امان از ریش دامبلخوردست ز شر به ملت *ریشی *** همواره دراز و مهمل خیشی
سحری نبدی برای فردی *** که گرفتار گشته به پیچ ریشی
دوال بود ریش این *دوَنگ *** دریوزه شد کس که رفت سوی ریشی
هر گه که روی سوی جایی *** یا رو چرخانی به ولایی
بینی که روان است سوی آنجا *** این ریش کج معوج کذایی
ای محفلی بر کسی دلی بند *** تا نگویندت ملت که تباهی
چو مرگخواران لرد را باش مرید *** تا نگویندت که در بند ریشی
کس ندید رعب از *فر شاهد *** دیده ور شو تا ببینی این همای
توضیحات :
خیش : گاو آهن
دوال: تسمه ، کمر بند
دوَنگ: احمق
دریوزه: گدا
فر: [فرِه] فروغی ایزدی است که به دل هرکه بتابد از همگان برتری میابد و از پرتو همین فروغ است که به پادشاهی می رسد و در کمالات نفسانی و روحانی کامل می شود.
شاهد : زیباروی ،محبوب
همای : پرنده ی سعادت
*دونگ: استعاره از دامبل
* ریشی: استعاره از دامبل و ریشش (ایهام هم داره :دی)
* فر شاهد: استهاره از لرد کبیر