هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۱۷:۴۷ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶
#1
نقل قول:
پرسی از شما راضیه

اه اه اه!همینمون مونده بود تو راضی باشی!واقعا ما چقدر احتیاج داشتیم که تو راضی باشی!نه تو رو خدا بیا از من و سارا هم راضی باش ما شب خوابمون نمیبره!

نقل قول:
البته خز که هست !

آره پرسی جون،از وقتی دنیا برعکس شده به خوف میگن خز،به خز میگن خوف!راستی پرسی یادم رفت بگم تو چه شخصیت خوفی داری!

نقل قول:
اگه اینجا شاخ و شونه بکشم ، خوابگاه مختلطه کارمندا رو برمیگردونن

بچه شدیا بابا!اینا نمیخوان خوابگاه برگردونن یه امر محال رو گفتن اگه تو انجام بدی ما این کار رو میکنیم!مثلا اینه که به یه نی نی کوچولو بگن اگه تو بری سیبیلای باباتو بکشی ما بهت آب نبات میدیم!حداقل چونه میزدی یه کار آسونتر از تو بخوان!مثلا بخوان بری اورست رو فتح کنی یا یه همچین چیزایی.از این کار که تو بر نمیای آخه!

ارباب ما رو توی انجمن خصوصیمون به بچه بازی دعوت میکنه

پس بگو چرا چند وقت پیش دوسه نفری جمع شده بودین داشتین با هم ماشین بازی میکردین!نگو میخواستین امر ارباب رو اجرا کنین!خب پرسی شما که اومدی اینجا پست زدی بوقیدی به هرچی حرف ارباب بود که برادر من!نکن این کارا رو قباحت داره!

پنسی جون ، تو نمیخواد به خودت فشار بیاری این چیزا رو بفهمی !

پرسی جون بر خلاف شماها که آیکیوتون در حد نخود فرنگی ما نیازی نداریم به خودمون فشار بیاریم تا هر مطلب پیش و پا افتاده ای رو بفهمیم.
واقعا شماها چقدر خفنین!توی گفتن و تایپ کردن یه اسم معمولی اینطوری مشکل دارین اونوقت حرف از گولاخ بودن میزنین؟!حداقل میخوای اسم یه ساز رو ببری بگو ویولن تا ملت نفهمن سوادت نم کشیده!

نقل قول:
خوشم میاد متینی ! کلا از من گنده تر پیدا نمیشه اینجا ها

نه برادر من آرمینام متین کریچه!میخوای صداش کنم!
بعدشم باز تو حرف متین رو پیش کشیدی؟باز تو گفتی متین؟امکان نداره از این یکی دیگه بگذرم!در ملا عام؟!
نه اشتباه اومدی در ضمن!اینجا از تو گنده تر خیلی هست ولی انگار بین مرگخوارا از تو گنده تر نیست!اگرم خیلی شاخی بیا مسنجر اینجا دلم نمیاد جلوی همه توجیهت کنم!
برو کوچولو برو دیگه که حسابی آب کشی شدی!


ویرایش شده توسط پنسی پارکینسون در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۶ ۱۷:۵۲:۱۴

ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶
#2
سارا جون آخه بدبختی اینه که زورشون به ارتشم نمیرسه!

اینا رو جمیعا بذاری رو هم حریف یه عضو از ارتش نیستن!

الان این طفلک رو آوردن اینجا که مثلا شاخ بشه که اگه کم آورد بگن یکی بود !

برو پرسی جون این گنده بازیا به تو نیومده برو دست بزرگترتو وردار بیار ما اهل بچه بازی نیستیم اینجا!

سارا جان آخه جربزه ای نیست که رو کنه!میخوای چی بگه؟الان تو رو جلوی خودش ببینه میزنه زیر گریه عزیز دلم!

ولدی رو که نگو اصلا جرئتشو نداشته حتی پاشو بذاره اینجا چون میدونه در جا میشوریمش میذاریمش تو آفتاب.
پرسی جون نمردیم و معنی گولاخ رو هم فهمیدیم!خوب شد گفتی ها!دوستان از همینجا اعلام میکنم که کلمه گولاخ به شدت دچار خز زدگی شده چون که جدیدا به ماندی هم لقب گولاخ رو دادن!
پرسی جون تا وقتی داری بزن به چاک.ما هم اصلا به روی خودمون نمیاریم فقط تا مدت های مدید به این صورت: به ریش شما و اون ولدیتون میخندیم.
راستی کار کاشت مو تا کجا پیش رفت؟!
در کل گفتم اخطارشو بدم.فردا پس فردا جسدتو انداختیم تو بغل ولدی نگی نگفتیا!(البته این امر در صورتی انجام میگیره که ولدی هنوز زنده باشه و به دست ماها نیفتاده باشه!)

برو عزیزم برو با بزرگترت بیا هرچند میدونم از تو بزرگتر پیدا نمیشه اونجا!


ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: کافه محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ یکشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۶
#3
زیرا او دچار تغییرات به شدت خوفی شده بود و در حال که بخار از دماغش بیرون میومد سر و صداهای عجیبی هم در میاورد و شباهت خاصی به میش داشت!

قبل از این که کسی چیزی بگه بلیز به صورت انتحاریک پرید وسط میز و گفت:من میندازم. نوبت منه!!
توجهی به استر که با حالت میگفت:چند سالته عمو جون؟ نکرد و رفت تا چوبدستی رو بچرخونه.چوبدستی چرخید و چرخید و چرخید و رو به روی یکی از محفلیا ایستاد که کسی نبود جز :
_ کی من؟کی؟کجا؟ببخشید تدی مونده تو فریزر من باید برم درش بیارم...
ریموس عقب گردی کرد تا هرچه سریعتر جیم بزنه ولی دست رودولف و یاکسلی با سرعت نور پس گردن اون رو چسبیدن و با دقتی معادل صد در صد پرتش کردن تو دیگه معجون!

ریموس:قلپ...من...شنا...قلپ...بلد...نیستـ...

همین که اومد جمله آخر رو بگه رفت زیر آب و دیگه بالا نیومد.سوروس دستشو گذاشت رو قلبش:آی قلبم...آخ قلبم...
لیلی بهش دلداری داد که:نگران نباش اومد روی معجون!
و این بار سوروس جدا از شدت اندوه قلبش گرفت و سکته کرد!

نیمفا:ریموس حالت...
در حالی که به شیوه ای عجیبی شنای قورباغه میرفت نذاشت حرف نیمفا تموم شه:قوووووووووووررررررررررررررررر!!

خب ظاهرا تغییرات معجون رو ریموس هم تاثیر گذاشته بود.ویکتور در حالی که با تاسف اون رو بیرون میکشید گفت:خب در واقع تازه داره به ماهیت اصلیش نزدیک میشه!

رفتار های ریموس که به شدت در نقش قورباغه فرو رفته بود،باعث شد از سمت مرگخواران چند راس تلفات داده بشه و برای بار دوم بلیز خودش مشغول چرخوندن چوبدستی شد تا حال محفلی بعدی رو هم بگیره.همچنان که تلفات مرگخوار رو زمین پیچ و تاب میخوردن و خون خون محفلیا رو میخورد،سیریوس در شرف خرد کردن صندلی بود و ریموس با هنرمندی تموم نقش قورباغه رو ایفا میکرد،چوبدستی سرنوشت ساز حکم کرد که نفر بعدی محفلیا کی باشه:::
_ سوروس؟!اون که سکته کرده!!

این رو بلیز گفت و حاج کالین فتوا داد:همانا این مشکل شماست.یا اون رو زنده میکنین یا تنها کسی که به حالت عادی برمیگرده آلبوسه!.
در این لحظه نیش محفلیا تا هیپوفیزشون وا شد و مرگخوارا شباهت خاصی با کسی پیدا کردن که بهش گفته شده بود باید یک هفته از مانتی مراقبت کنه!


ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: خانه ی 13 پورتلند
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ یکشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۶
#4
_ نمیفهمم چرا هیچ پیامی برامون نیومد.
آلفرد برای چندمین بار این را به پنسی گفت و افق چشم دوخت.آندو پس از پرس و جوهای فراوان به تپه ای غریب رسیده بودند که به گفته محلی ها دختری با نشانه های ظاهری سارا با همراهی مردی سیاه پوش آنجا دیده شده بود.پنسی و آلفرد خود نیز نمیتوانستند خوش شانسیشان را باور کنند ولی آنها خیلی به سارا و اسیر کنندگانش نزدیک بودند.وقتی خورشید آسمان را وداع گفت و ماه با رخوت سستی در پهنه سپهر لمید،آندو بالاخره به مانعی دردسر ساز برخوردند:کرو ها!
آلفرد در حالی که با استفاده از ورد های اثر یاب به دنبال اثری از روزنه ای مخفی و یا دری پنهان به سوی مخفیگاه سارا زیر تپه میگشت،احساس کرد دستی به شانه اش خورد و صدای خشنی شنید:
_ دنبال چیزی میگردی داش؟
آلفرد برگشت و با دیدن بینی آمیکوس کرو در یک میلیمتری بینی خودش در جا میخکوب شد.توانست در چشمان زرد او حیرت،خشم و سردرگمی را ببیند.آلفرد گرچه بسیار سریعتر از کرو بود ولی به دلیل شگفتی فراوان تکانی نخورد.
آمیکوس قدمی به عقب رفت و گفت:به حق نشون شوم!من...تو...
ناگهان گویی در یک زمان هردو نفر فهمیدند باید چه کنند.چوبدستی ها به سرعت برق کشیده شد و کرو نعره زد:بچه ها ببینین کی اینجاست!
و آلفرد فهمید که تنها نیست.در زیر نور ماه دو مرد شنل پوش دیگر نیز به کرو پیوستند.گرچه در چشمان همه آنها میشد بهت و حیرت را خواند ولی به مجرد این که رگه هایی از رنگ مشکی در میان چشمان زرد آلفرد پدیدار شد مرگخواران همه چیز را فهمیدند.پوزخندی تمسخر آمیز بر لبانشان میرقصید و به آلفرد نوید نبردی سخت را میداد.با شنیدن صدای غرش پنسی که میگفت«لعنتی.تو دیگه از کدوم جهنم دره ای پیدات شد؟»فهمید به او هم قرار است خوش بگذرد...
؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،


ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۶
#5
در همین لحظه ناگهان جمیز شتاب زده وارد اتاق میشه.

_ بچه ها اینجا رو ببینید. یه چیزی پیدا کردم... اینجا نوشته ...نوشته...

آلبوس با وارد آوردن یک ضربه در مقیاس ضرب سینوس در تانژانت نود درجه باعث میشه نفس جیمز به سرعت سر جاش بیاد و شروع کنه به حرف زدن:اینجا نوشته که ابرچوبدستی به میل صاحبش رفتار میکنه حتی اگر تو دستاش نباشه.
تدی کاغذو میقاپه و میخونه:

آنچه در مورد ابرچوبدستی یاس کبود قابل ذکر است،وفاداری بی نظیر این چوبدستیست.ابر چوبدستی تا هنگامی که با میل و رضایت قلبی صاحب چوبدستی به دست شخص دیگری سپرده نشود،هیچ عملی بر علیه وی صورت نخواهد داد و همواره به او وفادار میماند.ابر چوبدستی یاس کبود تنها در صورتی از زیر سلطه صاحبش خارج خواهد شد که رضایت وی را در انتقالش به شخصی دیگر احساس کند.

ملت:
سارا:خب فرزندان عزیز من هرچی زودتر بگید باید چیکار کنیم وگرنه من با استفاده از خشانت ذاتی خودم وارد عمل میشم!
از اونجا که خشانت ذاتی سارا خیلی چیز خوف و ترسناکیه و هیچکس علاقه ای به دیدن اون نداره تصمیم میگیرن طی یک اقدام بی سابقه مخای آکبندشون رو به کار بندازن!

تدی:فهمیدم!فهمیدم!
ملت:ایول دمت قیژ.خب چیکار کنیم؟
تدی به حالت دو نقطه دی:میریم به سوروس میگیم رفیق چوبدستیتو بده ما باهاش بازی کنیم!
دیش بوم شپلخ!تد ریموس لوپین جوان ناکام به دیار باقی شتافت!

آلبوس:فهمیدم!فهمیدم!
ملت:ایول دمت قیژ.خب چیکار کنیم؟
آلبوس:هیچی میریم با چوبدستی سوروس تهدید میکنیم که همین الان با رضایت قلبی چوبدستیتو میدی به ما یا...
دیش بوم شپلخ!آلبوس سوروس پاتر جوان شیرین کام به دیار باقی شتافت!

جرجی:یافتــــــــــــــــــــــــــــم!بریم تیریپ همکاری با پنسی بیایم که مثلا ما هم توی این توطئه با توییم و اینا.بعد که ابر چوبدستی رو گرفت حالا یه فکری میکنیم!

ملت:ایول ایول!پیش به سوی پنسی!
و روح مرحوم مغفور البوس دامبلدور رو زیر دست و پا له میکنن و هیچکدوم هم توجهی به پلاکاردی که تو دستشه ندارن!

پنسی در حال رفتن به سمت در دفتر مدیره که چیزی تلق میخوره تو کله اش.دولا میشه میبینه یه چوبدستیه که از آسمون اومده.
پنسی:این کدوم بوقی ئیه که چوبدستیشو پرت میکنه؟بزنم له و پهت کنم؟!

سوروس در میان زمین و هوا با رضایت کاملا قلبی و مغزی:تو رو خدا دست هرکی میفته مواظبش باشه توش از موی چرب مامانم استفاده شده!مامـــــــــــــــــــــــان جون!

پنسی چوبدستی رو میذاره تو جیبش تا بعدا حساب صاحبش رو برسه...

آیا چه اتفاقی میفتد؟ایا سوروس بالاخره به زمین میرسد؟آیا پنسی میفهمد چوبدستی متعلق به کیست؟آیا تدی و آلبوس زنده خواهند شد؟آیا روح دامبل در حال بندری زدن است؟
پاسخ همه اینها را در پست آینده بیابید!!


ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۶
#6
سلام فرزند کله زخمی عزیز!
شما میتونین آرم رو یا لینکش رو تحت عنوان عضو ارتش الف دال یا یه همچین چیزایی بذار تو امضات.اگه نمیخوای بذاری پس اصلا برای چی عضو شدی؟هان هان هان؟!
آلبوس جون تو که این همه زحمت میکشی میای اینجا پست بزنی قربون دستت خب یه پست تو ماموریت بزن محض رضای مرلین!!ماشالا هزار ماشالا خیلی اکتیو تشریف داری شما!!
فعلا.


ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ شنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۶
#7
ماموريت الف دال،‌پست چهارم.
آلفرد: تو الان داری با کی حرف میزنی؟
پنسی به حالت دو نقطه دی متوجه میشه که آلفرد متوجه این قضایا و اینا نشده بنابراین با استفاده از خشانت ذاتیش بهش یه نگا میکنه:چیه؟به تو چه ربطی داره؟اصلا به تو چه مربوطه؟بزنم تو رو هم شپلخ کنم؟!
همون دوتا فرشته مزاحم:
اولی:نه پنسی تو باید مثل خانوما با وقار باشی.
دومی:نه بزن لهش کنم پنسی.وقار و متانت کیلو چند؟!
اولی:اصلا تو چیکاره ای که تو کار من دخالت میکنی؟بیشین بینم باو.
دومی:تو چی میگی؟حرف اضافه بزنی سرو تهتو یکی میکنما!
در این لحظه دوتا فرشته شروع میکنن به بزن بزن و یه صحنه مهیج ایجاد میکنن!
آلفرد تصمیم میگیره با پنسی یکه به دو نکنه و بره به بچه ها خبر بده.پنسی که کاملا بر سر دوراهی مونده و نمیدونه چیکار کنه بالاخره تصمیمش رو میگیره:
_ شوور سیری چنده؟من بچه بودم یه خریتی کردم الان که نباید ادامه اش بدم.فقط به این باید فکر کنم که با اون چوبدستی چه ها که نمیشه کرد.اول باید شر آلفرد رو کم کنم...
و با یک حالت آلفرد رو صدا میکنه:آل؟بیا اینجا...ببین آل من میخواستم بهت بگم که بوووووم !
در این لحظه به دلیل افزایش خشانت پنسی و چوبدستی آلفرد به تک تک مولکولهای سازنده اش تجزیه میشه...
؛،؛،؛،؛،؛،؛،؛،
کمی آنسو تر.
اتاق خواب اسنیپ حاوی کاغذ دیواری صورتی با عکس سفید برفی و هفت کوتوله و سیندرلا!
موج انفجار اسنیپ رو با لباس خواب گل گلیش و تخت قرمز جیغش بلند میکنه و میبره تو هوا.اسنیپ همینطور داره بالا و بالاتر میره تا این که احساس میکنه هوا سرد شده.شاسخینش رو بغل کرد و همینطور که چشماش رو میمالید از تخت اومد بیرون:
_کی بود در زد؟!ا چرا پای من تو هواست؟اِ جرا من دارم سقوط میکنم؟جیییییییییییییییییییییغ!!

آیا اسنیپ تکه پاره خواهد شد؟آیا پنسی به اهداف شومش خواهد رسید؟آیا شاسخین به مدرسه دولتی خواهد رفت؟آیا کسی این پست را ادامه خواهد داد؟در برنامه اینده پاسخ سوالات خود را بیابید و اگه فهمیدین به منم بگین!


ویرایش شده توسط پنسی پارکینسون در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۷ ۱۸:۴۹:۵۹

ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ جمعه ۲۵ آبان ۱۳۸۶
#8
سلام به همگی خوبین خوشین سلامتین؟
نمیخواد پاشین نه تو رو خدا زحمت نکشین بشینین!نه جون من بشینین!واقعا مرسی چه زود همتون نشستین!
خب همونطور که این همکار مو روغنی من فرمودند ما یک ماموریت داریم که مربوط میشه به دوران مدیریت چمیدونم جیگر مو روغنی(اینو برا این گفتم که دل پاترا نسوزه!هروقت اسنیپ گفت کله زخمی شما بگین مو روغنی!این به اون در!منم جفتشو میگم! )و خب این شما و این سوژه ای از تراوشات مغزی این جانب:

سوژه ماموریت الف دال:
نقشه ای برای برانداختن اسنیپ توسط اعضای الف دال،با کرم(kerm)ریزی پاترا،مخالفت اعضای اسلی مثل پانسی و حضور روح دامبلدور در نقش زیر نویس!
ارتش الف دال در حال طراحی کودتایی برای براندازی اسنیپ هستن.اونا از خیلی چیزا خبر دار شدن.به لطف و یاری یکیشون(توی سیر داستان مشخص میشه کی)اونا داستان ابر چوبدستی یاس کبود رو میفهمن.بنابراین اولین کاری که باید بکنن گرفتن اون چوبدستی از اسنیپه که خیال میکنن ابرچوبدستی ولی بعدا متوجه میشن قضیه بغرنجتر از این حرفاس و چوبدستی واقعی دست دراکوئه.در این بین از حضور نفس خبیث کله زخمی...ببخشید منظورم یاریهای هری پاتر توی خواب به بچه هاش،و حضور دامبلدور به عنوان فرشته مهربون در نقش زیر نویس بهره مند میشن...
سوژه کاملا طنز هست و عاجزانه تقاضا میشه که وسط تیکه های حماسی جدی نیاین!!
تاپیک مورد نظر:میز گرد جادوگری در دهکده هاگزمید.
این تاپیک به این دلیل انتخاب شده که هم به این که یه عده از بر و بچس دور هم جمع شن نقشه بکشن میاد و هم این که از تاپیکای خاک خورده هاگزمیده که میشه فعالش کرد.
این افراد موظفند که در ماموریت شرکت کنند:
سوروس اسنيپ
پنسي پاركينسون
ريموس لوپين
سارا اوانز
جرج و فرد ويزلي
تد ريموس لوپين
جيمز هري پاتر
آلبوس سوروس پاتر
آلفرد بلك
گابریل دلاکور هم اگه وقت داشت و اگه دلش خواست میتونه بیاد.
لینک اولین پست:با اجازه همه من اولین پست رو زدم.
این هم از لینک پست اول.


ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: میزگرد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ جمعه ۲۵ آبان ۱۳۸۶
#9
ماموریت الف دال.پست اول
_ به جون پنسی این دفعه من کوتاه نمیام.
_ اصلا این بشر مزاحمه!من هی میگم این اسلیا رو نباید راه بدیم تو ارتش هیشکی گوش نمیده!
_ شماها منو تنها گیر آوردین!بین یه مشت گریفی گیر افتادم!
_ بالاخره میخواید نقشه رو بکشید یا نه؟
مطالبی که در بالا خوندین سر و صدای بر و بچس الف دالی بود که داشتن میزدن تو سر و کله هم و مثلا یه میز گرد تشکیل داده بودن.مثلا!شما زیاد توجه نکنین!

سوروس پاتر*:این نمیذاره که!داشتم میگفتم،ما باید بر علیه این اسنیپ شورش کنیم.من اصلا از این مدیرای مستکبر خوشم نمیاد که نمیاد...(اهم اهم!زنده باد حزب! )کسی مخالفتی داره؟

پنسی که بین یه مشت گریفی تشنه به خون گیر افتاده بود نتیجه گرفت اصولا مخالفت کار خیلی بدیه و آدم باید همرنگ جماعت باشه!در نتیجه هیچی نگفت.

جیمز که متوجه شد پنسی کاملا توجیه شده شروع کرد به توضیح دادن:خب اولین مشکلی که بر سر راه ما وجود داره اینه که ...
لوپین بزرگه:اسنیپ مدیره!
لوپین کوچیکه:بابایی مدیر چیه؟

خب از اونجا که صحبتهای ریموس کاملا بر ضد مدیریت و اینا بود و خیلی حرفهای بوقی بر علیه مدیرا زد به طور کامل سانسور و خودش هم بلاک شد!!

جیمز دوباره شروع کرد به حرف زدن:خب درسته.ولی منظور من مشکل دیگه ئیه که وجود داره و اونم اینه که...
در این لحظه دامبلدور به عنوان زیر نویس میاد رد میشه و این پلاکارد هم دستشه:ابرچوبدستی دست اسنیپه!**

الف دالیا:

آلفرد بلک:خب دوستان خیلی از دیدنتون خوشحال شدم اگه امری نیست من دارم میرم فعلا با...
ولی قبل از این که قدم از قدم برداره توسط پاترها با خشانت تمام سرجاش نشونده شد.
آلفرد:خب چرا همچین میکنین مگه فکری به ذهنتون میرسه آخه؟!
جیمز پاتر:معلومه.ما ابر چوبدستی رو میدزدیم!
بقیه ملت: نـــــــــــــــــــــــــــــــــِه!

ولی مرغ پاتر ها یک پا داشت چون از اول ناقص و الخلقه بود!
=============================
* حتما این سوال براتون پیش اومده که چطور با وجود فینگیلی بودن هری الان آلبوس سوروس و جیمز هری پاتر وجود دارن در پاسخ باید بگم که در دنیای امروزی هر چیزی ممکنه!
**میگن آدما پیر میشن فراموشکار میشن.چه برسه به این که آدم مرده باشه!
***ببخشید که داستان رو اینطور انتحاری جلو بردم.خواستم هرچه سریعتر به اصل ماجرا برسیم.
****هرکی ادامه نده به دستان خونخوار اسنیپی سپرده میشه!گفته باشم!


ویرایش شده توسط پنسی پارکینسون در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۵ ۱۳:۵۷:۲۹

ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: سازمان شورای امنیت(سازمان ملل متحد)
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ جمعه ۲۵ آبان ۱۳۸۶
#10
هه لو تو اوری بادی!
شناسه نمایشی :پنسی پارکینسون(چشتو وا کن اون گوشه رو ببین خب!)
تاریخ عضویت در سایت :۱۳۸۶/۰۶/۲۶.ده.این چرا برعکس شد؟!بیست و شیش شیش هشتاد و شیش!(خودمونیم چقدر شیش داره ها!)
محفلي يا مرگخوار (فقط براي اطلاع) :محفلی.
سابقه کار در وزارت :آره دارم.
اگر دارید در کدام قسمت:تو بخش سارمان امنیت ملل.نابودی موجودات خطرناک.اممم...فکر کنم همینا بود.راستی توی حمایت از ساحره ها هم دستی دارم!
گروه (اسلیترین،گریفندور،راونکلا،هافلپاف):اسلی.


ویرایش شده توسط پنسی پارکینسون در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۵ ۱۴:۰۶:۰۳

ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.