هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لیسا.تورپین)



پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ پنجشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۸
#51
وین!

من اشتیاق و رغبت تورو برای حمایت از موجودات جادویی درک میکنم؛ اما متاسفانه اینجا به دلیل نداشتن عضو تعطیله!


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۸/۸/۱۶ ۲۲:۲۸:۰۰

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۸
#52
تصویر کوچک شده


-ارباب میخواین بیست سوالیش کنین؟

به هر حال برای مرگخواران چند دقیقه هم چند دقیقه بود.
لرد که از قرعه ای که در آمده بود بسیار خوشحال بود نگاهی به مرگخوار پیشنهاد دهنده کرد.
- چرا باید چنین کاری بکنیم درحالی که همین الان میتونیم نصفتون کنیم؟

مرگخواران بیشتر پشت فنریر قایم شدند.
- ارباب هیجانش بیشتر میشه ها!

لرد نیز بسیار طرفدار هیجان بود.
- میتونین سوالاتتون رو بپرسید.

مرگخواران با ترس به یکدیگر نگاه کردند.
- ارباب مونث یا مذکر؟

سوال بسیار مناسبی بود. اینطور بسیاری از مرگخواران حذف میشدند.
- ما به این سوال پاسخ نمیدیم. از سوالات ساده تری شروع کنید.

مرگخوران باید به فکر سوالات ساده تری می افتادند.


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۸/۸/۹ ۲۲:۵۷:۳۲
ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۸/۸/۹ ۲۳:۱۶:۳۰

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۹ پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۸
#53


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: سلام بر لرد شکلاتی ... درود بر چتر صورتی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
#54
درود بر وزیر متقارنمون که ساکت نموند.

اربابمون رو راحت به دست نیاوردیم که راحت از دست بدیم.

این لرد جدیدتون مطمئن باشید همیشه کیک میخواد.
کیک پیدا نکرد دست و صورتش رو میشوره و میاد شما رو میخوره!
و حتی شاید دست و صورتش رو هم نشوره.

فقط همین رو کم داریم که با چتر صورتی بریم محفلیا رو بکشیم!

میخواید با چتر صورتی پلید به نظر برسید؟
لرد فقط لرد سیاه!

#نه_به_لرد_شکلاتی
#نه_به_چتر_صورتی


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: مهد کودک دیاگون
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸
#55
خلاصه:
لرد مرگخوارا رو به مهد کودک دیاگون فرستاده تا اونا به بچه‌ها از همین دوران شکل‌گیری شخصیت، سیاه بودن رو یاد بدن و هرکدوم از مرگخوارا به شیوه خودشون این کارو انجام می‌دن اما خیلی موفق نمیشن. ماتیلدا کوآلا تربیت کرده و لرد عصبانی شده و به رکسان گفته ماتیلدا و کوآلا و بچه خودش رو (بچه رکسان) رو ببره.

نکته: تا الان بلاتریکس، رودولف، مروپ گانت، ماتیلدا گرینفورت، هکتور و رکسان بچه هاشون رو نشون دادن.

***


رکسان هر سه نفر را برداشت و با عجله از لرد دور شد.

- ارباب پس من چی؟ من نیام.

لرد خیلی از دست مرگخواران کلافه شده بود. دیگر تحمل یک بچه دیگر را نداشت.
- نه نیا!

اما وقتی رویش را برگرداند، لیسا درست رو به رویش بود.
- دیر گفتین ارباب. دیگه اومدم!

لرد به لیسا و بچه ای را که زیر بغلش نگه داشته بود نگاه کرد.
- لیسا گفتیم نیا! مگه این بچه هندونس که اینطور زدیش زیر بغلت؟

لیسا بچه را زمین گذاشت.
- ببخشید ارباب.
- زود نشونمون بده و برو.

لیسا با خوشحالی لبخندی زد.
- شروع کن.

ولی بچه فقط پشتش را با آنها کرد.
- من با کسایی که کچلن کاری ندارم.
- چیزه ارباب... الان درستش میکنم. بچه پس چرا اینطوری میکنی؟ اون فنون جنگی رو که بهت یاد دادم رو بزن دیگه.
- نمیخوام!

و با سرعت از در بیرون رفت.

- لیسا!
- بله ارباب؟
- فقط برو.
- چشم ارباب.

لیسا نیز با سرعت از در بیرون رفت.


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۳۰ ۱۴:۳۸:۱۰

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: وداع با لرد سیاه
پیام زده شده در: ۱:۲۵ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۸
#56
لیسا جای سو را گرفت.
ردای مرگخواری اش را جمع کرد، روی صندلی نشست.
-اربابمون همیشه موافق قهر من بود.

همه در حالی که گریه میکردند، سرشان را به نشانه موافقت تکان میدادند.

-ارباب معتقد بود همشون کیگورین! 😿

دیانا از میان جمعیت این فریاد را زد.
صدای شیون های جمعیت بیشتر شد.

- بی ارباب چی کنیم؟
- بیاید چند دقیقه به احترام ارباب با هم قهر کنیم.

در جالت عادی کسی به این حرف لیسا گوش نمیداد، ولی الان شرایط خاص بود.
همه سه دقیقه به احترام ارباب سکوت و قهر کردند.

-ناهارو کی میدن؟ من گوشنمه!

هاگرید ناگهان میان ناله و شیون مرگخواران وارد شد.
ناهار اربابشان باید کاملا در شان ارباب میبود.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۰:۳۷ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸
#57
- نه نرین!

ساحرگان خشمگین نگاهی به دختری که جیغ میزد انداختند.

- یه خاطره قشنگ تر یادم اومد.
- لیسا ما الان خشمگینیم داریم میریم به جادوگرا حمله کنیم!

لیسا دست به سینه شد و پشتش را به جمعیت کرد.
- باشه، برین! ولی من دیگه کاری بهتون ندارم. اصلا میرم به جادوگرا میپیوندم!

گابریل درحالی که داشت لکه روی لباسش را تمیز میکرد گفت:
- اول اینکه جادوگرا سازمان ندارن، دوم اینکه دوباره همچین حرفی بزنی میام میشورمتا!

لیسا به سمت جمعیت برگشت، زبانش را بیرون آورد و دوباره پشتش را به جمعیت کرد.
- یا میذارین خاطره بگم یا اینکه خودم میرم سازمان تشکیل میدم.

با این حرف، همه با اکراه نشستند.
- خب بگو!

لیسا نیز با لبخند پیروزی، نشست.
- یه روز یه رابستن بود که مثل منم قهر میکرد‌. هی بهش تذکر دادم گوش نکرد!
- رابستن بابای من بودن میشه!
- آره همون بابای تو.

و با عصبانیت یک ساقه سبزی را جدا کرد.
- باورتون میشه کسی جز من قهر کنه؟

از میان جمعیت صدای "نه" و "نچ‌نچ" هایی بلند شد‌.
- منم انداختمش آزکابان! حالا میتونین دوباره خشمگین بشین.

با این حرف لیسا، همه دوباره از جایشان بلند شدند و فریاد های خشمگینانه سر دادند!


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۱۱ ۰:۴۸:۰۴

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۸
#58
بالاخره شخص مورد نظر را پیدا کرد.
- لیسا برو و بقیه رو برامون بیار.

لیسا نزدیک تر شد.
- ارباب من برم؟ برم دنبال رابستن؟ من تصمیم گرفتم کاری باهاش نداشته باشم!

لرد تازه قهر لیسا را به یاد آورده بود. ولی او لرد بود؛ وقتی انتخاب میکرد، انتخابش را تغییر نمیداد.
- بله لیسا تو برو.
- چشم ارباب. اما ارباب اگر منم به جاشون بودم کسی رو میفرستادین دنبالم؟

لرد با بی حوصلگی چشمانش را چرخاند.
- لیسای حسودی شدی برامون!

لیسا هیچ حرفی نزد؛ شاید باز هم قهربود. اما فقط خیره شده و بغضش بیشتر شد. بود.
- ارباب آخه همین رابستن و بچش هی منو اذیت میکنن. همش قهر میکنن. رودولف هم که ...
- اهم!

صدای بلاتریکس بود. لیسا به سمتش برگشت و با لبخند بلاتریکس رو به رو شد؛ بعد لیسا دوباره رویش را برگرداند!
- گابریل هم که میخواد منو بشوره. همیشه!

لرد کاملا از تصمیمش منصرف شد.
- ما تصمیم گرفتیم تو رو نفرستیم.

و به دنبال فرد عاقل تری گشت.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۵۲ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۸
#59
البته تیر باران کردن کلاغ ها، با معنای واقعی تیر باران نبود.
کلاغ ها در رسم دیرینه خانوادگیشان دشمنانشان را از آسمان پرت میکردند پایین. کلاغ نیز چوب را پرت کرد.
چوب بین زمان و آسمان، در هوا معلق بود.
در همین فاصله به آینده خودش فکر کرد.
به این فکر کرد که چقدر برای ارباب شدن مناسب است.
- مو که ندارم، دماغم که ندارم. از همون اول برای ارباب شدن به دنیا اومدم.

به زمانی فکر کرد که همه جلوی او تعظیم میکردند.
- وقتی که ارباب شدم موقع ورودم چی میگن؟ ارباب بیلی؟ یا ارباب چوبی؟ اولی بهتره. با دومی یاد اسب چوبی میفتم.

بیلی با خودش فکر کرد. نیاکان بیلش چقدر به او افتخار خواهند کرد.

- بعدش باید تمرین کنم از ضمایر و فعلای جمع استفاده کنم. تازه اخم ترسناک هم باید بکنم.

و سعی کرد تمرین کند.
- ما به تو دستور میدم... یعنی دستور میدیم که ما رو حمل کنی.

خیلی در اخم کردن موفق نبود.

بیلی لبخندی زد. رویاها و آینده‌اش بسیار شیرین و دوست داشتنی بود.
در همین حین که بیلی خوشحال بود، با صدای تق محکمی به سر شخصی برخورد کرد و سپس به زمین افتاد.


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۲۵ ۱:۳۰:۰۵
ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۲۵ ۲:۱۸:۵۲

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۸
#60
من از ایشون شکایت دارم!

من همیشه گفتم که قهر برای منه. کس دیگه ای حق نداره قهر کنه. ایشون در کمال وقاحت، در روز روشن و شب های تاریک، جلوی خودم قهر میکنه!
من هم قهرم باهاش و هم ازش شکایت دارم.

اینجا قهر کرده.
اینجا ادعای مالکیت قهر کرده!
اینجا هم منو مسخره کرده!

من گفتم بمونم، صبر کنم، شاید دیگه این کار خیلی زشتش رو تکرار نکنه ولی بازم تکرار کرد.
میتونین مشاهده کنین!

خلاصه اینکه خیلی قهرم! به دادم برسید!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.