میتونید به عنوان سوژه جدیدم بهش نگاه کنید :دیبلیز: سلام ... یک عدد چوبدستی برای رفیقم گراوپی میخواستم...
پیرمرد سرشو بالا میگیره و اول به بلیز و سپس به چشمان معصومانه گراوپ خیره میشه ...
الیوندر: اوه عجب شباهتی، درست شکل مادرتی، زمانی که برای اولین بار جغدی از هاگوارتز دریافت کرده بود و تازه فهمیده بود که ساحره هست ... یادمه که اونم درست مثل تو زمانی که میخواست چوبدستیشو انتخاب کنه خیلی هیجان داشت...
گراوپ: اوه ولی گراوپی شنیده بود که مامان گراوپی هیچ استعدادی در جادوگری نداشت و از همون بچگی دزد و خلاف کار و هیچ وقتم مدرسه نرفت چون به اتهام قتل عمد تمام دوران کودکی و جوانیش رو در زندان سپری کرد!
الیوندر!!!!!
بلیز: اهم .... گراوپی چرا نمیری یک نگاهی به قفسه ها بندازی؟
گراوپی: اوه گراوپ با این پیشنهاد موافق و شاید تونست چوب مورد نظرش رو هم پیدا کرد ...
بدین ترتیب گراوپی گرومپ گرومپ به سمت قفسه ها راه می افته ...
الیوندر: خب ... چه خدمتی از من ساختست؟
بلیز: یک چوبدستی برای گراوپی میخواستم که با دوام باشه و به این سادگیا هم نشکنه ...
الیوندر کمی فکر میکنه و سپس باعجله به سمت یکی از قفسه ها میره و یک بسته نفیس رو با احتیاط از طبقات آن بیرون میکشه و برمیگرده ...
الیوندر: این آخرین و نفیس ترین کار ماست، من برای اولین بار موفق شدم پودر شاخ تک شاخ رو به پر ققنوس به کار رفته در مغز چوبدستی اضافه کنم که نتیجتا اینکار توانایی و مقاومت چوبدستی رو تا دو برابر افزایش میده و این انقلابی در صنعت چوبدستی سازی میباشد و من مفتخرم که شما اولین مشتری من هستید که میخواید این چوبدستی رو امتحان کنید ...
بلیز: اوه عالیه ... گراوپی!قفسه ها رو بذار کنار بیا اینجا ... فکر میکنم چوبدستی ای رو که میخواستی، پیدا کردم.....
گرومپ گرومپ گرومپ.... بووووووووم ... دننننگ! به دنبال این صداها تعدادی از قفسه ها واژگون میشه و محتویات درونشونم روی زمین پخش و پلا میشه و سپس سروکله گراوپ پیدا میشه ...
الیوندر
گراوپ: نگران گراوپ نباشید .. چیزی نیست و حال گراوپ کاملا خوب ...
سپس گراوپ در حالی که به یک سری قفسه که روی هم انباشته شده بود، اشاره میکرد، ادامه داد:
- گراوپ دید یک ذره قفسه ها فضای مغازه رو تنگ کرد، برای همین گراوپ تصمیم گرفت مغازه الیوندر رو مقداری مرتب کرد تا این وسایل غیر ضروری انقدر دستو پا گیر نشد ...
بلیز: گراوپی فکر میکنم اون چیزی رو که میخواستیم پیدا کردیم .. بیا امتحانش کن ...
الیوندر عرق پیشونیشو پاک میکنه و با دستانی لرزان چوبدستی رو دست گراوپ میده ... بلافاصله گراوپ چوبدستی رو میبره لای دندوناش .....
قِرِچ ... قِرِچ ... قرج !!! تــــــــــــــــق! (صدای شکستنه شدن چوبدستی)
الیوندر!!!!!!!
بلیز در حالی که با نگرانی گراوپ رو تماشا میکنه: چی شد؟ غذائه از لای دندونات درومد؟
گراوپ: اوه از نظر گراوپ این چوبدستیه بسیار کم دوام و زود شکست و لای دندون های گراوپ هنوزم کثیف! گراوپ احتیاج به یک چوبدستی مقاوم تر تا تونست از آن به عنوان خلال دندون استفاده کرد ... چون گراوپ بهداشت و پاکیزگی رو در اولویت!
بلیز روبه الیوندر: خب ظاهرا به یک چوبدستی پر دوام تر احتیاج داریم!
یک ساعت بعد ...بلیز روی زمین نشسته و با دو دست داره روی سینه الیوندر، پشت سر هم فشار وارد میکنه ...
- هن ... هن ..1001 ... 1002 ... 1003! اه این چرا یهو از هوش رفت!
در اون میان 456ُمین چوبدستی هم لای دندون های گراوپ میکشنه و گراوپ با خونسردی چوبدستی شکسته رو بر روی کوهی از چوبدستی های شکسته پرت میکنه و از روی میز یک چوبدستی نوئه دیگه برمیداره ...
گراوپ: جنس های الیوندر بد و کم دوام! گراوپ حدس زد الیوندر از فرط خجالت غش کرد! قِرِچ .. قِرچ ... قِرِچ ... تـــــــــــق!
بلیز: اوه گراوپی تو در اشتباهی! برعکس این مهارت تو رو میرسونه چون نشون میده تو بخاطر قدرت و مهارت ذاتیت درست مثل هری پاتر بسیار مشتری سخت انتخاب و پر دردسری هستی چون هر چوبدستی ای شایستگیشو نداره که تو صاحبش باشی! اه این مرتیکه جاپونی چرا به هوش نمیاد!!! 1004 ... 1005 ...
گراوپ در حالی که آخرین چوبدستی شکسته رو هم بر روی کوهی از چوبدستی های شکسته میندازه:
- اوه گراوپ در این فکر بود که شاید گراوپ با این ستون کلفتی که از زمین به سقف مغازه متصل بود، تونست مشکلشو حل کرد، گراوپ فکر نکنه ستونه زیاد محکم و گراوپ احتمالا با کمی فشار تونست ستون رو از جاش کَند!
بلیز: نه نه نه .... گراوپی این راه حل بسیار بدیه ... ما در درجه اول باید به این پیرمرد شریف که الان بیهوش شده کمک کنیم.... ببین گراوپی تو همینجا باش تا من برم کمک بیارم ...
بلیز اینو میگه و با عجله از در خارج میشه ...
گراوپ: باشه .. گراوپم در این بین هر کاری از دستش براومد انجام داد تا این پیر مرد نحیف و نازنین رو دوباره به هوش آورد ...