روفوس به صورت ناگهانی در کنار لرد ظاهر شد و در حالی که سعی میکرد دیالوگ هایش را بدون اشتباه ادا کند گفت:آه...باور کردنی نیست ارباب، آنتونین...آنتونین را کشتند!
لرد که دوباره متوجه اصل قضیه شده بود با خشم ارباب مابانه ای رو به کرد و گفت:چطور جرات کردی مردک؟چطور به اون چوب دستی منحوست اجازه دادی ناجوانمردانه آنتونین رو بکشی؟هان؟اعتراف کن!
دامبلدور که میدانست چند ثانیه بیشتر با انفجار خشم لرد و برزو جنگ جهانی سوم فاصله نمانده گفت:آروم باش اینقدر حرص نخور!من دلایلی دارم که اثبات میکنه بیگناهم!
روفوس دیالوگ هایش را در ذهنش مرور کرد و طوطی وار گفت:دروغ گو، پست فطرت، خائن!خودتو برای مرگ اماده کن!
و چوب دستی اش را به سمت دماغ دامبل گرفت!لرد چشم غره ای به روفوس رفت و گفت:کروشیو، هنوز یاد نگرفتی وقتی ارباب هست دخالت نکنی؟
بعد چوب دستی اش را به سمت دامبل نشانه رفت و گفت:خودتو برای مرگ اماده کن!
دامبل بر خلاف انتظار روفوس دست هایش را بالا برد و گفت:اول دلایلم رو بشنو بعد اگه حق با من نبود من رو همین جا راکن تبدیل کن!یا اصلا خرس گریزلی!
ایوان که از لای در یکی از اتاق ها مشغول دید زدن این صحنه بود با اعصاب خراب مشتی به چارچوب در زد و زیر لب گفت:اه چقدر حرف میزنه این پیرمرد خرفت!ارباب بزن ریز ریزش کن دیگه!
دامبل به جسد آنتونین اشاره کرد و گفت:ایوان!مگه ایوان نمرده بود؟
لرد بدون اینکه چشم از دامبل بردارد گفت:جواب بده روفوس.
روفوس که دید هوا در حال پس! شدن است سعی کرد خودش را به آرامی از اتاق خارج کند اما کروشیو لرد او را در جایش متوقف کرد.
روفوس: ارباب شما چوب دستیتون سمت دامبله چطوری به من کروشیو زدین؟!
لرد روفوس و دامبلبه سمت پله ها هل داد و گفت:قضیه خیلی مشکوکه.میرین طبقه پایین.همه باید بیاین.اونا از تک تکتون بازجویی میکنم و معلوم میشه قضیه چیه!
اما بعد رو به روفوس کرد و گفت:صبر کن، روفوس تو برو جسد ایوان رو بیار پایین.پیری تو هم انتونین رو با خودت بیار پایین!با احترام بیارش!
روفوس: