تكاليف جلسه 1 درس پرواز و كوييديچسوال 1 – مرلين از شما خواست تا چوب جاروتون رو دستتون بگيرين. شما بايد چه نكاتي رو رعايت كنين؟(5 امتياز)
جواب : اول از همه اون بچه هاي نازك نارنجي رو هل نديم و خدمون اول كار
نريم تا چوب جاروي بهتر گيرمون بياد.
چون همه چوبا مثل هم هستن. در ضمن تعارف به بچه ها هم يادتون نره. هر كي هم دعوا داره بياد تا حالشو بگيرم.
بعدشم اين كه با ملايمت با چوب ها صحبت كنيم. مثلا بگيم الهي قربونتون برم. الهي من واست بميرم. اگه بياي پيشم امروز يه بستني برات مي گيرم. عزيزم. بيا بغل عمو!!
اگر هم نيومد پيشت همون بهتر پرواز نكنيم. آدم بهتره نمره 0 بگيره تا اين كه منت يك چوب لوس رو نكشه.
نكته سوم اين كه قبل از هر چيز اجازه گرفتن از استاد واسه هر كاري لازمه. اگه بخوايم راه بريم بايد اجازه بگيريم. حرف بزنيم بايد اجازه بگيريم. يه وقت خدايي نكرده دستشوييمون گرفت بايد اجازه بگيريم. حتي واسه تنفس هم بايد اجازه بگيريم.
سوال 2 – هنگام سوار شدن بر روي چوب جارو و آغاز پرواز چه نكاتي رو بايد رعايت كرد؟ ( 5 امتياز)
جواب: حالا فرض كنيم كه چوب جارو پيشمون اومد. همون طور كه در بالا هم ذكر كردم قبل از هر چيز اجازه گرفتن از استاد واجبه. آقا اصلا هر كي از استادش اجازه نگرفت پرواز كردن توسط اون حرامه.
خونسردي نكته مهمي هستش كه تو همه كار ها بايد رعايت كرد.
بعدش اين كه بايد چوب جارو رو طوري بگيريم كه اون طرفيكه باهاش زمين رو تميز مي كنن پشت به ما باشه.
نكته بعد اين كه روي جارو درست بشينيم. يعني طوري بشينيم كه نه خيلي تهش باشيم و نه خيلي سرش. اين طور خدايي نكرده وقتي پرواز كرديم مي افتيم زمين و متلاشي مي شيم. و ديگه سر قبرمون مي نويسن " جادوگر مفقود الاثر."
نكته بعد اين كه قبل از اين كه سر كلاس حاضر بشيم خودمون رو يه جادويي كنيم كه ديگه سر كلاس مثل بينز جيگر خودم با مشكلات دستشويي كه شامل دو مشكل مثانه اي و معده اي هستش دچار نشيم.
نكته آخر هم اين كه براي شروع پرواز كردن پامون رو آروم بزنيم به زمين. نه طوري بزنيم به زمين كه پامون بشكنه. ( چه جلب)
سوال 3 – احساس خودتون رو در هنگام ارتفاع گرفتن از زمين و پرواز شرح بدين؟! ( 5 امتياز)
جواب:قبل از اين كه پرواز كنم با خودم مي گم خدايا چه غلطي كردم همچين كلاسي ثبت نام كردم. پاهام به طور وحشتناكي مي لرزه. چشمامو مي بندم و آروم پاهامو مي زنم زمين. واي من دارم پرواز مي كنم. هنوز چشمامو باز نكردم ولي اون بادي كه داره با شدت به صورتم مي خوره مي گه كه در اوج آسمون ها هستم. حالا آروم چشمامو باز مي كنم. هنوز كمي ترس دارم. صداي وز وز باد داره گوشمو آزار مي ده. حالا دارم كامل همه جا رو مي بينم. خدايا!! من دارم پرواز مي كنم. اونم براي اولين بار! با خودم مي گم اگه همين الان بيفتم چي مي شه؟ دو باره ترس و وحشت سينمو پر مي كنه. به همين خاطر براي رهايي از اون جارومو رو به پايين فشار مي دم.واي. درختان كوچك هر لحظه داري بزرگتر مي شه. ديگه خيلي به زمين نزديك شدم. و تمام!!!!!!! ( آخر هيجان بازي
) با يك زاويه مناسب رو زمين فرود مي يام. ديگه صداي وزوز باد آزارم نمي ده. از چوبم پياده مي شم. ولي هنوز پام مي لرزه ... ( چه رمانتيك بيد!)
نمايش نامه : نمايش نامه اي از لحظه در دست گرفتن چوب جارو تا لحظه فرود اومدن روي زمين بنويسين.(15 امتياز)
جواب : مرلين فرياد مي زنه: هووووووووووووووووووووي عطيقه ها. يه تكوني به اون تنه لشتون بدين. هوي جغد بي خاصيت! چه غلطي مي كني؟
هدويگ با تعجب مي گه : استاد منظورتون منم؟
مرلين فرياد مي زنه: خفه شووووووووووو!
تو توي كدوم گروه نكبتي هستي؟( اين جا پيشنهاد مي كنم كساني كه خشونت رو دوست ندارن اين پيام رو نخونن.)
هدويگ كه مي شد گفت لرزه اي بر اندامش افتاده بود گفت : استاد من گريفيندور هستم.
مرلين كه صورتش رو به سرخي مي گراييد گفت : اي جغد نفهم! 20 امتياز از گريفيندور كم مي كنم. اگه يك بار ديگه با بغل دستيت حرف بزني كسر امتيازات دو برابر مي شه!!
در اين بين مي شد صداي خنده مونتاگ رو شنيد.
مرلين ادامه داد: بر گردين سر جاهاتون. جاروهاتون رو بردارين.
تمام بچه ها خم شدن تا جاروشون رو بردارن.
مرلين گفت: با صداي سوت من پاتون رو آروم مي زنين زمين . واي به حالتون اگه كسي زود تر از صداي صوت من پرواز كرد. به همتون تنبيه گروهي ميدم.
تقريبا تمام بچه ها مي شد چهره ي ترس از صورتشون تشخيص داد.
مرلين گفت: آماده ايد؟ 1...... 2...........3......... ررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر( اين منظور همون صداي سوته!!!
نا گهان همه ي افراد بلند شدند. صداي جيغ چندين نفر رو مي شد در حين اوج گرفتن شنيد. ولييييييييي!
اي واييييي! فقط يك نفر پرواز نكرده بود و اون كسي نبود جز آمبريج!!! ( در اين جا نشون مي ده كه من خيلي خود خواه نيستم)
هيچ كس حواسش به او نبود. چون همه پرواز كرده بودن.ولي حيف كه مرلين در 3 متري او قرار داشت.
مرلين داشت مونتاگ رو تشويق مي كرد. ( من نمي دونم چه پارتي بازي بين مرلين و مونتاگ وجود داره. آخه مونتاگ نامرد در حال برخورد با لبه برج هاگوارتز بود و مرلين داشت اونو تشويق مي كرد.)
بگذريم...
مرلين با صداي گريه آمبريج دست از تشويقش برداشت. نگاهي به آمبريج انداخت. در ابتدا هيچي نگفت. در ابتدا صورتش سبز شد. بعدش سياه . بعدش قرمز. حيلي آروم به طرف آمبريج اومد چند لحظه اونو نگاه كرد و گفت : خاك بر اون سرت كنن. دعا كن دوستات نفهمن. آخه الاغ!! كسي جارو رو بر عكس مي گيره. و در اين حين صداش رو به فرياد مي رفت : ديوانه احمق. 20 امتياز از اسلايترين ......
ولي نتوانست حرفش را ادامه دهد. چون جيغ يكي از بچه ها باعث شده بود حرفش را قطع كند. بله. درست است. لونا لاوگود بيچاره با درخت كتك زن تصادف كرده بود.
در اين بين مرلين به طرف او دويد.
آمبريج از اين فرصت براي اين كه بچه ها مسخره اش نكنند استفاده كرد. سريع چوبش را وارونه كرد . پايش را به زمين كوبيد و در يك لحظه احساس كرد خيلي سبك وزن شده است. بد پرواز نمي كرد. مخصوصا زماني كه جلوي مونتاگ عزيز كرده لوس يك ويراژ داد كه باعث شد او فريادي از ترس بزند.
در همان حال پايين را نگاه مي كرد. مرلين سعي داشت لونا را به طرف خود بكشد. اما درخت شاخه هايش را به مرلين مي زد. به هر حال مرلين لونا را به طرف خود كشيد. سر و صورت لونا خون آلود شده بود. آمبريج براي اين كه بار ديگر تنبيه نشود خود را به زمين رسانيد و از جارو پياده شد. مرلين در حالي كه لونا را بر پشت خود سوار كرده بود فرياد زد : اي ديوانه ها. سريع تر از زمين بيرون برويد. برايامروز كافيست...