هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
- آدرس خونه ی ولدی رو بده من! خودم میرم دهنشو می..صافم!
- صبر کن آن شه ازش آدرس میگیرم!
- اههه! تا اون آن شه که پونصد و نود و پنج سال و دوروز و سه ساعت و بیست دقیقه و چهار ثانیه میگذره!

پونصد و نود و پنج سال و دوروز و سه ساعت و بیست دقیقه و چهار ثانیه بعد! ( )

نقل قول:
Voldy_balla2000: خر خودتی! آدرس بدم که چی بشه؟ مامانم نمیذاره غریبه ها بیان خونمون! تصویر کوچک شده
yenafar: اههه! ازش خواهش کن. بگووو این دوستام خیلی خوبن! تازه من یه سگ هم دارم به نام : پپسی! اونم میارم که با نجینی ات دوست شه.
Voldy_balla2000: نجینی با کسی دوست نمیشه! ببینم سگت دختره یا پسر؟
yenafar: نمیدونم. صبر کن ببینم! معلوم نیست چیه! از روش آلبوس که نمیشه فهمید.. باید تهشو نگاه کنی( کپی رایت بای آلبوس ! ) اینم مثینکه تهش بستس! صبر کن از یه ورد استفاده کنم! یه مین ..



یک نفر، که همان گابریل هست! ( خب انتظار داری کی باشه؟ ) به سوی پپسی رفت و سگ بیچاره را از گردن آویزان کرد. متاسفانه به نتیجه ای نرسید و سگ را رها کرد و سپس ، چوبدستی اش را به سوی او گرفت:

- جنآشکیوس!
سگ شروع به نفس نفس زدن کرد و روی زمین ولو شد.. داشت خفه میشد!
- جنمخکیوس!
سگ آرام گرفت.

گابر: بوقی تو این همه مدت پسر بودی من باهات میخوابیدم؟ خب یه اهنی.. اوهونی..! تصویر کوچک شده
پپسی: !
گابر: تصویر کوچک شده

نقل قول:
BUZZ!!!
Voldy_balla2000: هستی؟
yenafar: هاااا! آره بگو. چیز، پسره! نجینی چی؟
Voldy_balla2000: اون که دخیه! خب بیارش.. به هرحال این ماره ما هم دل داره و دوست داره مادر شه! تصویر کوچک شده
yenafar: ایول! اومدم. بای!


و با خوشحالی آدرس را روی کاغذ نوشت و سپس، به سوی کمد لباس هایش رفت.

چند مدت بعد- خونه ی ولدی- جردن ِ هاگزمید!

-اینجا خونه ی جدید منه! اون خانه ی ریدل ها خیلی خز شده. دافام پریدن!
-ایول، اممم..میگم میشه این نجینی اتو ببری یه ور دیگه!
-نه نمیشه! اههههه! ببین چه بیناموسیه این یارو. ببینم گابر، تو واسه چی محفلی شدی بوقی؟

گابر:
لرد: تصویر کوچک شده

سپس دنیس از غیب ظاهر شد و گفت:

من یه چیزی بگم؟ از مو، پوست و سایر چیزای جونورها برای تهیه ی معجون استفاده میشه! بعضي از حيوون ها رو ميتونيد خريداري كنيد ولي از مكان زندگيشون كه از طرف وزارت حفاظت ميشه نميتونيد بيرون بياريدشون. مثل رنگينك ها و مك بون ها! بعد از اون ميريم سراغ تغذيه جونور، هر جونوري غذاي مخصوص داره و بايد بدونيد كه در وزارت هر جونوري پشتيبان داره و اگر باهاش زيادي بد رفتاري بشه ميان به سراغتون و جريمه ميگيرن و در مواردي هم حيوون رو ازتون ميگيرن.

(با یه تیر صد تا نشون زدم! )

گابریل و لرد به یکدیگر نگاه میکنند و سپس هردو طلسمی به سوی دنیس میفرستند. دنیس جاخالی میده و طلسم مرگبار ولدمورت به نجینی میخوره و طلسم کروشیوی گابر به دنیس!

یعنی نجینی نیز توسط خود ولدی ، کشته شد!

سپس از مرگ نجات یافت و بلند شد. گابریل با عصبانیت خودش را روی زمین سینه خیز به سوی نجینی کشید. پپسی را به کناری شوت کرد، سپس شمشیری از غیب ظاهر کرد . دستش را بلند کرد . ولدمورت به سوی او پرید ، صدای ِ " تاپ تاپ " قلب زمینه شد! سپس گابریل شمشیر را در حلق ِ نجینی فرو برد . ولدمورت لحظه ای بعد با فریادی روی گابریل پرید.

و سپس، گابریل غیب شد.

تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۵ ۱۲:۳۰:۰۷

[b]دیگه ب


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۸۷

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
راون:

گابریل دلاکور: 30
لونا لاوگود: 25
مری باود: 30
آریانا دامبلدور: هیچ استفاده مفیدی از جونور نشد!!=18
آلفرد بلک: بهترین جواب تکلیف دوم واسه تو بود=30

گیریف:
باب آگدن: 29
پیتر پتی گرو: جیرجیرک نیس که جیر جیر کنه=30
تد لوپین: پاچه خوار بوقی= 30

گیریف: 17.8 رند شده به 18
راون: 26.6 رند شده به 27


قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم




Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
"كلاس مراقبت از موجودات جادويي"

جلسه ششم ========» جنسيت موجودات

دوربین به ارومی از پنجره وارد کلبه هاگرید میشه. دنیس بازیگر فنگ که یک سگ غول آسا میباشه رو در اغوش گرفته و سخت گریه میکنه:
- مـ...من با تو انس گرفتم. چطور میتونم ترکت کنم؟ مـ... من این خونه رو دوست دارم!
از سگ جدا میشه و چرخی دور خودش میزنه:
- نیگام کن... من شبیه آدمیزادم الان؟ نه! من با شخصیت هاگرید انس گرفتم...
- خب برو شخصیتت رو عوض کنو هاگریدو بردار!
- آخه... اممم! کی بود صحبت کرد؟
- من بودم!
-! تو مگه حرفم میزنی؟
- خب تو تا حالا باهام صحبت نکرده بودی وگرنه من حرف میزنم!
دنیس آغوشش رو باز میکنه تا بار دیگه فنگ رو در آغوش بگیره که با ضرب یک لگد در کلبه خورد میشه. پرسی شیرجه میزنه تو و خودشو میندازه در آغوش باز دنیس!
- اهه اهه... اهه اهه!
- چرا سرفه میکنی بوقی؟
- پرسی گریه میکنه! (با ریتم قل مراد بخون!)
دنیس که تحمل لوس بازی های این موجود رو نداره, یه سوت میزنه و فنگ از پشت سر جفت پا میره تو دهن پرسی!
- آفرین پسر... خوب یاد گرفتی!
دنیس از کلبه میاد بیرون و رو به سیل جمعیت میگه:
- بچه ها من خیلی ناراحتم که این جلسه آخرمونه و استر منو از هاگ پرت میکنه بیرون!
لونا: هنوز امتحانمون که مونده! دیوونه...
دنیس چتر صورتی رنگشو میگیره سمت لونا و لونا دود میشه میره هوا!
- اِ... میخواستم تبدیلش کنم به یه مرغ پخته!! خب بگذریم... امروز میخوایم در مورد جنسیت حیوون ها صحبت کنیم و اینکه چطور میشه تشخیص داد که نره یا ماده!
در این هنگام آلبوس با زبانی دو متری از گوشه ای میپره بیرون!
- خجالت بکش! سن و سالی ازت گذشته... بیشتر حیوون های جادویی نر و مادشون تفاوت ظاهری با هم ندارن! حیوون ها رو از دو نوع میشه تشخیص داد جنسیتشونو! اول اینکه از روی صداش متوجه میشیم که صدای ماده ها کلفت تره!
آریانا: صدای نر کلفت تره نه ماده! خل...
"چــِــق!" (افکت فرو رفتن در زمین!)
- خب میگفتم... یکی از روی صدا که البت باس صدای هر دو جفت رو مورد سنجش قرار داد و با هم مقایسه کرد. نکته بعد هم یه ورده که باید اجرا کنید رو جونور! "جنآشکیوس" وقتی وردو به کار می برید جونور اگه نر باشه به فخ فخ کردن و خفه شدن میفته ولی اگه ماده باشه هیچ واکنشی نشون نمیده. اگه نر بود باس فوری ورد رو با "جنمخکیوس" خنثی کنید که جونور تلف نشه! تمام...
آلبوس که زبونش داشت کم کم کوتاه میشد نالید:
- یه روش دیگه هم هست... من بلدم, من بلدم!
- شما بیا برو تو فنگ کارت داره! بچه ها خوب درس بخوندی و امتحانتونو خوب بدید و موفق باشید و بدرود!

تکلیف شماره یک:
در این تکلیف یک سوژه توسط من داده میشه که شما باید چهار نکته از هر آنچه در این شش جلسه یاد گرفتید رو مابین این سوژه پیاده کنید!! حداقل به چهار نکته آموزشی باید اشاره کنید. یکی از این چهار نکته باید مربوط به تدریس این جلسه باشه!
سوژه: لرد ولدمورت مار خودشو مخفی کرده و شما قصد دارید این مار رو بکشید! (28 امتیاز!)


تکلیف شماره دو:
فنگ چطور از پشت سر جفت پا زد تو دهن پرسی؟؟! (2امتیاز!)


قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم




Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷

گراوپold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۳ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از لای ریشای هاگرید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 156
آفلاین
توي خونتون يه جغد نامرئي پيدا ميشه و شما از اون يه استفاده مفيد ميكنيد! (25 امتياز)

تنها منبع نور اتاق زیر شیروانی هری پاتر در خانه شماره 4 پریوت درایو ، نور چوب دوستی اش بود که بر روی میز قرار داشت.
هری چشمانش را مالید و شروع به نوشتن نامه ای کرد که قصد داشت آن را همان شب توسط جغدی نامرئی که به عنوان جفت هدویگ ، خریده بود بفرستد.

هری قلم پرش را برداشت و شروع به نوشتن کرد!
جینی عزیز! امیدوارم که ...

_ جــــــــــــــــــــیغ!واااای!
صدای کلفت عموم ورنون شنیده شد که :
_ یکم آروم تر پتونیا الان دادلی و اون پسره از خواب پا میشن آبرو ریزی میشه !

هری سرش رو به چپ و راست تکون میده و دوباره مشغول نوشتن نامه میشه

امیدوارم که حالا که دارم برات نامه مینویسم ، خودتو اینجا برسونی! پتونیا تازگیا خیلی بد خلق شده باید تو رو ببینم و اگر نه از دست میرم!

دوست دار تو
هری!


هری نامه رو تا میکنه و به پای هدویگ میبنده و درست در موقعی که هدویگ هو هو کنان در دوردست ناپدید میشه ...

هری : اه؟ این تویی هرمیون؟

هرمیون :

هری: هرمیون! تو چجوری اینجا ظاهر شدی! تو که هنوز به سن قانونی نرسیدی که جادو کنی!

هرمیون : آخه وزیر با من یک شب کلاس خصوصی گذاشت این جایزش بود !

هری آهی میکشه و در همین موقع طی یک حرکت با ظرافت نامه رو تا شده میزاره تو جیبش بدون اینکه هرمیون متوجه بشه.
_ حالا واسه چی اومدی اینجا هرمیون؟

_ همینجوری گفتم از تنهایی در بیایی!

هری : رون میدونه؟
هرمیون با لحن عاقل اندر سفیه : خب تو که منو میشناسی! سرشو با پرسی گرم کردم!

هری یک سرفه میکنه و دستش رو میکنه توی قفس هدویگ ، درست جایی که جفت مورد نظر هدویگ ، جغد نامرئی ایستاده .
_ هری تو داری چی کار میکنی؟

_ هیچی میخوام ته قفس هدویگ رو تمیز کنم! من برم دستشویی الان بر میگردم!

و همراه با جغد نامرئی به طرف دست شویی حرکت میکنه.

داخل دست شویی
هری یک کاغذ دیگه در میاره و با بد خطی و سرعت شروع به نوشتن میکنه :

جینی عزیز دوباره سلام! از اینکه دوباره نامه مینویسم معذرت میخوام ولی میخواستم بگم که اگر ممکنه امشب نیا و پس فردا صبح وقتی که سرم خلوته بیا! آخه چند تایی از مقاله های اسنیپ مونده که باید تمومش کنم!
عاشقت!
هری!


سریع نامه رو به پای جغد نامرئی میبنده و پروازش میده.

داخل اتاق هری!
هری در اتاقش رو باز میکنه و میبنه که درست جایی که هرمیون نشسته فقط لباساش مونده و وقتی دور و برش رو نگاه میکنه میبنه که هرمیون روی تخت نشسته!
هری : :

سپس در رو با صدای آرومی میبنده و چند دقیقه بعد جیغ جیغ هرمیون هم با جیغ جیغ های پتونیا دورسلی آمیخته میشه!


دقيقا چه بلايي سر پرسي اومد؟ (5 امتياز)
_ تالاپ!
دنیس: حقته بوقی کثیف! بی ادب! بی جنس! بی ناموس!
پرسی در حالیکه کود انسانی تمامی منافذ روی صورتش رو پر کرده ( گوش دماغ و... ) دچار تنگی نفس میشه و میخواد نفس بکشه که چون کود دماغش رو پر کرده ، برای نفس کشیدن مجبور میشه تمامی کود ها رو با دماغش بفرسته تو!

پرسی:
دنیس :

در همین موقع دنیس میره بالای کله پرسی و پاشو میزاره رو کلش و با تمام قدرتش کله پرسی بیچاره رو توی کود ها فشار میده...
قصه ما به سر رسید ، دنیس به سر کلاسش رسید


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۴ ۱۷:۱۸:۱۴

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
1.

جیک جیک

آشپزخانه ی سلطنتی به شدت در سکوت فرو رفته بود ، هر یک از بانو ها در پی یافتن راهی برای طبخ غذای مناسب برای پیشکار چین بودند که به مریضی سختی دچار شده بود . یانگوم در حالی که زانوهایش را بغل کرده بود ، کتابی را می خواند .

- یانگوم ، همه ی بانو های اول قصر های مختلف نتونستن راهی پیدا کنن ! اون وقت من و تو می خواهیم راهی پیدا کنیم ؟

یانگوم نگاهی پر محبت به یونسنگ انداخت و گفت :
- یونسنگ ، توانایی های هر ادم با دیگران متفاوت و امکانش هست که ما راهی پیدا کنیم ؛ همونطور که پاچیو که دستیار آشپزخونه ای بود در زمان عالی جناب یونسان تونست بیماری ایشون رو درمان کنه ، فقط با هوش و ذکاوتش ...

یانگوم چند صفحه جلو تر رفت و اندکی در فکر فرو رفت .

- پیداش کردم ! فهمیــــــــــــدم !

یونسنگ که از یانگوم خوشحال تر شد بود گفت :

- خب ، بگو ؟ چی کار باید بکنیم ؟
- ببین ، اینجا نوشته که بیماری انتهای روده با خوراک جغد درمان می شه ! طبق محاسبات من بیماری پیشکار هم باید با خوراک جغد نامرئیی که بهش سس سویایی که زیر گرما بوده ، اضافه شده خوبه بشه .
- خوبه ! سس سویا رو که داریم اما جغد نامرئی از کجا بیاریم ؟
یانگوم لبخندی زد و گفت : « اون با من... »

کتابخانه ی سلطنتی

- افسر مین ! یه زحمتی داشتم ... من فهمیدم که چطور بیماری پیشکار رو درمان کنم ولی نیاز به جغد نامرئی دارم ! شما می تونین برای من این رو تهیه کنین ؟
افسر مین لیخند که تا گوش هایش می رسید زد و گفت :
- یانگوم ، من می دونستم تو از همه باهوش تری ! من به تو ایمان دارم .
- خب که چی؟! پر نشو ! می تونی تهیه کنی یا نه ؟
مین جانگهو که هنوز لبخندی احمقانه بر لب داشت به یاد جغد نامرئی که در قفس داشت افتاد و گفت :
- آهان ، آره ! یه جغد نارئی چند وقت پیش وارد خونم شده بود ، منم گرفتمش و گذاشتمش توی قفس . براتون می فرستمش .
یانگوم خوشحال صورتش را به افسر مین نزدیک کرد ، مین جانگهو هم متقابلا همین کار را کرد اما با صدای دختری که گیوم یونگ نام داشت متوقف شدند ...( )

آشپزخانه ی دربار

هــــه یـــــــــــــا هــــــــــو داراهه هــــــــــی یــــا هــــا هـــــ.... ( یانگوم در حال آشپزی )

یانگوم غذایی نامرئی که فقط قسمت هایی که سس روی آن بود دیده می شد را در ظرفی گذاشت و آن را در کنار مخلفات فراوان قرار داد . دوان دوان به همراه غذا به طرف اتاق پیشکار راه افتاد بدون اینکه بداند روز بعد همه از کسی صحبت می کنند که پیشکار را معالجه کرد ...

2 .
هومم؟ اتفاق های متعدد ممکن است برای پرسی افتاده باشد که چند مورد اونا رو در زیر می گم :

1. مجبور به خوردن همه ی کود ها می شه که این کار سال ها طول می کشه(؟) .
2. مجبور می شه که خودش هم کود تولید کنه که البته این کار هم ساعت ها طول می کشه (؟)
3. پس از تجزیه در عدم وجود اکسیژن خود پرسی هم به کود تبدیل می شود .
4. هیج کدام !


ویرایش شده توسط آلفرد بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۴ ۱۵:۵۸:۱۱


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
توي خونتون يه جغد نامرئي پيدا ميشه و شما از اون يه استفاده مفيد ميكنيد! (25 امتياز)

- جـــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــغ!

تدی که مشغول شستن رخت چرکا توی حمام بود، با شنیدن صدای جیغ ویکتوریا، همینطوری همه چی رو توی تشت ول کرد و در راه رسیدن به محل صدای جیغ، اعمال زیر را به ترتیب انجام داد: دستکش هاش رو کند ( چون پوستش حساسه)، پیش بندش رو باز کرد ( پوشیده بود تا وایتکس روی لباسش نریزه)، ریخت و قیافه اش رو یک لحظه توی آینه چک کرد و دستی به موهاش کشید و با سرعت! خودش رو به ویکی رسوند!
ویکتوریا با حالتی خشمناک، انگشتش رو به سمت نقطه ای روی میز نهارخوری گرفته بود و چشم غره می رفت.

- این چیه تدی؟

تدی نگاه به روی میز کرد و یک دفعه با دیدن فضولات! یک پرنده، رنگ از صورتش پرید:

- باور کن نیم ساعت پیش که گرد گیری می کردم، همچین چیزی نبود!

- فقط این نیست، یکی روی شومینه بود، یکی دیگه هم روی میز آشپزخونه! چند دفعه گفتم اون جغد خرفتو توی خونه ول نکن؟

- اما عزیزم، اونو دیروز فرستادیم فرانسه! به این سرعت بر نمیگر...

تدی حرفش رو ناتمام گذاشت چون احساس کرد چیزی شبیه پرنده روی سرش نشسته... با احتیاط دو دستش رو باز کرد و اون موجود رو گرفت و از روی سرش پایین آورد، اما توی دستش هیچ چیزی دیده نمیشد!

- هووو هووو هووو...

تدی و ویکی:

یک ساعت بعد

- پسر خوب... میری توی دفتر آسپ! قشنگ تا شب اونجا می میمونی، باید معلوم بشه کی میره، کی میاد، مکالمه ها هم ضبط بشه؛ حالا برو، پرواز کن!

- تدی... اینجوری تابلو نشه. دوربین رو یه وقت در حال پرواز نبینه!

- نه عزیزم، یه تیکه از شنل نامرئی پاترها رو قبلا" به عنوان یادگاری کنده بودم، بستمش دور دوربینه! مو لای درزش نمیره!

-

شب هنگام:

تد و ویکتوریا در حال تماشای فیلم دفتر آسپ:

(به علت زیر 18 سال بودن پروفسور دنیس، از ارائه ی جزئیات فیلم معذوریم! )


دقیقا" چه بلایی سر پرسی اومد؟ (5 امتیاز)


این که چه بلایی سر پرسی اومد، اصولا" به هیچ کس ربط نداره! اینکه پروفسور دنیس چرا این سوال رو از ما پرسیده هم به کسی ربط نداره! اینکه چرا پرسی هر وقت خواسته جفت پا توی دهن کسی بره، بوق شده هم باز به کسی ربط نداره! علتش هر چی که هست و نیست تنها به یک نفر ارتباط داره و اونم کسی نیست جز استاد مسلم مراقبت از موجودات( اعم از انسان، شبه انسان و غیر انسان )، دارای رنک تنها کسی که قادر به جفت پا زدن صحیح می باشد، شخص شخیص خفن و گولاخ ِ دنیس!


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۴ ۱۴:۵۸:۳۰

تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
آريانا دامبلدور ، مشغول سخنراني براي اساتيد هاگوارتز بود. اين جلسه ، كه در خانه ي آريانا و آلبوس دامبلدور برگزار ميشد ، يكي از مهمترين جلساتي بود كه آريانا و برادرش ، آلبوس دامبلدور ، آن را برگزار ميكردند.
آريانا ، با جديت تمام رو به اساتيد كرد و گفت: همين ديروز ، از وزارت آموزش و پرورش بخشنامه شده كه بايد علاوه بر تدريس شفاهي به صورت عملي هم تدريس كنيد!
پرفسور فليت ويك دستش را بالا برد تا سوال بپرسد: واسه ي درس تاريخ ، چه طوري ميشه عملي آموزش داد؟
آريانا لبخندي زد و گفت: بله! اممم.. بله!...
در همين هنگام ، آلبوس به كمك آريانا شتافت: شما ميتونين ، بچه ها رو واقعا به تاريخ گذشته بر گردونين!
فليت ويك دوباره گفت: اما اين محاله! من كه...
آريانا به ميان حرف فليت ويك پريد: شما جواب سوالتو فهميدي!
- اما من هنوز نفهميدم...
- گفتم فهميدي!
مدتي كوتاه سكوت بر قرار شد. آريانا دوباره ادامه داد:
- همين طور...ديروز بخشنامه شده كه نبايد معجونهاي خطرناك رو به دانش آموزان هاگوارتز آموزش بدين!
اينبار ، اسنيپ به سرعت دستش را بالا برد و گفت: اما من بايد...
آلبوس: لطفا ساكت! مگه نميبينين آريانا داره براتون توضيح ميده؟ شما هم نيشتونو ببندين!
بعد با دست به آريانا اشاره كرد تا به حرفش ادامه دهد:
- داشتم ميگفتم...شما بايد با كمال ادب با دانش آموزان هاگوارتز رفتار كنيد. تنبيه هم به شدت...وااااي! وااااي....اوه! اين چي بود؟
آلبوس با تعجب پرسيد: منظورت چيه كه اين چي بود؟
آريانا با چهره اي متعجب و هراسان گفت: تو بودي آلبوس؟
آلبوس فرياد زد: من؟ مگه من چي كار كردم؟
- همين حالا يه چيز پشمالو بهم خورد! يه چيزي كه خيلي...پشمالو بود! وااي!
اسنيپ نيشخندي زد و گفت: شايد دچار توهم شدين!
آريانا جيغ زد: به شما ربطي نداره آقاي اسنيپ! وااااي! دوباره بهم خورد! حس ميكنم داره پرواز ميكنه!
- اوه!
همه با تعجب به آريانا نگاه كردند.
تا اينكه بالاخره آلبوس فرياد زد: لطفا ساكت! بايد ببينيم حرف هم ميزنه يا نه!
مك گونگال با چشمان گرد به آلبوس زل زد: شما حالتون خوبه آقاي دامبلدور؟ منظورتون چيه كه حرف ميزنه يا نه؟
آلبوس : گفتم ساكت!
همه ، براي چند لحظه بي حركت ماندند و سكوت كردند!
- هوووووووووو....هووووووو!
آريانا جيغ زد: روووح!
اما آلبوس خنديد و گفت: نه! اين يه جغده! يه جغد نامرئي! من ميدانم!
و بعد ، با يك حركت چوبدستي اش را از ردايش بيرون آورد و وردي را به زبان آورد كه ضد نامرئي بود و بلافاصله ؛ بعد از به زبان آوردن اين ورد ، جغد زيبايي نمايان شد كه مشغول پرواز بود!
همه ي اساتيد با حيرت به جغد نگاه كردند و در آخر ، جغد به طرف يكي از اساتيد رفت و به او فضله اي تقديم كرد!
آريانا با عصبانيت گفت: اون جغد لعنتي جلسه ي امروز رو خراب كرد! بيرونش كنين!
اما هاگريد كه در بين اساتيد نشسته و هيكل گنده اش نيمي از اتاق را پر كرده بود از جا بلند شد و گفت: نه! اونو بدين به من!
آلبوس : براي چي بايد بديمش به شما؟
هاگريد كه گونه هايش سرخ شده بود گفت: همين طوري! من ميخوام اين جغد رو داشته باشم. خيلي خوشگله!
آريانا: بسيار خب! اين جغد مال شما باشه! خوبه؟ حالا به ادامه ي حرف من گوش بدين!
اما هيچ يك از اساتيد به حرف آريانا گوش نميدادند و همه فقط به يك چيز نگاه ميكردند: فضله ي ديگري كه آن جغد بي ادب ، به پرفسور مك گونگال تقديم كرد!

تكليف دوم:

اين كاملا واضحه! پرسي تصميم گرفت جفت پا بره تو دهن دنيس. ولي چون با چهره ي عصباني دنيس ، در حين انجام اين كار مواجه شد ، هول شده و اشتباهي ، جفت پا در دهان خودش رفت و روي كودها ولو شده و آغشته به كود شد.


خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
اسرار جلسات خصوصی دامبل و پرسی!

- تو مطمئنی این جادوت عمل میکنه ؟
- مگه تو به من شک هم داری ؟!
- من و شک به تو؟ ... اصلاً . اما چه کاریه ؟ حالا که پرسی و دامبل دارن میرن !
- خب منم برای همین دارم اینکار رو میکنم . به عنوان یه مامور حرفه‌ای میخوام حداقل یکی از جلسات خصوصیشون رو ببینم و اگه این‌بار نتونم شاید هیچ وقت موفق نشم !

کلبه ای قدیمی در مخوف ترین و ترسناک ترین قسمت جنگل ممنوع ، جایی که هیچ موجودی جرات پای نهادن در آن قسمت را نداشت محل زندگی دو تن از ماموران سازمان اسرار - مری و مرینا – بود . دو جادوگر در اتاقی که در نبود نور، بسیار تاریک و هراسناک بنظر میرسید نشسته و در مورد کاری که قرار بود انجام دهند صحبت میکردند .

دیروز در یکی از شکارهایی که مری برای تهیه غذا در جنگل صورت داده بود ، به یک جغد نامریی پیر برخورده بود . جغدی که علی رغم نامریی بودن نتوانسته بود از چشمان تیزبین او پنهان شود و در یک چشم برهم زدن در دستان او جای گرفته بود .

پیدا شدن جغد نامریی فکری را در ذهن مری باود یکی از ماموران سازمان اسرار زنده کرده بود ، جلسات مخفی دامبلدور و پرسی ، مقوله‌ای که وزارت سحر و جادو چندین سال به دنبال پیدا کردن اثری آن بود اما هیچ گاه نتوانسته بود حتی رد افراد شرکت کننده در این جلسات را بگیرد . کاری که اکنون با توجه به فکر مری و جادویی که بر روی جغد نامریی صورت داده بود در حال عملی شدن بود ، خود او نیز میتوانست بزرگتری ترفیع خود را از وزارت بگیرد .

مرینا : حالا داری چکار میکنی این جغد رو ؟
مری : دارم حافظه‌اش رو خالی میکنم ، بعد میفرستیمش تا جلسه رو ببینه ، آن وقته که میتونیم با بازیابی ذهن جغد حتی بریم توی جلسه ...
مرینا : اما اینکار رو که قبلاً با شنل نامریی و چیزای دیگه هم انجام دادیم ، اما آلبوس خیلی سریع همه رو شناسایی کرد ، یادت نیست ؟
مری : آلبوس وجود آدما رو حس کرد ، اما فکر نمیکنم یه جغد زیاد تاثیری توی آن جلسه داشته باشه ! ... فکر کنم دیگه آماده باشه ...

مری از جای خود بلند شد و به طرف پنجره رفت ، جغد را بوسیده ، چیزی را در گوشش زمزمه کرد و او را به پرواز در آورد ، جغد پروازکنان به طرف محل جلسه میرفت ...


17ساعت بعد !

مری بر روی پاهای مرینا به خواب عمیقی فرو رفته بود و مرینا در حال نوازش موهای او بود و شعری را زیر لب زمزمه میکرد که ناگهان ضربه ای بر شیشه‌ی پنجره‌ نواخته شد و لحظاتی بعد ضربه ای دیگر ...

مری که از شنیدن صدا از خواب پریده بود ، به سرعت به طرف پنجره رفت و بعد از گشودن آن به حرکت سریع چیزی را در هوا قاپید و به داخل خانه آورد ، سپس به طرف دوست قدیمیش رفت و در حالی که از جایی نزدیک زمین رشته‌های بنفشی را روانه‌ی قدح اندیشه خود می‌ساخت رو به مری گفت :

- فکر کنم دیگه آماده باشه ... حاضری ؟

بعد در حالی که دست مرینا را گرفته بود به داخل قدح اندیشه سرازیر شد ...

آنها بر روی کاناپه‌‌ای بزرگ فرود آمدند که در گوشه‌ای از اتاق جای گرفته بود ، اتاق بسیار کوچک بود و نورهایی رنگارنگ هر از چند گاهی محیط را روشن و زیبا می‌ساخت . آهنگ بسیار لایتی در فضای اتاق گوشهای افراد حاضررا نوازش می‌داد . جغدی که مری فرستاده بود در داخل شومینه شاهد تصاویری بود که هم اکنون خود او و مرینا در آنجا حضور داشتند .

مرینا : ولی این امکان نداره ! می‌بینی ؟
مری : البته که می‌بینم از اولم میدونستم یه کاسه‌ای زیر پاتیله !
مرینا : اما این ... این دیگه ...

پرسی و دو پسر‌بچه‌ای که چشمهای آنها بسته شده بود تا از آنچه در آن محل اتفاق می‌افتاد چیزی را متوجه نشوند در گوشه‌ای از اتاق ، و پومانا اسپراوت ، مک گونگال و بلاتریکس لسترنج روبروی آنها ایستاده بودند . دامبلدور و ولدومورت نیز در گوشه ای دیگر از اتاق بر روی زمین خوابیده بودند و لرد پاهایش را از پشت در هم قلاب کرده بود و دامبلدور چیزی سیاه را که نوک آن حالت خنجری داشت را به طرف صورت لرد گرفته و با حالت شکایت سخنانی را نثار او میکرد.

دو پسر بچه به پرسی نزدیک شدند و با دستان خود پرسی را لمس میکردند ، پومانا اسپراوت که از دست آنها بسیار شاکی بنظر میرسید نیز به آن دو پیوست ، صورت پرسی را از پشت گرفته و دست یکی از بچه‌ها را بر او می‌کشید . در این حین مک گونگال که از این وضع بسیار خسته و ناراحت بود ، دو پسر را از پشت بلند کرد ، و در حالی که آنها را به طرف بلاتریکس روانه می‌ساخت گفت :

- لـــــــرد ! ... تو که هنوزخوابیدی ! باب! آن شطرنج مسخره رو ول کن ... دامبل تو هم دیگه بسه ...
دامبلدور : آخه این کچل قبول نمیکنه من این شاهش رو زدم !
لرد : نبایدم قبول کنم ، برای اینکه هنوز سالمه ! ... حالا کار شما به کجا کشید منیروای عزیز ؟

بلاتریکس برای خود شیرینی قبل از آنکه منیروا پاسخ دهد ، گفت :

- اممم ... مای لرد ! اینا خیلی خنگن ... با چشمای بسته نتونستن تشخصیص بدن اون چیزی که جلوشونه آدمه !
حتی با این همه کمکی که اسپی کرد ...
منیروا : من میرم دو نفر بعدی رو بیارم ... دامبل تو هم با این نفراتی که انتخاب کردی برای ارتشت !


تکلیف دوم :

برای روشن شدن قضایا یه فلش بک میزنیم به اتفاقی که افتاد ولی صحنه رو به طور آهسته مشاهده میکنیم !

فلش بک ! صحنه با دور آهسته !

پرسي تصميم ميگيره كه جفت پا بزنه تو دهن دنيس منتها در همون لحظه دنیس خیلی سریع از جاش بلند میشه و جفت پا میره تو دهن پرسی و به سرعت به جای خوش برمیگرده !
پرسی که غافلگیر شده پاهاش به هم گره ميخوره و با کله میره تو کودهای انسانی که دنیس تولید کرده و این بار هم نفله میشه البته نه به دست خودش با پاهای دنیس !

پایان فلش بک !


ویرایش شده توسط مری باود در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۴ ۱۲:۳۲:۵۶


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۱ سه شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۷

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
Altaklifol aval!

12-به نظر شما رعايت نكردن كدام يك از موارد زير،منجر به گرفتن اخطار از رف سازمان حمايت از موجودات جادويي مي شود؟


الف)بيناموسي با حيوانات

ب)آزار رساندن به حيوانات

ج)نرساندن تغذيه به آنان

د)سوال سركاري است!


سوالات سخت امتحان ميان ترم،همچون پتكي بر سر پيتر،كوفتيده مي شد!اين سوال را نيز مانند بقيه سوال ها بي جواب رها كرد و به سراغ سوال بعدي رفت.

-خوب بچه ها وقت تمومه!برگه ها رو بالا بگيرين!

پيتر:

-چي؟نه آقا!ما هنوز ننوشتيم!صبر كنيد يه ربع ديگه!مگه نه بچه ها؟

-نه ما همگي جواب هاي درست و كاملو داديم!

-درسته!خود من مطمئنم ديگه نياز به وقت اضافي ندارم!

دنيس:

-شنيدي كه!وقت تلف كردن بسه!آكسيو برگه ها!

ربع ساعت بعد،پيتر تنهاي تنها بر روي صندلي چرت زده بود.بادي شروع به وزيدن كرد و او را از خواب پرانيد.تازه به ياد خرابكاري اش در امتحان افتاده بود.چند ساعت ديگر تا غروب آفتاب باقي نمانده بود و او مانند يك بوق در فضاي باز كنار كلبه دنيس نشسته بود.آهي كشيد و از سر جايش برخاست و به سوي قلعه راهي شد.اما صداي جير جيري در سمت راست خود توجهش را جلب كرد.

درون قفس خالي و نسبتا بزرگي در نزديكي كلبه دنيس نوشته شده بود:

جغد نامرئي-خريداري شده از وزارت سحر و جادو

نام پرنده براي پيتر بسيار حيرت انگيز بود.مسير خود را به سوي قفس كج كرد.مي توانست قسم بخورد كه موجودي نامرئي درون قفس بود.اگر چه نمي توانست آن را حس كند!

-آلاهومورا!

در قفس با صداي غيژي باز شد.هنوز اتفاق خاصي رخ نداده بود.پيتر دست خود را جلوي در قفس برد.ناگهان سنگيني دوپا را بر روي دستان خود حس كرد.پيتر از تعجب به جايي كه جغد بود،خيره شده بود.سپس به تمام ژانگولريتي كه در ذهناتن مي توانيد تصور كنيد()، رو به جغد نامرئي كرد و گفت:

-ببين جغد بوقي!مي خوام بري پيش صاحبت!برگه امتحاني منو بياري!مي توني؟

-جير جير(ترجمه:بله!)

اگر كسي پيتر را از دور مي پاييد،مطمئنا او را ديوانه اي مي پنداشت كه با دستان خود صحبت مي كند.سنگيني پاي جغد از روي دست پيتر رفت و اين به آن معنا بود كه جغد به سوي كلبه ي دنيس پرواز كرده است!

ربع ساعت بعد يك كاغذ سفيد رنگ، در هوا به سوي پتر حركت مي كرد.گويي آن را باد آورده بود!پيتر كاغذ را از نوك نامرئي جغد قاپيد و اجازه داد بار ديگر بر روي دستش بنشيند.قبل از آن كه پيتر بتواند حرفي بزند صداي جير جير جغد برخاست:

-جير جير جورا وار جار و جر وا جر پس جمع كن جاتو برو از اين جا چون مي خوام با جمله هاي جمع و جور و جور وا جور به جنگ با چند تا جوجه فنچون...(ترجمه:پدرم در اومد تا برگه رو از دست دنيس كش رفتم!يه جفت دهني هم خوردم!ببين!)

پيتر تازه متوجه شده بود بر روي دستش خون مي چكد.اما بي توجه به اين خون ها گفت:

-قربونت برم الهي! خيلي خوب!برگمو اصلاح كردم!حالا برگردونش به دنيس!

-جير جيغ جار(ترجمه:شرمنده!ديگه نمي خوام جفت دهني بخورم!ممنون كه آزادم كردي!باي)

صداي پر و بال زدن جغد هر لحظه كمتر شد.

-جيــــــــــــــــــــــغ!

مشق 2!

براي اين اتفاقي كه افتاد چندين فرضيه مي شه ساخت:

1- امداد هاي غيبي: همانا آن هايي كه حيوانات را پرورش مي دهند از خطر جفت پا در امان مي مانند. اين جمله بارها در روايت هاي آسلامي نيز به آن اشاره شده است.

2-جنس پشكل دنيس(): به نظر مي رسد در اين سانحه پشكل دنيس داراي نوعي ماده چسبندگي بوده و زماني كه پرسي مي خواسته پا بر روي آن بگذارد،به آن چسبيده است.

3-طلسم پا قفل كن: شايد يكي از آن اطراف به حمايت از دنيس اين طلسم را بر روي پرسي اجرا كرده است.مثلا استر از بالاي قلعه!


ویرایش شده توسط پیتر پتی گرو در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۲ ۲۰:۴۲:۳۱

[b]تن�


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ شنبه ۹ شهریور ۱۳۸۷

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۱:۴۲:۱۰ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
توي خونتون يه جغد نامرئي پيدا ميشه و شما از اون يه استفاده مفيد ميكنيد! (25 امتياز)
.................................

یکی از اتاق ها!

-خر...پیف...شو...هووو
سه نفر توی اتاق خوابیده بودن غافل از این که نفر چهارمی نیز وجود داره و به اونها با چشمانی تیز مینگره.

صبح ابری دل انگیزی بود و لیلی و آریانا و لونا تعطیلات تابستانی خود را از شهر لندن اغاز کرده بودند.جای جای لندن پر بود از مشنگ ها و جادوگرانی که با چشمانی گشاد به لوازمی عجیب نگاه میکردند،سه دوست به سوی سوپرمارکت شتافتند تا برای خود چیزی بخرند.لیلی دستش رو توی جیبش کرد و سه گالیون درآورد.
- آقا لطفا" سه تا رانی بدین.
بعد از خریدن رانی ها و خورده شدنش ، آنها به سوی مغازه های دیگر شتافتند و خرید های گوناگونی از وسایل عجیب مشنگی کردند.

خانه ی یکی از این سه دوست!

آریانا در آشپزخانه مشغول پیاز داغ گرفتن برای درست کردن غذایی مزخرف بود که ناگهان:شق!
آریانا بی توجه به پشت سرش داد زد:لونا تو باز دست و پاجلفتی هات شروع شد؟ای خدا!
لونا درست روبه روی آریانا روی کاناپه نشسته ود و گفت:نه،اون صدا خرابکاری من نبود.
- آهان پس لیلی؟دوباره شیطونیاتو شروع کردی؟
لیلی نیز اشک ریزان از کنار آریانا گفت:فین...من که داره پیاز پوست میکنم!
سه نفر با ترس و لرز و مقداری هیجان به پشت سرشون نگاه کردند و دیدند که قابلمه ای در حال پرواز است.
- این خونه جن داره!
- چی میگی؟جن که بیکار نیست قابلمه رو رو هوا تکون بده!
لیلی ناخن های جویده اش را به بیرون تف کرد و گفت:پس این چیه؟
آریانا جلو رفت و گفت:آقا ، شایدم خانم؟شما کی هستین؟
موجود نامرئی لحظه ای کاری نکرد،ولی پس از چند ثانیه صدایی از خود در آورد:هو هو...هو هو!
لونا اخمی کرد و گفت:ها؟
- هو هو...هوهو!
لیلی:فهمیدم یه لحظه صبر کنید الان برمیگردم.
پس از چند لحظه لیلی با یه سطل رنگ آمد و بدون هیچ حرفی سطل رنگ رو تو هوا پخش کرد و موجود نامرئی،مرئی شد!شکل موجود شبیه جغد ها بود اما به جای دو گوش ، دو شاخ روی سرش قرار داشت.
- خب با این جغده چی کار کنیم؟
- بکنیمش تو قفس!
- حرف مخرف نزن لونا ما میتونیم یه استفده ازش بکنیم.منظورم اینه که یادتونه رفتیم شهر لندن بعد اون کامپیوتره نظرمونو جلب کرد خواستیم بخریمش اما پول نداشتیم؟
آریانا که منظور لیلی را به خوبی فهمیده بود گفت»ینی تو میگی بریم دزدی؟محاله من نیستم!

شهر لندن - یکی از مغازه ها

- جغده؟اون وسیله رو میبینی؟میری اونو میاری تو خونه ی ما اما حواست باشه کسی تو رو نبینه خب؟
- هوهو!
جغد نامرئی پرواز کنان به سمت در بسته ی مغازه رفت و پس کمی گشتن کامپیوتر رو زیر بالاش گرفت و اورد و لیلی اونو توی گونی انداخت و سه نفری رفتن خونه!

- جغده؟اون مجسمه ی مرلینو میبینی؟برو بیارش بیا.
- هوهو!

- جغده؟اون کیف بزرگ هستا برو بیارش!
- هوهو!

بعد از چند روز پیام امروز:
پس کلی بی خوابی سرانجام دزد های شبانه ای که همه چیز را به سرقت می بردند دستگیر و به سه سال حبس در ازکابان محکوم شدند، تنها نفر چهرم غیب شده و خبری از او نیست!

تکلیف دوم

پرسی میخواسته بزنه دنیس و شل و ولش کنه فکر کرده دیده جفت پا زدن با کلاس تر و هیجان انگیز تره پس تصمیم میگیره جفت پا بره تو صورت دنیس اما چون تاحالا از این کارا نکرده به جای این که جفت پا بره پاهاش دور هم پیچ میخوره و به این ترتیب جفت پا میره تو صورت خودش.


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۹ ۱۷:۴۳:۱۱

Only Raven !


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.