سرگرد ممد با کمال بهت به ریش نگاهی انداخت و سپس پوزخند زد و گفت : اوه ! یکی نیست هوش اینا رو خنثی کنه !!! دیگه باید به ریش ملت هم شک کنیم !
ممد قلی که سمت سرتیپی داشت وارد شد و با نگاهی گفت : باید دارنده ی این ریش رو پیدا کنیم و اون رو به اشد مجازات برسونیم ! از ریش هم سو استفاده ؟
سرگرد ممد گفت : قربان ، من می گم بهتره که با استفاده از اثر انگشت مانده روی ریش !! شخص و پیدا کنیم . همین الان می برمش آزمایشگاه .
- فورا این کار رو بکن و اون بطری آب رو واسم بیار .
یک ساعت بعد ، آزمایشگاه مسئول آزمایشگاه مرد ریشی و نسبتا جوان برومندی بود . یونیفرم سفید به تنش بی روح به نظر می رسید با بررسی عینکش را بالاتر برد و رو به ممد گفت : متاسفانه اینجا اثر انگشت حداقل 10 نفر دیده میشه !
- یعنی این ریش مال 10 نفر بوده ؟
- اوه نه ، 10 نفر بهش دست زدن تا مواد مخفی کنن . میتونی یک سرچ کنی تا مشخص بشه .
ممد در حالی که با آدامسش به نحو تهوع برانگیزی بازی می کرد از آزمایشگاه خارج شد .
اثر انگشت مورد بررسی قرار داده شد و تصویر حک شده بر روی مانیتور اطلاعات زیر را نشان میداد .
آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور
مدیر هاگوارتز
150 سال .
ریشو با قد بلند و چشمان آبی .
سو سابقه : اهل هر گونه بی ناموسی بازی و ...
دارای گروهک محفل ققنوس که بزرگترین پخش کننده ی مواد است . ممد تعجب کرد و با بهت نتیجه را نزد ممد قلی برد .
اون طرف صحنه لرد با عصبانیت به دامبلدور و دامبلدور با نفرت به لرد چشم دوختند . سکوت سهمگین فضا صدای نفس های تند مورفین را منتشر می ساخت . لرد در نهایت درایت گفت : فکر کنم باید همه با هم فرار کنیم ! میریم مسافرت تا آبا از آسیاب بیفته . چون طبعا پای هممون لای ریش این پیرمرد گیره .
- خفه شو ! پیمرد هم خودتی . باهاش موافقم . بریم تو جاده چالوس اتراق کنیم تا بعد .
مورفین گفت : پس زنم چی میشه ؟
- می خوای خونوادگی بریم ؟
- آره یه اردوی تمام عیار اتحاد محفل و مرگخواران با هم جاده چالوس برای فرار از دست قانون !
- عـــــــــــــــالیه !
Ú¯ÛÙبرت٠تصÙÛØ±Û Ø¹Ø§ÙÛ Ø§Ø² رÙتار Ù
ا Ù
Û Ø¯Ùد . ب٠گÙØªÙ Û Ø§Ù Ø Ø¢Ø¯Ù
Ùا Ù
Ø«Ù ÙÙØ¯Û Ùا بر رÙÛ Ø²Ù
Û٠را٠Ù
Û Ø±ÙÙد . با ÛÚ© سبد در جÙÙ Ø Ù ÛÚ© سبد در پشت . در Ø