هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۷:۵۸ پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
رینگ دینگ دینگ...دیش دام دارام...ریم دیم ریدیم ریم دیم !

شصت ثانیه

- (صدای زنونه مجری) : با نام و یاد مرلین ... جامعه جادوگری ، در مقاطع مختلف ، تحسن هایی را در مکانهای مختلف داشتند ... عده ای از سران جامعه درخواست جستجو به دنبال حمید کوچولوی ربوده شده را داشتند و یکسره فریاد می زدند :
" داداش حمید حیا کن ، حمید کوچولو رو رها کن!"
گویا مردم به برادر حمید برای این دزدی مشکوکند .

در گوشه ای دیگر از شهر ، عده ای که نام گروه خود را مرگخوار نهاده اند ، به رهبری فردی ژنده پوش ، جلوی ساختمان وزارت تجمع نموده و خواستار خلع وزیر هستند و معتقند وزیر هیچ کاری برای جامعه انجام نمی دهد .

خبر بعدی در مورد ورزش است ... سرژ تانکیان خواننده مشهور ، دیروز ، به صورت ارزشی ، با شرت ورزشی دیده شد !
کارشناسان به این نظرند که ققی کیفسون ، وزیر جامعه جادوگری ، بعد از وزیر شدن هم عادت قدیمی خود ، ورزش کردن با سرژ را ترک نکرده است و سرژ از پیش ققی برمیگشته است !

از سیاست هم خبرهایی به دست ما رسیده که آنها را به شما عرضه خواهیم کرد ... لرد ولدمورت صغیر ، قاتل و جانی بزرگ ، در خانه ریدل ها جشنی برپا کرده است ... علت این جشن بر همگان مخفی است و همین باعث مربوط شدن این خبر به سیاست شده است !
مدتی است بیل ویزلی ، یکی از سرمایه داران بزرگ جامعه نیز ، به همراه دوستان قدیمی گریفیندوری خود دیده می شود و شواهد همیشه او را در حال سخنرانی برای گریفیندوری ها مشاهده می کنند .

و خبری هم از جنگ فلسطین برای شما داریم ... کارشناسان ما در فلسطین ، ارتفاع فلسطین از سطح دریا را ، -200 متر برآورد کرده اند و در یکی از شهرهای اطراف پایتخت ، چاه نفتی را درست در دومتری زیر زمین کشف کردند !!... به گفته آنها ، این چاه آماده بهره برداریست .

تا شصت ثانیه ای دیگر ، مرلین نگهدارتان !


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۷ ۸:۰۱:۳۸



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۵

پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۰ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۵ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۸۵
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
چگونه انشای خوبی بنویسیم؟
تماشای این برنامه به دوسیستمه های زیر هجده سال توصیه نمیشود.
- - - - - - - - - - - - - - - -
مجری: خب از اونجایی که تعداد زیادی از کودکان ارزشی این مرز و بوم علاقه‌ی زیادی به برنامه ی ما نشون دادن اتاق فرمان تصمیم گرفت طی اقدامی نمادین انشاء یک بچه ی موفق دبستانی را بعنوان نمونه برای کودکان سایت خوش نقشمون(تریپ هواشناسی) آماده کنه...

انشای یک بچه‌ی خنگ دبستانی درباره‌ی فواید بُز!

من بز را خیلی دوست میدارم... یعنی آن را خیلی خیلی دوست میدارم مخصوصا اگر بز مورد نظر سیفید رنگ و کمی تپل مپل هم باشد که دیگر فبها. خلاصه که خیلی دوست میدارم.
یک روز خانوم معلممان مگی بانو از من پرسید که چند تا بز ها را دوست میدارم و من گفتم دو تا. لذا خانوممان مگی بانو کمی اخم کرد و زیر لب فحشی بیناموسی نثار من کرد و سپس گفت که "تو باید بز ها را بیشتر از این دوست داشته باشی... حتی اگر به تعداد اعضای ارزشی درپیتگران هم آن ها را دوست بداری کم است." و از آن جایی که من خیلی چیزهایی دیگرم مانند عقل، شعور، فهم و کمرم کم است جهت هماهنگی رسما در میان خبرنگاران و بدون حضور وکیلم اعلام کردم که بزها را به تعداد اعضای ارزشی جادوگران دوست میدارم که دیگر بماند چه جنجالی در روزنامه های ِ پیام امروز... پیام دیروز... پیام فردا و پیام ای اس ال اتفاق افتاد.
باید صادقانه بگویم که عشق ورزیدن من به بز ها با اندکی ترس همراه است. دلیل ترسم هم این است که مبادا حَوَص ِ(حوس) بز به سر گیلدی، سرژ، برادر حمید، ادی یا حتی مرلین کبیر بزند که اگر بزند دیگر نسل بز ها رو به انقراض میرود و کم کم همه ی بز ها توسط این افراد به قزوین، شهرضا و سایر شهر های شهید پرور صادر یا بهتر بگویم قاچاق خواهد شد!
خلاصه بز چنین است که مطمئن هستم فوایدش جز پاک شدن کیبردم ثمره ای ندارد چون کمتر از بیست و چهار ساعت پس از درج انشائم توسط ناظر سانسور خواهد شد.

مجری: خب این هم از برنامه ی امروز اگر خوشتون اومد که علی دایی نوکر همتون... اگر هم نیومد که دیگه باز هم علی دایی نوکرتون چون صد سال بود چیزی ننوشته بودم عادت نداشتم! ....!...! تا برنامه‌ی بعد و آموزشی جدید آسلام نگهدارتان!



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
برنامه امروز:وضعیت جنگ بین مرگ خواران و محفلی ها!(قسمت اول)

خ:با سلام خدمت شما عزیزان،با برنامه ای دیگر در خدمت شما عزیزان هستیم،کار خودمان رو با جمله ای معروف از گیلیدی شروع میکنیم!
گیلیدی می فرماید:هرگز ارزش تنفس مصنوعی را فراموش نکنید

خ:روز به کافه محفل آمدیم تا برنامه ای از وضعیت جنگ بین مرگ خواران و محفلی ها برای شما پخش کنیم.

وضعیت جنگ به نفع مرگ خواران پیش میره و مثل اینکه محفلی ها در خواب به سر میبرند و تک و توک پستی میزنند.رزرو ها زیاد انجام نمیشه و کلا جنگ سردی هست.

برای شروع با آناکین مونتاگ معاون لرد مصاحبه ای بکنیم.

خ:سلام آقای مونتاگ
آنی:خب که چی؟
خ:آیا واقعا شما معاون لرد هستید؟
آنی:شک داری؟
نه شک ندارم،آخه شایعه شده بود شما معاون لرد نیستید و این یک کلک هست.
آنی:هرگز به شایعه ها گوش ندهید
خ:ببخشید میشه بگید هدفتون از حمله به اینجا چی بود؟
آنی:نه،متاسفانه نمیتونم بگم.
خ:جونه من بگو!
آنی:
خ:
آنی:
خ:حداقل بگید این ماموریت اهمیت زیادی داشت برای لرد؟
آنی:کریشیو!
و به این صورت بود که خبرنگار ما مصدوم شد و ما مجبور هستیم قسمت بعدی رو در روز های آینده برای شما پخش کنیم.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۴ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵

توماس جانسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۲ سه شنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۲۱ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
از قصر كرنوال
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 332
آفلاین
تا چت

مجری: با سلام خدمت بینندگان عزیز شبکه جی تی وی...امروز با یکی دیگر از برنامه ها تا چت در خدمت شما هستیم...امروز از تلاش گران عرصه چتر باکس دعوت کردیم تا در خدمتشون باشیم...خواهش میکنم خودتون رو معرفی کنید.

دوربین یه چهره سیاه و ارزشی رو نشون میده...شدت ارزشی بودن انقدر زیاده که دوربینم ارزشی میشه:با سلام خدمت بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جی تی وی...من آناکین استبن� هستم و میفتخرم که در این برنامه در خدمت شما هستم.
دوربین میره رو یه قیافه دیگه.یه زنه که زیادی بالا پایین میپره:سلام...خوب بیدی(مدل حرف زدن خودش تو چتر باکس)؟من دلم برای جزیره تنگ شده!!من کنث تیلور یا کنف وبیدم...
دوربین میره روی دو نفر دیگه...اینبار مجری حرف میزنه: این دو چهره معرف حضور همه هستند،طوری که شورش های زیادی رو سبب شدند.آقایون ادوارد و آرشام
ادوارد:سلام خوبی؟
آرشام:سلام خوبم تو خوبی؟
از پشت صحنه یکی فریاد میزنه: شفاف سازی:بلاک میشین!!!
یدونه بیل بزرگ پرت میشه و میخوره به گردن ادوارد،بعد چون لبه بیل تیز بوده گردن ادوارد قطع میشه و خون میپاشه به در و دیوار و صورت همه رو پر از تیکه های گوشت میکنه
یه زیر نویس میاد با این مضمون:

نقل قول:
دیدن این صحنه ها را به کودکان زیر 18 سال پیشنهاد نمیشود!!


آرشام:ادوارد!!!

مجری:سراغ نفر بعدی میریم

چهره این بار روی یک چهره گاه و بیگاه ارزشی میره:سلام...من تومیم!!! من جایزه تعیین میکنم

مجری:خب و نفر بعدی که همه میشناسینش ناظر جدید چتر باکس آقا نوک طلا و دستیارشون قاسم هلاک هستن

یه صدای هو هو میاد

مجری: خب از آقای استبن� دعوت میکنیم تا نظارتشون رو راجع به پیشرفت های اخیر چتر باکس بیان کنن
آنی:خب به نظر من چتر باکس خیلی امر مهم و لازمیه...به تازگی آقای جانسون حرکاتی رو برای دادن جایزه آغاز کردند.عده ای از فعالان چتر باکس کنار کشیدن و دیگه نمیشینن چت کنن.این خیلی بده

مجری:خب از خانوم تایلور دعوت میکنیم که شخنان خود رو بگن
کنف:راستش به نظر من خیلی خوبه که نظارت بر چتر باکس توسط هدویگ جانننننننننننننننن انجام میگیره...اینطوری ما هم هبه جزایر بالاک تبعید میشیم و دوران خوبی رو میگذرونیم...

مجری: خب از آقای
تومی:داری وقت تلف میکنی...به نظر من زوپس باید اقداماتی برای حذف وویرایش پیام ها جتر باکس و همچنین ساختن تاپیک های انجام بده.اینطوری نظارت راحت تری صورت میگیره و دوست ما و نظارین بیشتر میشه...باید جایزه ها هم با دقت بیشتری داده بشه و در بلاک چتر باکس چتر های ماه معرفی بشن...

مجری: من دفعه قبلی میخواستم بگم آرشام
آرشام که هنوز در سوگ ادوارد نشته و سر بریده ادواردو بقل کرده یگه:این مدیرا همشون جو گیرن...توی آزادی فروم آدم میکشن...ادوااااااااااااااااااااااارد
یه بیل میوفته بیرون که روش پرچم سیفید بسته شده.
مجری:و حالا آقای هدویگ...ناظر خوب چتر باکس

هدویگ:ما اقداماتی رو برای نظارت و امنیت چتر باکس انجام دادیم که باعث اعتیاد کنف تایلور شده و قضیه جزایر رو جدی گرفته...در کل کار قاسم خیلی خوب و سریعه و لگد ها خوبه به بوق همه میزنه و پرتشون میکنه تو جزیره...مهمترین کسی که تاحالا تبعیدش کردیم پروفسور کوییرل و بیل وزیلی بودن(در این لحظه بیل وسط استادیو به طرز تهدید آمیزی تکون میخوره).

مجری:بینندگان عزیز ممنونم که مارو امروز هم همراهی کردین...تا برنامه بعد خدانگهدار...


کاهنان مصری سه هزار سال قبل از میلاد این کتیبه قدرت و قهرمانی را پیدا کردند و برای آن محافظانی گذاشتند.تا 3 سال پیش کسی آخرین محافظ ر�


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
میزگرد مستطیلی!


تصویر فید تو بلک می شه و بعد یواش یواش روی یه استودیو واضح می شه.
عده ای دور میزی مستطیل شکل نشستن و دارن بحث می کنن ... تصویر ها پیاپی عوض می شن و افراد مختلفو دور همون میز نشون می دن که دارن به گرمی با هم بحث می کنن ... از کودکستانی ها(!) تا پیرمردهای سالخورده ای همچون دامبلدور ... همه و همه پشت این میز نشون داده می شن که در حال بحث کردنن .

بعد از مدتی تیتراژ برنامه به اتمام می رسه و استودیوی فعلی نشون داده می شه که همون میز مستطیلی وسطشه و دورش صندلی هایی چیده شده که روشون افرادی نشستن.
در مرکز تصویر گزارشگر لبخند به لب ، کاغذاشو جابجا می کنه و گلویی صاف می کنه و شروع به حرف زدن می کنه :
_با سلام خدمت شما بینندگان عزیز برنامه ... باز هم با برنامه ای دیگر از سری برنامه های میزگرد مستطیلی در خدمتتون هستیم ... همونطور که می دونید این روزا بحث های زیادی شده و بازار بحث خیلی داغ بوده ... در این برنامه می خوایم به همراه مهمانان عزیز برنامه نگاهی گذرا به این بحثها بیندازیم ... از مهمانهای محترم برنامه می خوام اگه صحبتی برای آغاز برنامه دارن ، از راست به چپ ، به ترتیب قد ، از پیر به جوون شروع به صحبت کنن !

یهو هر سه تا مهمان برنامه با هم شروع به صحبت می کنن ... همهمه ای به پا می شه که با سرفه بلند مجری خاتمه پیدا می کنه ... ولی دوباره شروع می شه .
ولدی : من از همه پیرترم باید اول صحبت کنم
سرژ : من از همه قد بلندترم ... مگه نشنیدید مجری چی گفت ؟
کوییرل : مجری گفت از راست به چپ ... پس اول نوبت منه !
مجری : خوب مثل اینکه دوستان خیلی اشتیاق دارن تا اول از همه با شما بینندگان پرشور این برنامه ارتباط برقرار کنن ... از پرفسور کوییرل شروع می کنیم .

کوییرل اول یه نگاه فخرفروشانه به بقیه می اندازه ، بعد روشو به دوربین می کنه و شروع به صحبت می کنه :
_سلام بینندگان عزیز ... پرفسور کوییرل هستم ، دارای لیسانس آسلام شناسی از دانشگاه جادوگران ، یک سال سابقه مدیریت مدرسه دارم و حدود یک سال و اندی هم سابقه مدیریتی دارم ... در خدمت شما هستم ... آقای ولدمورت بفرمایید .

ولدی : با سلام ... ولدی کچل ، ببخشید ارباب ولدمورت کبیر هستم ... دارای لیسانس حسابداری از دانشگاه آزاد ابرقو ، سابقه مدیر کلی در حدود یه مدت مدید(!) ، مدیریت گروه های مخوف به مدت دو سه ماه و سابقه خشانت های بی مورد و با مورد به طور نامحدود ! ... امیدوارم مفید واقع بشم ... آقای تانکیان از شما دعوت می کنم که بحث رو به دست بگیرید و بعد از معرفی ، موضوع اول رو مطرح کنید .

سرژ : ممنون آقای ولدی کچ ... ببخشید آقای ولدمورت ! بنده هم سرژ تانکیان ، خواننده مشهور و معروف و قدیمی و کهنه کار ، دارای مقام و کاپ حنجره طلایی ، برنده سیصد بار تندیس بهترین نویسنده کشور جادوگران ، دارای مقام اول ریش بلند جهان و در آخر نوکر همه بینندگان عزیز هستم ! ... خوب به دعوت آقای ولدی ک ... ببخشید ولدمورت بحثو شروع می کنیم ... یکی از مهمترین بحثهای این چند روز ، بحث کوپن قند و شکر و روغن نباتی بود ... حتی ما شورشهای متعددی رو هم در راستای این گرونی دیدیم ... به نظر من که باید وزیر جدید روی کار بیاد تا قیمت قند و شکر و روغن متعادل بشه ، در ادامه این ارزونی هم قیمت روغن زیتون و وازلین و دیگر مشتقات روغن هم کم می شه و پیامد های خیلی خوبی داره!

ولدی : به مسئله خیلی خوبی اشاره کردید آقای تانکیان ... به نظر من هم قیمت قند و شکر و روغن به یکی از دغدغه های بزرگ من و خیلی دیگه از مردم تبدیل شده ... باید سریعا به افراد زیر دستم دستور بدم که با فروشنده های این اجناس یه صحبتهای مختصری داشته باشن ! ... حقیقتش به دلیل این گرونی من چند روزه از خرید واکس مو و زدن اون به موهای سرم عاجزم .

سرژ : می بخشید واکس رو به کله کچ ... می بخشید حواسم به کلاه گیستون نبود!

کوییرل : مزاح خوبی بود آقای تانکیان ! ... نظر من اینه که باید در این موارد به دین آسلام رجوع بشه ... بهترین راه حلها همیشه در این دین جستجو شده و پیدا شده ... بیایید همه آسلامی باشیم !

مجری : ممنون از همه شما ... خوب آقای تانکیان نمی خواید محور بعدی بحث ما رو مشخص کنید ؟

سرژ : محور بعدی ؟ ... من که غیر این معضلی که بیان شد دیگه چیزی برای بحث کردن به ذهنم نمی رسه ... فقط ...
مجری : فقط چی ؟
سرژ : هیچی می خواستم بگم بحث وزارت ، ولی ارزش بحث کردن رو نداره ... آقایان کوییرل و ولدی ک ... ببخشید ولدمورت ، شما چیزی به ذهنتون می رسه ؟
ولدی و کوییرل :

مجری : خوب پس بینندگان عزیز بحث ما همینجا خاتمه پیدا می کنه ... از اینکه با شور و شوق این برنامه رو هم دیدید متشکریم ... منتظر نظرات سازنده شما هستیم ... تا برنامه بعدی خدانگهدار .

دوربین از روی میزگرد زوم اوت می کنه ... همه از روی صندلی هاشون پا می شن و مشغول تعارف های معمول می شن ... دوربین یواش یواش فید تو بلک می شه ........................




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
خانه ای در این زمین
بچه:بابا جون بزن اون کانال. من میخوام فیتیله جمه تعطیله لو نگاه کنم.
پدر:برو بچه.دارم نماز جمعه نگاه میکنم
بچه:ماااااااااامااااااااااااان این بابا نمیذاله من فیتیله لو نگاه کنم
مامان در حالیکه چاقوی سبزی خرد کنی را در هوا میچرخونه به سمت بابا میاد
بچه:ای ول مامانی.بزن حالش لو بگیل

نیم ساعت بعد
بچه در حال دیدن برنامه ی فیتیله جمعه تعطیله
پخش مستقیم
-خوب بچه ها.حالا به بخش جدید برنامه میرسیم.قراره عمو ادوارد برامون قصه های واقعی بگه.قبلش یه دست یه هورااااااااااااااا
-هورررااااااااااااا

دوربین میچرخه و تصویر یک جن پر حکمت را نشان میده
عمو ادوارد:سلام بچه ها.من میخوام براتون از یه سرزمینی قصه بگم که مردمش خیلی بزرگ بودند!شاهی بر این سرزمین حکومت میکرد که شما باهاش بیشتر اشنا میشید.در پگاه روزی از شهریور،شاهی با حکمت اما ناآشنا به اصول سلطنت بر نشست و اسب را در راه بالا گونه ی شهر، در تک افکند.
ادوارد حرف خود را قطع میکنه و دستش را بر گوشش قرار میده.
صدا:این چه وضعشه؟اینا که نمبفهمند چی میگی؟داری تاریخ بیهقی تعریف میکنی؟
ادوارد:ببخشید بچه ها
و یک جسم کوچک سیاه رنگ را از درون گوش خود بیرون میکشه و سپس صدای شکسته شدن از زیر کفشش شنیده میشه.
ادوارد:داشتم میگفتم.اسب را در راه بالا گونه ی شهر در تک افکند.چون رسید برجای بداشت و نظری از روی بطر به زیر پای خود انداخت.در پسش امارت و در آن پایین،امت جادوگر تن در کار داشتندو چون از احرار بودند به پادشاه نظر نکردند.گویا کوچکتر از آن است که قابل تشخیص باشد.
ادوارد ساکت شد و خیره به دوربین نگریست.در افکارش خاطرات گذشته را به یاد می آورد و لبخندی تلخ بر لبانش شکل گرفته بود

بازگشت به خانه ای در این زمین
آرشام:بابا جون میخوام نماز جمعه ببینم
زن:بیخود میکنی.میزنی اون کانال یا با همین چاقو بزنم.....
بچه:ای ول مامانی.بزن حالش لو بگیل
ارشام:فقط به خاطر بچه میذارم کانال رو عوض کنی.فکر نکن ازت....
صدای ارشام در گلو خفه شد.چون چهره ای آشنا را در میان بچه ها میدید
آرشام:این ادوارده.این ادوارده.دیدید من دیوونه نیستم.ما با هم تو یکی از تیم های جادوگران بودیم.اول شدیم با هم.با هم از اون سرزمین اخراج شدم

پنج دقیقه بعد
در خیابان:
ارشام در پشت پیکان گوجه ای نشسته و در حال گوش کردن به آهنگ جوات یساریست.
تابلوی کنار خیابان:جام جم(مستقیم)

پخش مستقیم
ادوارد:داشتم میگفتم. چون از احرار بودند به پادشاه نظر نکردند.گویا کوچکتر از آن است که قابل تشخصی باشد.پادشاه خواست که فریاد کند تا که قدرتش آشکار کند از در انصاف خارج گشت و تذکره ای با توقیع به اسکدار سپرد تا نزد اولیا برساند"فلانی و فلانی انبساط کرده اند و در حضور ما با صدای بلند خندیده اند.باید آن ها را اعدام کنید"
اولیا که از استظهار اعیان و بنوایان در اوهام بودند،بحل کردند و حکم بر تبعید دادند.دو بزه کار بی بزه در ضراء به رسم متعارف ،بیمحابا بانگ برداشتند،لیک جزء اذناب بودند و فریادشان ذرات هوا را نیز مرتعش نمیکرد.آن دو از جامعه ی جادوگری به بادیه رانده شدند.من یکی از آن دو نفر بودم و دیگری دوستم آرشام بود.چند سالیه که ندیدمش دوست دارم......

در خیابان:
آرشام به جلوی در صدا و سیما میرسه.
نگهبان:بدون کارت نمیتونی وارد بشی
آرشام سی داداش؟در همون حال به اناکین فکر میکنه و چکشی در دستانش نمایان میشه.
نگهبان ها یکی پس از دیگری به زمین می افتند و آرشام به ادوارد قدم به قدم نزدیک تر میشه.
اخرین نگهبان:اقای محترم اونجا پخش مستقیه.نمیتونی وارد بشی.
ارشام:...بوق.....اینم چکش آخر

پخش مستقیم
ادوارد:من یکی از آن دو نفر بودم و دیگری دوستم آرشام بود.چند سالیه که ندیدمش دوست دارم ...
-آرشام ؟
آرشام:
ادوارد پرید و آرشام رو در اغوش گرفت.قدش به سختی تا سینه ی آرشام میرسید اما مرامش منو کشته(جو گیر شدم )
ادوارد:چه خبر؟تونستی بفهمی چه شکلی میشه وارد دنیای جادویی شد؟من چند سال پیش اوریل و ققی و فنگ رو هم دیدم.اونا هم عین ما اخراج شده بودند
در همین لحظه تصویر آهسته ی گل های تیم ملی ایران در بازی دیروز بر تی وی ها نمایان میشه .....

بچه:مامان بابایی لو سانسول کلدند


[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
_خانم اون ریسیورو روشن کن بزن جی تی وی ببینم چی داره ...
_وا ! ... مگه این مامورای وزارت دیشمون رو از پشت بوم ننداختن پایین ؟
_بابا حلبی بود دیگه رفتم دو هزار تومن یه دیش دیگه خریدم !
_دستت درد نکنه ... الان می زنم
بیب...(صدای روشن شدن تلویزیون)

تلویزیون داره تیتراژ یه برنامه دوربین مخفی رو نشون می ده...یه اتاق که چراغش روشنه و پرده پنجرش کناره ... بوووووووووووووووووووووووووووووووق ! ... تصویر عوض می شه و یه باغچه رو نشون می ده که یه نفر توش قایم شده و هر کی رد می شه یه لگد به بوقش می زنه ! ... بعد طرف برمیگرده هیچکسو نمی بینه سرژو فحش می ده !

تصویر سیاه می شه و یواش یواش تیرگیش از بین می ره و دوربین از روی چهره مجری پنج از پنج برنامه زوم اوت می کنه .
مجری : سلام بینندگان عزیز ... حالتون خوبه ؟ ... دماغتون چاقه ؟ ... بوقتون رو فرمه ؟ ... خوب خدا رو شکر ! ... همونطور که می دونید بحث وزارت خیلی داغه و همه این روزا راجع به اون صحبت می کنن ... در این راستا ما هم یه سری برنامه دوربین مخفی از کاندیداها تهیه کردیم که می خوایم برای شما پخششون کنیم ... بدون هیچ توضیحی می ریم سراغ فیلما ...

...

کوچه ای تاریک ... چراغا همه شکستن ... ته کوچه یه خونه است که با پارچه سفید روش نوشته شده "ستاد آوریل"
آوریل از در خارج می شه و در رو قفل می کنه ... تا برمیگرده یه دزدو پشت سرش می بینه که چاقو رو جلوی گردنش گرفته .
دزده : یا همین الان هزار گالیون به من می دی یا همین الان بوقتو می بوقم و می کشمت جسدتو هم تو قسمت پنج از پنج های قبرستون لیتل هنگلتون خاک می کنم !
آوریل با صدای بلند جیغ می کشه : جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!(همینه که هست!)
ناگهان سوپر قق از سقف میفته رو سر دزده و تا می خورده می زندش ... بعد از اینکه یارو دیگه به فنا می ره ققی لباس قهرمانیشو می تکونه و می گه :
_سوپر قق همیشه در خدمت مردمه !


تصویر سیاه می شه و وقتی یواش یواش نور برمیگرده ایندفعه خونه ریدل ها رو نشون می ده ... یه پارچه به نرده های آهنی در آوریزون که روش نوشته "ستاد زاخاریاس اسمیت"


زاخار دست یه چند تا کاربر تازه واردو گفته داره می بره تو ستادش تا مخشونو بزنه ! .. درو باز می کنه و اونا رو هل می ده تو ... ولی تا میخواد خودش بره تو دزده چاقو رو می زاره رو گردنش و شروع می کنه به تهدید کردن زاخی :
دزد : یا همین الان هزار گالیون به من می دی یا همین الان کلتو کچل کی کنم و دفترچه تلفنتو هم به تیراژ 10000 تا چاپ می کنم می دم به ملت !
زاخی به یه حرکت سریع چوب دستیشو می کشه و می گه :
"آواداکداورا"
دزده میفته می میره...


تصویر دوباره سیاه می شه و همینطور که داره یواش یواش یه باغ سرسبز رو نشون می ده صدایی هم پخش می شه :
_بعد از تهیه دوربین مخفی قبلی ما یه کارمندمون رو از دست دادیم


صدا قطع می شه و صدای چه چه بلبلا میاد ... استرجس زیر یه درخت تو باغ نشسته و داره به نامه های هواداراش جواب می ده ... یهو دزده از بالای درخت میفته پایین و چاقو رو می زاره زیر گردن استرجس و شروع می کنه به حرف زدن :
_ یا همین الان هزار گالیون به من می دی یا همین الان روت اسید می پاشم تا دیگه هیچکس نخوادت و باهات دوست نشه !
استرجس اول غلنج دستشو می شکنه و بعد یه مشت نثار دزده می کنه که مغزش همونجا می پاشه رو چمنا !


تصویر سیاه می شه و ایندفعه قبل از اینکه یه جای دیگه رو نشون بده صدایی پخش می شه :
_ما هنگام تهیه این دوربین مخفی دومین همکارمون رو هم از دست دادیم ولی باز هم جا نزدیم و ادامه دادیم .
تصویر یه کوچه رو نشون می ده که سرش با پارچه نوشته "ستاد ققی"
ققی جلوی در ستاد ایستاده و داره به دو طرف خیابون نگاه می کنه که احیانا کسی به کمک نیاز نداشته باشه.
یهو دزده می پره از پشت یقشو می گیره و چاقو رو می زاره جلو گردنش.

کارگردان : کات ! این کار دزده دیگه تکراری شده ! یه جور دیگه می گیریم این صحنه رو ... نو آوری آقا ... نو آوری !
نویسنده : کات ! آقا اینکه هی کارگردان کات بده صحنه رو عوض کنه هم تکراری شده ! یه جور دیگه این تیکه رو می نویسیم ! ...خلاقیت آقا ... خلاقیت !

یهو دزده می پره از پشت یقشو می گیره و چاقو رو می زاره جلو گردنش.

تدوین گر(!) : آقا این تیکه یه خورده ناجور فیلمبرداری شده باید یه بار دیگه گرفته بشه !

دزده میاد جلو و مودبانه می پرسه :
_سوپر قق شمایید ؟
ققی : بله خودمم ... کاری داشتید ؟ ...امضا می خواید ؟
دزده چاقو رو می زاره بیخ گلوی ققی و شروع می کنه به تهدید کردن :
دزده : یا همین الان هزار گالیون به من می دی یا اون پراتو می کنم که دیگه نتونی سوپر قق باشی ... بعد هم حلقتو می برم باهات حلیم ققنوس درست می کنم !
ققی : آقای دزد خودتم می دونی که با کشتن من چیزی نصیبت نمی شه ... بیاد بشین اینجا رو پله قشنگ بگو چه مشکلی داری شاید بتونم کمکت کنم !
دزده : آقا به خدا زنم مریضه ... بچم سه ماهه کباب نخورده
ققی : بیا این صد گالیونو بگیر برو بزن به زخمای زندگیت ... اگه وزیر شدم تو وزارت یه کاری بهت می دم که دیگه دست به دزدی نزنی !


تصویر سیاه می شه و به استودیو بر میگرده .
مجری : خوب بینندگان عزیز واکنشهای مختلف کاندیدا ها رو دیدید ... فکر کنم خودتون فهمیده باشید که منطقی ترین برخورد رو کی انجام داد ... حالا دیگه تصمیم با خودتونه ! ... تا برنامه بعدی خدانگهدار .




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۷ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۵

فنگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۴ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۰
از ساختمان مركزي حذب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 147
آفلاین
پسر كنترل رو دستش ميگيره و شروع ميكنه به بالا پايين كردن كانالها...
كانال يك:باغ عمو ققي
كانال دو:ققمن و دستيارش سوپرسگ
كانال سه:مصاحبه ي انتخاباتي با ققي
كانال چهار:اخبار..
ناگهان پدر همون پسر از در مياد و يه لگد ميزنه به بوق پسر و از پنجره شوتش ميكنه تو خيابون و ميشينه رو كاناپه.
دين دين دين(صداي بوق اخبار)
آرمي روي صفحه مياد
تصویر کوچک شده

گوينده ي اخبار كه مشكوك به پدر ژپتويه شروع به صحبت ميكنه:بله همونطور كه شما عزيزان ميدونيد يكصد و نود و چهارمين انتخابات جادوگري هنوز شكل نگرفته و ما سومين انتخابات رسمي براي انتخاب وزير آينده ي جامعه ي جادويي رو شروع كرديم.در پي اين انتخابات عده اي تلاش ميكردند تا نظم و ترتيب برگزاري اين انتخابات را بر هم ريزند كه به لطف مرلين و آسلام و با رشادت و جوانمردي و هفت ساعت دفاع مقدس جوانان و آر پي جي زنان پنج از پنج اين مرز و بوم از اين عمل آنها جلوگيري شد از عملكرد اين عزيزان تكه تكه گزارشهايي را تهيه كرده ايم كه به عرض شما خواهيم رساند.
دوربين زوم ميكنه رو يه اتاق تاريك و دود گرفته...
تصویر کوچک شده
سگ آقاي پتي بل:من انصراف ميدم ديگه نميتونم بازي كنم نفسم گرفت.
ملت سگي:مگه داري مسابقه ي دو ميدي؟
س.آ.پ.ب:خب به هر حال بازيه طاقتفرساييه من ديگه بازي نميكنم.
همه مشغول بازي هستند كه ناگهان در باز ميشه و بوشوگ در حاليكه يه تيكه پاره شده روزنامه تو دهنشه مياد تو.
بوشوگ:برامون توطيه كردن شايعه ساختن عكساي جعلي ازمون منتشر كردن آووووووووووووووو.
س.آ.پ.ب:زوزه نكش بده ببينم چي شده... اين عكس منو كي به اينا داده؟اون زماني بود كه من صد و شصت و پنج كيلو اضافه وزن داشتم.الان فقط صد و شصت و چهار كيلو دارم.
فنگ:اينها همه توطيه دشمنانه ما بايد به پا خيزيم براي دفاع از جانوران براي يگانه كانديد لايق براي كفي,
دوربين زوم اوت ميكنه و مياد روي پدر ژپتو:بله اين گزارشي تصويري و زنده بود از پايگه سري سگان مقيم مركز حال با هم سري ميزنيم به محل دستگيري دو تن از جعل كنندگان اخبار و عكسهاي منتشر شده ي اخير.

فنگ:از سوپر سگ به سوپر شيكم از سوپر سگ به سوپر شيكم صدا مياد؟
سگ آقاي پتي بل(سوپر شيكم):صدات واضحه به گوشم.
_من به منطقه ي عملياتي رسيدم دستور چيه؟
سوپر شيكم:چند تا عكس از پنج از پنجاي منطقه از زواياي مختلف تهيه ميكني.
سوپر سگ:باشه
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق
سوپر سگ:انجام شد ماموريت بعدي؟
سوپر شيكم:با رمز مقدس يا كفي به خونه حمله ميكني و تمام مجرمين رو دستگير ميكني.

دوربين دوباره زوم اوت ميكنه و روي پدر ژپتو ميره:بله ما به دليل اينكه منطقه ناامن بود و كادر فني با ند تا از پنج از پنجاي ناحيه در حال گفتگو بودند نتونستيم گزارش كاملي از دستگيري مظنونين داشته باشيم و فقط چند عكس از اين عمليات به دست ما رسيده...

فنگ سوپر سگ معروف در حال پرواز(با لباس شخصي):



تصویر کوچک شده




آرشام قبل از دستگيري:





تصویر کوچک شده





آرشام بعد از دستگيري:




تصویر کوچک شده





يكي از مطنونين كه خود را به جاي كفي جا زده بود در حال فرار:




تصویر کوچک شده















در آخر جامعه سگان حمايت همه جانبه ي خود را از تنها كانديداي اصلح ققنوس ابراز داشته و افزودند كه فنگ زين پس به دليل رشادتهاي زياد و آسيب ديدگي از ناحيه دو گوش به دليل پرس شدن در بين پاهاي يك پنج از پنج زين پس نماينده ي آنها در محافل عمومي خواهد بود.

پدر ژپتو:اميدوارم از اين برنامه خوشتون اومده باشه حال شما را به شنيدن موسيقي زيباي گروه ققبازي جلب مينماييم.


ویرایش شده توسط فنگ در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۸ ۱۷:۳۵:۳۵


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۵

ادوارد جکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶
از وسط سبيلاي هوريس كنار نيكي پلنگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 356
آفلاین
برنامه:معرفي كنديداهاي وزارت سحرو جادو

با سلام به شما بيندندگان هميشه جادوگران تيوي ما در عرصه اينكه شما رايتون را با دقت بيشتري بدهيد اين برنامه رو راه انداختيم
در اين برنامه موضوع صحبت ما اقاي زاخارياس اسميست هست
ما در ميان مردم گزارشاتي از ايشون درست كرديم كه هم اكنون با هم ميبينيم
يه صداي موسيقي نواخته شد ارم جادوگران تي وي اومد رو صفحه و بعد:....
(يه تابلو پيدا بود كه روش نوشته بود ستاد انتخاباتي زاخارياس اسميت و بيرون اون صداي ملت همه جارو پر كرده بود)
ملت:زاخارياس راي ماست....او دوست خوني ماست
گزارشگر تقربا داد ميزد تا صداش به ما برسه گفت:
با سلام همون طور كه ميبينيد اينجا ستاد انتخاباتي زاخارياس اسميت هست.. و جمعيت كثيري هستن كه اينجا جمع شدن و ما ميخوايم با چند نفر از اين عزيزان مصاحبه كنيم..اقا ميشه لطفا يه دقيقه بياين اينجا
يه مرد كت و كلفت اومد تو
_سلام..ميشه بگيد شما چرا زاخارياس اسميت را به عنوان يه كانديد اصلح انتخاب كرديد؟
_زاخارياس اسميت كسي است كه درد هاي ما را ميداند زاخارياس اسميت كسي است كه ميداند ما به او راي ميدهيم چون ب اسايش معتقديم ما به او راي ميدهيم چون زندگي خود را دوست داريم و در رفاه ان با تلاش زياد ميكوشيم ما به او راي ميدهيم چون دوستش داريم ما به او راي ميدهيم چون كه تنها اوست كه لايق است ما به او راي ميدهيم چون ايمان داريم وزارت را وزارت دوستيها ميكند ما به او راي ميدهيم چون مطمئنيم به ما اهميت ميدهد
_با تشكر از شما كه وقتتون رو به ما داديد
_خواهش ميكنيم
مرد گنده دوباره رفت تو جمعيت و شروع كرد به شعار دادن دوباره يه صدايي اومد و رفت دوربين تو استوديو
_بله دوستان همون طور كه شاهد بودين اين يه گزارش از اين بود كه مردم چقدر به زاخارياس اسميت اهميت ميدن و چرا تصميم دارن به اون راي بدن...خوب وقت برنامه ما هم رو به اتمام تا رو زديده و برنامه با وزارت ديگه خدانگهدار


روح جنمار قديم ميكند:

[url=http://ww


سوپر قق
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
يك ساحره رو به دوربين و پشت به جمعيت كه زير يك برج استاده اند ايستاده!

_سلام بينندگان عزيز...ميدونم چهره من خيلي آشناست چون من خواهر فاطي پاتر هستم ، مريم گرنجر! همانطور كه جمعيت پشت منو ميبينيد بايد بهتون بگم كه قراره يكي از بالاي برج خودشو پرت كنه پايين ، زبونم لال خودكشي كنه...اين جمعيت هم ايستادن زيرش تا شاهد اين واقعه باشن!

دوربين بالاي برج رو نشون ميده ، سرژ تانكيان روي لبه برج ايستاده!

سرژ با فرياد معجزه آسايي شروع به صحبت ميكنه: بنده سرژ تانكيان هستم! همه بشريت بايد صداي منو بشنون ! از دست اين زندگي نامرد خسته شدم و ميخواهم خودم را بكشم!

پايين رو نگاه ميكنه و آب دهنش رو قورت ميده! چشمش رو ميبنده و ميپره پايين!ملت شروع به جيغ زدن ميكنند!سرژ با سرعت هرچه تمام تر به سمت زمين سقوط ميكنه!

ناگهان ققنوس در لباس superghogh سوار بر جارو پرواز كنان مياد و سرژ رو با يك دست(بال) ميگيره! جمعيت شروع به شادي و جيغ داد ميكنند و يك صدا ميگن: راي ما سوپر قق...داريم ميميريم از شوق! توپ تانك فشفشه...مديريت بي ارزشه!

ققي هنور سرژ به دست داره با جارو مستقيم ميره و براي ملت پايين دست تكون ميده و لبخند ميزنه

سرژ:چرا اينقدر دير كردي؟ نزديك بود بخورم زمين ها...
ققي:هيچي اين جارو روشن نميشد اعصاب نزاشته! وقتي وزير شدم ميرم يك جارو نو ميخرم...
سرژ:ققي بسه ديگه بريم پايين...داريم مستقيم ميريم تو برج كناري...وايسا ديگه
ققي:صبر ...اه...چرا نمي ايسته جارو؟ فكر كنم ترمزش بريده...
سرژ:ترمزش بريده؟

و با جارو ميزنن به برج كناري! برج منفجر ميشه و حادثه يازده سپتامبر رخ ميده!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.