هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ جمعه ۵ بهمن ۱۳۸۶

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۹ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۲۶ شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۰
از .... نمي دونم... اينجا كجاست؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 71
آفلاین
من هر دو موضوع رو ادغام كردم.

توي محوطه پر از سرو صدا بود. پروفسور دامبلدور گوشه اي ايستاده بود و بچه ها را نگاه مي كرد. منتظر بود تا يكي از آن بچه ها داوطلب پرواز با او شود.
هيچ كس حاضر نبود. شايد تقصير خودش بود. از دهانش در رفته بود كه تا حالا سوار جارو نشده و الان هيچ كس نمي خواست قرباني هوس اين پيرمرد شود....
پسري با موهاي بور و سري پايين جلو مي آمد. فايربالتش توي دستش بود و صورتش ديده نمي شد. او فقط به خاطر عشقش آمده بود... رز...
دامبلدور دستهايش را باز كرد:
- اسكورپيوس.... پسر شجاع.... تو مي خواي با من بياي؟
سر پسرك تكاني خورد.
- بيا جلو ببينم.....

اسكورپيوس جلو رفت. انگار با هر قدمي كه برميداشت به جهنم نزديك تر مي شد.
- خوب قبل از اينكه بريم اون بالا بايد به 3-2 تا از سؤالاي من جواب بدي....
سرش را بالا گرفت. او توي قوانين تئوري كوييديچ از همه بهتر بود.
- اگه من بخوام اون بالا با تو يه كاري بكنم چي كار مي كني؟hammer:
همه زدند زير خنده. اسكورپيوس حس كرد كم كم داغ مي شود. او هيچ وقت گستاخ نبود اما بايد جواب دامبلدور را مي داد. حتي شده به خاطر رز كه گوشه اي ايستاده بود و او را نگاه مي كرد...
- خوب پروفسور. ببخشين كه اينو مي گم ولي بعضي وقتا جووني به درد آدم مي خوره... ما هم از اون كارا بلديم. خيالتون راحت!: صداي خنده از بچه ها بلند شد. حتي دامبلدور هم لبخند زد...
- خوبه. به اندازه ي كافي پرسيدم. بريم؟
- من آماده ام پروفسور.
دامبلدور اسكورپيوس را به جلوي جارو هدايت كرد....
- نه پروفسور من عقب راحت ترم.
- نه عزيزم. من مي خوام ازت مراقبت كنم!...
اسكورپيوس پايش را به زمين زد. فايربالت اوج گرفت....
توي هوا.....
- هي اسكورپيوس. اين كيه چسبيده به من.... بگير كه اومد...
- اوه.. نه پروفسور اون يكي از مهاجماس. نبايد مصدومش مي كردين....
بازم همون جا
- اسكورپيوس مياي بريم يه سري به دفتر كارم بزنيم؟ فكر كنم تخت جديدم رو تازه اوردن!
- نه. پروفسور. خارج شدن از محوطه و زمين خلافه...
يه كم جلوتر... باز توي هوا
- هي پسر... اينجا رو ببين . من اين كوافلو گرفتم... 150 امتياز... هي....
- اوه... نه! اون اسنيچه پروفسور. اين كوافله و بايد بزنيمش توي دروازه...
- دروازه؟ آها اونا رو مي گي؟ پس بگير كه اومد...
- واي نه.... اون دروازه ي خودمونه قربان...
مدتي بعد...
اسكورپيوس دستش را به پشت سرش لغزاند. چيز كلفتي توي دستش آمد.
- پروفسور؟ اين چيه؟ روي دوتا جارو سوار شديم؟
- برو پسر. حواست نباشه... اين به موقع اش به درد تو هم مي خوره... نعمتيه كه فقط ماها ازش برخورداريم(البته بعد از بلوغ!) و بايد ازش درست استفاده كنيم.hammer:
- بله. اما من پشتم يه كم داره اذيت مي شه!
- برو پسر باكت نباشه... به من كه داره خيلي مزه مي ده.
يه كم بعد!!
- اسكورپيوس. مي دوني چي شده،؟ دلم مي خواد شيرجه بزنم. مثه همون شيرجه هايي كه پاتر مي زد. پايه اي؟
- پروفسور..... please!
نه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه....
روي زمين!
دامبلدور از جايش بلند شد. به طرف اسكورپيوس رفت كه داشت پشتش را مي ماليد!:
- متاسفم پسر شجاع! يه دفه كنترل از دستم خارج شد....
خيلي بهم حال دادي. مي خواي شبم بريم؟
- خواهش مي كنم پروفسور... ولي يه مقدار تكليف دارم اگه...
- تكليفو بي خيال... حالشو بچسب...
- هرچي شما بگين قربان..
اسكورپيوس اين را گفت اما توي دلش با خود عهد بست كه ديگر با دامبلدور جايي نرود و هيچ وقت جلو ننشيند.
-----------------------------------------
سوژه ي بعدي ... ما كه اهل اين حرفا نيستيم ولي مثلا اومدن هري و رون به تمرين كوييديچ پسراشون بد نيست. يا مثل اون رولي كه قبلا بودش.... يه پسر و يه دختر سوار جارو....
-------------------------------------------
تدريسم خوبه.... بهترم مي شه (حالا مگه جرات داريم بد بنويسيم! درجا اخراج! البته شايد غير مستقيم!)
-------------------------------------------
نكات منفي هم بايد بگم استاد سعي كن موضوعاي جذاب بدي. از اينا كه همه حال مي كنن وقتي درباره شون مي نويسن....
------------------------------------------
2- تاثيرگزارترين بخش توي كتابهاي هري پاتر مرگ دابي و قبر كندن هري براي اون بود و هم چنين شهادت اسنيپ.
توي كتاب در جستجوي دلتورا: اون قسمتي كه ليف به جاسمين مي گه منم مي خوام زمان مناسب مثل آدين با عشق ازدواج كنم اگر كسي كه دوستش دارم قبولم كنه و جاسمين هم مي گه احتمالا قبول مي كنه....
-----------------------------------------
استاد محتاج امتيازيم ها! دست كممون نگير...!!!


ویرایش شده توسط اسكورپيوس مالفوي در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۵ ۲۰:۰۳:۱۶

اين كه من تو رو مي خوام معلومه غيرمستقيم!
-----------
من قول شرف مي دم يك هافلپافي واقعي باشم.... به خون اصيلم سوگند!


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶

آقای الیوندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۴ چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۲۴ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
از دستت عصبانیم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 266
آفلاین
اصلی1 – رولی بنویسید و در اون پروازی که قوانین کوییدیچ توش رعایت شده بنویسید.
1 فرعی – رولی بنویسید و دراون پرواز دامبلدور با یکی از پسر ها با هر سنی روی یک جارو را شرح دهید.

من این دو تکلیف رو ادغام کردم.


دامبلدور که موقعیت رو مناسب میدید ، با شادابی خاصی که سال ها او را جوانتر نشان می داد گفت : لطفا یکی از پسر ها هم با من جارو سواری کنه ، خیلی وقته که تجربه نکردم.
فورا همه دو به دو به این حالت در آمده :

و پراکنده شدند. موند این وسط هوگوی بیچاره. دامبلدور گفت :
هوگی جون بیا اینجا. فقط روی جارو شئونات غیر اسلامی رو رعایت کن.
هوگو جلو و دامبلدور پشت نشست و با هوگو 70 سانتی متر فاصله گرفت. هوگو گفت :
پرفسور بیاید نزدیک تر.
دامبلدور تته پته کنان گفت : اِ ... نمی شه. یک چیزی نمی ذاره.
خلاصه آن ها مثل گلوله ای که از تفنگ شلیک می شود به پرواز در اومدند. هوگو گفت :
پرفسور. ریشتونو از جلوی چشای من بکشید کنار. من هیچ جا رو نمی بینم.
بامب ... بومب ... دانگ ... دنگ ... دالامب... دلیش.
هوگو و دامبلدور در حال سقوط بودند که دامبلدور به زور دستۀ جارو رو گرفت. اما هوگو دستش به جایی نرسید و ریش دامبلدور رو گرفت.
- غیییژژژژژژژژ. تو هم از جیمز یاد گرفتی؟
آن ها خود را از جارو بالا کشیده و به پرواز در اومدند.
هر چه هوگو دسته را به سمت مرکز زمین می گرفت در عوض دامبی جارو را به سمت بیرون زمین هدایت می کرد و چون زورش بیشتر بود به اون سمت پرواز کردند.
- اِ اِ ... پرفسور دارید می رید به سمت دیرون زمین و این خلاف قوانین کوییدیچه بهتره ما مهاجم رو بازی کنیم.
پس آن ها به سمت یکی از مهاجما که کوافل تو دستش بود رفتن و ...
دومب ... دامب ... بنگ ... دالامب ... دلیش.
- نه پرفسور... شما نباید با مشت بکوبید توی صورت مهاجم... اگر من جلوتونو نگرفته بودم الان اونو داغون کرده بودید. بهتره که بریم فرود بیایم بابا.
آن ها با سرعت به سمت پایین رفتند و ناگهان دامبی لیز خورد و 80 سانتی متر اومد جلو.
- آخ آخ اوخ... دامبی چطوری بهم چسبیدی؟ تو که گفتی یه چیزی نمی ذاره؟ پس اون چی شد؟
دامبی آرام خودشو کشید عقب و اونا آروم فرود اومدند. این پرواز برای هوگو فقط یک نتیجه داشت. این که دیگر با دامبلدور پرواز نکند.
[spoiler=کلیک کنید تا متن مخفی را ببینید]در مورد تکالیف بالا و قوانین بگم همه رعایت شده. چون هوگو و دامبلدور از محوطه خارج نشدند و هوگو نذاشت دامبلدور به اون یکی مهاجم مشت بزنه.[/spoiler]

2فرعی- یکی از تاثیر گذار ترین و زیبا ترین بخش داستانیرو که خوندید بنویسید.
1 – جایی که توی کتاب ششم هری پاتر دامبلدور میمیره ( من اون موقع اینقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که گریه کردم.)
2 – دارن شان – کتاب لرد لاس – جای که قراره گروبیچ گریدی و عموش با شیاطین بجنگند.
3 – جان کریستوفر – مجموعۀ سوم-جلد سوم- جایی که هنری از جون خودش روی شهر ارباب ها می گذره.
4 – هری پاتر و جادوی خاطرات – جایی که جرالد و هری و لیدیا تو اون اتاقه صحبت می کنند.
( اگر نتونستم این بخش ها رو بگذارم ببخشید چون خیلی طولانی بودند و اگر می خواستم بنویسم 200 خط می شد )

2 اصلی – 1- پیشنهادی برای سوژۀ کلاس بعدیارائه بدید2- نظرتون درباره تدریس چیه ؟نکات مثبت و منفی تدریس رو به علاوه اشکالات اون بنویسید.


1 – شما معلمی ما سوژه بدیم؟ اما خوبه یه فنی مثل این که روی جارو ایستاده پرواز کنیم رو یاد بدی.
2 – هنوز خیلی جای پیشرفت داره و باید وقت و تلاش بیشتری براش بذارید
3 –
نقل قول:
صدای مهیبی از سمت قلعه به گوش رسید

نقل قول:
پرسی ویزلی به همراه آلبوس دامبلدور پا به محوطه گذاشتند


شما گفتید پرسی و دامبلدور قدم زنان پس صدای مهیب دیگه چی بوده؟

دیگر مشکل نمایانی نبود بجز گزینۀ شمارۀ دو.


چوبدستی ساز معروف
چوب می خوای؟
تصویر کوچک شده


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
1- رولی بنویسید و در اون پروازی که قوانین کوییدیچ توش رعایت شده بنویسید . 20 امتیاز
1- رولی بنویسید و در اون پرواز دامبلدور رو با یکی از پسرهایی با هر سنی روی یک جارو شرح بدید ! 20 امتیاز

*استاد من دو تكليف رو ادغام كردم*


آلبوس که موقعیت رو مناسب میدید ، با شادابی خاصی که سالها او را جوان تر نشان میداد گفت :
- لطفا یکی از پسر ها هم با من جارو سواری کنه ، خیلی وقته که تجربه نکردم !

... ناگهان نصف دانش آموزان كه مي شه گفت همه ي اونا رو پسرها تشكيل مي دادن ناپديد شدن و فقط يه نفر موند ...
- اوه ... آلبوس عزيزم . بيا اينجا . مثل اينكه تو بعد از پدرت مي خواي بياي پيش من و كلاس داشته باشي تصویر کوچک شده
- ... بـــــ ... بـــــ ... بلـــــــه تصویر کوچک شده
آلبوس جاروي آذرخش خود را كه قبل از مرگش خريداري كرده بود را به كمك ورد «اكسيو» به سمت خودش كشاند و رو به آل گفت :
- خب بشين پسر . بشين .
- شما بفرماييد جلو پروفسور !
- نه ... من پشت باشم بهتره من از پشت مراقبتم !
آل «من ... و مني» كرد و بالاخره روي جاروي خوش دست نشست و آلبوس هم با كمال رعايت نكردن فواصل قانوني از جلو به او چسبيد و فشاري به جلو وارد كرد

... پرواز شروع شد و آلبوس دائما از پشت به آل فشار مي آورد طوريكه هر بار با وجود مقاومت هاي آل , آل دو سانتيمتر جلو مي رفت و در آخر نزديك بود كه بيفتد كه آلبوس خود را عقب كشيد و آل را به خود چسبانيد .
همينطور در محوطه به پرواز مشغول بودند كه آلبوس ديگر اختيار خود را از دست داد ... جارو را به سمت گلخانه ها كه در آن زمان كلاسي در آن حوالي (؟!) برگذار نمي شد راند و ... در كنار گلخانه ي شماره ي هفت روي زمين توقف كرد .
ترس در چهره ي آل نمايان بود و چشمان آلبوس دائما برق هايي مي زد حاكي از اتفاقاتي كه در لحظاتي ديگر رخ مي دهد ...
آلبوس به سمت آل كه حدود چند متري با او فاصله داشت رفت و دائما با حالت به او نگاه مي كرد ... فاصله يشان به كمتر از 30 سانتيمتر رسيده بود كه آلبوس صدايي را از پشت سرش شنيد ...
- ببخشيد پروفسور . مثل اينكه راهتونو گم كردين
آلبوس برگشت و پرسي ويزلي رو ديد كه به چكش داره تو سر بارتي مي كوبه و ...
[spoiler=در مورد اين دو تكليف بالا]اون قوانين كه گفتين رو الان توضيح مي دم :
ببينين , شما گفتين توش قوانين رعايت بشه ... يعني چي ؟ يعني اينكه توش قوانين نقض نشه . منم هيچ قانوني رو نض نكردم ... پس امتياز بده پروفسور
[/spoiler]



2- یکی از تاثیر گذارترین و زیباترین بخش داستانی ( هر داستانی ) رو که خوندید رو بنویسید . 10 امتیاز

در كتاب هري پاتر : نگاهها مرموز آلبوس به هري پاتر

در كتاب دارن شان (سرزمين شياطين) : قسمتي كه پدر و مادر و خوهر كرنل بوسيله ي شياطين كشته مي شن .

و در سايت : پستهاي پرسي ويزلي كه در مورد آلبوس مي نويسه .

*مي دونم به اينا امتياز نمي دي , ولي خب نظر من اين بود *



2- 1) پیشنهادی برای سوژه کلاس بعدی ارائه بدید 2) نظرتون درباره تدریس چیه 3) نکات مثبت و منفی تدریس رو به علاوه اشکالات اون بنویسید . 10 امتیاز

1) در مورد ماندي بنويسين , مثلا مدل پرواز كردنش , كه چه كارايي كه روي جارو نمي كرد . براي زنده كردن يادش هم خوبه !
2) نظر خاصي ندارم ... خيلي تدريس مزخرفيه ... چيه ؟ حرفي داري ؟ خب خودت گفتي نظرتونو بگين ولي نه . تدريس خوبي بود . مخصوصا سوژه ي آلبوس !

3) نكات مثبتش فقط جمع مي شه تو آلبوس و اينكه به پسرا پيشنهاد مي ده ... (پروفسور مي گه واژه ي پيشنهاد مي ده اينجا بده ) ... خب ... كلا اونجا هم كه مي گه يه پسر بياد با من پرواز كنيم هم خوبه .
نكات منفيشم اينه كه :نقل قول:
با نزدیک شدن دامبلدور پسرها با اکراه دست دختری که کنارشان ایستاده بودند را رها کرده و کمی خود را عقب کشیدند .
ببين ... به نظر من اگه دستشونو مي گرفتن و پشتشون قايم مي شدن بهتر بود ... چون هم از دست آلبوس در مي رفتن , و هم پشت دخترا بودن ديگه
تكليف اوليتم يكم خز بود استاد . ببين اگر بخوايم همچين چيزي بنويسيم بايد بشينيم يه بازي كوئيديچ رو بنويسيم كه پست خيلي بلندي مي شه و فكر نكنم همه وقت اين رو داشته باشن .
كلا خوب بود و اشكال بخصوصي نداشت غير از تكليف اولي كه وقت زيادي مي گيره و همين ديگه .
پست خوبي بود ... (امتياز بده پروفسور ... حالتو جلو دانش آموزا نگرفتم )
امتياز بده ... (اگه بهم 30 بدي بهت تو مراقبت از موجودات جادويي 30 مي دم )



Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
جلسه دوم پرواز و کوییدیچ

تدریس :
صدای مهیبی از سمت قلعه به گوش رسید ، همه دانش آموزان نا خود آگاه حرف های شور انگیز خود را رها کرده و به درب عظیم قلعه نگاه کردند ... پرسی ویزلی به همراه آلبوس دامبلدور پا به محوطه گذاشتند . در حالی که سرهایشان را به یکدیگر نزدیک کرده بودند و در حال بحث در مورد شاهکاری بودند به محل برگزاری کلاس پرواز و کوییدیچ نزدیک شدند .

امروز با تشخیص استاد پرواز ، تمام دروس این ساعت تعطیل شده و همه دانش آموزان در محوطه زمین بازی جمع شده بودند ؛ بی توجه به استاد ویزلی ، با نزدیک شدن دامبلدور پسرها با اکراه دست دختری که کنارشان ایستاده بودند را رها کرده و کمی خود را عقب کشیدند . شاید دلیل این کار شایعه هایی بود که به دامبلدور نسبت داده شده بود

پرسی که سعی میکرد به دلایلی جلوتر از دامبلدور نایستد ، زیر چشمی نگاهی به او کرد و گفت : سلام ! صحبتی با تابلوی آلبوس دامبلدور در دفتر مدیریت داشتم و ایشون حاضر شدند که از تابلوشون خارج بشن و در این کلاس امروز حضور داشته باشند . و سرش را به نشانه احترام به سوی دامبلدور تکان داد تصویر کوچک شده و مجددا به سمت دانش آموزان برگشت و ادامه داد : یک بار دیگه این مسئله رو عنوان میکنم که این ترم کلاس پرواز و کوییدیچ به صورت پیشرفته تدریس میشه ، یعنی خبری از آموزش موارد کوییدیچ نیست و ما صرفا تمرین میکنیم ؛ پرفسور دامبلدور شما صحبتی ندارید ؟

دامبلدور لبخند شیرینی و پر ابهتی خطاب به دانش آموزان زد و گفت : ممنون از دعوتی که شما کردید ، خیلی وقت بود که از تابلوم خارج نشده بودم الان میبینم که محوطه خیلی تغییر کرده . صحبتی با پسرهای عزیز و گل و دوست داشتنی و خوشگل هاگوارتز داشتم تصویر کوچک شده باید بگم که تدریس خصوصی ای که با عله پاتر داشتم خوب بود و مورد رضایت همگان واقع شد و الان میبینم که خیلی بحث در مورد تدریس من صورت گرفته و به این افتخار میکنم که هنوز هم من رو فراموش نکردید تصویر کوچک شده پسرهای عزیزی که دوست دارند کلاس خصوصی با من داشته باشن در مورد هر درسی که مشکل دارن ، میتونن از ساعت 2 الی 5 بامداد هر روز به من مراجعه کنند . تصویر کوچک شده در ضمن ، اگر کسی از ماندانگاس فلچر خبری داشت ، لطفا من رو بی خبر نکنه ، دل من پیر مرد با رفتنش شکست و کمرم خم شد ، واقعا ناراحت کننده و غم انگیز و تکان دهنده بود اخراجش از جامعه جادوگری . من دیگه صحبتی ندارم !

پرسی لبخندی زد و با لحن خاصی خطاب به دانش آموزان گفت : خوب ... چیزی که من میخوام این جلسه ازتون این هست که با هر کسی که مایل هستید سوار یک جارو بشید و پرواز کنید ، همه قوانین کوییدیچ رو رعایت کنید چون میخوام همگی برای مسابقه کوییدیچ آماده بشید ! در ضمن من امروز داشتم یکی از کتاب های رمان ماگلی رو میخوندم ، بخش تاثیر انگیزی داشت که براتون در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه میخونم اون بخش ، لطفا همگی بخشی تاثیر انگیز از داستانی که خوندید رو بنویسید برای تکلیف هفته بعد !

دامبلدور که موقعیت رو مناسب میدید ، با شادابی خاصی که سالها او را جوان تر نشان میداد گفت : لطفا یکی از پسر ها هم با من جارو سواری کنه ، خیلی وقته که تجربه نکردم !



تکالیف اصلی :
1- رولی بنویسید و در اون پروازی که قوانین کوییدیچ توش رعایت شده بنویسید . 20 امتیاز

2- 1) پیشنهادی برای سوژه کلاس بعدی ارائه بدید 2) نظرتون درباره تدریس چیه 3) نکات مثبت و منفی تدریس رو به علاوه اشکالات اون بنویسید . 10 امتیاز


تکالیف فرعی :
1- رولی بنویسید و در اون پرواز دامبلدور رو با یکی از پسرهایی با هر سنی روی یک جارو شرح بدید ! 20 امتیاز

2- یکی از تاثیر گذارترین و زیباترین بخش داستانی ( هر داستانی ) رو که خوندید رو بنویسید . 10 امتیاز


توضیحات :
تکالیف فرعی این جلسه برای من ارزش بیشتری نسبت به تکالیف اصلی داره ! کسی که تکالیف فرعی رو خوب و کامل انجام بده ، علاوه بر امتیاز تکالیف ، 5 امتیاز برای همه انجام دهندگان این تکالیف در نظر گرفته میشه و توی جلسات بعدی که امتیاز کم بیارن بهشون اضافه میشه این 5 امتیاز.


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۳۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
نقد تکالیف جلسه اول

سینیسترا :
کوتاه و در عین حال عالی ! کم پیش میاد از رول کوییدیچ خوشم بیاد ولی این خیلی جالب بود ! فکر کنم 3 بار از اول خوندمش ! 30 امتیاز



جیمز هری پاتر :
استفاده زیاد از علائم نگارشی جالب نیست و نوشته رو بهم میریزه ! در ضمن ، آخه کدوم آدم عاقلی ، وقتی استاده به این خوبی داره که گروه های دو نفره دختر و پسر تشکیل میده ، از دختره بدش میاد و ... ! خوب نوشته بودی ! اینجا کلاس کوییدیچه پس یه سری موارد رو توضیح نمیدم !. 25 امتیاز



گابریل دلاکور :
عالی بود ، چهره مناسب و بیناموسی در حد ... ! علائم نگارشی رو هم به جا و خوب بود ، شکلک هم مناسب استفاده شده بود ، چهره پستت مناسب بود ! 30 امتیاز



رز زلر :
خیلی خوب نوشته بودی و سوژه خوبی داشتی ، ولی یه نگاهی به پستت بنداز ، اصلا چهره مناسبی نداره ، اگر متنت خوب نبود امتیاز زیادی ازت کم میکردم ... در ضمن حرف های لونا رو خیلی خوب نوشته بودی ، آفرین ! 29 امتیاز



بارتی کراوچ :
، این چه کاریه آخه ؟! توی 10 خط اندازه کل بیناموسی نویسی های من رو پیاده کردی ! در ضمن لازم نبود بچسبن به هم ، تازه تمرینم کنن ! فقط جاها باید طبق تکلیف میبود ! در مورد لوله هم ... چی بگم دیگه ؟! WoW
کامل بود ، لازم نبود تکلیف فرعی رو همراه اصلی ها بنویسی ، ولی چون درست اشاره کرده بودی ، قبول میکنم ! 30 امتیاز



الیور وود :
عالی بود سوژت ! یکی دو مورد غلط املایی داشتی ! در ضمن من اگر جای اون پسره قد بلند بودم ، دختره مو بور رو انتخاب میکردم برای پرواز ! 28 امتیاز
آقای الیواندر :
رولی که مینویسی سعی کن مثل سایر رول ها از زبان شخص دیگه ای باشه ، چون جالبترش میکنه ... سوژت جالب بود ، طنز خوبی داشتی ! با اینکه نکات منفی بیشتر از نکات مثبت بود ولی خوشم اومد ، تکلیف کمکیت رو هم خوب نوشته بودی ! 26 امتیاز
در مورد عجله ای شدن کلاس باید بگم که ، فراموش کردی که کلاس ، پرواز و کوییدیچ مبتدی نیست که من بیام اینها رو توضیح بدم ، پیشرفتس و تمرین مد نظر من هست بیشتر !



ویکتور کرام :
ضعیف بود پستت ، فضا سازی نداشتی و چهرش نامناسب بود ، استفاده از شکلت به جا بود و سوژه تقریبا جدیدی داشتی ! در ضمن من فقط گفتم پروازه شیطنت آمیزی داشته باشید ! ویکتور در عرض 10 ثانیه چیکار کرد روی جارو که هرمیون گفت ... !
بیناموسیش جالب بود ! 23 امتیاز



دنیس :
جالب بود ، سوژت عالی بود ! اشکالی ندیدم ولی به یه سری موارد که مایلم اشاره میکنم .
محافظت و کنترله بولد رو خوب اومدی ، دقیقا همون چیزی که مد نظرم بود .... من پرفسور رو قاطی کردم ، گفتی رفت خورد به تیر و شپلخ شد ، بعد وقتی سوال کردی ، چطوری از اون طرف زمین جواب داد ؟ ... تست دخترا جالب بود ... ببینم ، من گفتم دور زمین پرواز کنید ، شما شیطونا تا کجا رفتید که هوا تاریک شد و نمیتونستید زمین بازی رو پیدا کنید ؟ اون دافی هم که آورده بودی موثر بود ، نه ... خوب بود کارت ، آفرین ! 30 امتیاز



اما دابز :
رول هات برای من جالبه ، در واقع دقیقا طوری هستن که تحت تاثیر قرار میگیرم ، البته شاید این عجیب باشه برای پرسی ! ولی خوب ، جالب بود ، ولی چهره پستت مناسب نبود و بهش دقت نکرده بودی . یه مورد دیگه ... چه دختر سردی بود و چه انعطاف پذیر شد ، بینهایت عجیب و جالبه برای من ... اگر همچین شخصی رو سراغ داشتی و معرفی کنی 10 امتیاز به گروهت اضافه میشه چه اسم باحالی هم داشت ، دافنی ! 29 امتیاز


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۰:۳۳ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۹ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۳
از تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 457
آفلاین
1)
با وجود هلهله ای که در زمين کوييديچ برپا شده بود پيدا کردن يک همراه خوب دشوار به نظر ميرسيد - ميدانست که اين فرصت را نيز از دست خواهد داد.
- برو کنار پسر جون!
- هی! جلوی چشمتو نگاه کن!
- چکار ميکنی؟ وايولا رو انداختی! ... بلند شو عزيزم.
- چی شده ادی! بازم سرت بی کلاه مونده؟
سرانجام تمام گروه های دو نفره به پرواز در آمدند و هنگامی که گرد و خاک به هوا شده نشست ادی توانست تنها دختری که هنوز روی زمين ايستاده بود را ببيند. همانطور که به سمت او ميرفت موهايش را صاف و ردايش را مرتب ميکرد. در دل دعا ميخواند اين بار موفق شود - اگر فقط ميتوانست کلمات درست را ادا کند...
وقتی به نزديکی دختر رسيد متوجه شد او يک گريفندوريست. چهره ی زيبايی داشت و موهای بلند مشکيش در مقابل وزش ملايم باد به رقص در آمده بود. اگر يک چيز توانسته باشد مانع از آن شود که کسی برای پرواز از او درخواست کند بدون شک ظاهر بی توجه و خشکش بوده است، گويی پرواز با يک پسر را کسل کننده ترين کار ممکن در دنيا ميدانست.
- هی... اِااا... من ميخواستم...ممم... راستش دوست داشتم بدونم... ميدونی، شايد... دلت ميخواد با من پرواز کنی؟
نفس عميقی کشيد و منتظر ماند. دوباره دستپاچه بود ولی باز هم خيلی بهتر از دفعات گذشته به حساب می آمد.
- منظورت اينه که فقط پرواز، درسته؟
ادی با اينکه مأيوس شده بود سرش را به نشانه ی جواب مثبت تکان داد.
- اِااا... خب، جاروی خودتو ترجيح ميدی يا دوست داری... وای خدای من! تو يه آذرخش داری! ... خب، معلومه دوست نداری سوار يه شهاب بشی...
گونه های ادی گل انداخت اما دخترک با لبخندی که زيباييش را دو چندان ميکرد گفت:
- احمق نشو! جاروی تو هيچ مشکلی نداره.
و جارو را از دست ادی گرفت و سوار شد.
ثانيه ای بعد آنها سوار بر جاروی قديمی و قراضه ادی اوج ميگرفتند و بادی که در گوششان زوزه ميکشيد مانع از شنيدن هياهوی ساير دانش آموزان ميشد. آن دقايق متعلق به او بود، دقايقی طلايی برای بدست آوردن دل دختری که در همين فاصله زمانی کوتاه ميدانست از آن پس قلبش تنها برای او خواهد تپيد.
- خب، اسمت چيه؟
- گرين گراس.
- اِااا... نه، منظورم اسم کوچيکت بود.
- اوه، دافنی.
- دافنی...
سعی کرد چيز جالبی در مورد اسم او بيابد اما جز نام يک جاندار آغازی که در درسهای ماگليش خوانده بود چيز ديگری به ياد نياورد.
- و تو؟
- من ادی هستم.
- فامليت؟
- حالا اون مهم نيست...
دوست داشت موضوع خنده داری مطرح کند اما وضعيتی که در آن قرار داشت به هيچ وجه خنده دار نبود - سکوتی آزار دهنده که به انداره ی هوای سرد اطرافشان سنگينی ميکرد.
در آن لحظه يکي از دوستانش همراه با دختری که از شدت خنده بر روی جارو خم شده بود از کنارشان رد شدند و ادی با حرکت لبش گفت: "کمکم کن!" . پسر چشمک زد و چيزي را در گوش دختر زمزمه کرد. آنها مسيرشان را عوض کردند و با سرعت زيادی به سمت ادی و دافنی آمدند. دافنی برای جلوگيری از برخورد، جارو را به طرف پايين راند و اين همان فرصتی بود که ادی لازم داشت...
به بهانه ی حفظ تعادل دستانش را دور گردن دافنی حلقه کرد، بالا تنه اش را جلو داد و لب هايش را به لب های او فشرد. ابتدا لذتبخش بود اما با احساس نگاه سرزنش آميز دخترک بر خود، صورتش را عقب کشيد.
- وقتی اون پايين خيلی مؤدبانه ازم خواستی که باهات پرواز کنم بيشتر دوست داشتم. تته پته کردنت جذاب تر از بوسه ی دروغيته... قشنگ معلومه اين تو نيستی!
- ولی... آخه... من هيچوقت توی حرف زدن خوب نبودم... من...
دافنی انگشت اشاره اش را بر روی لبهای ادی گذاشت و با صدايی آهسته گفت:
- پس سکوت کن. به اون وحشتناکی که فکر ميکنی نيست!
دستهای ادی را در دست خود گرفت و هر دو با هم جارو را هدايت کردند.
باری ديگر سکوت حکمفرما شد، اما اين بار در نظر ادی به نرمی و لطافت موهايی بود که صورتش را نوازش ميداد.

2)
قوانين
- هر بار وارد کردن سرخگون به دروازه ی حريف 10 امتياز و به دست آوردن گوی زرين 150 امتياز دارد؛
- استفاده از چوبدستی در مقابل بازيکنان حريف مجاز نيست؛
- هيچ کدام از بازيکنان حق پرواز در خارج از محدوده ی تعيين شده را ندارند؛
- کاپيتان های هر دو تيم تيم ميتوانند با علامت دادن به داور تقاضای وقت استراحت کنند؛
- در طول بازی امکان تعويض بازيکن مصدوم وجود ندارد و مسابقه بدون آن بازيکن جريان می يابد.

خطاها
- تنها جستجوگر هر تيم اجازه ی گرفتن گوی زرين را دارد و تماس بازيکنان ديگر با آن خطا محسوب ميشود؛
- هر گونه برخورد فيزيکی به منظور کند يا متوقف کردن حرکت بازيکنان حريف خطاست؛
- ورود بيش از يک مهاجم به منطقه ی گل زنی خطا به حساب می آيد؛
- قفل كردن دستگيره جارو به منظور منحرف كردن حريف از مسير برای همه ی بازيكنان خطاست؛
- پرتاب توپ های بازدارنده به سوی جمعيت که منجر به توقف بازی و دخالت مسئولين برای حفظ امنيت تماشاگران می باشد.



Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۶

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
-1 رولی بنویسید که در آن طبق تدریس دختری جلوی جارو و پسری پشت او نشسته باشد و دور زمین کوییدیچ پروازی جالب و همراه با شیطنت ! داشته باشند - 20 امتیاز

پروفسور(!) با صدای نسبتا بلندی گفت : گروه های دو نفره ... یک دختر و یک پسر تشکیل بدید و جارو سواری کنید، دختر ها جلوی جارو بنشینن و پسرها برای محافظت و کنترل بیشتر عقب جارو باشن ! تصویر کوچک شده
اريكا با صداي بلندي از بين دخترا گفت: محافظت؟ به وضوح داره تبعيض قائل ميشه بين ما و پسرا! بيشين بينيم باو!
بچه ها با وحشت برگشتن به سمت پروفسور، اما چند دقيقه قبل، پروفسور با سرعتي غير قابل تصور بدور زمين بازي شليك شده بودن و چون تيري به تيرك حلقه وسط دروازه اثابت كرده بودن و سقط شده بودن!
پروفسور باقي مونده ي خودشو از روي تيرك جمع ميكنه و در حالي كه داره عينكشو ترميم ميكنه، به بچه ها اشاره ميكنه كه عجله كنن!
پسرا با قيافه هاي فرا ذوق زدشون، دخترا رو انتخاب ميكنن و اينبار هم در اين انتخابات، دخترا نقش بوق رو دارن و منتظر ميشن تا يه از بوق بهتري، بياد انتخابشون كنه!
- آآآآآآآآي! يارو برو اونور! اين داف منه!
- يكي منو انتخاب كنه! تو رو به ريش مرلين!تصویر کوچک شده
- بچه ها الان چه ماهيه؟
- پروفسور گفت دسامبر!
- پروفسور بوق.... بابا دسامبر كجا بوده؟ الان اولين كلاس پروازمونه، بعد دسامبره؟ الان سپتامبره!
- بچه ها بدويد پروفسور داره خفنگز نگامون ميكنه!
- پروفسور چيه؟ بگو مدير! بگو همه كاره! باب ما تو هر كلاسي ميريم اين يارو معلممونه!

چند دقيقه به ارزشيترين شكل ممكن ميگذره و بچه ها، انگار دارن برا رقص دختر انتخاب ميكنن، يا شايد هم دارن اسب خريداري ميكنن، يا شايد هم برده، آخه هنگام انتخاب از دخترا تست ميگيرن!!!
دنيس در حالي كه ذره اي از كوييديچ و پرواز حاليش نميشه و برا خودش كلي ادعا داره، روبروي اريكا واميسته و ميگه: دهنتو باز كن ببينم دندونات سالمه؟ تو پيش دكتر معتمد ورزشي رفتي يا نه؟ يه چرخ بزن! حالا بپر بالا! دستاتو بالا و پايين ببر! قدت چنده؟ چند كيلويي؟ صبحونه چي خوردي؟ اوكي بابا! نزن! تو رو برميدارم!
اريكا يه نگاه ِ "مگه جرآت داري غير از من كس ديگه اي رو برداري" ميندازه به دنيس و ميره سوار جارو خودش ميشه! دنيس با حالتي آميخته از اعتراض و اينا ميگه: با جاروي من پرواز ميكنيم!
اريكا بدون يك كلمه حرف پس گردن دنيسو ميگيره و بلندش ميكنه و ميشونش رو جارو و با يه تكون كوچولو موچولو از زمين بلند ميشه!

- آآآآآآآآ... ابرا چقد قشنگه! آآآآآ...چقد رفتيم بالا، از همه بالاتريم! يكم آروم تر اريكا جون من يكم ميترسم!
اريكا پوزخندي ميزنه و ميگه: همونجور كه پروفسور گفت تو بايد الان كنترل كني جارو رو...

يك ربع بعد!
-آآآآآآ... چقد سرده! مااااااااع... اين تيكه آهن چيه تو هوا داره مياد به سمتمون؟ توش آدميزاد ميبينم! آآآآآ... چقد بزرگه! ماماني من ميترسم!
اريكا پوزخندي ميزنه و ميگه: همونجور كه پروفسور گفت تو بايد الان از من محافظت كني...

نيم ساعت بعد
- اريكا جون پرواز خيلي طولاني شد! چرا پروفسور سوت نميزنه فرود بيايم؟ هوا هم كه تاريك شده! اريكا... اريكا من نميتونم نفس بكشم!
اريكا قهقهه اي سر ميده و ميگه: بابا صب كن! تازه داريم به قسمت مورد علاقت ميرسيم!
- بي ناموسي؟
دنيس هيجان زده پايينو نگا ميكنه تا مطمئن شه كسي نگاشون نميكنه! اما...
- مااااااااااااااع! اين كره ي آبي رنگ چيه؟ ما كجاييم؟ اينجا كجاست؟
اريكا يه قهقهه ي ديگه ميزنه و ميگه: جارو سواري رو حال كردي؟ خوب من ديگه دارم نفس كم ميارم! رفتنا با من، برگشتنا با تو! ببينم چيكار ميكني!
اريكا به سرعت دنيسو ميبوسه و از جارو ميپره پايين!
دنيس: اريكااااااااااااااااااااااا!!! تصویر کوچک شده
اريكا در حالي كه داره به سرعت به دايره ي آبي رنگ نزديك ميشه بالا سرشو نگا ميكنه و برا دنيس دست تكون ميده! دقايقي بعد چتر نجاتي اونو از ديد ِ دنيس پنهان ميكنه!
دنيس همانند انساني چلمنگ و فرا بوق زده چوب جارو رو ميچسبه و سعي ميكنه به جارو سواري فك نكنه!



2- 5 مورد از قوانین کوییدیج و 5 مورد از خطاهای کوییدیچ را بنویسید - 10 امتیاز
خب در اين موارد ملت قبل از اينكه ورقه پوستشونو به پروفسور تحويل بدن از رو دست هم تقلب ميكنن اما من چون خودم كتاب كوييديچ در گذر زمانو از كتابخونه امانت گرفتم؛ كوچيكترين نگاهي به نوشته هاي اين بوقيا نميندازم!
البته من چون خيلي باهوشم ميدونم كپي كردن براي شما مهم نيس! مهم اينه كه بچه ها اين قوانينو ياد بگيرن!
قوانين:
1. در صورت مصدوم شدن بازيكن هيچ گونه جايگزيني مجاز نبوده و مسابقه بدون حضور بازيكن مصدوم ادامه مي يابد.
2. بازيكنان مجازند چوبدستي سحر آميز خود را در محوطه بازي همراه داشته باشند اما تحت هيچ شرايطي نبايد از آن برعليه اعضاي تيم مقبلا يا جاروهايشان، داور، توپ هاي مسابقه يا جمعيت تماشاگران استفاده كنند.
3. مسابقه ي كوييديچ فقط در صورت گفتن گوي زرين يا با توافق كاپيتان دو تيم به پايان مي رسد.
4. هيچ محدوديتي در ارتفاع پرواز بازيكنان در طول مسابقه وجود ندارد اما خروج بازيكنان از محدوده ي زمين بازي مجاز نيست. در صورتي كه بازيكني از محدوده ي زيمن بازي بيرون برود تيم بازيكن خاطي موظف است سرخگون را به تيم مقابل بدهد.
5. کاپیتان هر تیمی می تواند با علامت دادن به داور تقاضای "وقت استراحت" کند. این تنها زمان در طول یک مسابقه است که پای بازیکنان به زمین می رسد. اگر مسابقه ای بیش از دوازده ساعت به طول انجاميده باشد؛ مدت زمان استراحت حداکثر به دو ساعت نیز می رسد. اگر مسابقه اي بيش از دوازده ساعت به طول انجاميده باشد مدت زمان استراحت حداكثر به دو ساعت نيز مي رسد. بازنگشتن بازيكنان تيم پس از دو ساعت به محوطه ي زمين موجب محروميت آن ها از ادامه ي مسابقه خواهد شد.

خطاها:
1. ورود بيش از يك مهاجم به منطقه گل زني كه به آن دست نشاندگي ميگويند!
2. پيشروز به قصد برخورد با بازيكن حريف براي همه ي بازيكنان خطاست كه به آن ضربه زني ميگويند!
3. استفاده نابجا از آرنج برايدر برابر بازيكن حريف براي همه بازيكنان خطاست كه به آنآرنج زني ميگويند!
4. قفل كردن دستگيره جارو به منظور منحرف كردن حريف از مسير براي همه بازيكنا خطاست و به آن قفل زني ميگويند!
5. گرفتن دم جاروي حريف به منظور كند كردن حركتش يا متوقف كردنش برا همه بازيكنا خطاس و بهش قاپ زني ميگن!


قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم




Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۱۲ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۶

ویکتور کرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۲۶:۵۸ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از مدرسه دورمشترانگ (بلغارستان)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 509
آفلاین
1- رولي بنويسيد که در آن طبق تدريس دختري جلوي جارو و پسري پشت او نشسته باشد و دور زمين کوييديچ پروازي جالب و همراه با شيطنت ! داشته باشند


پرفسور ویزلی : خب آماده باشین...برید ببینم
با گفتن این جمله پرفسور انتظار داشت که همه به آسمون پرواز کنند اما یه نگاهی به گوشه زمین انداخت که همه بچه ها جمع شدن
- این ماله منه
- نخیر ماله منه
- تو غلط کردی این ماله منه
-بوققققققققققققققققققققققققققققققققققق ماله خودمه
پرفسور به سرعت به سمت بچه ها رفت
- چی شده؟
رون: استاد این ویکتور هرمایونی رو میخواد با خودش ببره
ویکی: نه آقا دروغ میگه این میخواد هرمایونی رو با خودش ببره
پرفسور ویزلی : همه بچه ها پرواز کنید و شما سه نفر بمونید
با پرواز همه مشخصی شد که کلاً یک دختر کمه و پرفسور ویزلی با اندکی تامل و فکر به نتیجه مطلوب رسید
- خب شما بینتون قرعه می اندازیم
قرعه به ویکتور افتاد و رون با حسرت به اون نگاه میکرد
پرفسور ویزلی: هی رون داداشی تو بیا با خودم بریم پرواز و به پرواز در امدن
ویکتور و هرمایونی در کنار هم ایستاده بودند
- عزیزم سوار میشی؟
- باشه
- خب گلم اماده ایی پرواز کنیم؟
- نه چرا اینقدر عقب نشستی؟ بیا جلوتر و بهم بچسب.آخه میترسم بیفتی
با گفتین این جلمه ویکتور از خدا خواسته به هرمایونی چسبید و از پشت برای هدایت جارو اماده شد
-آخخخخخخخخخخ
- چی شد عزیزم؟
- هیچی یواشتر بیا جلو دردم اومد
ویژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ
- چطوره خوبه؟
- معرکه هست تو عمرم پرواز نکرده بودم اما چون تو بهرترین جارو سواری باهات سوار شدم
- خب الان یه چشمه نیگاه کن ببین چیکار میکنم
و شروع به ویراج زدن به در هوا شد.
- نکن ویکی میترسم (وووششششش)
هر دو مستقیم به سمت ارزشی ترین مدیر هاگوراتز که جز پرفسور کارکاروف نبود رفتند.
پرفسور:
ویکی و هرمی:
بوم
هرمی: دیدی گفتم می خوریم بهش
ویکی و هرمی به وسیله پرفسور کارکاروف از مدرسه اخراج شدند


2- 5 مورد از قوانین کوییدیج و 5 مورد از خطاهای کوییدیچ را بنویسید - 10 امتیاز


کله زنی: اینکه با کله بزنی زیر چشم حریف ( حالا با وجود چوب جارو و دست و هوا و اینجور چیزها چطوری میشه اینکار رو کرد نمیدونم :no: )

حلمه به سمت بازیکن حریف به منظورترساندن و منحرف ساختن طرف مقابل

استفاده از آرنج برای ضربه زدن به بدن حریف

پرتاب توپ بازدارنده به تماشاگران


کاشکی یه روز باهم سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هردوتا عاشق میشدیم


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۶

آقای الیوندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۴ چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۲۴ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
از دستت عصبانیم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 266
آفلاین
تکلیف اصلی اول :
در گوشه ای از زمین ایستاده بودم و با حسرت به بقیه نگاه می کردم که همه داشتند همراه با همراهاشون پرواز می کردند و به ارتفاعات با لا می رفتند. آخه کی حاضر می شه بامن ؛ الیواندر بیاد پرواز!

داشتم همینطور غصه می خوردم که ناگهان یکی دستم رو کشید و گفت : می آی با هم پرواز کنیم؟
نگاهش کردم و غش کردم. تا حالا دختر به این زیبایی ندیده بودم .موهای بلند طلایی که مثل آبشاری بر روی شانه اش افتاده بود. چشمهای آبی و لبخندی زیبا که آدم را از حال می برد. بعد از حدود ده دقیقه که به هوش اومدم اونو دیدم که بالا سرمه و داره منو باد میزنه. وفتی دید به هوش اومدم گفت :
بالاخره می آی یا نه؟
من گفتم : ها...؟چی...؟ اها...؟ من...؟ آره...؟ نه...؟ باشه!

بعد از تلاش های فراوان از انبار جارو ها یک جارو برداشته ( آخه من خودم جارو ندارم!) و سوار آن شدیم. اما هر کاری کردیم پرواز نکرد که نکرد. بعد از حدود یک ربع دیدم که یک مرد با یک گربه می آید. اول فکر کردم آقا پاکیه ولی وقتی دقت کردم دیدم فلیچه. وقتی به ما رسید گفت :
پسرۀ بوقی...! چرا جاروی منو برداشتی؟!
و آن گاه متوجه اشتیاهم شدم. این جاروی پرنده نبود!

به انبار رفتیم و یک جاروی دیگر برداشتیم و دختر جلو سوار شد و منم پشتش که ناگهان جارو به پرواز در اومد و خورد به دیوار هر دوی ما را به زمین زد.دوباره سوار شدیم و من به دختر گفتم :
حالا آروم جلوی جارو رو بکش بالا. کنترلش سخت نیست فقط باید تمرکز داشته باشی.
اما متاسفانه دختر یه خورده زیاده روی کرد و من چند لحضه بعد دیدم که با زاویه ی 9/89 درجه به سمت آسمون می ریم. به زور جارو رو صاف کردم و به دور و برم یه نگاهی انداختم.

ما به ارتفاعات بالا اومده بودیم که همه اینجا بودند و بلا استثنا همه یا اینجوری بودند :
:banana:
یا اینجوری :
:bigkiss:
بعد هم دیدم همه دارن به ما می خندن .سپس یکی گفت:
الی چجوری راضیش کردی؟
گفتم : دیگه ماییم دیگه!
.دختره که داشت به حالات بقیه نگاه می کرد گفت :
این بالا چه خوبه! بیا ما هم مثل اونا باشیم.
منم که دیدم اوضاع وخیمه جارو رو به سمت پایین متمایل کردم و کمی به سمت پایین رفتم که ناگهان پرفسور ویزلی را در مقابل خودم دیدم. با خشم به من نگاه کرد و گفت :
داری چه غلطی می کنی الیواندر بوقی...؟ من گفتم با یه همراه!
من گفتم : اینم همراه منه دیگه.
و به جلویم اشاره کردم.
پرفسور ویزلی گفت : الیواندر حالت خوبه؟ قرص اکسی چیزی نخوردی؟ چرا داری توهم می زنی؟
من به جلویم نگاه کرد هیچکس نبود! پس من این همه مدت با کی حرف می زدم و پرواز می کردم؟ پس دلیل خندۀ بقیه این بود.پس منظور اون فرد این بود که من چجوری پرفسورو راضی کنم که تنها بیام! از فرط تعجب سقوط کردم. یک هفته بعد در بیمارستان به هوش آمدم!

تکلیف اصلی دوم :
5 مورد از قوانین
1- هیچ محدودیتی در ارتفاع پرواز بازیکنان در طول مسابقه وجود ندارد اما خروج بازیکنان از حد و مرز محوطۀ بازی مجاز نیست. در صورتی که بازیکنی از محدودۀ زمین بازی بیرون برودتیم بازیکن خاطی موظف است کوافل را به تیم مقابل تسلیم کند.
2- کاپیتان هر تیمی می تواند با علامت دادن به داور تقاضای وقت استراحت بکند. این تنها زمان در طول یک مسابقه است که پای بازیکنان به زمین می رسد. اگر مسابقه بیش از دوازده ساعت به طول انجامیده باشد مدت زمان استراحتحد اکثر به دو ساعت نیز می رسد.باز نگشتن بازیکنان تیم بعد از دو ساعت به محوطۀ زمین موجب محرومیت آن ها از ادامۀ مسابقه خواهد شد.
3- گاهی ممکن است داور برای تیمی ضربۀ پنالتی اعلام کند. بازیکن مهاجمی که ضربۀ پنالتی را می زند باید از حلقۀ مرکزی زمین به سمت منطقۀ گل زنی پرواز کند. در هنگام ضربۀ پنالتی همۀ بازیکنان غیر از دروازه بان تیم مقابل باید دور از این محوطه باقی بمانند.
4- بازیکنان می توانند کوافل را از دست بازیکنان حریف بقاپند اما در هیچ شرایطی نباید دست بازیکنان به بدن بازیکن صاحب کوافل بخورد.
5- در صورت مصدوم شدن بازیکنان هیچ گونه جایگزینی مجاز نبوده و مسابقه بدون حضور بازیکن مصدوم ادامه می یابد.
6- بازیکنان مجازند چوبدستی خود را در محوطۀ بازی همراه داشته باشند اما تحت هیچ شرایطی نباید از آن علیه اعضای تیم مقابل یا جارو هایشان ، داور ، توپ های مسابقه یا جمعیت تماشاگران استفاده کرد.
7- مسابقۀ کوییدیچ فقط در صورت گرفتن اسنیچ یا با توافق کاپیتان دو تیم به پایان می رسد.

5 مورد خطا
1 – گرفتن دم جاروی حریف به منظور کند کردن حرکت یا متوقف ساختن او
2- پیشروی به قصد برخورد با بازیکن حریف
3 – قفل کردن دستگیره های جارو به منظور منحرف کردن بازیکن حریف از مسیر
4 – پرتاب بلوجر ها به سمت جمعیت که منجر به توقف بازی و دخالت مسئولین برای حفظ امنیت تماشاگران می شود.
5 – استفادۀ نابجا از آرنج در برابر بازیکن حریف
6 – گرفتن اسنیچ طلایی یا تماس با آن توسط هر یک از بازیکنان غیر از جستجوگر
7- ورود بیش از یک مهاجم به داخل منطقۀ گل زنی
8- تماس دست با کوافل هنگام عبور آن از حلقه
منبع : کوییدیچ در گذر زمان

تکلیف کمکی دوم :
به نظر من کلاس خیلی هل هلی پیش رفته بود و اصلا سر و ته نداشت. استاد سریع میاد سر کلاس و زود تکلیف میده و میره. بهتر بود کمی کلاس رو پیش می برد در حالی که اصلا کلاسی در کار نبود و بهتر بود یک کم با تذکر به شاگردان و توضیحات بیشتر بود مثلا این که در گذشته برای یاد دادن پرواز به ساحره ها از این روش استفاده می شده یا امثال این...
خلاصه کلاس خیلی عجله ای بود.


ویرایش شده توسط آقای الیواندر در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲ ۱۴:۴۰:۳۲

چوبدستی ساز معروف
چوب می خوای؟
تصویر کوچک شده


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۶

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
تکلیف یک

- کمک ، کمک ! یکی این دیوونه رو نگه داره ، کمک
- گرواپی جارو سواری دوست داشت . گرواپی دختر دوست داشت . گرواپی خواست فرود بیاد . گرواپی سقوط دوست داشت .
- کمک ، ولم کن دیوونه ، مواظب باش ، ک...
شترق ... بووم ... دیش ...

فلاش بک ...

دختر مو بور به اطرافش نگاه کرد ، پسر ها یکی یکی به سمت دختر های مورد علاقه شان می آمدند و با آنها سوار جارو می شدند . هیجان مرموزی در چهره ی همه آنها دیده می شد . سلقمه ای به دختر سبزه ی کنارش زد و گفت :
- ما که هیچکی رو نمی شناسیم ، چی کار کنیم ؟

دختر سبزه بدون اینکه نگاهش را از پسر قدبلندی که به طرفش می آمد بردارد گفت :
- خوب تو برو سوار جارو شو ، یکی میاد می شینه پشتت دیگه !کاری نداره که .

پسر قدبلند به طرف دختر سبزه آمد و دست او را گرفت . دختر چشمکی زد و از دختر مو بور دور شد .

دختر موبور جاروی روی زمین را برداشت و روی آن نشست ، دستانش را جلوی دهانش گرفت و خمیازه ای کشید . بیشتر دانش آموزها در حال پرواز و خنده بودند . کم کم داشت نا امید می شد که نا گهان تکان شدید را در جارو حس کرد . به سمت عقب برگشت . گراپ با هیکل گنده و کج و کوله اش پشت جارو نشسته بود ، دختر جیغ بلندی کشید ، اما قبل از هر کاری جارو از روی زمین بلند شد و دختر خود را در بغل گراپ دید !
- ولم کن کروکدیل ! آدم قحط بود اومدی با من سوار جارو شدی؟ ولم کن . هی مواظب باش ، کمک

- گرواپ دختر دوست داشت ، گرواپ جارو دوست داشت ، گراپ سرعت دوست داشت .

گرواپ کمر دختر را محکم تر از قبل گرفت و فریاد بنفشی کشید . موهای پشت گردن دختر سیخ شد ، باد با شدت به چشمان خیسش می خورد . دختر نگاهی به دست های پشمالو و بزرگ گراپ که داشت کمرش را له می کرد انداخت و با صدای بلندی شروع به گریه کرد ...

- کمک ، کمک ! یکی این دیوونه رو نگه داره ، کمک



تکلیف دو

پنج قانون
1- مسابقه کوئیدیچ فقط در صورت گرفتن گوی زرین یا با توافق کاپیتان دو تیم به پایان می رسد .
2- بازیکن می تواند سرخگون را از دست بازیکن حریف بقاپد ، اما در هیچ شرایطی نباید دست بازیکن به بدن صاحب سرخگون بخورد.
3-در صورتی که بازیکنی مصدوم شود ، به هیچ وجه جایگزین نخواهد شد و آن تیم بدون آن بازیکن بازی را ادامه خواهد داد .
4- بازیکنان حق همراه داشتن چوب دستی را دارند ، اما به هیچ وجه نمی توانند از آن علیه تیم مقابل ، داور ، تماشاگران و توپ ها استفاده کنند . (این قانون به خاطر جلوگیری از اذیت مشنگ ها وضع شده )
5- اگر داور ضربه پنالتی اعلام کند ، اولا همه ی بازیکن ها ( غیر دروازه بان) باید دور از محوطه ی گلزنی باشند و دوم اینکه بازیکن مهاجمی که ضربه پنالتی رو می زنه باید از حلقه مرکز زمین به سمت منطقه گل زنی پرواز کند .

پنج خطا
1-ورود بیش از یک مهاجم به منطقه گل زنی ( دست نشاندگی ) ( مخصوص مهاجمین )
2-گرفتن گوی زرین یا تماس با آن توسط هریک از بازیکنان غیر از جست و جو گر ( گوی گیری) ( مخصوص همه ی بازیکن ها غیر جست و جو گر )
3- پیشروی به قصد برخورد با بازیکن حریف ( ضربه زنی ) ( مخصوص همه ی بازیکن ها)
4-استفاده نابجا از آرنج در برابر بازیکن حریف ( آرنج زنی ) ( مخصوص همه ی بازیکن ها )
5-پرتاب توپ های بازدارنده به سوی جمعیت که منجر به توقف بازی و دخالت مسئولین برای حفظ امنیت تماشاگران می شود ( جر زنی ) ( مخصوص مدافعان )


ویرایش شده توسط الیور وود در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲ ۱۳:۰۳:۵۲

این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.