تکلیف جلسه دوم1. به غیر اژدها های نام برده شده ، 5 اژدهای دیگر نام ببرید. ( 5 نمره )1- اژدهای دندانه دار نروژی؛ Norwegian Ridgeback
2- زهر نیش پرویی؛ Peruvian Vipertooth
3- شاخ بلند رومانیای؛Romanian longhorn
4- پوزه پهن سوئدی؛ Swedish short-snout
5- شکم فولادی اوکراینی؛Ukrainian Ironbelly
2. در مورد اژدهای سیاه هیبرایدی هر چه میدانید بنویسید. ( 10 نمره )مشخصات و ویژگی های هیبراید سیاه:
1- همچون هم وطن خود اژدهای ولزی، در انگلستان زندگی میکند.
2- از اژدهای ولزی وحشی تر و ستیزه جوتر است.
3- طولی در حدود 9 متر دارد.
4- دارای برجستگی در امتداد پشت بدن دارد که به دمی میخ مانند( شبیه سر پیکان) ختم می شود. این برجسنگی کاملا تیز و برنده است.
5- سطح بدن این جانور پوشیده از فلس های زبر و ناصافی است که ان قابلیت نفوذناپذیری در برابر طلسم ها را می دهد.
6- بال های این جانور شبیه خفاش و بسیار قدرتمند است و او را قادر می سازد تا مسافتهای دور پرواز کند.
7- خذای این جانور عمدتا گوزن است ولی گزارش هایی مبنی بر اینکه این اژدها را در حال حمل سگ های بزرگ و گوساله دیده اند، بدست آمده!
8-خانواده مک فاستی که قرن هاست در منطقه هیبراید زندگی می کنند، بطور میراثی مسئول نگهداری از این جانور هستند.
3. رولی در مورد رویارویی خود با یک اژدها بنویسید. نوع و اندازه و جنس اژدها بر عهده ی شما. ( 15 نمره ) مدت ها بود که مرگخوارن هوای یک پیک نیک به سرشان زده بود تا اینکه در یک روز نیمه ابری لرد سیاه به تعدادی از مرگخوارانش مرخصی دو روزه ای داد تا کمی استراحت کنند!
لینی، آستوریا، رز به همراه دالاهوف، زابینی و آگوستوس با اجازه لرد سیاه شش تسترال قبراق را زین کردند و با تجهیزات کامل که قبلا توسط دالاهوف اماده شده بود به سمت منطقه هیبراید به پرواز در آمدند.
رز که تا بحال این همه از سواری کردن بر تسترال لذت نبرده بود، به سمت آگوستوس که بر روی تسترال چموشش خم شده بود، فریاد زد:
- خودمونیما واقعا از ایده آستوریا خوشم اومد که بجای پرواز و یا غیب و ظاهر شدن با تسترال بریم گردش.... یوهو برو تسترال خشکلم برو... نذار تسترال زابینی ما رو شکست بده... تندتر بال بزن!
آگوستوس که هنوز در حال کنترل کردن تسترال جفتک پرنش بود با ناراحتی رز را نگاه کرد و او دید که سعی می کرد با کنار زدن تسترال لینی خود را به بلیز برساند.
- لعنتیه مسخره! حیف اونهمه تیمارکردنات! نمی تونی مثل یه تسترال جنتلمن پرواز کنی! اوی چیکار می کنی!
.
.
.
سرانجام پس از چند ساعت پرواز، پنج مرگخوار قبراق و سرحال و یک مرگخوار در آستانه مرگ به منطقه هیبراید رسیدند. آگوستوس همین که پایش به زمین رسید درحالیکه رنگ و رخش کاملا سبز شده بود، با اوق زدن های اخطار آمیز تلو تلو خوران به سمت حاشیه جنگل رفت و از دید دیگران خارج شد.
لینی و آستوریا که نگران حال پای شده بودند برای کمک به سمتی که او رفته بود دویدند. اما رز بی توجه به حال و روز آگوستوس با خوشحالی تسترالش را نوازش کرد و سپس به سمت زابینی و دالاهوف رفت تا در برپا کردن چادر به آنها کمک کند.
دو ساعت بعد:همه مرگخواران درون چادور بدور اتش نشسته بودند و به بحث کردن های آنتونین و بلیز در مورد اینکه چرا دم تسترال لینی دو درجه انحراف به سمت راست داشت گوش میدادند و می خندیدند.
لینی که حس شوخ طبعیش گل کرده بود رو به بقیه کرد و گفت چطوره برای بررسی استدلال های انتونین و بلیز یه سری به تسترال ها بزنیم تا بفهمیم دلیل کدوم یکی درست تره!
آگوستوس که بعد از بالا اوردن حالش کمی بهتر شده بود، با شنیدن این حرف بار دیگر سگرمه هایش در هم رفت و گفت مگه جونور قحطیه که بریم پیش اون تسترال های خاک برسر! پاشین بریم بجای این حرفا یه چیزی بخوریم...
اما بقیه با نظر اگوستوس مخالفت کردند و تصمیم گرفتند بعد از کمی تفریح با تسترال ها کمی در اطراف قدم بزنند و اگر شکاری در تیرسشان قرار گرفت قدرت هدفگیریشان را به رخ هم بکشند.
آگوستوس که هنوز نا و رمق همراهی کردن را نداشت تصمیم گرفت کنار چادر منتظر آنها بماند و وسایل خوراک را برای شب تهیه کند. پس با این نقشه ها دوستان از هم جدا شدند.
چند ساعت بعد:هنوز خبری از باقی دوستان نبود. مدتی گذشت کم کم هوا ابری شد و نم نم باران شروع به خیس کردن اطراف کرد. ضربات ملایم و یکنواخت باران بر سقف چادر کم کم حالت خواب آلودگی به پای داد.
- این رفتن یه پیاده روی ساده کننا! پس کجا موندن؟ شاید شکاری چیزی پیدا کردن؟
حوصله آگوستوس سر رفته بود. اکنون که از ضعف صبح هیچ اثری در او نمانده بود تصمیصم گرفت در مسیری که دیگران رفته بودند کمی پیاده روی کند. با این فکر از چادر خارج شد. اما هنوز چند قدمی از اقامتگاهشان دور نشده بود که ناله و سرو صدای عجیبی از سمت تسترال ها بلند شد. مرگخوارن تسترال ها را برای محفوظ نگه داشتن از نور خورشید در حاشیه جنگل در مکان تاریکی بسته بودند. بنابراین آگوستوس نمی توانست علت سرو صدای تسترال ها را بفهمد.
- یعنی اینا چشون شده؟ بهتره برم یه سری به اونا بزنم!
و با این فکر به سمت انها به راه افتاد. کم کم شدت بارش باران بیشتر و بیشتر می شد، بطوریکه آگوستوس برای دید بهتر مجبور به اجرای طلسم محافظتی شد. سرانجام مرگخوار افتان و خیزان خودش را به جایی که گمان می کرد تسترال ها در آنجا بسته باشند رساند. اما با کمال تعجب مشاهده کرد اثری از آثار تسترال ها نیست که نیست!
- هی ریش دراز( اسم تسترال رز)!.... مرکاپت( اسم تسترال چموش خودش) .... دنتاکورنتوپسوتاکورنانتو ... ام.. حالا هرچی!( اسم کذایی تسترال انتونین)...کجایین؟
آگوستوس تمامی اسم ها را صدا زد ولی هیچ پاسخی نشنید. تا به حال نشده بود که تسترال ها اینطور ناگهانی غیبشان بزند. آگوستوس خم شد و شاخه درختی که تسمه ی پاره شده ای به آن آویزان بود را برداشت. کم کم داشت وحشت تمام بدنش را فرا می گرفت. حالا چوبش را بیرون کشیده بود و با اندک نوری که از آن ساطع میشد با اضطراب گوشه و کنار را بررسی می کرد.
- آخه چی باعث شده این تسترال ها رم کنند؟! باید یه اتفاقی افتاده باشه!
هنوز در فکر علت رم کردن تسترال بود که حس کرد صدای خش خش وحشتناکی بگوشش رسید. لحظه ای طول نکشید تا متوجه شود که سایه سیاهی روی او افتاده و ریزش باران در ان نقطه متوقف شد. اکنون بند بند وجودش به لرزه افتاده بود. آهسته و آرام به سمت بالا نگاه کرد.
- اووووه خ...خ... خدای من!!!
موجودی سیاه رنگ به طول نه متر با چشمانی زرد به او خیره شده بود. همان یک نگاه برای آگوستوس کافی بود تا بداند در چه هچلی قرار گرفته است. حالا آگوستوس میدانست چرا تسترال ها غیبشان زده بود. در واقع آن مکان امنی که آنها برای تسترال ها پیدا کرده بودن در اصل اشیانه یک اژدهای هیبراید بود!
آگوستوس در شرایط ناجوری قرار گرفته بود. کوچکترین حرکت و اقدام به فرار می توانست به قیمت از دست دادن جانش تمام شود. غیب و ظاهر شدن هم نیاز به حرکت داشت که این خودش نوعی اعلام خودکشی بود. تنها چاره ای که داشت لمس کردن نشان سیاه و در خواست کمک کردن از دوستان مرگخوارش بود.
در حالیکه چشم در چشم اژدها نگاه میکرد، آهسته و آرام دست راستش را به سمت بازوی دست مخالفش برد. هنوز اژدها اقدامی برای حمله از خود بروز نداده بود شاید از اینکه موجود دوپایی را میدید که با پای خودش وارد حریمش شده بود در تعجب بود!
- اروم باش، اورم باش... الان تموم میشه...
اعصاب پای بشدت تحریک شده بود!
- یکمی دیگه مونده ... آره آره...
سرانجام توانست بازوی دیگرش را لمس کند.اکنون تنها یک کار باقی مانده بود. پس با تمام وجود در دهنش فریاد زد:
-کـــــــــــــــــــمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک!!!
.
.
.
- پاق..پاپاپاق... پاق!
پنج مرگخوار بدون فوت وقت کمی دورتر از مکان اگوستوس و اژدها درست در کنار چادر ظاهر شدند و کورکورانه به سمت های مختلف نشانه می رفتند.
- چی شده!؟ آگوستوس کجایی؟
- آگوستوس؟
انتونین با عجله به سمت ردپایی که روی زمین گل الود برجای مانده بود رفت.
- این رده پا درست به سمت اصطبل موقت میره... زودباشین بریم! و با این جمله هر پنج مرگخوار به سمت اصطبل در اصل اشیانه دویدند.
.
.
.
آگوستوس سر و صدای گامها و خش خش رداها را شنید. اکنون از اینکه درخواست کمک ناگهانی کرده بود به خود لعن و نفرین می کرد با همان حرکت ناچیز دست، اژدها را برای حمله ترغیب کرده بود سر و صدا ها نزدیک تر شده بود. آگوستوس دیگر فرصتی برای فریاد زدن نداشت به سرعت عصایش را بیرون آورد و در شرایطی نامتعادل آماده شد تا طلسم ملتحمه چشم را روانه هیبراید کند. اما عکس العمل اژدها از او بیشتر بود و طلسم به فاصله کمی از جانور وحشی گذشت. اکنون اژدها خشمگین تر از قبل شده بود. اینبار این اژدها بود که حمله اش را آغاز می کرد.
به سرعت بال هایش را باز کرد بر روی پاهایش نشست و سرش را پایین آورد تا مرگخوار را به اتیش بکشد.
حال فقط یک کار از دست آگوستوس برمی امد و آن پریدن به گوشه ای برای در اماندن از دندانها و آتش اژدها بود. اما بر اثر حرکت ناگهانی و غافلگیر کننده هیبراید و سرعت غلت زدن های آگوستوس بر زمین گل الود، عصایش از دستش در آمد و گوشه ای افتاد.آگوستوس نفس نفس زنان، بی سلاح خود را بر پشت درختی انداخت و آماده حمله بعدی جانور شد!
اینبار اژدها دم پرقدرت خودش را بلند کرد تا درخت و صد البته مزاحم پشت آن را یکجا از بین ببرد که با صدای گروهی از جانداران دوپا به سمت دیگر چرخید.
پنج مرگخوار که از صدای غرش اژدها و فریاد رفیقشان پی به وخامت وضع برده بودند به سرعت خود را به محل رساندند.
در یک لحظه پنج چوب در جهت چشمان اژدها بالا رفت و یک صدا طلسم ملتحمه را بر زبان آوردند. غرش درد آلودی در جنگل طنین انداز شد. آگوستوس برای درک وضعیت آهسته سرک کشید و با مشاهده اتفاق درحال رخ دادن از وحشت بر خود لرزید!
اژدها که دیگر جایی را نمی دید وحشیانه با دمش به هرجایی ضربه می زد. دیگر مرگخوارن برای حفظ جانشان خود را در گوشه و کنار مخفی کرده بودند.
بار دیگر دم پرقدرت و پیکانی اژدها بلند شد و میرفت تا جانپناه گوستوس را نابود کند.
آگوستوس ناامید، خود را برای در آغوش کشیدن مرگ آماده می کرد که ناگهان حضور جانوری را در کنارش حس کرد. صدای شیهه ناله وار جانوار بارقه امید را دوباره در دل مرگخوار روشن کرد. بله، مرکاپت، تسترال بدقلق و چموش بود که برای نجات صاحبش بازگشته بود!
- شتــــــــــــــرق! ( صدای برخورد دم اژدها با درخت و خرد شدن آن)
آستوریا وحشت زده چشمانش را بست تا بقیه ماجرا را نبیند. اما رز،آنتونین و بلیز به همراه لینی بار دیگر تمام نیرویشان را جمع کردند و یک صدا طلسم بی هوش کننده را بر زبان آوردند. برای یک لحظه مرگخواران فکر کردند که شکست خوردند اما با تلو تلو خوردن های جانور و صدای بامپ بلند متوجه شدند که توانسته اند اژدها را بیهوش کنند.
اما چه بر سر آگوستوس آمده بود؟
بلیز و آنتونین در سومین اقدام هماهنگ در طول تاریخ زندگانیشان! به سمت جایی که احتمالا جسم اگوستوس آنجا افتاده بود رفتند. آستوریا که به لینی چسبیده بود با ناامیدی پرسید:
- چیزی ازش مونده!
بجای آنتونی و زایبنی رز جواب داد:
- نگران نباش ظاهرا بیشتر از یه تکه ازش مونده! اونجا رو نگاه کنید!
جمع مرگخوارن به جاییکه رز اشاره کرده بود چرخیدند. همه آگوستوس را دیدند که بدون توجه به دیگران تسترالی را با تمام وجود نوازش می کرد.
--------------------------
* پدرم در اومد تا این رولو نوشتم. پس با اجازتون اونو توی یکی از تاپیک هم می زنم.
4 . سنگین وزن ترین و سبک وزن ترین اژدها چه اژدهایی است؟ ( 5 نمره ی قانونی)شکم فولادی اوکراینی؛Ukrainian Ironbelly با وزنی در حدود 6.5 تن جز سنگین اژدها و زهر نیش پرویی؛ Peruvian Vipertooth جز کوچکترین و سبک وزن ترین نوع اژدها محسوب می شوند.( برگرفته از سایت
http://www.hp-lexicon.com )