Re: بازي با كلمات
ارسال شده در: سهشنبه 29 اسفند 1385 16:44
تاریخ عضویت: 1385/12/29
آخرین ورود: شنبه 28 اسفند 1389 14:32
از: تالاري زيبا به نام گريفندور
شبح- عنکبوت- نارنجی- مشتاق- ترازو- اعتنا- چمدان- مستحق- کتابخانه- شایسته
امسال آخرین سالی بود که هری به هاگوارتز میرفت. اون دیگه به ارور شدن نزدیک شده بود و بالحق که ((شایسته ی)) اینکار بود... اون دیگه عاشق کسب علم و جادوها و ورد های جدید شده بود و همیشه با هرمیون در ((کتابخانه)) و بخش ممنوعه به دنبال کتبی می گشت که بتونه بوسیله ی اونا به ورد ها و جادوی سیاه دست پیدا کنه... در روزی از روز ها که هری مثل همیشه با هرمیون داشت دنبال کتاب میگشت یک دفعه نیک بی سر یکی از ((شبح های)) هاگوارتز به سمتش اومد و بدون اینکه هیچ حرفی بزنه یه کتاب ((نارنجی)) رنگ رو توی دستش انداخت در رفت... وقتی هری با عنوان کتاب نگاه کرد دید روش نوشته مخوف ترین جادوگر های قرن... هری که بسیار ((مشتاق)) دونستن جادوگر های سیاه بود بدون اینکه به توضیحاتی که در پایین جلد کتاب نوشته شده بود ((اعتنایی)) بکنه اون کتاب رو باز میکنه ولی ناگهان جیغ بلندی از داخل کتاب بیرون میاد که میگه: ابتدا مانند توضیحات روی جلد عمل کن!!
پس از اینکه این صدای بلند تموم شد مسئول کتابخونه به سمت هری و هرمیون اومد و به اونا گفت: چه خبره؟؟ چه سر صداییه که راه انداختین؟؟ همین الان برین بیرون وگر نه...
هری که خودش رو ((مستحق)) چنین عملی از سمت مسئول کتابخونه نمی دونست می خواست به سمت اون حمله کنه که هرمیون جلوش رو گرفت و بهش گفت بیا بریم بیرون هری...
هنگامی که هرمیون و هری داشتن می رفتن به سمت تالار گریفندور یه دفعه پیوز یکی دیگر از اشباح مدرسه که همیشه سر به سر دانش آموزا میذاشت میاد بالای سر هری و به سر هرمیون و هری تخم مرغ پرت میکنه و میگه: اون کتاب مال منه... دزد ها... کتاب من رو بدین....
هری که دیگه از دست پیوز کلافه شده بود اون رو یه جادو میکنه و پیوز هم که در حال خفه شدنه از اونجا دور میشه...
هری و هرمیون که به سمت تالار گریفندور میرن می بینن که رون اونجا نیست... برای همون از نویل می پرسن کجاست که اون هم میگه رفته توی خوابگاه...
هری و هرمیون به سمت خوابگاه و اتاق هری میرن و رون رو اونجا میبینن... هری میگه رون بیا اینجا می خوام یه چیزی رو بهت نشون بدم و وقتی میخواد کتاب رو دوباره باز کنه هرمیون میگه: هری مگه یادت نیس که باید طبق توضیحات کتاب پیش بری؟؟
هری بلند توضیحات رو میخونه: ابتدا 50 گرم از محتویات داخل شکم ((عنکبوت ها)) رو با مقداری از خون خود مخلوط کنید و بعد بر روی عنوان کتاب بریزید...
وقتی هری میاد این کار رو بکنه دوباره هرمیون مثل همیشه سوء ظنی که نسبت به کتاب های ناشناس داره رو نشون میده و میگه هری مطمئنی که می خوای این کار رو بکنی؟؟ باز مثل کتاب شاهزاده دورگه نشه ها؟؟
هری بدون هیچ اعتنایی به حرف های هرمیون به رون میگه: رون تو ((ترازوت)) رو از ((چمدونت)) در یار تا من هم از چمدون نویل چند تا عنکبوت در یارم...
((خوب امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه اگه خواستین بگین ادامه بدم چون میتونم همین رو تا چند صفحه دیگه ادامه بدم و یه داستان کامل ازش بنویسم))
اوکی خوبه ... جملات به صورت عالی به کار برده شده بود ...
تایید شد (پادمور)
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در 1385/12/29 23:12:07
تا هری هست زندگی باید کرد

=-=-=-
ما برتري گريفندور را نشان خواهيم داد!!!
