هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۲:۴۲ یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
حالا دنبال من بياين تا دور نشده بريم دنبالش!. همگی به دنبال دامبولدور به راه افتادند
کمی که جلو تر رفتند هری باز سر صحبتو واز کرد و پرسید: به نظر شما چرا مالفوی اون کارو کرد؟؟ دامبلدور جواب او را داد: چون مجبورش کرده بودند
هری: خب چرا فرار نكرد؟
دامبولدور: چون جراتشو نداشت.
هری : یعنی چی جراتشو نداشت؟
دامبلدور گفت:هري آخه اين چه سؤاليه؟!
هری: آخه کار اون حماقته، پروفسور . اون میتونست مقاومت کنه!! یا فرار کنه .
دامبلدور: میخواستی کجا بره؟؟؟
هري كه عصباني شده بود گفت:نمي دونم..هر جايي كه مي رفت بهتر از اين بود كه اون بلا سرش بياد! مثلا ... مثلا می تونست پناه بیاره به محفل.
دامبلدور خندید و گفت:ولی اون یه مرگ خواره. ممکنه فعالیت محفلو گزارش کنه. به هر حال ما الان کارای مهم تری داریم و لرد خودش میدونه که لوسیس چی کار کنه. ما هم باید لرد رو پیدا کنیم.
هري ديگه چاره اي نداشت براي همين دمبال دامبلدور راه افتاد.
ناگهان دامبولدور ایستاد و یه پر زرد طلایی جلوی پاش افتاد.
فاكس.درسته اين پر فاكس بود. هري از دامبولدور پرسید: معنی این چیه؟
دامبلدور به هري خيره شد و گفت: اين يعني فاكس كارش انجام داده و این یعنی همه اعضای محفل خبر دارن که ما اینجاییم.
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده. هري نگاه كن .ايناهاش.
صدای گرم ققنوس تاریکی شب را شکست و امید ...


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
حالا دنبال من بياين تا دور نشده بريم دنبالش!. همگی به دنبال دامبولدور به راه افتادند
کمی که جلو تر رفتند هری باز سر صحبتو واز کرد و پرسید: به نظر شما چرا مالفوی اون کارو کرد؟؟ دامبلدور جواب او را داد: چون مجبورش کرده بودند
هری: خب چرا فرار نكرد؟
دامبولدور: چون جراتشو نداشت.
هری : یعنی چی جراتشو نداشت؟
دامبلدور گفت:هري آخه اين چه سؤاليه؟!
هری: آخه کار اون حماقته، پروفسور . اون میتونست مقاومت کنه!! یا فرار کنه .
دامبلدور: میخواستی کجا بره؟؟؟
هري كه عصباني شده بود گفت:نمي دونم..هر جايي كه مي رفت بهتر از اين بود كه اون بلا سرش بياد! مثلا ... مثلا می تونست پناه بیاره به محفل.
دامبلدور خندید و گفت:ولی اون یه مرگ خواره. ممکنه فعالیت محفلو گزارش کنه. به هر حال ما الان کارای مهم تری داریم و لرد خودش میدونه که لوسیس چی کار کنه. ما هم باید لرد رو پیدا کنیم.
هري ديگه چاره اي نداشت براي همين دمبال دامبلدور راه افتاد.
ناگهان دامبولدور ایستاد و یه پر زرد طلایی جلوی پاش افتاد.
فاكس.درسته اين پر فاكس بود. هري از دامبولدور پرسید: معنی این چیه؟
دامبلدور به هري خيره شد و گفت: اين يعني فاكس كارش انجام داده و این یعنی همه اعضای محفل خبر دارن که ما اینجاییم.
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده.
هري نگاه كن .ايناهاش.....


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
حالا دنبال من بياين تا دور نشده بريم دنبالش!. همگی به دنبال دامبولدور به راه افتادند
کمی که جلو تر رفتند هری باز سر صحبتو واز کرد و پرسید: به نظر شما چرا مالفوی اون کارو کرد؟؟ دامبلدور جواب او را داد: چون مجبورش کرده بودند
هری: خب چرا فرار نكرد؟
دامبولدور: چون جراتشو نداشت.
هری : یعنی چی جراتشو نداشت؟
دامبلدور گفت:هري آخه اين چه سؤاليه؟!
هری: آخه کار اون حماقته، پروفسور . اون میتونست مقاومت کنه!! یا فرار کنه .
دامبلدور: میخواستی کجا بره؟؟؟
هري كه عصباني شده بود گفت:نمي دونم..هر جايي كه مي رفت بهتر از اين بود كه اون بلا سرش بياد! مثلا ... مثلا می تونست پناه بیاره به محفل.
دامبلدور خندید و گفت:ولی اون یه مرگ خواره. ممکنه فعالیت محفلو گزارش کنه. به هر حال ما الان کارای مهم تری داریم و لرد خودش میدونه که لوسیس چی کار کنه. ما هم باید لرد رو پیدا کنیم.
هري ديگه چاره اي نداشت براي همين دمبال دامبلدور راه افتاد.
ناگهان دامبولدور ایستاد و یه پر زرد طلایی جلوی پاش افتاد.
فاكس.درسته اين پر فاكس بود. هري از دامبولدور پرسید: معنی این چیه؟
دامبلدور به هري خيره شد و گفت: اين يعني فاكس كارش انجام داده و این یعنی همه اعضای محفل خبر دارن که ما اینجاییم.
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده.


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
حالا دنبال من بياين تا دور نشده بريم دنبالش!. همگی به دنبال دامبولدور به راه افتادند
کمی که جلو تر رفتند هری باز سر صحبتو واز کرد و پرسید: به نظر شما چرا مالفوی اون کارو کرد؟؟ دامبلدور جواب او را داد: چون مجبورش کرده بودند
هری: خب چرا فرار نكرد؟
دامبولدور: چون جراتشو نداشت.
هری : یعنی چی جراتشو نداشت؟
دامبلدور گفت:هري آخه اين چه سؤاليه؟!
هری: آخه کار اون حماقته، پروفسور . اون میتونست مقاومت کنه!! یا فرار کنه .
دامبلدور: میخواستی کجا بره؟؟؟
هري كه عصباني شده بود گفت:نمي دونم..هر جايي كه مي رفت بهتر از اين بود كه اون بلا سرش بياد! مثلا ... مثلا می تونست پناه بیاره به محفل.
دامبلدور خندید و گفت:ولی اون یه مرگ خواره. ممکنه فعالیت محفلو گزارش کنه. به هر حال ما الان کارای مهم تری داریم و لرد خودش میدونه که لوسیس چی کار کنه. ما هم باید لرد رو پیدا کنیم.
هري ديگه چاره اي نداشت براي همين دمبال دامبلدور راه افتاد.
ناگهان دامبولدور ایستاد و یه پر زرد طلایی جلوی پاش افتاد.
فاكس.درسته اين پر فاكس بود. هري از دامبولدور پرسید: معنی این چیه؟
دامبلدور به هري خيره شد و گفت: اين يعني فاكس كارش انجام داده و این یعنی همه اعضای محفل خبر دارن که ما اینجاییم.
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟.....


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
حالا دنبال من بياين تا دور نشده بريم دنبالش!. همگی به دنبال دامبولدور به راه افتادند
کمی که جلو تر رفتند هری باز سر صحبتو واز کرد و پرسید: به نظر شما چرا مالفوی اون کارو کرد؟؟ دامبلدور جواب او را داد: چون مجبورش کرده بودند
هری: خب چرا فرار نكرد؟
دامبولدور: چون جراتشو نداشت.
هری : یعنی چی جراتشو نداشت؟
دامبلدور گفت:هري آخه اين چه سؤاليه؟!
هری: آخه کار اون حماقته، پروفسور . اون میتونست مقاومت کنه!! یا فرار کنه .
دامبلدور: میخواستی کجا بره؟؟؟
هري كه عصباني شده بود گفت:نمي دونم..هر جايي كه مي رفت بهتر از اين بود كه اون بلا سرش بياد! مثلا ... مثلا می تونست پناه بیاره به محفل.
دامبلدور خندید و گفت:ولی اون یه مرگ خواره. ممکنه فعالیت محفلو گزارش کنه. به هر حال ما الان کارای مهم تری داریم و لرد خودش میدونه که لوسیس چی کار کنه. ما هم باید لرد رو پیدا کنیم.
هري ديگه چاره اي نداشت براي همين دمبال دامبلدور راه افتاد.
ناگهان دامبولدور ایستاد و یه پر زرد طلایی جلوی پاش افتاد.
فاكس.درسته اين پر فاكس بود. هري از دامبولدور پرسید: معنی این چیه؟
دامبلدور به هري خيره شد و گفت: اين يعني فاكس كارش انجام داده و این یعنی همه اعضای محفل خبر دارن که ما اینجاییم.
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
حالا دنبال من بياين تا دور نشده بريم دنبالش!. همگی به دنبال دامبولدور به راه افتادند
کمی که جلو تر رفتند هری باز سر صحبتو واز کرد و پرسید: به نظر شما چرا مالفوی اون کارو کرد؟؟ دامبلدور جواب او را داد: چون مجبورش کرده بودند
هری: خب چرا فرار نكرد؟
دامبولدور: چون جراتشو نداشت.
هری : یعنی چی جراتشو نداشت؟
دامبلدور گفت:هري آخه اين چه سؤاليه؟!
هری: آخه کار اون حماقته، پروفسور . اون میتونست مقاومت کنه!! یا فرار کنه .
دامبلدور: میخواستی کجا بره؟؟؟
هري كه عصباني شده بود گفت:نمي دونم..هر جايي كه مي رفت بهتر از اين بود كه اون بلا سرش بياد! مثلا ... مثلا می تونست پناه بیاره به محفل.
دامبلدور خندید و گفت:ولی اون یه مرگ خواره. ممکنه فعالیت محفلو گزارش کنه. به هر حال ما الان کارای مهم تری داریم و لرد خودش میدونه که لوسیس چی کار کنه. ما هم باید لرد رو پیدا کنیم.
هري ديگه چاره اي نداشت براي همين دمبال دامبلدور راه افتاد.
ناگهان دامبولدور ایستاد و یه پر زرد طلایی جلوی پاش افتاد.
فاكس.درسته اين پر فاكس بود. هري از دامبولدور پرسید: معنی این چیه؟
دامبلدور به هري خيره شد و گفت: اين يعني فاكس كارش انجام داده و این یعنی همه اعضای محفل خبر دارن که ما اینجاییم.
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم.....


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
حالا دنبال من بياين تا دور نشده بريم دنبالش!. همگی به دنبال دامبولدور به راه افتادند
کمی که جلو تر رفتند هری باز سر صحبتو واز کرد و پرسید: به نظر شما چرا مالفوی اون کارو کرد؟؟ دامبلدور جواب او را داد: چون مجبورش کرده بودند
هری: خب چرا فرار نكرد؟
دامبولدور: چون جراتشو نداشت.
هری : یعنی چی جراتشو نداشت؟
دامبلدور گفت:هري آخه اين چه سؤاليه؟!
هری: آخه کار اون حماقته، پروفسور . اون میتونست مقاومت کنه!! یا فرار کنه .
دامبلدور: میخواستی کجا بره؟؟؟
هري كه عصباني شده بود گفت:نمي دونم..هر جايي كه مي رفت بهتر از اين بود كه اون بلا سرش بياد! مثلا ... مثلا می تونست پناه بیاره به محفل.
دامبلدور خندید و گفت:ولی اون یه مرگ خواره. ممکنه فعالیت محفلو گزارش کنه. به هر حال ما الان کارای مهم تری داریم و لرد خودش میدونه که لوسیس چی کار کنه. ما هم باید لرد رو پیدا کنیم.
هري ديگه چاره اي نداشت براي همين دمبال دامبلدور راه افتاد.
ناگهان دامبولدور ایستاد و یه پر زرد طلایی جلوی پاش افتاد.
فاكس.درسته اين پر فاكس بود. هري از دامبولدور پرسید: معنی این چیه؟
دامبلدور به هري خيره شد و گفت: اين يعني فاكس كارش انجام داده و این یعنی همه اعضای محفل خبر دارن که ما اینجاییم.
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
حالا دنبال من بياين تا دور نشده بريم دنبالش!. همگی به دنبال دامبولدور به راه افتادند
کمی که جلو تر رفتند هری باز سر صحبتو واز کرد و پرسید: به نظر شما چرا مالفوی اون کارو کرد؟؟ دامبلدور جواب او را داد: چون مجبورش کرده بودند
هری: خب چرا فرار نكرد؟
دامبولدور: چون جراتشو نداشت.
هری : یعنی چی جراتشو نداشت؟
دامبلدور گفت:هري آخه اين چه سؤاليه؟!
هری: آخه کار اون حماقته، پروفسور . اون میتونست مقاومت کنه!! یا فرار کنه .
دامبلدور: میخواستی کجا بره؟؟؟
هري كه عصباني شده بود گفت:نمي دونم..هر جايي كه مي رفت بهتر از اين بود كه اون بلا سرش بياد! مثلا ... مثلا می تونست پناه بیاره به محفل.
دامبلدور خندید و گفت:ولی اون یه مرگ خواره. ممکنه فعالیت محفلو گزارش کنه. به هر حال ما الان کارای مهم تری داریم و لرد خودش میدونه که لوسیس چی کار کنه. ما هم باید لرد رو پیدا کنیم.
هري ديگه چاره اي نداشت براي همين دمبال دامبلدور راه افتاد.
ناگهان دامبولدور ایستاد و یه پر زرد طلایی جلوی پاش افتاد.
فاكس.درسته اين پر فاكس بود. هري از دامبولدور پرسید: معنی این چیه؟
دامبلدور به هري خيره شد و گفت: اين يعني فاكس كارش انجام داده و این یعنی همه اعضای محفل خبر دارن که ما اینجاییم.
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال ....


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
حالا دنبال من بياين تا دور نشده بريم دنبالش!. همگی به دنبال دامبولدور به راه افتادند
کمی که جلو تر رفتند هری باز سر صحبتو واز کرد و پرسید: به نظر شما چرا مالفوی اون کارو کرد؟؟ دامبلدور جواب او را داد: چون مجبورش کرده بودند
هری: خب چرا فرار نكرد؟
دامبولدور: چون جراتشو نداشت.
هری : یعنی چی جراتشو نداشت؟
دامبلدور گفت:هري آخه اين چه سؤاليه؟!
هری: آخه کار اون حماقته، پروفسور . اون میتونست مقاومت کنه!! یا فرار کنه .
دامبلدور: میخواستی کجا بره؟؟؟
هري كه عصباني شده بود گفت:نمي دونم..هر جايي كه مي رفت بهتر از اين بود كه اون بلا سرش بياد! مثلا ... مثلا می تونست پناه بیاره به محفل.
دامبلدور خندید و گفت:ولی اون یه مرگ خواره. ممکنه فعالیت محفلو گزارش کنه. به هر حال ما الان کارای مهم تری داریم و لرد خودش میدونه که لوسیس چی کار کنه. ما هم باید لرد رو پیدا کنیم.
هري ديگه چاره اي نداشت براي همين دمبال دامبلدور راه افتاد.
ناگهان دامبولدور ایستاد و یه پر زرد طلایی جلوی پاش افتاد.
فاكس.درسته اين پر فاكس بود. هري از دامبولدور پرسید: معنی این چیه؟
دامبلدور به هري خيره شد و گفت: اين يعني فاكس كارش انجام داده و این یعنی همه اعضای محفل خبر دارن که ما اینجاییم.
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
......


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
حالا دنبال من بياين تا دور نشده بريم دنبالش!. همگی به دنبال دامبولدور به راه افتادند
کمی که جلو تر رفتند هری باز سر صحبتو واز کرد و پرسید: به نظر شما چرا مالفوی اون کارو کرد؟؟ دامبلدور جواب او را داد: چون مجبورش کرده بودند
هری: خب چرا فرار نكرد؟
دامبولدور: چون جراتشو نداشت.
هری : یعنی چی جراتشو نداشت؟
دامبلدور گفت:هري آخه اين چه سؤاليه؟!
هری: آخه کار اون حماقته، پروفسور . اون میتونست مقاومت کنه!! یا فرار کنه .
دامبلدور: میخواستی کجا بره؟؟؟
هري كه عصباني شده بود گفت:نمي دونم..هر جايي كه مي رفت بهتر از اين بود كه اون بلا سرش بياد! مثلا ... مثلا می تونست پناه بیاره به محفل.
دامبلدور خندید و گفت:ولی اون یه مرگ خواره. ممکنه فعالیت محفلو گزارش کنه. به هر حال ما الان کارای مهم تری داریم و لرد خودش میدونه که لوسیس چی کار کنه. ما هم باید لرد رو پیدا کنیم.
هري ديگه چاره اي نداشت براي همين دمبال دامبلدور راه افتاد.
ناگهان دامبولدور ایستاد و یه پر زرد طلایی جلوی پاش افتاد.
فاكس.درسته اين پر فاكس بود. هري از دامبولدور پرسید: معنی این چیه؟
دامبلدور به هري خيره شد و گفت: اين يعني فاكس كارش انجام داده و این یعنی همه اعضای محفل خبر دارن که ما اینجاییم.
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و ...


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.