هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷
#1
با سلام خدمت مدیریت سایت!

به نظر من علت بسیاری از اشکالاتی که افراد تازه وارد برای عضو شدن در اینفای نقش دارند ، پیام شخصی اتوماتیکی هست که در ابتدای عضویت هر فردی به وی فرستاده میشود!

در این پیام شخصی هیچ توضیحی برای شرکت در بازی با کلمات و کارگاه نمایشنامه نویسی درج نشده ... هیچ جوری امکانش نیست تا این پیام شخصی ویرایش و به روز بشه؟


[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۷
#2
با سلام خدمت مدیریت سایت!

می خواستم بگم که توی چندین سایت با مضمون فانتزی و استفاده از زوپس ، چتر باکسشون دارای گزینه آپدیت هر چند ثانیه بود!

به نظر من چون چتر سایت هم تقریباً شلوغه ، یک گزینه آپدیت براش بزارین تا خود به خود آپدیت بشه ... جدا از اینکه بعضی موقع ها رفرش درست کار نمی کنه!

با احترام

ویرایش : این آپدیت میتونی اختیاری باشه! کسایی که میخوان داشته باشنش و کسایی هم که نمی خوان میتونن نداشته باشنش وهمینجوری معمولی استفاده کنن!


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۱ ۲۰:۴۰:۵۷

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: ارتش وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۱۹ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۷
#3
دهلیز وزارت!

گابر آرنجشو گذاشته روی یک نرده و داره فکر میکنه که محفلی ها چقدر دیگه میخوان تاخیر کنند و از اون طرف هم داره به جمع خودمونی کارگرای دهلیز نگاه میکنه!

_ جاسم ، بزن آهنگو!
جون من عشوه نیا ناز نکن .... یوهوهوهو
بعد روشو میکنه به طرف گابر و یک چشمک شیطانی بهش میزنه.
_ دختر خانوم ... نمیای دور هم باشیم!

گابر : برو عمتو بیار دور هم باشیم! بوقی خجالت نمی کشی؟بگم گراوپ بیاد از وسط نصفت بکنه!

جاسم به بقیه بروبچز نگاه میکنه ، بعدش از جاش بلند میشه و میره به طرف گابر!

جاسم :

گابر : جربزه داری یک قدم دیگه بیا جلو!

جاسم یک قدم دیگه میره جلو!
زررررررررت!

چماغ گابر محکم کوبیده میشه به فرق جاسم و کله جاسم میترکه!
در همین موقع بقیه کارگرا فرار میکنن و محفلی ها هم سر میرسن!

گابر : بوقی ها کجا بودین تا الان؟ نیم ساعته منتظرتونم!

جیمز در نقش راجو : باو خوب داشتیم این لیلی رو ادب می کردیم که چرا تو رو از گابر جدا کرده یکم طول کشید!

دوربین روی لیلی زوم میکنه ... یک چشمش کبود شده ، اون یکی کور شده ، موهاش ریخته و کچل شده ، یک ابروش سوخته دندوناش هم یکی در میون ریخته!

گابر : خیلی خوب بوقیا! من کروکی انبار اسلحه رو اینجا کشیدم!
و یک کاغذ بزرگ رو از داخل رداش بیرون میاره.

صدای جیغ جیغی فلیت ویک شنیده شد.
_ اهم! قدم نمیرسه! یکم بیارین پایین تر کروکی رو بوقیا!

جیمز هم برای ساکت کردن فلیت پاشو گذاشت روی کله فلیت و فلیت هم تا گردن تو خاک فرو رفت!

گابر سقلمه ای به جیمز ( راجو ) میزنه و شروع به شرح نقشه میکنه.
_ خب ببینید... درست باید برای رسیدن به انبار اسلحه ما باید موانع گیوتین متحرک ، لیزر های خطرناک ، در های مجهز به حسگر ، غول سه سر ، اژدها ، باسیلیسک ، لرد ولدمورت و در آخر از پرسی ویزلی رو رد کنیم!

محفلی ها :


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۱ ۱۹:۴۲:۵۴
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۱ ۱۹:۴۵:۰۲
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۱ ۲۰:۳۰:۴۵

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: ارتش وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۷
#4
در همین موقع - در بین جمعیت رهسپار کارخونه
گابر سعی میکنه صورتش رو با دستش مخفی بکنه که جیمز در جلد (!!) راجر یکی میزنه پس گردنش :
_ خب اون نویسنده بوقی قبلی ناشی بود تو باید به حرفش گوش کنی؟!تو الان تغییر یافته ای بوقی!

گابر که تازه متوجه تغییرات خودش میشه دستشو بر میداره از رو صورتش.
_ چه خوشگلم من!

_ تو هست همیشه خوشگل گابر!

گابر سرش رو بر میگردونه به طرف منبع صدا : گراوپ! تو ... تو ... تو منو از کجا شناختی ؟!

گراوپ دستشو به شکمش میزنه ( یعنی ما اینیم دیگه ! ) بعد طی یک حرکت آنتحاریک ، گابر رو بغل میکنه و وارد یک اتاق متروکه وزارت خونه میشه!

در همین لحظه چون جمعیت نزدیک به کارخونه بودن ، شور و شوق زیادی برای داخل شدن به اونجا داشتن و تدی و جیمز و بقیه محفلی ها نتونستن بفهمن که گابر کجا غیبش زده!( بس که آی کیوشون پایین بوده )

چند دقیقه بعد
آسپ جلوی در چوبی و زینت کاری شده واستاد و نگاهی به پشت سرش انداخت تا مطمئن بشه که همه نگاه ها متوجه به کارخونه هست ... سپس در رو با صدای قیژقیژ آرومی باز میکنه.

ملت بعد از دیدن کارخونه :

آسپ پشت موهاش رو با پشت دستش تاب میده و داخل کارخونه میشه ، کارکنان هم پشت سرش!

بعد از داخل شدن به کارخونه لوگو سازی!
آسپ به جاسم اون بالا نگاه میکنه و بعدش با اشاره دست بهش چیزی رو گوشزد میکنه!
جاسم میره تو اتاق و کمی بعد صدای موسیقی تمامی کارخونه رو در بر میگره!
_ ساسی مانکن ... عباس قادر ... هایده گنده ... حالا بیا ... میگن توی محلمون خوشگلی پیدا شده ه ه ...تو مانکن بی ساکشنی ... برو ببین ... برو ببین ... ماه اومده روی زمـــیـــــــــن!!
()

آسپ بر میگرده و خطاب به کارکنان میگه :
_ بسیار خب! اولین مرحله تولید لوگوی ما ، بازی های ویدوییه! درسته لوگو های ما فقط به اجسام ختم نمیشه... ما حتی در دنیای مجازی نیز لوگو ساخته ایم!

یکی از کارکنای وزارت : اولین بازی ویدیوی شما چی هست؟

آسپ : عباس قادری در شهر گوتام!

دوباره یکی دیگه از کارکنای وزارت : میشه مراحل ساختشو بپرسم؟

آسپ : جان؟ آها چیزه ... درسته من به فکر این موقع ها هم بودم! این مراحل ساخت رو مشاور عزیزم ، راجر دیویس نظاره گر بوده و فقط به صورت محرمانه اون بوده که ساختار این بازی ویدیویی رو میدونه ! راجو جون! بیا اینجا یک توضیحی بده!

و به راجر ( جیمز ) که سعی میکنه خودشو جمع و جور کنه و رنگش عین گچ سفید شده اشاره میکنه!

--------------------------
نکته : خب قاعدتاً جیمز این ساختار بازی ویدیویی رو نمیدونه بنابراین توضیح های خنده داری ایجاد میشه ... شاید هم دست محفلی ها رو میشه؟ هر چی شما بخواین!

نکته 2 : میتونین این گراوپ و گابر رو سوژه فرعی قرار بدین !


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۱ ۱۵:۳۷:۳۳
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۱ ۱۵:۴۰:۱۴
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۱ ۱۵:۴۲:۲۹
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۱ ۱۵:۴۵:۱۸

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۷
#5
جیمز در اوج خفت و بیکاری سرکار گذاشته میشه و ارتش میلیونی وزارت هم به طرف وزارت خونه حرکت میکنه.

دفتر وزیر آسپ

آسپ لنگاش رو روی میز انداخته و داره به سیگار برگش پک میزنه که در وزارت باز میشه لنگ کفش آنیتا میخوره تو صورت آسپ!
شق !

آنیتا با چهره ای خشمگین در آستانه در ظاهر میشه و شروع میکنه به آسپ فحش دادن ولی چون این فحش ها در حد و اندازه یک خانوم با شخصیت نیست در اینجا نیز گفته نمیشه!

آنیتا : بوقی مگه من بهت نگفته بودم که نباید توی وزارت سیگار بکشی؟

آسپ بدون توجه به آنیتا میگه : خوب شد که اومدی! چنگیز خفن مرده! جلاد خوبی بود...
ولی بعد سرش رو بالا میاره و از آنیتا می پرسه.
_ پس بقیه ارتش کو؟

آنیتا با غرور میگه : توی حیاط به صورت آماده باش گذاشتمشون!
آسپ میره به طرف پنجره تا از اون جا حیاط رو نگاه کنه!

داخل حیاط
مری دوباره آهنگ عباس قادری رو گذاشته و گراوپ داره میرقصه اون طرف هم پیوز سوت جواتی زدن رو شروع کرده!

دفتر وزیر مردمی!
آسپ : وای! چه حماسی!

و روشو از پنجره بر می گردونه و خطاب به آنیتا میگه : خیلی خب ارتشت رو جمع کن! حالا که شما با مایین دوباره بر میگردیم سرداب وزارت!

داخل سرداب وزارت
آسپ در حالیکه توسط چندین ارتشی محصور شده به راهش ادامه میده.
_ خوبه همین جا ورودی سردابه!
سپس دستش رو روی حسگر لمسی میزاره ( برای بار هزارم! بوقی دولت آسپ خیلی پیشرفتست ) و در باز میشه.

بلافاصله با باز شدن در ، یک عدد کله کنده شده غل میخوره و میفته جلوی پای آسپ.
_ این که کله جلادمون ، جاسم کرگدنه!

-------------------------

راهنمایی : من یک جوری ادامه دادم که در همین مدت غیاب آسپ ، جن ها به سرداب حمله کردن ولی مثلاً میتونن هنوز اون تو باشن!


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۰ ۱۴:۳۹:۵۹
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۰ ۱۴:۴۹:۰۸

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: بهترین ایده (زننده ی تاپیک)
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۷
#6
اهم اهم ... من توی سین جیم یک بار بیشتر شرکت نکردم که اونم پاک شد چون برای ایفای نقش نبود ولی ... خب تاپیک خوبیه و من همیشه زیر سوال بردن رو دوست داشتم

رای من : تاپیک سین جیم زده شده توسط پیوز.


[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: کودتا.........وزیر سحر جادوی جدید
پیام زده شده در: ۲۰:۱۸ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۷
#7
به نام وزیر اعظم

راجر ابتدا چپ چپ به نی نی نگاه میکنه بعدش منوی مدیریتش رو به طور خوفی در میاره و یک دکمه رو فشار میده.

زررررررررت!

صحنه در حالیکه بچه منفجر شده رو نشون میده سیاه میشه ...

دفتر وزیر

تالاپ - تولوپ!
دو عدد کیسه گونی از داخل سولاخ () زیر میز آلسو ، به بالا پرت میشه و بعد از چند لحظه تدی و جیمزی به صورت راجر و فلیت قلابی هم از سوراخ بالا میان.

گونی حاوی آسپ یک تکون میخوره و صدای وزیر ظاهراً از قدرت خلع شده(!!) از داخل گونی شنیده میشه.
_ خب دیگه ... فلیت ، یکم احساس ناراحتی میکنم اینجا! باز کن منو!

جیمز : بوقی رو باش! بتمرگ همونجا!
تدی عرق پیشونیش رو با پشت دستش پاک میکنه .
_ اون ریتا حالش چطوره؟

صدای ریتا شنیده شد : آسپ من فکر میکردم برنامت این بود که هردوتای مارو تو یک گونی بندازن!

جیمز یک لگد به گونی حاوی ریتا میزنه و میگه : دیگه به این ضعیفه نیازی نیست!

تو حفره ( سوراخ! )

اختر های قرمز و سبز مدام در حال چرخش در داخل حفره بود ... تنها مانع وزارتی ها برای حمله به محفلی ها گراوپ بود که اکنون در حال بازی کردن (!!) با مری بود!
_ وای خدا! مری تو هست نایس لیدان

مری واکمنش رو در میاره و برای معنوی شدن فضا آهنگ عباس قادری رو میزاره...

صحنه به طور خوفی حماسی میشه ! صحنه اسلوموشن میشه و در حالیکه در پس زمینه جنگ آهنگ عباس قادری در حال پخشه ، اخترها به این طرف و اون طرف پرتاب میشه ...
میگن توی محلمون خشگلی پیدا شده ه ه ! بین جوونای محل ولوله برپا شده ه ه !



جنگ آنچنان ادامه داشت که کمی بعد ، فقط با افتادن کیسه گونی حاوی جنازه ریتا ، جنگ برای چند لحظه قطع شد.
آنیتا بلند میشه و میره که گونی رو برداره میبینه روش نوشته :
آسپ دست ماست! اگر میخواینش باید بیاین سازمان اسرار!

آنیتا :

بالای سوراخ - دفتر آسپ
جیمز دستاش رو به هم میکوبونه و به تدی میگه : خوبه ... حالا باید بریم سازمان اسرار اونجا منتظر وزارت می مونیم ... نسلشون منقرض میشه یوهاهاهاها!


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۲۰:۴۶:۳۸
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۲۰:۴۸:۲۹
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۲۰:۵۶:۱۹

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: کودتا.........وزیر سحر جادوی جدید
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۷
#8
به نام وزیر اعظم!

گیلدی : هممم ، اوهوی دختر! بیا اینجا ببینم!

دختر موبلند ، در حالیکه سرش رو به زیر انداخته با قیافه ای کاملاً معصومانه میاد جلوی گیلدی و چندبار پلک میزنه.
_ بله آقا؟

گیلدی : اهم … من تو رو جایی ندیدم؟

دختر : کلاس خصوصی دامبلدور ؟

گیلدی یکم فکر میکنه و میگه : نه نه ... امممم ...!؟اها ... تو گابر نیستی؟ شورشی.؟ جــــــــــــــ

جیغ گوشخراش گیلدروی لاکهارت با یک جفت پای دیوانه وار از گابریل در جا خفه شد.
گابر موهاش رو که جلوی چشماش رو گرفته میزنه کنارمیگه : احمق منو اولین بار تو کلاس خصوصی دامبل دیدی !

بعد از چند دقیقه

بعد از جمع کردن لش (!) گیلدروی و انداختنش توی سطل آشغال توسط گابریل ، سوتی جواتی (!) از حنجره گابر نواخته میشه و محفلی ها دونه دونه از مخفی گاهشون بیرون میان.
سیریوس ، در حالیکه یک آینه بر میداره و پشت موش رو تنظیم میکنه () خطاب به گابر میگه :
_ هممم ! گابر اون آنیتا این دور و برا که نیست؟

تدی : من از آنیتا می ترسم!
جیمز : من بیشتر از منوی مدیریتش میترسم!

گابر قلنج های گردنش رو میشکونه و میگه : تا منو داری ، غم نداری!

داخل دفتر وزیر

وزیر لنگاش رو روی میز انداخته و داره تلوزیون نگاه میکنه که یهو حرف های گیلدی به ذهنش میاد .
_ ... بیچاره اگر راست گفته باشه چی؟

آنیتا که کنار آسپ نشسته یکی میزنه پشت آسپ و میگه : خیالی نیست! اگر مهمه برات میتونی از اون جغد مخفیایی ( دوربین مخفی ) که تازه توی وزارت کار گذاشتم استفاده کنی!

آسپ یکم فکر میکنه و بعدش میگه : فکر خوبیه!
و کانال تلوزیونش ( صد بار بهت گفتم بوقی دولت آسپ خیلی مدرنه! بوقی نمیفهمی به من چه! ) رو میزاره روی جغد مخفی !

دستشویی وزارت!
فررررررررش! ( افکت سیفون )

آسپ با بی خیالی کانال رو عوض میکنه.

مبارزه با مشنگ آزاری
قیافه آرتور که پشت میزش نشسته در داخل جغد مخفی نمایان میشه.
_ لعنت به تو آسپ! بوقی پست فطرت! آخه من با این همه پرونده چی کار کنم؟
آسپ :
و کانال رو عوض میکنه.

یکی از راهرو های فرعی
ابتدا هیچ چیزی دیده نمیشه ولی چند ثانیه بعد ، گابریل دلاکور و بعد از او تمامی محفلی ها پاورچین پاورچین بدون توجه به جغد مخفی از جلوش رد میشن.

آسپ و آنیتا :


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۱۴:۰۹:۳۹
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۹ ۱۴:۲۵:۴۴

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: ماجراهای دامبل و خانواده!!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷
#9
در داخل ذهن آسپ!
هوووم! خب بوقی همون اول گابر داره خروپف میکنه یکم دیگه به ذهن پوچت فشار میاوردی میفهمدی که نمرده!

در واقعیت!
آسپ کنار گابر زانو میزنه و توی گوشش شروع میکنه به زمزمه کردن.
_ گابر بیدار شو ...
و صداش رو به حالت زمزمه در میاره :
_ آهههه!

صدای دامبل شنیده شد.
_ ای جان! سریع بیا دیگه آسپی جونم!

آسپ بی توجه به دامبل دوباره شروع به زمزمه میکنه.
_ گابر! بیدار شو وقت فراره!

چشمای گابر در تاریکی باز شد و برق خوفناکی زده شد.سرجاش نشست و گلوی آسپ رو گرفت.
_ بوقی بی شرف تو کی هستی این موقع شب اومدی به دختر مردم تعرض کنی!؟

آسپ در حالیکه دست و پا میزنه .
_ خررر خفت خرررر خفت اههه عههه!

گابر یک فشار دیگه به گلوی آسپ بیچاره میده و باعث میشه که جفت چشای آسپ از حدقه بیرون بیفته و قل بخوره روی زمین!

_ گاب ... گابر ... آس ... آسپم!

گابر ییهو گلوی آسپ رو ول میکنه : بوقی خوب زود تر میگفتی!
در همین موقع آسپ شروع میکنه به گشتن و دو تا چشماش رو پیدا میکنه و میزاره تو حدقه هاش!
_ اگر میذاشتی که بهت میگفتم! این دامبل بدجوری بهم خیره میشه! هی میگه آه بکش! تازه اینم بهم هدیه داده!

گابر هدیه آلبوس رو چک میکنه و زیر لب میگه : وا؟ اینکه بیکینیه!

آسپ بی کینی یا به عبارتی شورت تنگ رو به یک گوشه پرت میکنه و میگه : حالا وقت فراره!

در همین موقع گابر و آسپ ، از پنجره آشپزخونه میپرن بیرون ...

هممم ... هیسسس هوسسس وششش!

آُسپ : نمیدونستم دامبل تو حیاطش باسیلیسک نگه میداشته!


[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۸:۳۷ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷
#10
گراوپ دستشو زیر چونش گذاشته داره تیریپ ارسطو تفکر میکنه!!

در همین موقع کسی که دارای سه کله بود میاد جلو گراوپ :
_ من فنریر گری بکم!
_ نه خیرم من ماتیلدام!
_ بوقی ها ! هر دو تاتونخفه شین ! من ریتام!

گراوپ با تفکر به این موجود سه سر نگاه میکنه ... سه سر ، بدون دست و یک پا ، حیوونی عجیب!

کمی اون طرف تر جنگ و جدل بین دو عدد تنه (!) بدون دست و سر و کله و گردن در گرفته بود ! :
_ بوقی کله ام رو بده!
- برو گمشو کشکتو بساب بوقی بی مصرف ...!

گراوپ :
و با پاش ، خیلی سریع ی عدد کله سوروس اسنیپی رو داخل سطل آشغال میندازه!

در همین موقع کله هوگو که یک دست فقط بهش چسبیده بود روی زمین قل میخورد.
_ کسی ( بوووق! سانسور! ) منو ندیده!؟

کمی بعد!
گراوپ با هزار زحمت ، تمامی اوباش رو یک جا جمع میکنه و شروع به سخنرانی می کنه.
_ اهم اهم! اینی که هستید شما همش هست تقصیر محفل بی وجدان! آن بوق سگ صفت! آن پی پی اسب !

اوباشی که دهن داشتند (!!) فریاد بر آوردند.

گراوپ دوباره ادامه داد :
_ آن کثیف های رذل شما را به این حال و روز آوردند در! باید کشت آن ها را! نصف کرد آن ها را! یک نصف به سمت چپ ، یک نصف به سمت راست!

دوباره اوباشی که دهن داشتند فریاد برآوردند ... شور و شوق جر دادن محفلی ها در ذره ذره وجودشان رسوخ کرده بود!


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۸ ۸:۴۹:۰۶

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.