هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۰:۴۷ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۸۶
#57

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
آل با خوشحالی پلاکاردش را بالا برد....ولی پلاکارد پژمرده شده بود...

سارا: چی شد؟ پس چرا لال شدن؟
لوپین پدر: پلاکارد پژمرد!
ملت الف دالی دوباره زانوی غم بغل گرفتن اما جیمز دوباره ذهنش کار کرد، چوبش رو بلند کرد و گرفت به سمت جایی که ال و تدی با پلاکارد پژمرده قرار داشتن و گفت: آگوامنتی!
لوپین پدر یقه جیمز رو گرفت و گفت: چیکار کردی؟ اونا رو غرق کردی؟ پسر منو کشتی!
جیمز که داشت خفه میشد در حال دست و پا زدن گفت: بابا اونا قبلا" مردن. منم فقط خواستم که پلاکارد...
سارا با خوشحالی به پلاکارد اشاره کرد و گفت: اینجا رو ببینین! پلاکارد دوباره سر حال شده!
تدی و آل که آب از سر و کله اشون چکه می کرد سعی داشتن روی پلاکاردی که دیگه پژمرده بود رمز ورود به خوابگاه اسلی رو بنویسن اما چون همه جا خیس بود هی نوشته ها پخش میشد و قابل خوندن نبود.
جیمز: چی نوشته...هافبک روغان؟ نه نه! با جیم شروع میشه. جفتک وارو؟
سارا: نه اگه اینا بود که الان توی سالن اسلی بودیم. بذار ببینم...نوشته جیمز مردنی. نه! انگار اینم نیست.
آل و تدی که دیدن الف دالی ها دو زار سواد ندارن تصمیم گرفتم نقاشی بکشن. آل چیزی شبیه جلبک کشید و تدی هم یه چیزی شبیه کله اسنیپ کشید که داره ازش روغن چکه میکنه.
لوپن پدر: فهمیدم چیه!
الف دالی ها: چیه؟
لوپن پدر: تدی همیشه اسنیپ رو این شکلی میکشه و حدس میزنم رمز اینه - زرزروس کله علفی!
اما وقتی دید تدی و آل دستشون رو کوبیدن روی پیشونیشون فهمید اشتباه کرده.
سارا: نه این یعنی علف دریایی که هری پاتر از دفتر اسنیپ دزدید.
ملت:
اما همین که سارا این جمله رو گفت در سالن اسلی کنار رفت.
ملت+ تدی+ آل:

با کنار رفتن در کله پسری با چهره رنگ پریده و موهای بور پدیدار شد...


تصویر کوچک شده


Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۶
#56

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
سارا: دارم می گم سالن عمومی اسلایتریییییییین کجاس!!!!!!!!!!!!!!
آل با حالتی عصبانی به سارا خیره شد و دوباره به دیوار اشاره کرد...
تدی نگاهی به آل انداخت و با زبان بی زبانی بهش گفت: اینا نمی فهمن! پلاکارد لازم داریم....
آل هم با همان زبان جواب داد: پلاکاردمون پیش موروغنیه!
تد: بریم بیاریم...
آل : چه جوری؟؟؟؟
تد و آل با هم بحث می کردن.... بعد 20 دقیقه هر دو شون رفتن و پلاکارد رو از چنگ شاسخین اسنیپ درآوردن و 10 دقیقه ی بعد از همه ی پله های دخمه پایین اومدن و با نفس نفس به ملت الف دالی ( که اینطوری بودن: ) لبخند زدند و می خواستن پلاکارد رو با پیروزی تمام بالا ببرن که...
ناگهان جیمز گفت:
- آهان !! فهمیدم... داره می گه سالن اسلی پشت دیواره!!!!
پلاکارد تو دست آل پژمرده شد....و تدی با حالتی غم زده به ملت نیگاه کرد....

ملت الف دالی بعد از تشویق جیمز با آسودگی به طرف دیوار رفتن....که ناگهان: شپلخ ! همه خوردن به دیوار و افتادن رو هم...

لوپین بزرگ گفت: رمز می خواد!!! رمزش چیه؟؟؟؟
همه به تد و آل نگاه کردند...
آل با خوشحالی پلاکاردش را بالا برد....ولی پلاکارد پژمرده شده بود...



Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۷:۲۵ دوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۶
#55

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
کسی که خودش خبر نداره صاحب چوبه! کسی که توی خوابگاه اسلترینه! و اون کسی نیست جز.... دراکو مالفوی
جیمز فریاد زد: ارتش دامبلدور...حمله به سالن عمومی اسلایترین
و بعد از چند ثانیه الف دالیا مثل گله ی مغول اونجا رو ترک کردن.
مو روغنی که دید همه رفتن خنده ای کرد.
-احمق ها نمی دونن که در مخفی سالن عمومی اسلایترین در دیوار پنهان شده و رمزش جلبک روغنیه.
و برگشت که برود که ناگهان
-شما هنوز اینجایید؟
آلبوس و تدی:
قبل از اینکه مو روغنی بتواند عکس العملی نشان بدهد آل و تد پلاکاردشان را انداختند و فرار...

کمی آنطرف تر - دخمه ها - ارتش دامبل
ملت الف دال: رسیدیمو رسیدیم. کاشکی نمیرسیدیم. تو راه بودیم خوش بودیم. سوار لاک پشت بودیم.
سارا: حالا باید چیکار کنیم؟ سالن عمومی اسلایترین کجاست؟
ملت:
جرجی: تو دخمه هاست
ملت:
لوپین بزرگ: پس ما الان کجاییم؟ حیف که تعدادمون کم شده وگرنه تو رو هم به آلبوس و تدی ملحق می کردیم.
سارا: کسی نمیدونه که سالن عمومی اسلایترین کجاست؟
در همان لحظه روح تدی و آل وارد دخمه ها می شوند.
ملت الف دال:
لوپین بزرگ: تدی عزیزم...
و وقتی دید همه دارن اینجوری بهش نگاه میکنن خودشو جمع کردو گفت:
-شما میدونید که تالار عمومی اسلایترین کجاست؟
آل و تدی:
و چون پلاکاردشون رو جا گذاشته بودن با پانتومیم سعی میکنن منظورشونو برسونن.
تدی دستش را بلند کرد و به پشت سر آنها اشاره کرد.
همه برگشتند و به جز دیوار سخت پشت سرشان* چیزی ندیدند.
جرجی: مثل اینکه منظورمونو نفهمیدی. سالن عمومی اسلایترین کجاست؟
تدی:
و باز به دیوار پشت سرشان اشاره کرد.
سارا: زده به سرش آل تو میدونی کجاست؟
آل نیز به دیوار پشت سرشان اشاره کرد.
سارا نگاهی به ملت الف دال انداخت و گفت:
-اینا خرفت شدن. نباید میزاشتیم برن پیش دامبلدور.
ولی آل و تدی همچنان اصرار می ورزیدند که ورودی سالن پشت سر آنها در دیوار پنهان شده است ولی همنشینی با پانسی یا بهتر بگم با یک اسلیترینی اثر بدی رو گریفیندوری ها گذاشته بود.
------------------------------------------------------------------------------
*در مخفی سالن عمومی اسلیترین در دیوار پنهان شده است.

خوب منو به کشتن دادید.


ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۸ ۱۷:۳۵:۱۱
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۸ ۱۷:۴۷:۴۳



Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ دوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۶
#54

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
ملت همگی با حسرت به جایی که تا چند لحظه قبل دامبل با پلاکاردش واستاده بود و حالا فقط پلاکاردش مونده بود خیره شدن.

پنسی: دیگه دامبل هم نمی تونه زیر نویس بیاد و بهتون کمک کنه! ابر چوبدستی مال منه و من قوی ترین ساحره تاریخم!

همین موقع سوروس وارد راهرو میشه، یه نیگا به پلاکارد میندازه، یه نیگا به پنسی و یه نیگا به دار و دسته پاتر. فهمید الانه که باید خودشو به عنوان مدیر مدرسه نشون بده. سینه سپر می کنه، بادی به غبغب میندازه و با شجاعت تمام میگه:
- این وقت شب توی راهروهای مدرسه پرسه می زنین؟ 50 امیتاز از گریفیندور کم میشه.
ملت:
لوپین پدر که خیلی هم خوشحال نیست روح پسر تخسش بهش پیوسته و در ضمن میخواد یه جوری حال زرزروس رو بگیره با تیزبینی چشمان یک گرگ سعی می کنه آخرین یادداشت دامبل رو بخونه، فقط حواسش نبود که داره این کارو به صدای بلند انجام میده:
"این اسنیپ بود که جرج رو فرستاد فضا، پنسی با این چوب یه دونه پر هم نمی تونه هوا کنه، مالک وقعی ابرچوبدستی شخص دیگریه که فقط اسنیپ ازش خبر داره"
پنسی ابر چوبدستی رو به سمت اسنیپ گرفت و گفت: این دروغه! سکتوم سمپرا!
ابرچوبدستی بک فایر کرد و شپلخ! پانسی رفت تا به دوستان مرحومش بپیونده!
جیمز : اوه اوه! آل و تدی حتما" پدرشو در میارن.
لوپین بزرگ : نه بابا! هیچ کدوم از این عرضه ها ندارن. راستی زرزروس، ببخشید پروفسور! اگه دامبل راست میگه تو چجوری جرج رو طلسم کردی؟
- ابرچوبدستی با اینکه دست پانسی بود اما صاحب واقعیش رو شناخت و منم از راه دور کنترلش کردم!
سارا که سعی داشت از کل قضیه سر در بیاره گفت: اما دامبل میگه تو مالک واقعیش نیستی که!
زرزروس : نه من نیستم اما با استفاده از ماده خاصی اونو وادار به اطاعت کرده بودم!
ملت:
- همانا اون ماده چیزی نبود جز روغن تخلیص شده موی من!

اسنیپ که آخرین اکتشافش رو مخصوصا" به رخ لوپین پدر می کشید نفهمید که پلاکاردی داره تلو تلو خوران از اون پایین رد میشه اما بچه های الف دال ذال ... روح تدی و آل رو دیدن که به سختی دارن پلاکاردی رو حمل میکنن.
"زودتر یکی این چوب رو بگیره و ما رو برگردونه! با دامبل نمیشه زیاد تنها موند."
رموس به چشمان پسرش که ملتمسانه نگاهش می کرد چشم دوخت و عزمش رو جزم کرد:
- بالاخره این چوب مال کیه؟
- کسی که خودش خبر نداره صاحب چوبه! کسی که توی خوابگاه اسلترینه! و اون کسی نیست جز....

ادامه برنامه رو در پست بعدی بخونید!


تصویر کوچک شده


Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۹:۳۲ دوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۶
#53

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
پنسی با خوشحالی در حال برگشتن از دفتر مدیره و داره با خودش فکر می کنه که چه بوق هایی که نمیشه با این چوبدست زد!!!! که یه هو ملت الف دال هجوم میارن طرفش.....
جیمز: هی اسلی خانم ما هم با توییم .... بده من اونو!
پنسی به سرعت چوبدستی را عقب می کشه ، اعتماد یه اسلی به یه پاتر مث غیژ کشیدن تو حمومه!
جرج: دوشیزه پنسی آیا افتخار می دید که چوبدستی رو برای چند لحظه به ما بسپارید؟؟؟
پنسی هم با این که پنسی بود.... ولی جلو زبون چرب جرج کم آورد و چوبدستی رو به طرفش دراز کرد....
ملت:
دامبل به عنوان زیرنویس : الان جرج رو طلسم می کنه!!!!
ملت هیجانزد که علاقه ای به آگهی بازرگانی نداشتن گوش نکردن و یه هو:
- له وی کورپوس!!!!
ملت: نه!!!!!
جرج به دلیل اینکه چوبدستی یک چوبدستی معمولی نبود.... به جای اینکه بره رو هوا! شوت شد رفت بالا جو !!!!
جیمز در نهایت خونسردی در حالیکه بچه ها هنوز به سوراخ سقف نیگاه می کردن( سوراخی که جرج از اون رفته بود) چوبدستی اش را درآورد....باید کاری پاتری انجام می داد!!!!
چوبدستیش را به سمت پنسی که در حال فرار بود گرفت و....
ناگهان دامبل که به عنوان زیر نویس در پایین صفحه با مظلومیت خاصی به جیمز خیره شده بود شپلخ شد!
جیمز هری پاتر به آرزویش رسید!!! آلبوس دامبلدور مزاحم که همیشه آخر سالی واسه باباش دردسر درست می کرد کلکش کنده شده بود!!!

( دامبل رو دوباره بیارید وسط!!!! من نمی خواستم کلکش رو واسه همیشه بکنم!!!! باور کنید!!!! غییییژژژژژژژ!!!!!!!!!!)
ببخشید اگه ضایع است....اولین باره دیگه!



Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۶
#52

ویولت بودلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۴ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۰۳ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶
از ته خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 51
آفلاین
در همین لحظه ناگهان جمیز شتاب زده وارد اتاق میشه.

_ بچه ها اینجا رو ببینید. یه چیزی پیدا کردم... اینجا نوشته ...نوشته...

آلبوس با وارد آوردن یک ضربه در مقیاس ضرب سینوس در تانژانت نود درجه باعث میشه نفس جیمز به سرعت سر جاش بیاد و شروع کنه به حرف زدن:اینجا نوشته که ابرچوبدستی به میل صاحبش رفتار میکنه حتی اگر تو دستاش نباشه.
تدی کاغذو میقاپه و میخونه:

آنچه در مورد ابرچوبدستی یاس کبود قابل ذکر است،وفاداری بی نظیر این چوبدستیست.ابر چوبدستی تا هنگامی که با میل و رضایت قلبی صاحب چوبدستی به دست شخص دیگری سپرده نشود،هیچ عملی بر علیه وی صورت نخواهد داد و همواره به او وفادار میماند.ابر چوبدستی یاس کبود تنها در صورتی از زیر سلطه صاحبش خارج خواهد شد که رضایت وی را در انتقالش به شخصی دیگر احساس کند.

ملت:
سارا:خب فرزندان عزیز من هرچی زودتر بگید باید چیکار کنیم وگرنه من با استفاده از خشانت ذاتی خودم وارد عمل میشم!
از اونجا که خشانت ذاتی سارا خیلی چیز خوف و ترسناکیه و هیچکس علاقه ای به دیدن اون نداره تصمیم میگیرن طی یک اقدام بی سابقه مخای آکبندشون رو به کار بندازن!

تدی:فهمیدم!فهمیدم!
ملت:ایول دمت قیژ.خب چیکار کنیم؟
تدی به حالت دو نقطه دی:میریم به سوروس میگیم رفیق چوبدستیتو بده ما باهاش بازی کنیم!
دیش بوم شپلخ!تد ریموس لوپین جوان ناکام به دیار باقی شتافت!

آلبوس:فهمیدم!فهمیدم!
ملت:ایول دمت قیژ.خب چیکار کنیم؟
آلبوس:هیچی میریم با چوبدستی سوروس تهدید میکنیم که همین الان با رضایت قلبی چوبدستیتو میدی به ما یا...
دیش بوم شپلخ!آلبوس سوروس پاتر جوان شیرین کام به دیار باقی شتافت!

جرجی:یافتــــــــــــــــــــــــــــم!بریم تیریپ همکاری با پنسی بیایم که مثلا ما هم توی این توطئه با توییم و اینا.بعد که ابر چوبدستی رو گرفت حالا یه فکری میکنیم!

ملت:ایول ایول!پیش به سوی پنسی!
و روح مرحوم مغفور البوس دامبلدور رو زیر دست و پا له میکنن و هیچکدوم هم توجهی به پلاکاردی که تو دستشه ندارن!

پنسی در حال رفتن به سمت در دفتر مدیره که چیزی تلق میخوره تو کله اش.دولا میشه میبینه یه چوبدستیه که از آسمون اومده.
پنسی:این کدوم بوقی ئیه که چوبدستیشو پرت میکنه؟بزنم له و پهت کنم؟!

سوروس در میان زمین و هوا با رضایت کاملا قلبی و مغزی:تو رو خدا دست هرکی میفته مواظبش باشه توش از موی چرب مامانم استفاده شده!مامـــــــــــــــــــــــان جون!

پنسی چوبدستی رو میذاره تو جیبش تا بعدا حساب صاحبش رو برسه...

آیا چه اتفاقی میفتد؟ایا سوروس بالاخره به زمین میرسد؟آیا پنسی میفهمد چوبدستی متعلق به کیست؟آیا تدی و آلبوس زنده خواهند شد؟آیا روح دامبل در حال بندری زدن است؟
پاسخ همه اینها را در پست آینده بیابید!!


ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۶
#51

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
اسنیپ در میان زمین و هوا و در حالی که از دور نگاهی حسرت آمیز به چوب دستی اش که از او دور و دورتر می شد افکند و همانطور که شاسخین را به سختی بغل کرده بود چشمانش را بست و منتظر آینده شد!!

در آن سو

پنسی یه نگاهی به دور و برش انداخت و سپس جنازه آلفرد را در کمتر از کسری از ثانیه شوت کرد یه ور سالن!
_ ها ها ها! حالا ابرچوبدستی ماله خودمه!


مکان : میزگرد _ ارتش الف دال _ ساعت : 8:30 شب

_هوووم! اینا به نظر شما یکم دیر نکردن؟
_ اگه خیلی نگرانشون هستی می تونی بری پیششون تد!
تد نگاهی مملو از اشک به پدرش انداخت و گفت :
_ بابا! من برم؟ تو حاضری من با پای خودم برم تو دل خطر؟ تو دلت می آد؟
_ آره بابا جون! برو...به سلامت خدافظ.
تد که دید نه مسئله جدیه خودشو جمع کرد و گفت :
_ همون بهتر که عمر بهت فرصت نداد وگرنه همون وهله اول مثل بابای آلبوس سوروس دم در خونه بودم!

در همون لحظه نیروی کمکی دوباره وارد عمل می شه.
آلبوس دامبلدور پیام بازرگانی زیر صفحه نمایشگر راه می افته :
_ پنسی خائنه! پنسی خائنه! آلفرد مرد، آلفرد مرد!

ملت الف دالی :

در همین لحظه ناگهان جمیز شتاب زده وارد اتاق می شه.

_ بچه ها اینجا رو ببینید. یه چیزی پیدا کردم... اینجا نوشته ...

***
این سه نقطه جلوی نوشته می تونه همون توضیحات کتاب هفت در مورد ابر چوبدستی باشه یا می تونه اطلاعاتی برای بغرنج تر کردن مسئله چوب دستی!


ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۷ ۱۸:۵۳:۴۵


Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ شنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۶
#50

ویولت بودلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۴ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۰۳ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶
از ته خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 51
آفلاین
ماموريت الف دال،‌پست چهارم.
آلفرد: تو الان داری با کی حرف میزنی؟
پنسی به حالت دو نقطه دی متوجه میشه که آلفرد متوجه این قضایا و اینا نشده بنابراین با استفاده از خشانت ذاتیش بهش یه نگا میکنه:چیه؟به تو چه ربطی داره؟اصلا به تو چه مربوطه؟بزنم تو رو هم شپلخ کنم؟!
همون دوتا فرشته مزاحم:
اولی:نه پنسی تو باید مثل خانوما با وقار باشی.
دومی:نه بزن لهش کنم پنسی.وقار و متانت کیلو چند؟!
اولی:اصلا تو چیکاره ای که تو کار من دخالت میکنی؟بیشین بینم باو.
دومی:تو چی میگی؟حرف اضافه بزنی سرو تهتو یکی میکنما!
در این لحظه دوتا فرشته شروع میکنن به بزن بزن و یه صحنه مهیج ایجاد میکنن!
آلفرد تصمیم میگیره با پنسی یکه به دو نکنه و بره به بچه ها خبر بده.پنسی که کاملا بر سر دوراهی مونده و نمیدونه چیکار کنه بالاخره تصمیمش رو میگیره:
_ شوور سیری چنده؟من بچه بودم یه خریتی کردم الان که نباید ادامه اش بدم.فقط به این باید فکر کنم که با اون چوبدستی چه ها که نمیشه کرد.اول باید شر آلفرد رو کم کنم...
و با یک حالت آلفرد رو صدا میکنه:آل؟بیا اینجا...ببین آل من میخواستم بهت بگم که بوووووم !
در این لحظه به دلیل افزایش خشانت پنسی و چوبدستی آلفرد به تک تک مولکولهای سازنده اش تجزیه میشه...
؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،
کمی آنسو تر.
اتاق خواب اسنیپ حاوی کاغذ دیواری صورتی با عکس سفید برفی و هفت کوتوله و سیندرلا!
موج انفجار اسنیپ رو با لباس خواب گل گلیش و تخت قرمز جیغش بلند میکنه و میبره تو هوا.اسنیپ همینطور داره بالا و بالاتر میره تا این که احساس میکنه هوا سرد شده.شاسخینش رو بغل کرد و همینطور که چشماش رو میمالید از تخت اومد بیرون:
_کی بود در زد؟!ا چرا پای من تو هواست؟اِ جرا من دارم سقوط میکنم؟جیییییییییییییییییییییغ!!

آیا اسنیپ تکه پاره خواهد شد؟آیا پنسی به اهداف شومش خواهد رسید؟آیا شاسخین به مدرسه دولتی خواهد رفت؟آیا کسی این پست را ادامه خواهد داد؟در برنامه اینده پاسخ سوالات خود را بیابید و اگه فهمیدین به منم بگین!


ویرایش شده توسط پنسی پارکینسون در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۷ ۱۸:۴۹:۵۹

ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ شنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۶
#49

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۶
از اينا مي خواي؟!!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 115
آفلاین
ماموريت الف دال،‌پست سوم.

راهروهاي مدرسه ي علوم و فنون جادوگري هاگوارتز برخلاف روزهاي گذشته اي كه پسرك كله زخمي در آنجا حضور داشت خيلي خلوت بود چون با رفتن پسرك كله زخمي و دوستانش ديگر فضول هاي ديگري نبودند كه شب ها در راهرو هاي مدرسه پرسه بزنند. مخصوصا كه دامبلدور مرده بود و ديگر شبها به دنبال شكار از دفترش بيرون نمي آمد. گاهي چند روح بي كار كه كارو زندگي نداشتند پرسه مي زدند و به جز آنها ديگر هيچ موجود زنده يا مرده ي ديگري در آنجا پرسه نمي زد.. نه نه صبر كنيد مثل اينكه دو تا فضول شبگرد ديگه پيدا شد:
- هوي پنسي مگه من با تو نيستم راه بيا ديگه ... چقدر آهسته راه مياي؟.. اه همه ي دخترا اينجوري راه ميان ..خيلي ضايعست!
- چرا من ؟‌.. خب مگه كس ديگه اي نبود... پرفسور اسنيپ به اين خوبي به اين گلي به اين ماهي.. با اون موهاي خوشگلش كه هميشه روغن زدست
-
آلفرد با حفظ فاصله و شئونات اسلامي پنسي رو دنبال خودش به مقصد نا معلومي مي كشيد. البته در راستاي رسوندن تقلب بايد بگم كه توي پست هاي قبل نوشته بود كه اونجاي نامعلوم دفتر مدير بزرگوار مدرسه ي علوم و فنون جادوگري هاگوارتز پرفسور سوروس اسنيپ اعظم، بزرگترين جادوگر حال حاضر( دوستان دارن از اون پشت چماغ هاشونو تكون مي دن ولي من بهشون مي گم كه بوق بر شما اينا حقيقته) بوده كه از ايام قديم يك مجسمه ي بي ريخت ناودان كله اژدري در اونجا وجود داشته . سرانجام پس از گذشتن از هفت كوه و هفت دريا و هفت پله و هفت راهرو و اينا به محل مورد نظر رسيدن كه در اونجا يك مجسمه به شكل يك مار سه سر وجود داشت!
- مطمئني اينجاست؟
- آره
- پس چرا كله اژدري اينجا نيست؟
- عوض شده.. توي كتاب هفت فصل قبل آخر صفحه 567 خط دهم نوشته كه ناودون كله اژدري تركيده!
- ولي اون كه بعد از اسنيپ بوده... اي بوق بر شما كه در زمان ها و مكان ها دست مي بريد و به همه چيز مي بوقيد .بوقي شده هاي بوقي بوق بوقي
در اين لحظه مودي مدآي شلنگ زنان در حالي كه اخم مسخره اي بر چهره داره و نيشش نصفه بازه و در حالي كه پلاكاردي در دست داره(يعني اين شكلي ) كه روش نوشته" بروبكس با صفا، اسنيپ تنهاست ماموريت رو انجام بديد!!" از زير تصوير رد مي شه تا نشون بده كه علاوه بر آلبوس خودش هم بععلـــــــــــه و اينا
- خب اسنيپ هم كه تنهاست بايد به بچه ها خبر بديم!
در كسري از ثانيه با دو صداي شپلقت مانند دو فرشته بر روي شونه هاي پنسي ظاهر مي شه( دوستان خودشون بايد بدونن كه اين فرشته ها يكي شون خوبه و يكي شون بد البته من مطمئنم كه دوستان گريفي از هوش بهره اي ندارن در نتيجه 20 امتياز از گريف كم مي كنم)
فرشته ي خوب: تو بايد به شوورت كمك كني .. اون آدم خيلي خوبي خيلي كلاس داره!
فرشته ي شر : نه .. بايد اونو بكشي و چوب رو بدست بياري بعد بري پاترا رو بكشي بعد بري گريفي ها رو بكشي و بري جهان رو فتح كني!
دوشيزه پانسمان پاركينسون: شوورم؟ اين ديگه چيه؟... يعني چي؟ چرا وارد مسائل شخصي مي شي؟برو گمشو كثافت به توچه ..فضول..خودم مي دونم چي كار كنم..بوووم شتلق!
آلفرد:
...
-----------------------
اينچنين پانسمان بر سر دوراهي قرار مي گيرد!



Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ جمعه ۲۵ آبان ۱۳۸۶
#48

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
ماموریت الف دال.پست دوم

شب - خوابگاه پسران!
جیمز مرتب توی رختخوابش غلت میزد و مرتب توی فکر ابرجوبدستی بود.
جیمز در تفکراتش: عجب غلطی کردما! این ابرچوبدستی چی هست حالا؟ من یه چیزی توی هوا پروندم امیدوارم خطرناک نباشه. چوبدستی که با چوبدستی فرقی نداره اینا اینقده شلوغش کردن.
یهو چشمانش رو باز کرد و دید بالای تختش بابا هری و داداش آلبوسش واستادن!
جیمز: بابایی تو کی اومدی؟
کله زخمی: من توی خوابت هستم کوچولوی بابا!
جیمز رو به آلبوس: تو باز بدون اجازه اومدی توی خواب من؟
آلبوس سوروس: اومدم از بابا بپرسم قضیه این ابرچوبدستی چیه!
کله زخمی: من که صد دفعه قضیه شو واستون گفتم.
برادران پاتر: نه! کی؟
- این همه سال موقع خواب قصه این چوبه رو واستون تعریف کردم.
جیمز: اینقدر بد تعریف می کردی ما همون اولش خوابمون می برد.
کله زخمی که دپرس شده بود سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه و این دفه با هیجان و همه جزئیات قضیه ابرچوب رو تعریف می کنه.
جیمز: ایول! من خودم اسنیپ رو کله پا می کنم و چوب رو به چنگ میارم!
آلبوس: نه! ابرچوبدستی مال منه.
کله زخمی مات و مبهوب به دعوای بچه هاش نگاه می کنه و در حالی که گوشهاش رو گرفته یوش یواش از خواب جیمز خارج میشه!

فردای اون شب - دومین جلسه الف دال

همهمه ای برپا بود. تدی که آویزون کت باباش بود هی می پرسید بالاخره قضیه این ابر چوب چیه.
لوپین بزرگ: بابایی ول کن این کت رو! اگه این پاره بشه دیگه لباس ندارما!
تدی: چرا به من نمیگی ابرچوبدستی چیه؟
لوپین بزرگ: راستش عمر من قد نداد! متاسفم پسرم.
جرج و فرد: خب حالا نقشه چیه؟
جیمز: من یه نقشه ای دارم.
حضار:
جیمز: فردا باید پنسی و آلفرد کشیک بدن و هر وقت اسنیپ توی دفترش تنهاست به ما خبر بدن.
آلفرد: بعد هم همه با هم میریم تو و طلسم بیهوشی رو اجرا می کنیم و چوب رو ور می داریم و تمومه دیگه؟
در این موقع زیر نویسی با حضور دامبل رد میشه که حاوی این نکته است "باید اسنیپ رو خلع سلاح کنین فرزندانم!"
اما چون همه غرق در تفکر بودن که طلسم بیهوشی چیه هیچ کس متوجه پیام دامبل نشد!
جیمز: دقیقا" آلفرد درست گفت. همه با هم میریم تو و میگیم "اکسپلیارموس" و اسنیپ رو بیهوش می کنیم و چوب رو برمی داریم.
(دامبل: خویه باز احمق ها خنگ به دنیا نیومدن!!!)


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.