کتاب پیش میبرد باور هایی که اونا بر طبق فرهنگ انگلیس دوست داشتن مثل تک شاخ و شیر و شجاعت رو می اورد تو طرف برند کتاب و.....تا خریده شه و چاپ شه


و خوب اگه هم هری پاتر تو انگلیس چاپ نمی شد یا معروف نمی شد که بعد بقیه جاها هم ترجمش کنن و ... رولینگ احتمالا قید نویسندگی رو میزد الانم داشت مک دونالد می فروخت :دی

در کل شاعر می گه:واسه نونه واسه نونه واسه نونه ( اهنگ دلفک )





ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱۲ ۲۰:۵۰:۳۰
ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱۲ ۲۰:۵۱:۵۱
ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱۲ ۲۱:۰۲:۰۵

[Steve Jobs]
Ooh, everybody knows Windows bit off apple

[Bill Gates]
I tripled the profits on a PC

[Steve Jobs]
All the people with the power to create use an apple!

[Bill Gates]
And people with jobs use a PC

[Steve Jobs]
You know I bet they made this beat on an apple

[Bill Gates]
Nope, Fruity Loops, PC

[Steve Jobs]
You will never, ever catch a virus on an apple

[Bill Gates]
Well you could still afford a doctor if you bought a PC



پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۹:۵۷ شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴
#19
با کی ؟
رستم

ویرایش ناظر:
پاسخ سوال « با کی؟ » توی پست قبلی که میشه پست شماره ی 731 داده شده بود.
شما باید به سوال « چیکار میکردن؟ » پاسخ میدادین..
پست شما تا 24 آینده حذف خواهد شد!
با تشکر


ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱۴ ۱۶:۴۹:۵۵

[Steve Jobs]
Ooh, everybody knows Windows bit off apple

[Bill Gates]
I tripled the profits on a PC

[Steve Jobs]
All the people with the power to create use an apple!

[Bill Gates]
And people with jobs use a PC

[Steve Jobs]
You know I bet they made this beat on an apple

[Bill Gates]
Nope, Fruity Loops, PC

[Steve Jobs]
You will never, ever catch a virus on an apple

[Bill Gates]
Well you could still afford a doctor if you bought a PC



پاسخ به: گریفندور سالاری،توهـم یا واقعیت ؟
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴
#20
به نظرم من هافل و رون به انداز کافی توضیح داده شده اخه این دو گروه فقط کافی بدونیم هستن و خصوصیات کلیشون اینه که مهربان و باهوشن وسدریکم قهرمان هافل بوده و...... جزو جبه خوبن ولی گروه های هاگواراز اصلا ماجرای داستان نیست که بخواد شکافته بشه ماجرا هری پاتری که ولدمورت خانوادش کشته و خودش نمرده الا تحت حمایت دامبلدور چون لرد سیاه قصد جونش دار بر اساس یک پیشگویی

چون هری تو گریفیندور زندگی می کرد وخوب خصوصیات گریفیندوری داشته و بقیه شخصیت های اصلی هم اکثرا گریفیندوری بودن رولینگ باید کامل توضیح میداد ولی اصلا لزومی نبود برای بقیه گروه ها هم این کار می کرد اخه اصلا داستان دار بار اونا نیست. به نظر من این دو گروه به انداز نقششون در داستان مورد توضیح قرار گرفتن و اگه رولینگ بیش تر این کارو می کرد حاشیه روی می شد.

شاید اگه رون تو هافل بود هرمیون تو رون بازم می شد بگیم کم لطفی شد در توضیح

به نظر من کم لطفی که در حق این دو گروه شده اینه که هرمیون به رونکلاو می خورد و رون هافل پاف و اینجوری اسنیپم که تو اسلیترین بود همه گروه ها قهرمان خودشون تو داستان داشتن ولی رولینگ پارتی بازی کرده و هرمیون باهوش و رون وفادار و مهربون انداخت تو گروه شجاعت به نظرم اینجاست که رولینگ گریفیندور سالاری کرد چون افرادی باخصوصیات شاخص تر واسه گروه های دی گه رو انداخت تو گریفیندور

و گریفیندر هم باهوش ترین فرد دار هم مهربون ترین هم شجاع ترین در صورتی که باید پخش می شدن تو گروه ها و خب انجوری دست رولینگ برای توضیح تالار ها بدون حاشیه رفتن باز می شد


ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۹ ۱۱:۵۷:۱۷

[Steve Jobs]
Ooh, everybody knows Windows bit off apple

[Bill Gates]
I tripled the profits on a PC

[Steve Jobs]
All the people with the power to create use an apple!

[Bill Gates]
And people with jobs use a PC

[Steve Jobs]
You know I bet they made this beat on an apple

[Bill Gates]
Nope, Fruity Loops, PC

[Steve Jobs]
You will never, ever catch a virus on an apple

[Bill Gates]
Well you could still afford a doctor if you bought a PC







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.