ایول فلور مدتها بود می خواستم اینجارو ادامه بدم ولی نمی شد ایده اش نمیومد بسی خوشم آمد از این رول فلور
--------------------------------------------------------------------------------
این جیغ درد آلود آخرین صدایی بود که از لینی شنیده شد، او بیهوش روی دستان با همان شاخه های ترنت افتاده بود و ترنت در حال دور شدن از آن منطقه بود.
دقایقی بعدملت ریون که با برخورد به هر مشکلی به کتاب خانه روی می آوردند، حال نیز در آنجا جمع شده بودند تا راه حلی برای آزادی دوستانشان پیدا کنند.
- نه. اینجا هیچی درباره ترنت ها نیست!!
- همیشه یه چیزی تو بخش ممنوع پیدا میشه؛
من پاتوقم اینجاست.
-
خب آقای نترس و همچی بلد یه کتاب بگو که توش یه اطلاعاتی باشه. پف کوتوله بوقی
آرنولد تکانی به چوبدستی اش داد سپس کتاب تاریخ جادویی آرزوث از قفسه در آمد و درست روی آرنولد فرود آمد.
ملت:
لونا:
- بس کنید لینی و مری و ارگ تو خطرن شما دارین به این بوقی می خندین بیاید کتابو بخونیم.
- تو فهرستش که چیزی از ترنت نیست!!
- این چیه تاریخ اِنت ها؟
"انت ها موجوداتی همانند درختان هستند و سالها با کمک الف ها از جنگلها مراقبت می کنند آنها بر خلاف درختان قابلیت حرکت دارند. سالهای بسیاری است که جنس مؤنث آنها گم شده و آنها نمی توانند تولید مثل کنند بچه های انتها را که در زمان جوانی می توانند از زیر خاک سر برآورده و به دنبال جفت خود بگردند ترنت گویند..."
- وای چه سرنوشته بدی برای لینی.
کمی آنطرفتر مری، لینی، ارگ و ترنت:پس از بهوش آمدن لینی او خود را در مقابل آن درخت غول پیکر دید کمی در اتاق چشم گرداند. توانست ارگ و مری را در گوشه ای ببیند که بهم بسته شده بودند. قبل از اینکه جیغ بزند ترنت مهربانانه یکی از شاخه هایش را به علامت سکوت جلوی دهان او برد.و گفت:
- به حرفام گوش کن بعدش هر چقدر خواستی جیغ بزن. من 120000 ساله که منتظرم مادر و پدر من دونه ی من رو درست همین زیر اون پایین کاشتن به امید اینکه یه روزی بزرگ شم و پادشاه انت ها شم، ولی بعد من نتونستم آب و مواد غذایی مناسب گیر بیارم تا رشد کنم. اما شما ها منو زنده کردین. الآن سالهای زیادی هست که هیچ انتی جفتی برای خودش پیدا نکرده و حالا من تو و دوستانتو پیدا کردم امیدوارم از رفتار من ناراحت نشی ولی احساس شدیدی به تو دارم شما بهش می گین عشق.
یکی از شاخه هایش که شکوفه ی زیبایی روی آن روییده بود را به سمت لینی دراز کرد و ادامه داد:
- هدیه ای زیبا در خور یک ملکه.
لینی به سرعت از
به
و بعد به
و در آخر به
در آمد. سپس گفت:
- ممنونم تو واقعا مهربونی.
آندو صورت هایشنان را به هم نزدیک کردند، در همین هنگام ارگ گفت:
- آخ جون از اون صحنه هایی که دوست دارم.
ناگهان با یک ضربه از ریشه ترنت بیهوش شد و در کنار مری که او نیز همچنان بیهوش بود افتاد.
لینی و ترنت در حال بودند :bigkiss: که فلور وارد شد...
یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر
فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است
دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست
بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا
سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز
من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی
گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد
شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت
سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد
لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود