قبل از جشن ما به حاشیه نمی پردازیم.
درون جشنروز جشن بود. هوا خنک و آفتابی، به همراه نسیمی دلنواز و رومانتیک بود. همه چیز فراهم برای یک جشن بزرگ و همه آماده ی برگذاری آن به بهترین شکل بودند. از قبل تمام ساختمان ِ هاگوارتز به دست ِ مسئولین ِ مرتبط تزیین شده. آذین بندی همچنان ادامه داشت.
ایگور دستور داده بود دورتا دور ِ هاگوارتز را با پریزادهایی زیبا تزیین کنند و دو سه تا واقعی از آنها را کنار تخت پادشاهی او بگذارند. پریزادها با دلخوری ایگور را باد میزدند.ساعت از هشت شب میگذشت و سفره ی هفت قدیس ِ مرگبار آماده بود. ایگور چوبدستی اش را به سوی در های هاگوارتز گرفت و دو لنگه ی در، از هم فاصله پیدا کردند.
تمام دیوار ها تا سقف با شمع و بندانگشتی هایی (از همین کَنه ها که پیتر پَن هم یکی اشو داشت
.) تزیین شده بود. عکس های ایگور با داف های مناطق جادویی مختلف، لب ساحل!، به فاصله ی هر پنج قدم به چشم میخورد..مجلل ترین بخش مهمانی لوستری بود که از سقف آویزان گشته و تکان میخورد.
تمام آن از طلا بود و عکس های کوچک ِ سه در چهار ایگور از آن آویزان شده بود.
ایگور از روی تختش بلند شد و دستانش را به هم زد. تمام مهمانان سکوت کردند.
-سلام جیگرا
! من الان باید میرفتم هاگزمید ولی دیدم امشب اینجا قرار ِ خیلی خوش بگذره گفتم بمونم عشق کنیم.
-
.
-البته اگه قرار باشه من رو تشویق نکنید من هم میرم!
-
!
ایگور لبخندی میزنه و سر جاش میشینه.
دو نفر از افراد ِ خیلی پرزور به سمت ِ ایگور میروند و گزارش آعمال غیر آسلامی بهش میدن.
ایگور : فیلم بگیرید ازشون
!
حراست 1 :
جانم؟
ایگور: فیلم بگیر احمق.. با گوشی ات!
حراست 2: قربان.. میگم.. از شما بعیده؟
ایگور : چی از من بعیده..آهان! نه فیلم بگیرید،من صحنه هاشو سانسور میکنم.
فقط میخوام دقیقا" متوجه بشم کی هست!
حراست ها :
.
---
اتاق! حراست 1: ببین من میرم در میزنم بعد در رو باز کردن تو فیلم بگیر.
حراست 2: زشته بوقی.. بذار اول خودمون ببینیم بعد فیلم بگیریم!
حراست ها از داخل سوراخ کلید نگاهی به داخل اتاق می اندازند.
حراست 2: من مگه دستم به ایگور نرسه..
حراست 1: تو فیلم بگیر.
---
چند ساعت بعدایگور دهن کامپیوتر رو با این فیلم صاف میکنه. همین طور داشته پای کام خوش میگذرونده که یک دفعه به صورت کاملا" ژانگولر، تمام شیشه های سرسرا پایین میاد و با خاک یکسان میشه.
ایگور برای آروم کردن ِ ملت بلند میشه و فریاد میکشه:
-چیزی نیست. مشنگ ها هستند که آخرین چهارشنبه ی سالشون هست و دارن..
در همان لحظه تمام دیوار های هاگوارتز میاد پایین و سقف همون طوری رو هوا میمونه.
ایگور: اممم، خب این مشنگ ها گاهی خیلی خطرناک هستند.
صدایی مخوف شنیده میشه: ایگوووووووور..
-جانم؟کی بود؟
-منمممممم ایگووووووور.. ولدی...!
-بی شعور ِ احمق تو بودی دیوارارو آوردی پایین؟ ولدی روت زیاد شده ها !
ولدمورت :
بعد سقف هم میاد پایین. دورتا دور ملت پوشیده از چمن هاییست تزیین شده. آسمان شب سیاه و ستاره ها را میتوان شمرد، با اینکه از سقف جادویی هاگوارتز هم ستاره ها قابل شمردن بودند. ایگور با ناراحتی به ملت نگاه میکنه و سپس به ولدی خیره میشه.
-چیکار داری اینجا؟
-اومدم زن مورد علاقه ام رو اینجا پیدا کنم.
آنیتا از میان جمعیت بدو بدو میاد کنار لرد وامیسته.
آنیت: من رو صدا زدی؟
ولدی: شِت باز این دختره پیداش شد! اینقدر ارباب جیگره که همه دنبالشن .
آنیت: ارباب..
ولدی: آنیت..
ایگور ولدی و آنیت رو به سمت اتاق دیگری هدایت میکنه تا این دو مرغ عشق حرفاشونو با هم بزنند. سپس با یک سوت حراست 1 و 2 رو احضار میکنه.
-چشم از اینا برندارید، میتونید فیلم هم بگیرید.
حراست ها :
----
چندین ساعت ِ دیگرپرسی: چه مهمونی ِ لوسی.. پس کِی توپ رو میزنن..
بومب!
دِره دِره دِره دِره دِره دِره ! و بقیه ی موسیقی !
ملت: آخ جوووون عید..
-عید..
-عید..
-حراست فیلم بگیر!
-عید!:bigkiss:
-حراست این ور..
-عید..
ایگور:
بعد از جشنگول نخورید، ما به حاشیه نخواهیم پرداخت.