هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ چهارشنبه ۱ تیر ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۵۰:۱۰ پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
سوژه جدید

پرده ی خوابگاه پسران دو طرف پنجره جمع شده بود و حیاط هاگوارتز نمایان بود. خورشید با تموم وجود گرمای خود را نثار زمین میکرد و البته از خیر خوابگاه پسران نیز نگذشته بود.

ارگ با عصبانیت از تخت خود پایین پرید و گفت:

- این آفتاب لعنتی هم خواب نمیذاره واسه آدم. چرا پرده هارو کنار زدین؟ اون خورشیدو وسط آسمون نمیبینین؟ درک نمیکنین هوا گرمه؟ چرا؟ میخواستین منو بیدار کنین؟ راه بهتریم بود. میخواستین منو اذیت کنین؟ اصلا قصدتون چی بود؟ لذت بردین از این کار؟ آخه چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟

ارگ که نفسش بند آمده بود، توقف کرد و به قیافه های حیران و متعجب پسران ریونی که با دهانی باز به او خیره شده بودند نگاه کرد.

ارگ حوله اش را برداشت، به سمت دستشویی رفت و محکم در خوابگاه را به هم کوباند.

آنتونین با تعجب پرسید:

- همیشه همین طوریه؟

آرنولد که در حال شانه زدن و مرتب کردن موهایش بود پاسخ داد:

- نه، احتمالا امروز از دنده چپ بلند شده.

شب تالار ریون:

ارگ که بر روی تختش دراز کشیده بود، دستش را به سمت صورتش برد و چیزی را پاک کرد.

آرنولد درست جلوی تخت او ایستاده بود و رو به او، با هیجان چیزی را برایش توضیح میداد.

- حالا از اینجا به بعدش جالبه، خوب گوش کن!

ارگ قیافه اش را درهم کشید و گفت: واسه چی این قدر تف میکنی؟ اه صورتمو خیس کردی.

ارگ با یقه اش سعی کرد صورت خیس شده اش را پاک کند و آرنولد که کاملا ناامید شده بود، زیر لبی " از دنده چپ بلند شده " را بیان کرد و حرفش را نیمه تمام گذاشت و به سمت آنتونین رفت.

آنتونین برای برگرداندن روحیه ی آرنولد، با اشتیاق به حرف های او گوش فرا داد.

ارگ دوباره دستی به صورتش کشید و گفت:

- مرلین من، یعنی از اون دورم تفش میرسه؟

اما ناگهان چیزی توجهش را جلب کرد. گویا سر منشا این خیسی از دهان آرنولد نبود. ارگ چشمانش را تیز کرد و به سقف خیره شد. آب از آنجا می چکید. در مقابل چشمان کنجکاو ارگ، سقف ترک بزرگی خورد!




Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۷:۴۳ شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۰

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 353
آفلاین
دفتر استر

- سلام بچه ها چی شده اومدین اینجا؟

بادراد:

- اه در واقعه می خواستیم یه مسابقه داشته باشیم یعنی ...

آرنولد:

- آره یه مسابقه تست هوش و هر کس هم اولشه

لونا:

- جایزه اش اینه که می تونه از باغ وحش ریون به طور مجانی استفاده کنه.

- خیلی خب قبوله ولی همه مسئولیتش پای خودتونها حالا از اینجا برید

در تالار

- بچه ها من چیز مهمی کشف کردم؟

- بگو ببینم نقشه کجاست؟

- نیازی به نقشه نیست لونا

- لینی یه کار به عهده ی تو گذاشتیم از پس کار به این سادگی هم بر نیومدی؟

- باب ارباب چشمای تاریک رو پیدا کردم

- زحمت کسیدی اینو که خودمون می دونستیم کیه

-نه باو اونجوری که تو فک می کنی نیست وقتی رفتم سراغ نقشه آنتونین دالاهوف رو دیدم که داره با یه چیزی صحبت می کنه با استراق سمع فهمیدم ارباب چشمای تاریک اونه.

- خب که چی؟

- باو اگه اربابشون استر نباشه؟

- می تونیم شپلخش کنیم...


ویرایش شده توسط آرنولد در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۴ ۷:۴۴:۴۷

تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ پنجشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۰

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
- خب بطور واضحی استر باید باشه دیگه.

- راست میگی. خب حالا چیکار کنیم؟ نه خودشون نه اربابشون. پس چی؟

- من یه نقشه ی بهتر دارم. میگم این چشمهای تاریک همه جای قلعه نمیتونن باشن. چون من شنیدم خیلی ارزون نیستن و خب هاگوارتزم تازگیا کمبود بودجه داره و اینا...

- خب الان یعنی چی؟ میخوای بگی من خرپولم لونا؟ میخوای بگی چون تازگیا روزنامه ی بابام خوب فروش رفته خیلی الان من خفنم و اینا؟ آر....

دنـــــــــــگ!!!


کفگیر با صدای آرام تری نسبت به صدای برخورد با کله ی لینی روی زمین افتاد.

- خب داشتم میگفتم. من میگم استر باید یه نقشه از موارد امنیتی داشته باشه. پس اگه ما بتونیم اون رو گیر بیاریم...

- آره اگه. ولی این اگه ای که میگی خیلی اگه...

دنـــــــــــــگ!!

- اگه گذاشت حرفمو تموم کنم. خب ما میتونیم بریم پیش استر به بهانه ی این که میخوایم امنیت هاگوارتز رو تست کنیم...

لحظاتی بعد

- خب بادراد پس قرار شد تو سر صحبت رو باز کنی. آرنولد مسئله رو مطرح کنه و من هم جایزه مون رو بگم. لینی هم قرار شد بره دنبال نقشه. خب بریم دیگه.

- لونا آخه من کجا دنبالش بگردم خب؟ چشم های تاریک منو ببینن چی؟

- اگه تو رو ببینن که خب فوقش فقط تو تنبیه یا اخراج میشی که خب مشکلی پیش نمیاد. نبیننت هم که خب نقشه بر میداری میای دیگه. کجای این قابل درک نیست؟



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ دوشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۰

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 353
آفلاین
استر با عصبانیت گفت:

- فک کردی کسی می تونه بدون اینکه توسط چشمهای تاریک دیده بشه تو قلعه اینورو اونور بره؟ هان؟... فک کردی کسی می تونه از طلسم ژداقیوس رد بشه؟

- اوه متاسفم که بهت توهین کردم من می رم کلی کار دارم که باید بهشون برسم.

مرلین این را گفت و با سرعت خود را به ریونی ها رساند و آنها را از این جادو ها مطلع کند.

در تالا:

بعد از اینکه مرلین چیزهایی که شنیده بود تعریف کرد آنتونی پرسید:

- چشم تاریک دیگه چیه؟

مرلین جواب داد:

- موجودای کوچک و نامرئی که هر چیزی رو که می بینن ثبت می کنن و به اربابشون می گن.

ماریه تا گفت:

- خب چه جوری می شه از شر اینا خلاص شد؟

مرلین :

- خب یا باید اربابشون رو شپلق کنیم یا اینکه خودشونو!...

- خودشونو که نمی تونیم ببینیم بهتره بریم سراغ اربابشون اما اربابشون کی می تونه باشه؟


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۳:۳۹ چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۸۹

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
لینی تو و لونا پستاتونم با هم مینویسید؟ ای بابا!
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
- خب حالا ما باید دقیقا چطوری وضعیت مدرسه رو چک کنیم؟ نکنه میخوایم از خود مدیر بپرسیم؟

- هان. لونا هم راست میگه بچه ها. چرا به فکر خودم نرسید. میریم پیش مدیر براش شرایطو توضیح میدیم و قانونی از مدرسه میریم بیرون. نه؟

- نه ترورس. بادراد تو که انقدر امید می دادی میتونیم میتونیم چی شد؟ چطوری میتونیم؟

- هوومک، اگه آلبوس مدیر بود می شد یه کاراییش کرد. ولی استر رو...

بادراد در لحظه به دو حالت مختلف تغییر حالت داد : و درنهایت به این حالت به مرلین نگاه کرد.

مرلین که به شدت ترسیده بود و مخفیانه درحال رفتن به سمت در تالار بود گفت : بگو چه نقشه ای داری؟ من نمیخوام قربانی نقشه های تو بشم

بادراد که هنوز با همان لبخند به مرلین نگاه می کرد گفت : نگران نباش خیلی هم شرورانه نیست.

لحظاتی بعد، دفتر مدیریت مدرسه

- استر این چه وضعشه؟ من ازکجا بیارم پول ADSL بدم. من بدبختم بیچارم. تلسکوپ از کجا بیارم. همین الانم به زور اینجام. شبا نون خشک و آب جوب میخورم.تازه اینم به زور گیرم میاد بعدم من نمیخوام نجوم یاد بگیرم. اصلا خود رولینگم نجوم حالیش نبود که. نجوم جادویی با نجوم ماگلی فرق داره. اصلا اینجا که مدرسه ماگلی نیست. یعنی چی؟ هرکی هرجوری بخواد سرشو میندازه میاد تو. هیچ امنیتیم نداره. اه اه اه! یه ماگل شده استاد. اه اه اه!

در همان حین در تالار راون

- وقتی استر بخواد جواب بده، یه سری از موارد امنیتی رو فاش میکنه که مرلین گفته وجود نداره. بعدش ما میتونیم نقشه بکشیم و از اونها عبور کنیم.

لینی درحالی که با تعجب شدید به بادراد نگاه میکرد گفت : بادراد تو هم یه مخی داری ها. یه موقعی کار میکنه. ایول

- ممنون لینی

-----------------------------------------------------------------------
به لینی: اینم رول.



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۸۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۵۰:۱۰ پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
اوا بچه ها من اصن نفهمیدم لونا رولیده! صفحه م قدیمی بود! بعد لونا هم فک کرده بود من ارسال کردم که ارسال کرد پستشو و دقیقا ادامه منو نوشته! پس اول مال منو بخون بعد مال اون ، ترتیبش درست میشه این طوری!

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

در همان لحظه لینی شروع کرد به قهقهه زدن. لونا نیز به طبعیت از لینی شروع به خندیدن کرد.

ترورش رو به لینی و لونا گفت: بچه ها میگم الکسی گم شده!

لونا با شنیدن حرف ترورس یک لحظه از خندیدن دست کشید اما دوباره با دیدن لینی به خندیدن ادامه داد.

ماریه تا که از نگرانی در حال منفجر شدن بود با یک حرکت سریع از روی مبل بلند شد ، گلدانی را برداشت و مستقیم به سمت لینی و لونا پرتاب کرد و در نهایت گلدان در مغز کله ی ... لونا فرود آمد!

نویسنده در دل خنده ای به ریش لونا میکنه چون از دستش به شدت عصبانیه و برای نقشه های شوم بعدیش بر روی لونا قلم پرو دوباره روی کاغذ میبره و شروع به ادامه ی داستان میکنه:

لونا دستی به سرش کشید و گفت: اوخ دردم گرفت.

مری دستش را آماده کرد تا ضربه ی مهیبی به گوش لینی که هنوز در حال خندیدن بود وارد کند و دقیقا در همان زمانی که دست مری به صورت اسلوموشن به سمت لینی میرفت ، لونا برای انتقام از ماریه تا که آن طرف لینی بود ، جلوی لینی می آید و ضربه ی دست مری به لونا برخورد میکند.

لونا در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود: آآآآآآآخ!

نویسنده نیشخندی میزند و دوباره شروع به نوشتن میکند:

ترورس پشتش را به لینی و لونا کرد و فریاد زد: یا تا سه ثانیه دیگه به خاطر گم شدن الکسی گریه میکنین یا خودم با لگد میام تو دهنتون.

نویسنده با شنیدن حرف ترورس احساس نگرانی نسبت به لینی میکند و شروع به فکر کردن برای نجات او و قربانی کردن لونا میشود:

سه ثانیه میگذرد و صحنه دوباره اسلوموشن میشود و پاهای ترورس جلوی دوربین ظاهر میشود و به به سمت لینی و لونا میرود. لونا که از ترس لگد خوردن قبل از بلند شدن پای ترورس از جای خود بلند شده بود تا در امان بماند ، برعکس با لگدی که میخورد جان لینی را نجات میدهد.

نویسنده با تعجب نگاهی به نوشته اش میکند ، فیلمبرداری یا نوشتن؟ برای جلوگیری از سوتی خود با حالت میگوید: بلافاصله بعد از نوشتن کار تصویر برداری شرو میشه!

و لونا شروع به گریه کردن میکند.

ترورس با غرور رو به بقیه میگوید: این یکی فهمید ماجرا چیه.

و لونا را به سمتی پرتاب میکند تا به حساب لینی برسد که با هدفونی در گوش های لینی رو به رو میشود.

لینی که تازه متوجه ماجرا شده بود هدفون را برداشت و رو به بقیه پرسید: اتفاقی افتاده؟

و همه ی سرها با عصبانیت به سمت لونا برمیگرده. لیسا با عصبانیت رو به لونا میگه: واس چی میخندیدی به گم شدن الکسی؟

لونا اشاره ای به لینی کرد و گفت: آخه اون همون موقع خندید منم گفتم حتما خنده داره.

لینی که تازه متوجه ماجرا شده بود با ترس از روی مبل بلند شد!

نویسنده با غرور از روی نوشته اش دوباره خواند. حساب لونا را رسیده بود و در عین حال از لینی طرفداری کرده بود.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲ ۱۹:۳۱:۵۵



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۲:۵۹ چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۸۹

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱:۲۷:۴۴ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
همان موقع صدای تلفن تالار به گوش رسید و لینی به سرعت رفت که جواب بده.

- الو ؟ اینجا تالار ریونکلاست منم لینی وارنر هستم ، بفرمایید؟

صدای خشک و خشنی از آنور خط پاسخ داد: الکساندر پیش ماست!

همون موقع لینی قش میکنه میفته و به جاش روونا میدوه و تلفنو بر میداره .

صدای کلف دوباره میگه: یه راهی پیدا کنید و از هاگوارتز بیاید بیرون...فردا شب من به کیوسک چند مایل دورتر از مدرسه زنگ میزنم تا بگم چجوری همگروهیتونو میتونید نجات بدید.

تلفن قطع شد و مرلین گفت:چی شد؟لینی چرا غش کرد؟اون کی بود؟

- اونا الکساندرو دزدین!

روونا بلافاصله دوباره گفت: باید از اینجا بریم و الکساندرو پیدا کنیم!

گابر گفت:ولی چجوری؟ شما فک کردین اینجا مدرسه ی مشنگاس که خیلی راحت فرار کنیم؟

بادراد بلافاصله گفت: ما میتونیم فرار کنیم! وسایلتونو هر چه سریع تر جمع کنین باید بریم.

دختران به سمت خوابگاهشون و پسرا هم به سمت خوابگاهاشون راه افتادند و فقط چند تا وسیله ی سبک برداشتند و دوباره به تالار برگشتند.

لونا گفت: به خاطر دزدیده شدن الکساندر فک کنم امنیت خیلی بیشتر از سابق واسه مدیر هاگوارتز ملاک شده و بیرون رفتن از هاگ هم خیلی سخت شده.

آرنولد گفت: باید بفهمیم چه سیستمایی توی هاگ واسه مراقبت از دانش آموزا و نفوذ دشمنا هست...

پس آن ها مجبور بودند اول وضعیت مدرسه را چک کنند سپس از آنجا خارج شوند.


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۸۹

ماریه تا اجکامب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۳ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۴۴ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
از ...........
گروه:
کاربران عضو
پیام: 275
آفلاین
سوژه ی جدید

***********


پسرا تو خوابگاه خودشون نشسته بودند داشتند یاد قدیما میکردن.

_ یادش بخیر اون قدیما. کلی حرفم برو داشت. چقدر ساحره دورو برم بود.
مرلین این را گفت و اهی کشید.

_ این که چیزی نیست،منو بگو قبل از اینکه ورشکسته بشم چه شیر موز فروشیه توپی داشتم.

_ پس من چی که او قدیما مرگ خوار محبوب ارباب بودم.هی بچه ها چقدر جای الکسی خالیه. پاشین بریم یه دوری تو هاگ بزنیم حالو حوامون عوض شه.

وقتی داشتن از تالار عمومی رد می شدند با جمع دخترل بر خورد کردند ولی بی اعتنا به اونا به راه خودشون ادامه دادن.

توی هاگ جنب جوشی بی سابقه راه افتاده بود. معلوم نبود چه خبره.
جمع عظیمی از بچه های هاگ جلوی اعلامیه ای وایساده بودن.

_ بهتره بریم ببینیم چه خبره.
ترورس این را گفت و جلو تر از بقیه به راه افتاد.

بادراد که قدش نمیرسید با عصبانیت گفت: ترورس بخون ببینم چی نوشته.

اعلامیه:

بدین وسیله به اطلاع میرساند که الکساندر پردفوت که به گردش و برای تفریح به یکی از شهرهای مشنگی رفته بود سه روز است که گم شده. با توجه به ربودن های اخیر این فکر میشود که او ربوده شده و شاید امیدی به بازگشتش نباشد.

ملت ریون
انها به عجله به سمت تالار رفتند.

_ هی دخترا شما از الکساندر خبر ندارین؟

لونا: اون رفته سفر. سه روز پیش ماها باهاش حرف زدیم ولی هرچی صداتون کردیم نیومدین. گفت که کلی سوغاتی برامون خریده.

_ تازگی ها ازش خبری ندارین؟

لینی که تعجب کرده بود گفت: چیه دلتون براش تنگ شده؟

_ فقط بگین ازش خبر دارین یا نه؟
سر انجام ماریه تا جواب داد: از سه روز پیش تا حالا نه.

رنگ پسرا مثل گچ شد.

_ چی شده؟ اتفاقی افتاده؟

ترورس اب دهانش را قورت داد و سعی کرد بر خود مسلط باشد.

_ اون گم شده....


معصومیت قدرتی دارد که شیطان نمی تواند تصور کند


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۵۰:۱۰ پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
- هردو!

همه ی سرها اتوماتیک وار به سمت لیسا چرخید. ملت با تعجب به لیسا که از روی مبل پایین پرید و به میان آن ها آمد نگاه کردند.

- هردو!

- اینو شنیدیم.

- خب پس حله دیه!

روونا بلافاصله از درون دیوار ظاهر شد و گفت: ینی شما ناظر خودتونو به بینز فروختین؟ بوقیا ... شپلقا ... خزا ...

لونا بلافاصله گفت: نه روونا منظورمونو برعکس گرفتی.

بینز آهی کشید و گفت: خب پس من میرم.

و با افسردگی سرش را پایین انداخت و به سمت خوابگاه پسران رفت تا چمدانش را جمع کند.

لیسا دوباره گفت: چی میگین شما؟ هردوتون میمونین.

- باید دلیل محکم بیاری تا ما بمونیم.

بینز پایش را روی پله ی اول خوابگاه پسران گذاشت و گفت: چرا منو میخواین؟

روونا هم سریع گفت: منو واس چی میخواین؟

ترورس خیلی ریلکس گفت: خب معلومه! روونا رو میخوایم چون ناظرمونه و دوسش داریم !

روونا بادی به غبغب انداخت و ترورس ادامه داد: بینزم واسه این میخوایم چون قدیمیه و تجربه ش بیشتره و واسه خودش کسیه و همیشه میومده سر میزده و میرفته و این نشونه ی علاقه ش به ریونه.

لینی اضافه کرد: و ما هرکی به ریون علاقه مند باشه رو با آغوش باز میپذیریم!

و دستانش را به نشانه ی بغل کردن باز کرد ، روونا بلافاصله شیرجه ای به سمت لینی رفت ، اما از آنجا که فراموش کرده بود روح است از وسط فرق کله لینی رد شد و لینی همونجا از سرما لرزید و غش کرد!




Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۹:۰۶ چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
روی پاکت نوشته شده بود : به همین سادگی.
لونی : به همین سادگی رفتی ؟
لینی : کجا رفته ؟ برای چی رفته ؟
ماریه تا : نه باب یکی نامه رو باز کنه ، شاید به همین سادگی برگرده
لونی به سمت نامه حمله میکنه و پاکتش رو با یه ضربه پاره میکنه و ناگهان صدای جیغ بنفشی از داخل نامه بلند میشه
روونی : ای ناظر فروشای ارزشی و لرزشی حالا منو به بینز بوقی فروختید ؟ اون بینز یک قدیمی فسیله و سوسول و بچه قرتیه ندیدین چه شنل ضایعی تنشه ؟ اون وقت من به این نازنینی ، به این خوشگلی به این ارزشی با این دندونای با حال بزارم برم ؟
اعضای ریون به هم خیره شدند و به فکر فرو رفتند و صدای روونی حالت مغرورانه و پیروزمندانه ای به خود گرفت
روونی : حالا اگر میخواهین من برگردم این بینز رو تالار بیرون کنین تا حقایق روشن بشه
ریونی ها در حال کردن نگاه به هم بودند که یک وقت بینز وارد تالار شد و جمع ریونی ها رو دید و خودش رو به مظلومی زد و با قیافه ی سوسولش که کمی هم دلسوزی آدم رو بر می انگیخت گفت ؛
بینز : بچه ها من با خودم فکر کردم دیدم زیاد خوشحال نشدین که من برگشتم چون ارزشی نیستم ولی میتونم بگم که ارزشی ها رو دوست دارم میشه من رو قبول کنین ؟
بچه های ریون همگی آثار تردید در چهره شان موج میزد
بینز ، فسیل قدیمی یا روونا ، ناظر ارزشی ؟


[b][color=0000FF]بينز نام







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.