- خوب حالا شرط های تو چیه بوقی؟
- معدب باش بلاتریکس! من یه معجونی دارم که در عرض بیست دقیقه تمام موها رو میریزه و رشدشونو قطع میکنه اما شرط دادنش: شما مرگخوارا دیگه یه طلسم نابخشودنی هم از چوبدستی تون خارج نمیکنید
باید پیمان ناگسستنی ببندید! قیمت معجون: 50 گالیون!
- چی؟
- برو بابا ریش دراز مگه فقط تو میتونی موهارو بریزی؟ میریم یه جای دیگه!
- بفرمایید! اگه میخواید تشریف ببرید! فقط اگر رفتید و پیدا نکردید اون وقت شرط من میشه شما مرگخوارا حق استفاده از چوبدستیتون برای هیچ جادوی سیاهی رو ندارید و قیمت معجونم میشه 150 گالیون
- برو بابا! ما پیدا میکنیم!
مرگخوارها از در خارج شدند و شروع به گشتن کردند.
فردای آنروز - پیدا نکردید؟ پیــــــــــدا نکردیـــــــــــد؟
پیــــــــــدا نکردیـــــــــــد؟ - نه مای لرد! فقط محفلی ها معجونشو داشتن!
- خوب چرا نگرفتید
- خوب اونا شرط داشتن مای لرد!
- چه شرطی؟
- مرگخوارا حق استفاده از چوبدستیشون برای هیچ جادوی سیاهی رو ندارند و تازه 150 گالیون قیمت معجونه!
- خوب شرطو قبول کنید بزنید زیرش!
- گفتن باید پیمان ناگسستنی ببندیم ارباب!
-
چند لحظه بعد مورفین گفت: من یه فکری دارم دایی ژون!
ولدمورت گه بار دیگر موهایش تا پایین پایش میرسید گفت: چه فکری مورفین؟
مورفین سیگارش را لای موها که تا 1 متر خانه را فرا گرفته بود انداخت و سیگار جدیدی روشن کرد و گفت: خوب اینا برن پیمان ناگششتنی ببندن بعد که معجونو گرفتن چوبدشتیاشونو عوژ کنن! اون وقت میتونن طلشم نابخشودنی بژنن! تاژه همون جا ریش دراژم بی هوش میکنن پول نمیدن!
تمام افراد داخل خانه نگاهیی مانند
به مورفین انداختند و سپس به لرد نگریستند!
- تو چرا توی این سوژه مغز متفکر شدی دایی؟
- کارگردان بهم ژنش مرغوب داده دایی ژون!
-
فورا کاری رو که مورفین گفت بکنید!
مرگخوار ها فورا چوبدستی هایشان را با هم عوض کردند و به ساختمان محفلی ها آپارات کردند.
مرگخوارها به نوبت وارد شدند و به دفتر رئیس رفتند. دامبلدور که داشت چرت میزد با دیدن آن ها نیشش باز شد و از جایش بلند شد.
- روز به خیر، کاری داشتید
- اومدیم معجون بخریم!
- اوه بله!
دامبلدور دست در کشو کرد و بطری کوچکی بیرون آورد. روی بطری نوشته بود: معجون ضد ریزش موی اسنیپ!
- اسنیپ
مرگخوارها بدون گفتن یک کلمه آپارات کردند و دامبلدور را تنها گذاشتند.
دامبلدور فورا فریاد زد: دیگه معجون بهتون نمیفروشم ها!
مرگخوار ها یکی پس از دیگری وارد شدند.
خانه 1.5 متر پر از مو شده بود. لرد چند تار مو که در دهانش رفته بود را تف کرد و باخوشحالی پرسید: گرفتید؟
- نه مای لرد! لازم نبود این کارو بکنیم که به دردسر بیفتیم! اون معجون ساخت اسنیپه! خودمون ازش میگیریم!
- اسنیپ؟ الان کجاست؟
.
.
.