ما وارد می شویم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاسخ سؤال دومالف-
ال کاپون:
آل کاپون معروفترین گانگستر آمریکا و بزرگترین نماد قانون شکنی در دهه ۱۹۲۰ آمریکاست. آلفونسه گابریل کاپون (Alphonse Gabriel Capone) که با نام Alfonso "Scarface" Capone نیز میشناسند، در ۱۷ ژانویه سال ۱۸۹۹ متولد شد و در ۲۵ ژانویه ۱۹۴۷ زندگی را بدرود گفت.
هرچند در کارت شناسایی اش به عنوان فروشنده اثاثیه دست دوم معرفی شده بود، اما در واقع یک گانگستر آمریکایی بد نام طی سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ بود. اصلیت کاپون ناپلی بود، یک ناپلی متولد شده در نیویورک که تبهکاری را از بروکلین آغاز کرد و سپس به شیکاگو نقل مکان کرد و تبدیل به بدنامترین مجرم این شهر شد.
در اواخر دهه ۱۹۲۰ در لیست سیاه اداره تحقیقات فدرال آمریکا قرار داشت، نهایتا در سال ۱۹۳۱ توسط حکومت فدرال به جرم فرار از پرداخت مالیات متهم شناخته شده و سقوط کرد.] او در سال ۱۹۳۱ به جرم پرداخت نکردن مالیات به ۱۱ سال زندان محکوم شد و در سال ۱۹۳۲ به زندان آتلانتا فرستاده شد. او همچنین مقداری از دوران محکومیتش را در زندان آلکاتراس گذراند.
پدر آل کاپون، گابریل کاپون یک آرایشگر اهل روستایی (Castellammare di Stabia) در ۲۵ کیلومتری جنوب ناپل بود و مادرش، ترسینا رایولا، خیاط اهل شهر کوچکی در جنوب غربی ایتالیا بود. این زوج که هفت فرزند پسر و دو فرزند دختر داشتند، در سال ۱۸۹۴ به آمریکا مهاجرت کردند و در ویلیامزبورگ (Williamsburg) در نزدیکی بروکلین ساکن شدند.
آل کاپون از سنین نوجوانی با ارتکاب جرمهای کوچک، بزهکاری را آغاز کرد، در ۱۴ سالگی به دلیل درگیر شدن با یکی از معلمان مجبور به ترک دبیرستان شد. در این زمان او به گروه جنایتکاری به نام «Five Points Gang» به رهبری فرانکی یل (Frankie Yale) پیوست و از آن پس به عنوان متصدی بار در یک مهمانخانه به نام Harvard Inn که به یل تعلق داشت مشغول به کار شد.
در یکی از زد و خوردهایش، قاتلی به نام فرانک گالوچیو (Frank Gallucio)، گونه چپ کاپون را با چاقوی ضامن دار شکاف داد و باعث شد لقب «صورت زخمی» تا آخر عمر با آل کاپون همراه شود.
او در سال ۱۹۱۸ با یک دختر ایرلندی (به نام Mae Coughlin) ازدواج کرد و در همان سال صاحب پسری شد که او را «آلبرت سانی فرانسیس کاپون» (Albert "Sonny" Francis Capone) نام نهاد. در این ایام کاپون کماکان در خدمت فرانکی یل بود و به اتفاق همسرش یک سال در بروکلین زندگی کرد.
در پی ارتکاب به دو فقره قتل، یل به ناچار او را به شیکاگو فرستاد تا آبها از آسیاب بیفتد، این نقل مکان آغازی بود برای یکی از بد نامترین تبهکاران در تاریخ معاصر کشور آمریکا. کاپون به عنوان یک تبه کار زیرک هیچ مدرکی از کارهای خلاف خود بر جا نمیگذاشت. او یک شبکه جاسوسی بسیار گسترده در شیکاگو داشت و در شناسایی دشمنان تبحر خاصی داشت و قبل از اینکه هر دشمنی بیش از اندازه قدرتمند شود، نقشه قتلش را کشیده بود. یکی از معروفترین عملیاتهایی که توسط کاپون و گروهش انجام شد، قتل عام روز ولنتاین - ۱۴ فوریه - سال ۱۹۲۹ بود، چهار نفر از اعضای گروه کاپون وارد یک گاراژ در خیابان Clark شدند، ساختمان گاراژ در واقع مقر فعالیت قاچاق مشروبات الکلی گروه رقیب کاپون بود. دو نفر از افراد کاپون لباس پلیس به تن داشتند و همین امر باعث شد افراد گروه رقیب که ۷ نفر بودند با تصور حمله پلیس، اسلحههای خود را به زمین نهاده و پشت به دیوار بایستند، افراد کاپون با دو تفنگ و دو مسلسل، بیش از ۱۵۰ گلوله به آنان شلیک کردند، شش نفر آنان به قتل رسیدند و نفر هفتم که یکی از اعضای گروه خودآل کاپون بود، به طرز معجزه آسایی از مهلکه گریخت.
اما سرانجام در سال ۱۹۲۷ تصویب قوانین جدید این اجازه را به دولت داد که او را به جرم فرار از پرداخت مالیات محکوم کند، در این زمان کاپون تصمیم به ترک شیکاگو گرفت و در جستجوهایی که به منظور یافتن مکانی مناسب برای اقامت، دریافت که در آمریکا وجه بسیار پلیدی دارد و توده مردم از او و گروهش تنفر دارند. از آن پس بود که تصمیم گرفت چهره اجتماعی محبوبی از خود بسازد، او به فقرا کمک میکرد، در محلات فقیر نشین رستورانهای رایگان بر پا میکرد، در امور خیریه شرکت میکرد و حتی کلوپ شبانه خود را در اختیار هنرمندانی چون چارلی پارکر (Charlie Parker) و بینگ کرازبی (Bing Crosby) قرار میداد.
او بعد از شیکاگو در سال ۱۹۲۸ فلوریدا را برای ادامه زندگی اش برگزید. فرانک ویلسون، تنها ماموری که در پی تعقیب کاپون و کار بر روی پرونده او بود، توانست مدارکی مبنی بر درآمد غیر قانونی کاپون از راه قمار یافته و او را به جرم پرداخت نکردن مالیات بر درآمد دستگیر کند.
در سال ۱۹۳۱ علی رغم تلاشهای بسیار کاپون و اطرافیانش، دادگاه او را به ۱۱ سال زندان و پرداخت جریمه نقدی محکوم کرد. در سال ۱۹۳۲ او به زندان آتلانتا فرستاده شد، دو سال بعد او را تحت مراقبت شدید به زندان آلکاتراز فرستادند، با گذشت زمان او دچار بیماری روانی شد، تا حدی که مدتهای مدید سلولش در زندان را ترک نمیکرد. او ماههای آخر محکومیتش را در بیمارستان روانی سپری کرد. در سال ۱۹۴۷ او بر اثر ایست قلبی درگذشت و در قبرستان Mount Olivet در شیکاگو در کنار پدر و برادرش به خاک سپرده شد اما در ماه مارس سال ۱۹۵۰ بقایای هر سه عضو این خانواده را به قبرستان Mount Carmel منتقل کردند
ب-
ارتشبد سابق غلامعلی اویسی(بچه محل نکبت ما)ـ:
ارتشبد غلامعلی اویسی فرزند غلامرضا درسال ۱۲۹۷ خورشیدی در روستای فردو قم به دنیا آمد. او در سال ۱۳۱۵ دوره شش ساله دبیرستان نظام مرکز و در سال ۱۳۱۷ دوره دانشکده افسری را به پایان رساند.
اویسی درسالهای ۱۳۱۷ تا ۱۳۳۱ در مشاغل گوناگون نظامی (فرماندهی گروهان و گردان و آموزشگاه گروهبانی لشکر ۲، ریاست شعبه بازرسی دژبان مرکزو فرماندهی هنگ ۵۲ دژبان) قرار داشت و در سال ۱۳۳۲ فرمانده هنگ ۱۶ تیپ کازرون بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اویسی به در یافت نشان درجه ۲ رستاخیز نایل شد و به تدریج ترقی وی نیز در هرم دیوانسالاری نظامی آغاز شد. او پس از طی دوره دانشگاه جنگ درتهران و دوره ستاد و فرماندهی در آمریکا در سال ۱۳۳۹ به ریاست ستاد گارد و در سال ۱۳۴۱ به فرماندهی لشکر یک گارد رسید و در همین سمت بود که به عنوان فرماندار نظامی تهران به قتل عام قیام کنندگان ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دست زد.
او در سال ۱۳۴۸ فرماندهی ژاندارمری کل کشور و در سال ۱۳۵۱ فرماندهی نیروی زمینی ارتش را به عهده داشت. اویسی در جریان انقلاب اسلامی بار دیگر در سمت فرماندار نظامی تهران قرار گرفت و به علت موقعیتش در راس نیروی زمینی فرمانداری نظامی سایر شهرها را نیز تحت کنترل داشت.
وی مسئول کشتار ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ (جمعه سیاه) است. او در دی ماه ۱۳۵۷ به دستور شاه و نه برای معالجه از ایران خارج شد و در ۱۸ بهمن ۱۳۶۲ توسط افراد ناشناس در پاریس به همراه برادرش ترور شد.
ج-
اصغر قاتل:
علی اصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل (زاده ۱۲۷۲، مرگ ۱۳۱۳) اولین قاتل زنجیرهای ایران به حساب میآید. قربانیان وی را اکثراً کودکان تشکیل میدادند که او در اغلب موارد به آنها تجاوز میکردهاست. طی مدتی که در عراق زندگی میکرده ۲۵ کودک را به قتل رسانده و پس از مدتها زندان و پس از آخرین قتل در عراق به ایران میگریزد و در ایران هم مرتکب ۸ قتل میشود. وی در تاریخ ششم خرداد ۱۳۱۳ در تهران محاکمه و در ششم تیرماه همان سال به دار آویخته شد. اصغر قاتل، عامل قتل بیش از ۳۳ پسر خردسال و نوجوان به عنوان اولین قاتل زنجیرهای ایران شناخته شده است؛ جنایات وحشیانه وی تنها به داخل کشور محدود نشد و تا کشورهای مرزی نیز پیش رفتعلی اصغر در خانوادهای بزرگ شد که سابقه دزدی و قتل و بدنامی داشت. پدربزرگ وی، زلفعلی، راهزن بود و در منطقه بروجرد، ملایر و عراق (اراک) اقدام به چپاول کاروانها میکرد که گاه منجر به کشته شدن کاروانیان نیز میشد.
پدر علیاصغر، علیمیرزا نام داشت که دزد و قاتلی بنام بود. علی میرزا از راهزنان و جنایتکاران معروف دوران بود بگونهای که مشهور است او بیش از ۴۰ مسافر و عابر را با دست خود به قتل رساند. بدنامی وی و تحت تعقیب بودنش وی را مجبور کرد که به بغداد مهاجرت کند و زن و فرزندان خود را نیز به همراهخود ببرد
به سال ۱۲۷۲ خورشیدی در بروجرد به دنیا آمد اما محل تولد وی را محله عودلاجان تهران مینویسند. وی دو برادر با نامهای رضا و تقی و یک خواهر داشتهاست. علی اصغر از مادرش شنیده بود که پدرش علی میرزا، سرباز بوده و در یکی از جنگها کشتهاست. خانواده علی اصغر به بهانه زیارت کربلا به عراق میروند و در بغداد ساکن میشوند.
یکی از برادران علی اصغر در بغداد قهوه خانهای برپا میکند و علی اصغر هم ابتدا نزد برادرش مشغول به کار میشود. اما سرشت شرور وی باعث میشود که به اذیت و آزار پسر بچهها بپردازد و تن به کار در قهوه خانه ندهد. وی بعدها به فروش آجیل و تنقلات به کودکان و دانش آموزان پرداخت و از همین راه به اغفال آنان دست زد. علی اصغر با فروش تنقلات به کودکان و نوجوانان با آنان طرح دوستی میریخت و کم کم با وعدههایی آنها را به خلوتی میکشید و به آنان تجاوز میکرد یا آنها را مورد اذیت و آزار قرار میداد. نخستین بار در سن ۱۴ سالگی به علت اذیت و آزار کودکان در بغداد دستگیر شد و به زندان افتاد. اما کمی سن وی باعث شد تا خطر وی جدی گرفته نشود و با رضایت والدین کودکان آزاد شود. وی مجدداً به فروش آجیل و تنقلات به کودکان مدرسهای روی آورد. با مشخص شدن آزاررسانی وی به ۵ کودک در بغداد، علی اصغر مجبور به ۹ سال حبس شد. وی از سن ۲۷ سالگی برای در امان ماندن از دست پلیس و دادگاه، تصمیم گرفت بعد از تجاوز به طعمههای خود آنان را سر به نیست کند. به این ترتیب وی تا پایان اقامت خود در عراق ۲۵ کودک و نوجوان را به قتل رساند. به اعتراف خودش هنگامی که آخرین کودک را در بغداد میکشت توسط کودک دیگری دیده شد به همین علت به سرعت و برای همیشه از عراق فرار کرد و روانه ایران شدبا فرار از عراق به ایران، اصغر در کاروانسرای رضاخان در تهران ساکن شد و مشغول به کارهای دوره گردی و بویژه بامیه فروشی شد. به این ترتیب، وی باز هم امکان تماس با کودکان و نوجوانان را پیدا نمود. طعمههای وی این بار بیشتر نوجوانان شهرستانی بودند که برای یافتن کار به تهران آمده بودند. وی در مدتی کوتاه هشت نفر را در تهران کشت و جنازههای آنها را در جنوب تهران رها ساخت. کشف جسدهای مثله شده این نوجوانان در کورهها و قناتهای منطقه شترخان باعث ترس و وحشت فراوان در تهران شده بود. دهم دیماه ۱۳۱۲ در یک قلعه خرابه در بیابان شترخان در جنوب تهران، چوپان نوجوانی سر بریده شده کودکی را مییابد و سراسیمه این خبر را به اهالی روستای نجف آباد در همان نزدیکی میرساند. ماموران اداره تامینات (آگاهی) تهران با حضور در محل جسد کودک و نیز دو جسد دیگر را مییابند که همگی کمتر بیست سال سن داشته و در دو هفته گذشته کشته شده بودند.
در بیست و سوم بهمن همان سال در فاصله کمتر از دوماه، جمجمه جوان دیگری در میدان جلالیه (پارک لاله) پیدا میشود اما تلاش برای یافتن جسد وی بی نتیجه میماند. پنج روز بعد جنازه فردی سی ساله در قنات امینآباد منطقه دولت آباد کشف میشود که بدون سر میباشد.
با ایجاد جو رعب و وحشت در تهران، پلیس (نظمیه) و دادگستری (عدلیه) به تلاش جدی برای یافتن سرنخی از قتلها مشغول میشوند. سردار تیمورخان مفتش باتجربه تامینات تهران مامور پی گیری قتلهای زنجیرهای در جنوب تهران شد. ماموران با اجیر کردن چند چاه کن، به تلاش خود برای یافتن جسد یافت شده در قنات ادامه دادند.
آنها در روز پنجشنبه ۱۰ اسفندماه ۱۳۱۲ در حوالی چاههای قنات امین آباد، به مردی میانسال در بیابان بر خوردند که یک پیت حلبی و یک پشته حمالی همراهش داشت. ماموران از وی و شغلش میپرسند. وی ادعا کرد که بامیه فروش است و پیت هم ابزار کار اوست. ماموران در ابتدا به وی شک نکردند اما با تفتیش پیت متوجه لباسهای خونین و یک کارد خونین میشوند. وی ادعا میکند که پیراهن و شلوار را از بازار حرم عبدالعظیم خریده و کفش و کلاه را یافتهاست. پیت و سینی و بقیه چیزها هم وسایل کار اوست. اما ماموران از پاسخ وی قانع نشده و به این ترتیب مرد بامیه فروش دستگیر و برای استنطاق به کمیسری و سپس به تامینات تهران برده میشود به این ترتیب اصغر قاتل دستگیر میشود .
ماموران به محل زندگی علی اصغر در کاروانسرای رضاخان میروند و با پرس و جو از همسایهها متوجه میشوند شب پیش از آن پسر بچهای که علی اصغر وی را برادر خود معرفی میکرده، شب را در اتاق او خوابیدهاست. آنها لباسهای به دست آمده را شناسایی و متعلق به همان نوجوان معرفی میکنند.
سرانجام در سحرگاه روز چهارشنبه ششم تیر ۱۳۱۳ حکم اعدام وی در میدان توپخانه در جلوی تشکیلات نظمیه مملکتی اجرا شد. وی ابتدا شوخ و سر حال بود اما با مشاهده طناب دار در هم شکست و بنابر اظهارات حاضران گفت در صورت آزادی دو گوسفند برای قربانی نذر خواهد کرد. وی پس از فراخوانده شدن به سمت دار با اعتراض گفت: «من چند ولگرد و مجهول الهویه را کشتم، شما بهخاطر آنها مرا میکشید؟».
بنا بر نوشته کتاب چاه بابل نوشته رضا قاسمی، اصغر قاتل پیش از اعدامش گفته «بنده در تمامِ عمر آرزویم این بود که سرم را بر فراز ببینم و دیگران را زیرِ پا. خب حالا طناب دار را که بالا بکشند به آرزویم رسیدهام.» رئیس زندان دستور میدهد وی را وارونه دار بزنند. سنگ بزرگی را با ریسمان به گردنش بسته و وی را از پاهایش آویزان کردند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاسخ سؤال سوم1-تانک مرکاوا:
مرکاوا (در عبری: מרכבה) (در انگلیسی: Merkava) نام تانک جنگی فوق پیشرفته ارتش اسرائیل است که توسط صنایع دفاعی ارتش اسرائیل طراحی و تولید میشود. مهمترین ویژگی مرکاوا طراحی بسیار پیشرفته آن است که با استفاده از آلیاژی مخفی که تنها در اختیار اسرائیلیها است، مانع انهدام تانک به وسیله هرگونه موشک ضد تانک و آرپیجی میشود. در نتیجه حفاظت از جان خدمه تانک و انهدام ناپذیری آن باعث برجستگی این نوع از تانکهای جنگی در میان تانکهای ساخت دیگر کشورهای جهان میشود. گفتنی است در جنگ اسرائیل با حزبالله لبنان در سال ۲۰۰۶ میلادی، حزبالله لبنان توانست با کمک موشکهای ضد تانک روسی، به ۵۰ تانک مرکاوا آسیب برساند. که در نتیجه باعث کشته شدن ۳۰ و زخمی شدن ۱۰۰ تن از خدمه آن شدهاست. کلا در تهاجم اسراییل به لبنان در سال ۲۰۰۶ حدود ۱۳٪ از توان زرهی به کار برده شده نابود شد. این اتفاق شکهای بسیاری در مورد توان این تانک برانگیخت. ارتش اسرائیل در دهه ۱۹۹۰ میلادی و اشغال لبنان دست به ساخت مدلهای جدیدی از تانکهای (Merkava MK III-Z) که به ویژه برای حملات مختلف و عملیات نظامی در نواحی شهری مناسب است. این تانک دارای تیرکهایی است که با استفاده از آنها راننده و فرمانده تانک میتوانند حرکات خود در خیابانهای تنگ را تنظیم کرده و میزان خسارات به محیط شهری را به حداقل برسانند. به منظور مقابله با مواد انفجاری که از بیرون بر روی این تانکها انداخته میشود، تورهای سیمی در برخی نقاط این تانک قرار داده شدهاست. برجک فرماندهی این تانک نیز مجدداً طراحی و نصب شدهاست و امکان دید از بالا در ارتفاعی بالاتر را به فرمانده میدهد. مسلسل کالیبر ۵۰ نیز بر روی این تانک نصب شده که با سیستم کنترل آتش تانک در ارتباط است و با استفاده از یک سیستم تخریب الکترونیک که در زیر تجهیزات زرهی این تانک نصب شده آغاز به کار میکند.
ارتش اسرائیل بر این باور است که مسلسلهای کالیبر ۵۰ برای محیطهای شهری مناسبتر است. یک دریچه آتش و یک پنجره برای مشاهده محیط اطراف نیز بر روی این تانک نصب شده و تکتیرانداز با استفاده از آن میتواند به هدف شلیک کند.
این تانک میتواند از گلولههای غیرمرگبار نیز استفاده کند که تا فاصله ۳۰ متری مؤثر هستند.
سیستم جدید دیگری که در تانکهای LIC-۲۰۰۴ به کار گرفته شده یک دوربین ۳۶۰ درجهاست که مجهز به عدسی گردنده بود و از دورنمای صحنهای که در دید مسلسل است عکس برمی دارد. این دوربین در صورت مشاهده هر تحرک مشکوک یا فعالیت مشکوک در اطراف تانک آن را به خدمه اطلاع میدهد. این سیستم برای تأمین ایمنی تانک در محیطهای خطرناک بسیار مناسب است.
2-اسلحه ی آر پی جی:
آرپیجی به هر سلاح نیمه سنگین نارنجکانداز ضدتانک گفته میشود که قابل حمل با دست بوده و از روی شانه شلیک میشود.
آرپیجی (РПГ) مخفف واژه (به روسی: ручной противотанковый гранатомёт) به معنای «نارنجکانداز ضدتانک دستی» است.
از آرپیجی علاوه بر تانک میتوان علیه نفربرها، تجهیزات جنگی غیر زرهی و نیز برای تخریب ساختمانها و سنگرهای بتونی و حتی هلیکوپترهای ثابت استفاده کرد. از آرپیجی بهطور گستردهای در نبردهایی چون جنگ ویتنام (توسط ویتکنگها و ارتش خلق ویتنام)، جنگ شوروی در افغانستان (توسط مجاهدین)، توسط استقلالطلبان آنگولا و نامیبیا (آفریقای جنوب غربی آن زمان) در جنگ با ارتش آفریقای جنوبی، در جنگ داخلی السالوادور (توسط مبارزان FMLN)، در جنگ ایران و عراق (توسط نظامیان نیروهای نظامی ایران) و نیز در سالهای اخیر توسط استقلال طلبان چچنی در جنگ با روسیه، نیروهای ضد آمریکایی در عراق، ببرهای تامیل در سریلانکا و حزبالله لبنان استفاده شده است.
3-قاشق: وسیله ای در دو نوع پلاستیکی و فلزی موجود در بازار که علاوه بر وسیله ای کمکی برای خوردن غذا،یک فایده ی دیگر بر آن تعریف شده و آن در آوردن کامل کره ی چشم از حدقه ی استخوانی آن است.
4-پاره آجر:
وسیله ای متشکله از گل پخته شده که باز دو فایده بر آن مترتب است.فایده ی اول پایه و اساس دیوار ساختمان ها و فایده ی دوم در صورتی که با قدرت به سمت کسی پرتاب شود شکستگی های بزرگی بر استخوان های فرد مضروب ایجاد می کند.
5-عصای حضرت استاد:
وسیله ای لوله ای شکل و دراز که در اشکال چوبین،پلاستیکی،شیشه ای و فلزی رویت می شود. باز علاوه بر کمک کردن در امر گام برداشتن فایده ی خطرناک دیگری هم برای آن تعریف شده که اینگونه است که در صورتی که استاد از دست دانشجویی عصبی شود میتواند عصایش را در جای جای بدن(!)دانشجوی بدبخت فرو کرده و درد تحمل ناپذیری برای او پدید آورد.
ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۹ ۲۲:۵۸:۱۰
ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۹ ۲۳:۰۲:۱۷
ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۹ ۲۳:۰۸:۳۶
ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۹ ۲۳:۱۵:۴۰
ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۹ ۲۳:۱۸:۵۱