هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   4 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴

دنیل واتسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۵۹ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵
از فراسوی مرزهای پنهان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 162
آفلاین
موسیقی تیراژ :
you gave me wings and made me fly
you touched my hand I could touched the sky
I lost my.......
شتررررررررررققققققق ( صدای باز شدن در )
برادر حمید : این آهنگ بی ناموسی رو خاموشش کنین ای برادران بی ناموس !!!!!
کارگردان ( بیل ویزلی )از پشت دوربین : آقا این جا که ط...... نیست سرتونو همین طوری انداختین پایین اومدین تو !
برادر حمید : این دیگه چه وضعشه آقا ....... من موندم چه جوری رون ویزلی بی ناموسو تاییدش کردن ....... عجب دور زمونه ای شده ....... اگه می خواین جادوگرانی آسلامیک داشته باشید به من رای دهید .
ملت داخل استدیو :
در خاطراتی که ذکر آن ها در این محل غیر آسلامی و غیر اخلاقی می باشد در ذهن ملت حاضر زنده شد .
شترررررررررققققققق
رون : این جا چه خبری ..... بابا آبرومو بردیم ...... ناسلامتی رو آنتنیما ..... ااااا این اینجا چی ....
کارگردان میپره جلو دوربین :
شما یه وله ببینین بعد میایم خدمتتون ....... در ضمن کودکان زیر 3 سال رو هم از دیدن ادامه این برنامه منع کنید .

صفحه قهوه ای و آرم جادوگران ظاهر میشه !

در خانه های ملت جادوگر و ساحره :
مامان : دخترم مگه فردا امتحان نداری ؟
دختر : نه !
مامان : چیزه ..... خب برو واسه مامان یه نقاشی بکش ؟
دختر یه نگاهی به مامان می کنه ( )
مامان : برو دیگه !
دختر : مامان تحریم اقتصادی شدیم ........ دیگه بهمون نخود سیاه نمی فروشن .

صحنه ی استدیو روی نمایشگرها ظاهر میشه !
_ پسر اون خورده شیشه ها رو هم جمع کن دیگه.
به ظاهر برادر حمیدو از استدیو بیرون کرده بودن .

رون ویزلی در کنار جمعی از طرافداران و تحلیل گران سیاسی در حالی که ردایی رو که مزین به چهار رنگ گروه های هاگوارتز آرم و آن ها بود به تن کرده ، روی چند مبل چرم نشسته بود .
مجری که به نظر میومد از خطر مرگ جون سالم به در برده و فقط چشماش از زیر باندپیچی صورتش بود چیز نا مفهومی گفت :
_ ویسه چلق ونین ورکاخه حا زوشو ولیخ ؟
_ چی ؟؟؟؟
یهویی یه مترجم میپره وسط جمع .
_ سرژ !!!!!
سرژ در حالی که نیقش تا بنا گوش باز بود :
_ خب بهتره بریم سر اصل مطلب !
عده ای از جمع مجرد حاضر لبخند کوچکی زدند .
سرژ : ااااا ..... نه دیگه ..... چرا شما این قدر منفی می گیرین ..... منظورم این بود بهتره بینندگان محترمو بیش از این منتظر نذاریم .
یه نیق دیگه تو دوربین کرد .
_ خب ...... من حرفای ایشونو براتون ترجمه می کنم ....... ایشون تویه یه سانحه ی غیر اخلاقی فقط یه کم آسیب دیدن ! ایشون میگن میشه لطف کنین برنامه هاتونو بگین ؟
رون لبخندی از سر رضایت زد ، دستی به موهای قرمزش کشید و شروع کرد :
_ خب ..... هدف ها كه زياده اما سه تاش رو من مي گم كه همينجوري دور هم باشيم!
1- فعال كردن تاپيك مجلس با كمك اعضا ( ‌يه مجلسي مي سازم حالشو ببريد )!
2- راه اندازي دوباره هاگوارتز!
3- انتقال تجربيات خودم و ديگران به اعضاي كم تجربه تر!

تحلیل گران یه سری تکون دادن .
مجری : اخا وعژی ها لیکن طما زرف خریکیا وشتین !
سرژ : ایشون میگن " اما بعضی ها میگن شما طرف گریفیا هستین ؟
رون با آسودگی خاطر دستی به رداش کشید و ادامه داد :
_ اصلا چینین چیزی صحت نداره ....... ما می خوایم جادوگرانی فعال و همه جانبه داشته باشیم . من فقط می خوام کاری کنم که همه ی کاربرا هر بار که آن میشن از این که تونستن یه بار دیگه تو عمرشون توفیق دیدن جادوگرانوداشتن خدا رو شکر کنن !

مجری می خواست سوال بعدی رو بپرسه که ......
_ سيب زميني پياز تريچه .... رون ويزلي بايد وزير شه !
كلم خيار گلاب پاش ..... رون ويزلي تو يار ما باش !
انبه و موز و گردو ...... هزار تومن وشد كوچولو !

_ نه آبی، نه نیلی
فقط رونالد ویزلی!

توپ تانک فشفشه
رون ویزلی باید وزیر شه!

توپ تانک ترقّه
وزارت رون حقّه

رونالد ما نه آبیه نه سفیده نه مشکی
وزارتش وزارته نه آبی دوغی کشکی!!!

ملت حاضر :
کارگردان : آقا یکی اینا رو جمع کنه !

رون : بابا بی خیال ....... ما اینیم دیگه چه میشه کرد ...... حالا ملت بیننده یه سورپرایز خفن باهاتون دارم ! يك پيشنهاد اغوا كننده .... مطمئن باشيد با اين پيشنهاد ديگر به هيچكدام از كانديدا بغير از من راي نمي ديد!!!
هر كي به من راي بده مي تونه يه دور تا سر خيابون سوار 206 ويليام بشه .... در ضمن سه بار هم ميتونه بوق بزنه!!

ملت بیرون استدیو :



[size=medium][color=3333FF]هر انسانی آنچه را که دوست دارد نابود می کند !
بگذا


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
صفحه آبی میشه و مینویسه:
ستاد انتخابی سریوس بلک، تقدیم می کند

بعد صفحه سیاه میشه و مینویسه:
سریوس، بهترین بهترین ها!!!

آهنگ اخبار ورزشی پخش میشه و دوربین میره روی صورت آنیتا. آنیتا با لبخند و شادی میگه:
_ سلام به شما بینندگان عزیز، امیدوارم حالتون خوب باشه. امشب از محبوب دلها، سریوس جان دعوت کردیم تا به اینجا بیان که البته ایشون با اون همه کار و گرفتاریشون، به ما افتخار دادند و به برنامه ی ما اومدند، تا مارو با برنامه هاشون آشنا کنن!! پــــــــــــــــــــــــــس............
بعد در حالی که داره از ذوق کردن دستاشو به هم می ماله با هیجان میگه:
_ این شما واین هم، بهترین کاندیداها؛ سریوس بلک!!!!
و آهنگ اخبارورزشیه اخبار ساعت 7 پخش میشه: دینگ دینگ....دیدیدینگ دینگ....دیدیدینگ .......دینگ دینگ دینگ دین!!!
و سریوس با ابهتی خاص، و در حالی که ست مشکی زدا وارد میشه و با آنیتا خوش و بشی میکنه و سر جاش میشینه.
حالا دوربین تصویر هر دوتاشونو داره.
سریوس خیلی با حجب و حیا میگه:
_ سلام عرض می کنم خدمت شما بینندگان عزیز و ...
در حالی که سرشو به طرف آنیتا کج می کنه، میگه:
_ خدمت تو، آنیتا جان. در خدمتتون هستم!!
آنیتا در حالی که موهاشو به پشت گوشش می بره با خنده می گه:
_ ممنون سریوس. خب.....آآآآآ....به عنوان اولین سوال، میشه هدفتواز کاندید شدن بگی؟؟
_ اوه..البته.....خب، من این توان رو در خودم دیدم که می تونم با وزیر شدنم، تحولات عظیمی در جامعه ی جادوگری به وجود بیارم....و خب، این شد که تصمیم گرفتم تا کاندید بشم!!
_ ممنون سریش...اوه معذرت میخوام سریوس!!
و آنیتا مثل لبو سرخ میشه. سریوس هم سری تکون میده و لبخند می زنه.
آنیتا ادامه میده:
_ خیلی خب؛ برای دومین سوال......بله بله....تلفن داریم؟؟؟!!......باشه؛ سریوس از اتاق فرمان به من میگن که یه تلفن داریم، اگه موافق باشی به اون جواب بدیم!!!
آنیتا در حالی که دستش روی گوشش هست ، تفکری میکنه و بعد از مدتی به سریوس نگاهی میکنه و با خوشحالی میگه:
_ سلام بر شما.....شب شما به خیر!!
صدای پشمالویی از پشت تلفن گفت:
_ سلام.....می خواستم بگم: رای ما رون، کوییریل، ارتیکوس ، دراکو، ونوس؛ هر کسی غیر از سیریش!!!
در این لحظه آنیتا که سرخ شده بود با خنده گفت:
_ بیخودی تظاهر نکنید، سرژ!!!
صدای پشت تلفن با تعجب گفت :
_ آآآآآآآآی.....از کجا فهمیدی، دومبلی؟؟؟
بعد آنیتا از عصبانیت موهاشو پخولی کرد!!
سریوس لبخندی زد و گفت:
_ هی سرژ.....چی شده که بر خلاف مایی؟؟؟
سرژ با خنده گفت:
هه هه هه هه....آی سریوس!!! آخه یادمه، دومبل خیلی زرنگ بود!!بود؟؟!!...میخواستم ببینم دخترشم زرنگه، یانه!!
آنیتا با پنگولاش روی صورت خودشو نوازش کرد!!!
سریوس در حالی که قاه قاه می زد گفت:
_ ها ها ها ها....حالا بید یا نبید؟؟؟
از اون طرف تلفن صدای خاروندن ریش!!! می یومد:
_ ها؟؟....به قول یارو، نیدونم!!!...می گما..من یه سوال می کنم ، هر کودوم زودتر جواب دادین، اون باهوش تره!!
سریوس با هیجان دستاشو به هم مالوند و نگاهی به آنیتا کرد با دستاش داشت موهای خودشو میکشید!! و گفت:
_ ها...ایول!!!بگو که میخوام فکرمو باز کنم!!!!
سرژ با جدیت تمام گفت:
_ خب خب خب...کی میدونه دوتا گوسفند که دارن لی لی بازی می کنن، چند تا پاشون روی زمینه؟؟!!!
سریوس دستی به محاسنش کشید و در حالی که به لپش میزد گفت:
_ یه دقه واستا......کریچر؟؟!!.....اون لب تابم بیار!!!
بعد کریچر وارد صحنه میشه و لب تابشو میده!!!سریوس هم شروع میکنه به محاسبات!!!!
آنیتا در حالی که موهاش شاخ شاخی شده و روی صورتش هوارتا جای زخمه!! با زحمت میگه:
_ سرژ عزیز....نمیشه بعدن مزاحم بشی؟؟؟
سریوس داد زد : نه!!! جوابشو پیدا کردم، میشه 13!!!
سرژ با تعجب گفت:
_ خنگه!!!دوباره فکر کن!!
سریوس دادمیزنه:
_ 14؟؟؟
آنیتا آستین خودشو جر میده!!!
سرژ: اشتباهه!!
سریوس: 17؟؟
آنیتا اون یکی آستینش رو هم جر میده!!
سرژ : آبله جان، اشتباهه!!
سریوس: هفتاد و پنجه؟؟
آنیتا کتابو میزنه توی سر خودش!!
سرژ: چقدر تو خنگی!!!نـــــه!!!
سریوس یک صحنه به آنیتا نگاه میکنه که داره سرشو به میز میکوبونه و یاد کریچر مییفته وبسیار متعجب میشه!!
سرژ یهو یادش می یاد که آنیتا هم در اون تست هوش شرکت داره و میگه: " آنی تو جوابو نمیدونی؟؟"
آنیتا در حالی که داره گریه میکنه میگه:" دو تا پا!!!"
سرژ یهو داد میزنه:" ایول....ایول.....حقا که بچه ی باباتی!!!.....ااا...چرا این ریختی شدی؟؟؟چیه، حدسی گفتی؟؟ ای ناقلا........میدونستم بلد نیستی!!!"
آنیتا با عصبانیت پا میشه و در حالی که از گوشهاش دود بلند میشه، میره پشت صحنه!!
سریوس که هنوز اندر کف سواله بود، گفت:" این دختره حالش خوبه؟؟"
بعد یهو صدای سرژ مییاد که با حالت تارزانی داد می زنه:
_ های هاهاههای!!!کمک!!اوخ.....مامان.....ریشمو ول کن!!!.....آخ....
بوقققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق( این صدای تلفنه!!)
بعد از لحظاتی آنیتا وارد میشه، اینبار لبخندی پیروزمندانه می زنه. میشینه پشت میزش و با خشانت میگه:
_ خب سریوس عزیز....حالا با زبون خوش بگو برنامه هات برای سایت چیه!!
سریوس که قلبش مثل قلب چغک داشت میزد گفت:
_ ....چرا میزنی؟؟...
آنیتا داد زد:
_ فقط سوالمو جواب بده!!!
سریوس داشت مثل بید میلرزید و اشک توی چشماش جمع شده بود. بعد از یه مدت در حالی که داشت دماغشو میکیشد بالا گفت:
_ من.....این برنانه ی من....کامل نیست.....من ....بعدن کاملشو میگم......الان میگم:
-ایجاد رول پلینگی بس زیبا و فعال کردن هرگونه تاپیک موجود در سایت غیر از قدح اندیشه
2-یاد دادن شیوه و طریقه رول نویسی به اعضای جدید همانگونه در محفل برای اعضای تازه وارد یک همچین کاری رو دارم انجام میدم
3-بازگرداندن افراد طلایی ای که از سایت رفته و برنگشته اند
4-بازگرداندن افراد فراارزشی اخراج شده از سایت همانند ننیل و نوربرت برای فعال کردن دوباره انجمن های "هری پاتر به زبان فارسی" و " ترجمه"
5-در صورت صورت گرفتن برنامه بالا علاوه بر فعال شدن دوباره اون انجمن ها تاپیک بسیار مهم "نحوه برخورد " دوباره به دوران شکوفایی خود بازگشته و کلی فعالیت برای ناظرهای دو انجمن بالایی و همینطور "پیشنهادها " به وجود میاد
6-ایجاد نشانه ها و مدال هایی برای افراد غیرارزشی و فراارزشی شاخص در زمینه های مختلف به منظور قدردانی از آنها
7-راه اندازی مجدد هاگوارتز و ادامه ترم تحصیلی
8-برای راه اندازی مجدد هاگوارتز یک فروند آلبوس دامبلدور مورد نیاز است که طی یک سری اقدامات و رای گیری یکی از افراد برجسته سفید بدین منظور انتخاب میگردد
9-با توجه به دو بند بالا پس از اتمام ترم تحصیلی و جشن پایان ترم قدردانی از بهترین گروه و دانش آموزان و اساتید صورت گرفته و امتیازاتی برای این افراد قائل میشویم
10-افزایش تعداد ساحرگان سایت چه در زمینه گل دختری چه در زمینه عدسی
11-به کار انداختن دفتر کارآگاهان برای شناسایی شناسه های ویلی ادوارد و سایر اعضای ارزشی چند شناسه ای
12-فعال کردن دوباره گل گلی ها و خاکستری ها و رنگ های دیگر به منظور ایجاد سایتی جذاب و همه رنگ
13-بازگداندن گراوپی و نورممد به رول های سایت
14-فعال کردن دوباره دفتر ستاد مبارزه با آسلام و پایگاه قزوین
15-جلوگیری همه جانبه از انفجارهای ماگما وب مستر اصلی به منظور استفاده این انرژی در فعالیت های صلح آمیز هسته ای
16-بازگرداندن هرمیون به وب مستر پروانه ای
17-بارگزداندن وب مستر پرنده به خانه آبا و اجدادی خودم
16-اجرای تمامی تمهیدات ضروری جهت حفظ لبخند مونالیزا
17-اخراج جن اول سایت از وزارت خانه و زندانی کردن او در زیرزمین خونه خودم
18-بازگرداندن مارسبز به دهانی که از آن خارج شده بود
19-اخراج آن گرگینه از سایت به منظور حفظ جان همه اعضا
20- صورت دادن کلیه موارد فوق
آنیتا که کمی آروم شده بود گفت:
_ آفرین پسر خوب!!!
سریوس لبخندی کودکانه زد!!!
همون موقع صدای پشمالویی از توی تلفن میگه: دیدی آنیتا من در رفتم؟؟؟سلام سیریش!!!
سریوس با خوشحالی فریاد زد: " هی.....کجا رفتی مارمولک؟؟
آنیتا اینبار سرفه ای کرد و گفت:
_ اجازه بدید، من الا ن میگم!!
بعد با آرامش بلند شد و رفت پیش سریوس و موهاشو گرفت و با یه ضربه پرتش کرد بیرون:
_ های هاهاههای!!!کمک!!اوخ.....مامان.....موهامو ول کن گراوپی!!!.....آخ....
بعد آنیتا لبخند زنان گفت:
_ سرژ؟؟؟قطع میکنی یا قطعت کنم؟؟!!!
صدای قورت دادن آب گلو از اون ور خط به گوش رسید:" نه...نه....زحمت نکش...من رفتم....بای!!!
آنیتا لبخندی به دوربین زد و گفت:
_ تا برنامه ی بعدی، خدانگهدار دوستان!!
و بعد با یه حرکت سریع، زد توی دوربین و شیشه ی اونو خورد کرد!!!!
---------------------------
اهن....برنامه های سریوس جان از توی ستادشون انتخاب شده، الکی نیست!!!البته باز برنامه ی بعدیشونو به اطلاعتون خواهیم رساند!!!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
سخنراني برادر حميد در جمعي از بچه هاي 11 تا 19 ساله..بينشون سرژ 39 ساله هم شركت ميكنه

برادر حميد:مه وزير خواهم شد و كاره خواهم كرد ديگه تضاد طبقاته وجود نداشته باشه و ملت پسري كه 40 سال دارد و سياه است را هم دوست بداره و به او عشق بورزه...نه از اين عشق هاي آتشين..عشق راستين بورزه. و اين عشق باعث ميشود كه همگان ورزيده شوه
يكي از بين جميعت:حكم ظهور بچه قبل از ازدواج چيست؟
برادر حميد:ازدواج؟ ديگر جلوي من اين واژه را نياوريد...اصلا چه معني داره كسي با كسي ازدواج كنه؟..اصلا چه لزومي داره؟مگر ما كج كوله ايم كه ازدواج كنيم؟...اين عين نجس است..عين فساد است...واقعا خيلي بد است كه ادم ازدواج كنه...آنوقت همه ملت ميدانند ادم چه در خانه چه كاري ميكنه و چه نميكنه...ادم ديگر ازادي انديشه و حركت نداره...من ازدواج را حرام اعلام ميكنه و در دولت من به بچه بعد از ازدواج حرام زاده بايد بگويند...يا حق

سخنان ونوس در بين چهار تا كاربر ارزشي پسر كف...سرژ هم بينشون ديده ميشه
ونوس موهايش را با حركت سرش افشون ميكند و با ناز يك نگاهي به پسر ها ميكند و يك بوس همرا با قلب ميفرستد
صداي پسر ها:اوه...شت!!! ما حتما به تو راي ميدهيم ونوس

سخنراني رون...يك عده دكتر مهندس بيكار فارغ تحصيل شده از هاگوارتز دارن گوش ميدن...سرژ هم بينشون ديده ميشه
رون:من بيكاري را ريشه كن ميكنم
يكي از بين ملت:چطوري؟
رون:اونش ديگه به خودم مربوطه

سخنراني پروفسور كوييرل...چند تا نويسنده مشهور از جمله شكسپير...صادق هدايت!! انيشتين!!!!!! سرژ هم بينشون ديده ميشه
پروفسر:سلام صد درود بر تمام شما...در سپيده دم صبح،زماني كه چنگ و جدال بين خورشيد و ماه به نفع خورشيد به پايان رسيده با عطر الهام كه در فضاي اسرار آميز دولتم استشمام كردم ديده از خواب گشودم و فهميدم كه زندگي همچون پستهاي باناموسي و ادبي چه زيباست...
نارسيسا از بين جميعت بلند ميشه:اي كسي كه نهال ها در ساقه با ديدين روي تو فرسنگ ها برابر ميرويند...اي كسي كه چراغان اسمان شب، با نگاه به تو از چشمك هاي بي ناموسي دست برداشته و سجده معرفت كرده و اي كسي كه پرده داران حرم ستر عفاف ملكوت به تو سجده كرده اند...ما به تو راي ميدهيم..اي كسي كه وجود تو باعث بركت ميشود، و نبود تو سيل حوادث مارا در بر ميگيرد
___
همينجوري پست بيل رو خوندم حس اومد يكي منم بزنم


به درخواست كوييرل اسلامي اين پست توسط خودم سانسور شد....چه ميكه اين كوييرل


ویرایش شده توسط سرژ تانكيان در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۱۸ ۱۳:۲۷:۴۸


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۴

کاراگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۵۸ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۰ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
از خوابگاه پسران راونکلاو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 75
آفلاین
گفتگو ویژه خبری تحلیل سیاسی انتخابات توسط حجت الآسلام و المسلمین حاج کفتر دور قوز آبادی اصل قرچک

این طور که مشهود و واضح است بر همگان انتخابات جدیدی آغاز شده
اما این انتخابات رنگ بوی انتخابات ندارند!!
واضح و مبرهم است که انتخبات آغاز شده نسل جدیدی از گروهای سایت را می طلبد!!(تازه واردین)

که شاعر در این جا می گوید:

گیرم پدر تو بود فاضل***از فضل پدر تو را چه حاصل!!(چه ربطی داشت)

افرادی برای قدرت طلبی به سو انتخابات آمدند!!افرادی خالصانه برای ملت!!عده ای برای داشتن روزگاری بهتر در سایت و...

این طور که به نظر می رسد حرکات عده ای از کاندید ها بچگانه است و از نظر کیفی دچار اشکال می باشد!!

عده ای حاظرند که دست به هر کاری بزنند تا فقط دارای یک کلاه شوند که این موارد از روز اول معلوم بود!!

مانند 18 پست در یک روز!!و دادن رای به ستاد انتخباتی و ... و تقلید از کاندید های دوره های قبلی و ما کاری نداریم
آنها خود هستند و وجدانشان هدف از این گزارش اینست که ای ملت کاندید به فکر کلاه وزارت و داشتن اسم وزارت نباشید!!

به فکر رول سایت به فکر داشتن فضایی باز و مطبوع باشید

وسلام و علیکم و رحمت ا... و برکاته

گروه اعزامی شبکه خبر گوانتانامو!!قسمت وصل برق به کفتر ها!!


از اون بالا کفتر میایَ یَک دانَه ققنوس میایَتصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۴

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
صدایی خشن شروع به صحبت میکنه : اهم....اهم...یواه.....اهم اهم....لوموس، ویسوس، کمریوس، مووس(1)
تصویر از سیاهی در میاد و روشن میشه، کم کم چهره غیر قابل تشخیص و در عین حال قابل شناسایی یه ساحره معلوم میشه که با عشق و شوق و ذوق و اینا داره توی دوربین رو نگاه میکنه، صفحه همینجوری روشن میشه تا به غیر ار سیفیدی چیزی باقی نمیمونه، بعد از 5 دقیقه تمام مشکلات برطرف گردیده و دوربین دوباره چهره آوریل، با موی سیاه، بلوز صورتی با خال های یشمی و شلوار جیگری متالیک رو نشون میده.
آوریل با صدایی به زیبایی امواج دریا، به صافی سطح مروارید، به تیمیزی برف، به لطافت گل، به قشنگی مع مع بز توی طویله، و به طول موج کوتاهی به کوتاهی فرهای ریش سرژ !! شروع به حرف زدن میکنه :
-: سلام، سلین، سیلام، به بینندگان خوب و مهربون جادوگر تی وی، امیدوارم خوب باشین، آوریل هستم، خبرنگار جدید جادوگر تی وی، بله میدونم همتون دارین فکر میکنین که چرا من آلبوم جدیدم رو بیرون نمیدم، متاسفانه انی چند وقته....
آن صدای خشن : بسه خانم، هزار تا کار داریم، مطالب انحرافی نگو.....
آوریل نگاه سرد و زهر آلود خود رو به سمتی میکنه که صدا از اونجا اومده (نکته تعیین جهت صدا : تلویزیون مجهز به صدای دالبی است!) و با سنگدلی و در عین حال لطافت تمام زل میزنه، صدای شر شری از راه دور به گوش میرسه، آوریل برمیگرده به سمت دوربین.
-: بله میگفتم، امروز یه گزارش ویجه داریم در مورد اعتراضات والده مورت نسبت به اقدامات مردم در مورد انرژی وزارتی، همونطور که مطمئنم نمیدونید، انرژی وزارتی، یه انرژی خیلی تپل مپلیه که فقط یه سری افراد معدود بهش دسترسی دارن و توی یکی از اتاقهای اداره کل اسرار نگهداری میشه، تا این موقع کسی در مورد این اعتراض نکرده بود ولی والده مورت با مشاهده اعمال مردم در مورد این انرژی به سخنگوی خودش اطلاع داده تا به وزارت بیاد و اعتراض کنه به این قضیه، حالا اینکه مردم چیکار کردن رو نمیدونیم و الان با هم میریم ببینیم، قبل از دیدن گزارش شما رو به دیدن 5 دقیقه جنگ مورچه ها(2) دعوت میکنیم....

بعد از 20 دقیقه دوربین نمای داخلی هاگوراتز رو نشون میده، تالار اصلی با تعدادی بادکنک به تعداد ریش های سرژ تزیین شده، بچه ها در لباس ها 88 رنگ و با کلاههای بوقی در حال خنده، گریه، بازی، تماشا، خوردن، خوابیدن، کشیدن!! هستن، و در گوشه ای که از چشمان تیزبین دوربین پنهان نمانده، کریچ و هوکی دارن با شیرینی، یه قل دو قل بازی میکنن.
در پشت میز معلما، همه استادا نشستن، بحث گرمی بین دامبی و مگی در جریانه که با تحقیق و پرسش و جستجو از شیپیشی که توی جیب دامبی به انجام کارهای بیناموسی مشغول بود، فهمیدیم دارن در مورد بروشور جدید دامبی با نام "n میلیون راه برای موفقیت در رول پلینگ" صحبت میکنن. معلمای دیگه هم نگاهی به بچه ها و نگاهی به هم میکنن و سرشون رو به نشانه تاسف با قدرت تمام تکون میدن، و روی میز یک کیک با هیبت گراپ به چشم میخوره که روش آرم هاگوارتزه.
آوریل یکی از دخترا رو صدا میکنه : دخترم، خانم، دختر خانم، عزیزم، با شمام، آهای بوقی....بله با شمام، بیا ....
دختری مو طلایی بدو بدو!! به سمت آوریل میاد : بله با من کاری دارین؟
آوریل : آره دختر جون، تو الان در مقابل دوربین جادگر تی وی قرار داری....
دختر مو طلایی که تا 10 ثانیه پیش بدو بدو میکرد : چی هست؟ خوردنیه؟ تو جیب جا میشه؟ بگو که توش منو مدیریت هم داره....
آوریل با چشمای دراومده به قطر 10 سانت نگاهی عجیب در دوربین میکنه و دوباره برمیگرده به حالت عادیش.
-: اون اصلا مهم نیس، خودتو معرفی کن و بگو متولد چه ماهی هستی و این تولد برای چیه.....
دخترکی که تا 61 ثانیه پیش داشت بدو بدو میکرد : من؟ من فلورم، ناز و خوشگلم، منو ببینی، دیوونه میشی ، متولد ژانویه هستم و این تولد هم برای متولدین ماه ژانویه اس.
آوریل : هوم...خوب هدف شما از گرفتن این تولد چی بوده؟
فلور : هدف؟ خب معلومه، چطور متوجه نشدین؟ خیلی بارز و واضح بود، هدف ما این بود که بگیم انرژی وزارتی حق مسلم ماس و ولدی هیچ غلطی نمیتونه بکنه، ما باید دندونای این سیاها رو توی دهنشون خورد کنیم!!
آوریل : تولد چه ربطی به انرژی داره؟
فلور : ربط داره خانم، شما نمیدونی، اوکی من برم، خیلی کار دارم، خوشحالیدم. بای
فک آوریل رو زمین ولو میشه و تصویر قطع میشه و دوباره شروع به نشون دادن فیلم جذاب جنگ مورچه ها میکنه.....

دوربین برمیگرده به استادیوم کوییدیج، هوا تمیز و درختان سبز و آسمان آبی و زمین قهوه ای است، تیم گراپ سازی قزوین داره دوره زمین تمرین میکنه و میدوئه و نفر اول گراپیه، آوریل میره نزدیک خط پایان وایمیسته تا گراپی بهش برسه.
گراپی میدوئه و میدوئه و سپس با مجذور سرعت لاک پشتی که در همون حوالی مرده بود!! به خط پایان نزدیک میشه، دوستان ذخیره ای که فقط محض خنده بقیه دوستان نشسته بودن واسه گراپی دست میزنن : گری گری دلم برات تنگه!!
گراپ از خط پایان رد میشه، ملت براش میسوتن و میکفن، گراپ خیلی حال میکنه، دستاش ور بالا میاره و رو زمین شیرجه میره و درحال شیرجه میگه : من قهرمانم و انرژی وزارت حق مسلم ماس!!!
آوریل در کف حرف گراپ میمونه، نگاهی به آسمون میکنه و قلبش رو میگیره و میفته زمین!! آوریل میمیره!!
دوربین برمیگرده روی کارگردان : بله، بدین ترتیب بود که ولدی اعتراض خودش رو نسبت به این جمله نشون داد، مهمتر از همه این بود...نه این اصلا مهم نیس که آوریل مرده، نتیجه اخلاقی این قضیه مهم بود که شماها بدونین، آخه چرا توی قضیه ای که بخه شما ربطی نداره دخالت میکنین و اینو بدونین که انرژی وزارت همیشه حق مسلم ما بوده و است و خواهد بود!!

(1) lomus, voiceus, camerus, moveus (تیریپ نور صدا دوربین حرکت)
(2) منظور از جنگ مورچه ها، همون سفحه برفکی خودمونه که توش پره از مورچه های سیاه و سفید و خاکستری که همیشه با هم سر جنگ دارن.


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ یکشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۴

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
ديدار با خانواده تانكيان

مجري پاپيونش رو درست ميكنه
مجري:درود و صد درود به بينندگان هميشگي برنامه جادوگر تي وي! بالاخره سرژ تانكيان خانواده اش را پيدا كرد...همانطرو كه ميدانيد خانواده او زمان تولد سرژ او را جلوي در يك خانواده گذاشته بودند و زنگ زدند و در رفتند!!!سرژ در خانواده هاي مختلفي دست به دست شد تا اخر به يك خانواده رسيد كه پدر خانواده ريش داشت.تصور كرد او بايد پدر واقعي او باشد ولي نبود...او بعد از مدت ها، بعد از سي خورده اي سال سن بالاخره خانواده واقعيش را پيدا كرد...گزارشي براي شما تهيه كرديم كه ديدنش خالي از درد نيست

تصوير عوض ميشه و پشت در يك خونه كلنگي داغون رو نشون ميده...گزارش گر در ميزنه

صدايي شبيه به فرياد سرژ اما پير تر مياد:كيه كيه؟
گزارشگر:ماييم
صدا:خب ما هم ماييم...اين چه ربطي به كي بودن شما داره؟
گذارشگر برميگرده و به دوربين نگاه ميكنه و بعد ميگه:ما از جادوگر تي وي مزاحمتون شديم
بومب در كنده ميشه و يك جادوگر چاق با ريش هاي خاص و موي بلند ظاهر ميشه...تنها فرقش با سرژ در چاقي و سفيد بودن ريش و مو است
جادوگر كه به شدت از دهنش آب بيرون ميومد: اخ جون..شهرت...بيايين تو...بيايين تو...اهاي زن...نوشيدني كره اي دم كنين بينيم باوووو....
وارد خانه ميشويم...البته خانه كه نه...بيشتر شبيه به محل نگه داري هيپوگريف بود...يك جوان 16،17 ساله به طرف دوربين مياد...بسيار شبيه به سرژ است و تنها تفاوت انها در سن ان ها است كه آن پسر 16 ساله،جوان تر است...ولي با همان ريش و مو...پسر با گذارش گر دست ميدهد...گذارش گر دست او را به گرمي، زيادي ميفشارد پسر با فريادي بلند تر از فرياد سرژ نعره ميزند كه دستم را ول كن..!
ناگهان بچه دو يا سه ساله اي وارد اتاق ميشود كه همه را به تعجب منسوب ميكند كه چرا بچه به اين كوچكي ريش دارد؟ چقدر هم ريش پر پشت به همان پر پشتي ريش سرژ...
زني كه نوزاد در آغوش داشت وارد اتاق ميشود...گذارشگر بر اثر شدت تعجب از حال ميرود...مادر خانه هم ريش همانند ريش سرژ داشت...صدابردار از حال ميرود..نوزاد شير خاره در اغوش مادر هم ريشش همانند ريش سرژ بود
و در اخر خود سرژ وارد ميشود و با اجساد صدا برادر و گزارشگر دست ميدهد و انهارا مورد عنايت لبهاي خود قرار ميدهد و بعد همه را دعوت به نشستن روي زمين!!! ميكند...
سرژ:خاكي باشيد..لطفا بنشينيد...
مادر خانه ريش هايش!! را ميخاراند و بعد بلند ميشود و از آشپزخانه آب قند مياورد و به صدابردار و گذارش گر ميدهد تا بهوش آيند
صحنه سياه ميشود«پنج دقيقه بعد،زماني كه گزارشگر و صدابردار با واقعيت هاي زندگي كنار ميايند»
گزارش گر از پدر خانواده ميپرسد:چرا سرژ رو در كودكي رها كرده بوديد و جلوي در خانه اي گذاشته بوديد؟
پدر ريش هايش را ميخاراند: همينجوري الكي...براي خنده
گ:مگر آدم براي خنده بچش رو ول ميكنه؟
پدر: ادم رو نميدانم...ولي ما اره...
گ:بگذريم...چرا فاميلي شما تانكيان است؟
پدر:خب..اين فاميلي جرياني دارد كه بطور خلاصه بيان ميكنم...جد من فاميلي اش «ريشيان» بود...او يك نظامي سر سخت بود...حتي براي رفتن رستوران هم از تانك استفاده ميكرد...دوران جد من «زاخي سوم» وزير سحر جادو بود و همينجوري از روي بيكاري و براي خنده و دور هم بودن گفت كه جماعت بايد فامليشان را عوض كنند...جد من هنگام رفت به اداره تعويض فاميلي...ولي هنگام پياده شدن از تانك...ههه؟ اره...با تانك رفته بود...داشتم چي ميگفتم..اه يادم رفت...اوداكداورا...تو باش ديگه وسط حرفم نپر...اها...وقتي جدم داشت از تانك پياده ميشد ريشش گير كرد به در تانك...همون موقع هم مسئول تعويض ديدش و فامليش را تغيير داد به« ريشتانكيان»...
صدا بردار(گزارشگر مرد): ولي چرا الان شده تانيكان؟
پدر: براي سهولت در نوشتن و صدا زدن

صحنه سياه ميشه و عد چهره مجري رو نشون ميده: وقت ما به پايان رسيد..در برنامه هاي بعدي ادامه گزارش رو نشون ميديم(در دلش:عمرا)...قربون شما..بوس..باي



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۹:۴۵ چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
برنامه نوت!!!
تيزر برنامه:صحنه هايي از كوييديچ پخش ميشه...جستجوگرهاي برجسته..واكنش دروازه بانها....صحنه هاي گل... كه يهو يه گوي زرين ميخوره به اونها...مثل شيشه ميريزه و دوربين وارد استوديو ميشه

سرژ پشت ميز نشسته و شروع به صحبت ميكنه:سلام عرض ميكنم به بينندگان برنامه نوت...براي شروع خلاصه اي از برنامه رو ميبينيد

سرژ رو تصاوير تيكه ميندازه:
-اين ويكتور كرام چه ميكنه..اول كه با دامبلدور حرفش شد و اونو انداخت بيرون و حالا هم كه يه بگو مگو با كوييرل داشت

-من نميدونم كفتر((ميدونين كيه كه!!)) وسط زمين كوييديچ چيكار ميكرد

-معلوم نيست اگه برادر حميد نبود چه سرنوشتي در انتظار ديگوري ميبود

-حمله آداس به ورزشگاه كوييدچ و اعتصاب آنها به دليل عدم اجازه ورود آنها به استاديوم
--------
سرژ:سلام عرض ميكنم به مهمانهاي گرامي ..دو بازنشسته سايت....لطفا صحبتي اگه داريد بگيد

حاجي:سلام عرض ميكنم به شما و بينندگان در خدمتتون هستم
ابرفورث:منم سلام ميكنم خدمت همه شما

سرژ:بله ميريم سراغ مسابقه كوييديچ ((شهيدان حذب-قدرت وبمستران))..آقاي دارك لرد خواهش ميكنم صحبتاتون بيان كنيد

حاجي:بله بازي بازي بسيار خوبي بود...هر دو تيم حملات زيادي داشتن ولي چون تيم ((قدرت وبمستران)) پاسكاريشون بهتر بود پيروز شدن

سرژ:بله..ميريم تصاوير كارشناسي رو بينيم

حاجي:بله مبينيد كه اينجا كوييرل يه درخواست و پيشنهاد داده..حالا تعداد پاسها رو ميشمريم:كرام به عله!!...عله به كرام!!..كرام به كريچر!!..كريچر به لوپين!!..لوپين به باك بيك..باك بيك به مونا..مونا به كرام!!..بله و اينجا ميبينيد پيشنهاده غيب ميشه!! و كرام گوي زرينو ميگيره!!!

سرژ:خيلي ممنون حالا به بحث داوري ميپردازيم..بازي، بازي خشني بود نه آقاي ابرفورث؟

ابرفورث:نه اصلا!!...داور به خوبي از عهده بازي در اومده بود

سرژ:اين تصوير رو ببينيد!!...اينجا كرام با چوبدستي بازيكن حريفو طلسم نكرد؟

ابرفورث:يه بار تكرار بشه...ممنون..نه!!..من چيز خاصي ملاحظه نميكنم!!

سرژ:ولي به نظر مياد ((آوداكداورا)) زدا!!؟

ابرفورث:نه..كرام براي توپ رفت و اونا هيچ برخوردي نداشتن!!

سرژ:ميگم طرف مرد!!شما ميگي برخوردي نداشتن؟!!!

ابرفورث: تو تصوير كه برخوردي ديده نميشد!!

سرژ:اين صحنه چي؟
(تصوير نشون ميده دامبلدور بازيكن((شهيدان حذب)) داره ميره گل ميزنه...كرام ((بازيكن قدرت وبمستران))يهو و الكي ميفته زمين..داور يه پنالتي به نفع وبمسترا ميگيره و دامبلدورو اخراج ميكنه!!!)

ابرفورث:كاملا خطا بود....باد بازيكن صاحب توپ به شدت به كرام خورد..بي احتياطي بازيكن تيم حذب بود و چون كرام وبمستره!!داور دامبلدورو اخراجش كرد و كاملا صحيح بود!!!

سرژ:اينجا هم يه بزن بزن بين كرام و كوييرل اتفاق افتاد

ابرفورث:به نظر من داور بايد كوييرل رو اخراج ميكرد ولي چرا نكرد نميدنم!!!!

سرژ:ولي كرام شروع كرد!!

ابرفورث:اصلا اينطور نبود...من كارشناس داوريم!! شما نيستي كه!!!

سرژ :ممنونم....حالا يه اتفاق افتاد قبل از بازي ميبينيم

ورودي ورزشگاه يه عده ساحره جمع شدن!!
-ما ميخوايم بريم تو
ما هم بايد بتونيم بريم تو

يه مامور:نميشه ورود ساحره ها ممنوعه

ونوس:اينطوريه؟..آوداكداورا
يه مامور ديگه:خانوم چرا شلوغ ميكني خب نميشه رفت تو
مازامولا:وقتي به زنت بگم شام درست نكنه ..اونوقت ميذاري برم تو
مامور:شماها مشتي عدس بيش نيستين!!!
لحظه اي بعد مامور ناپديد ميشه..دوربين زوم ميكنه رو زمين..يه عدس اونجا افتاده!!!!

تصوير برميگرده
سرژ:بله بلاخره با كمك مامورين انتظامي اين قائله تموم شد...به اميد روزي كه ساحره ها بتونن بيان ورزشگاه و كوييديچ تماشا كنند..برنامه ما اينجا به پايان ميرسه...شب بخير


ویرایش شده توسط کرام در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۱۲ ۱۴:۴۲:۴۲
ویرایش شده توسط کرام در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۱۲ ۱۴:۵۴:۴۱

کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ سه شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴

آلیشا اسپینت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۴ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱:۳۳ پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 186
آفلاین
(اخبار شبانگاهی):
-بینندگان عزیز سلام!بار دیگه با تازه ترین خبر ها در خدمت شما هستیم:
هری پاتر طی عملی غافل گیرانه در روز دوشنبه مورخ....(آقا گیر نده)اقدام به فروش زخم خود به یکی از هواخواهانش نمود که این عمل درگیری هایی به دنبال داشت که تا امروز ادامه دارد و اکنون این پسر هویت خود را نیز از دست داده است.حال به گزارش همکارمون آقای باقری گوش میدهیم.آقای باقری سلام.لطفا توضیحاتی در مورد درگیری های اخیر و اینکه این در گیری ها از کی شروع شد در اختیار ما بگذارید.
-خانم اسپینت سلام.صدا میاد؟
-گوش میکنیم!
-الوووووووو!صدا میاد؟الو...
-آقا میگم گوش میکنیم دیگه.
-بله.ببخشید.همانطور که اطلاع دارید همه ی مشکلات از وقتی شروع شد که هری پاتر طی حراجی زخم خود را به قیمت 1 میلیون گالیون به یکی از هواخواهنش فروخت و در پی آن اعلام کرد:بعد از رفتن زی زی(گویی اسم زخمش بوده)احساس خلا میکردم.ولی چیکار کنم.من که مال خودم نیستم.واسه هم...
-آقای باقری لطفا به مسائل اصلی بپردازید.
-بله فردای اونروز به طور ناگهانی خالکوبی هایی با نشان زخم هری پاتر به بازار اومد و تا جایی که دست فروش ها هم به قیمت 1 نات این خالکوبی ها رو به فروش میرسوندند.و حالا همانطور که ملاحظه میکنید عده ی کثیری از جامعه ی جادوگری به خیابان ها ریختند و با زخمی بر پیشانی ادعا میکنند که هری پاتر واقعی اونها هستند.از سوی دیگر توی جمعیت عده ی زیادی ساحره هم حضور پررنگی دارند که همین ادعا را دارند.متاسفانه ما شواهدی برای اثبات جنسیت هری پاتر واقعی نداریم و باید با این گروه هم کنار بیایم!
پسرکی هم که برخلاف بقیه زخمی بر روی پیشانی ندارد و ما به تازگی کمی به او مشکوک شدیم میگوید:بابا من هری پاترم!مگه یادتون نیست زخمم رو همین دیروز فروختم!"ولی ما که چیزی یادمون نمیاد جامه ی جادوگری هم که تا آن زمان با وجود قیافه ی هپلی هری پاتر تنها عاملی که باعث میشد که باور کنند که این پسر همان پسری است که زنده ماند همان جای زخم بود و اکنون بدون وجود این زخم کسی حرف او را قبول نمیکند.
گروه فشار نیز شب و روز زحمت کشیده تا مردم را آرام کند ولی هنوز درگیری ها ادامه دارد.
اگر بخواهیم این مسئله را از لحاظ کارشناسی بررسی کنیم میبینم که این عمل هری ناشی از غرب زدگی است و پای استکبار...
-آقای باقری متشکریم!وقت برنامه به پایان رسیده.از خدمت شما خداحافظی میکنیم.ببینندگان این بود خبرهای امروز ما.من آلیشیا اسپینت شما رو به خدای بزرگ میسپارم.شب خوش.خدانگهدار.



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۳۹ شنبه ۸ بهمن ۱۳۸۴

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۹ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۲:۲۴ پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 136
آفلاین
سرژ من اون هشت خط رو برگردوندم
ولي اعضاي سايت خودشون ببينن اينها نبايد سانسور ميشد؟
سرژ گفتي كه ميخواي پست بيارم ، من مسئله م اين نيست كه چرا تو اينجوري نوشتي يا اعضاي خوب سايت خفن نوشتن! من دارم ميگم اصلا چرا بايد توي سايت اينجوري نوشته بشه؟
اعضاي سايت خواهش ميكنم نظرشونو در مورد اون هشت خط و سانسور شدنش بگن
اينم تاپيك ناظراي شهر لندن:
گفتگو با ناظر انجمن شهر لندن
ماندانگاس



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۵ جمعه ۷ بهمن ۱۳۸۴

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
سلام
ببخشيد اينجا ميگم چون شديدا حتي وقت گشتن دنبال تاپيك ناظر اينجاور ندارم ببخشيد

دايي جان...اول پست قبليم رو سانسور كرده بودي خوب بود...ولي الن ديدم 8 جملش رو كلا پاكيدي...درسته نبايد غير اخلاقي نوشت ولي حالا ما جلوي قاچاق پسر رو ميگيريم غير اخلاقيه؟ اصل پستم همون 8 جمله بود...اميدوارم جواب بدي چون با اينكه خيلي دوستت دارم(و پيام شخي هم زدم) ولي كمي ازت ناراحتم و همچنين فكر ميكنم كمي زياده روي كردي
كجاي دنيا اينجوري سانسور ميكنن؟ ميخواي برات پست بيارم از اعضاي خوب سايت كه خفن نوشتن؟ من كه فقط نوشتم پسر سفيد و سبزه...
اون به قرينه معنوي حذف شده است چرا سانسور شد؟اين ديگه چش بود؟

قربونتباي








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.