هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۱

هوگو ويزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۳۶ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲
از لینی بپرسید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
تد و ریموس جلوی دامبلدور ایستاده بودن و زل زده بودند به چشمای دامبلدور.
دامبلدور دستی به ریش نقره فامش کشید و گفت : خوب بچه ها،با من کاری داشتید؟؟؟
تد من من کنان گفت: راستشو بخواید من و سیریوس رفتیم ....
و تمام ماجرا را برای دامبلدور تعریف کرد.
دامبل که عینکش را در آورده بود،دستی بر روی چشمانش کشید و گفت: بچه ها از خبری که به من دادید ممنونم ولی متاسفانه ما الان تو وضعیتی نیستیم که بخواهیم
به اونا حمله کنیم.و به نظرم شما روز تولد همینجا بمونید و در امان باشید اونا هیچکاری نمیتونن بکنن



"در خانه ی ریدل"



لینی روی میز نشسته بود که ناگهان جغدی نامه ای را برایش انداخت.برای لینی دریافت نامه خیلی عجیب بود،وهمین کنجکاوش کرد که نامه رو باز کنه.
نامه رو باز کرد،توش نوشته شده بود:
دیگه عمرا بتونی پیدامون کنی،ما فرار کردیم
از طرف : تدی و سیریوس

لینی محکم به پیشانی خود کوبید و گفت:بدبخت شدم،دیوانه از قفس پرید.

لینی بلند شو ارباب کارت داره.این صدای رودولف بود که محکم به پشت لینی میزد.
لینی بلند شد با ترس و لرز پیش لرد رفت و جلوی او ایستاد،سرش را پایین انداخته بود و حرفی نمیزد تا اینکه لرد گفت : خوب لینی اون داماد خوشبخت رو پیدا کردی؟میدونی که فرصتت تموم شده.
لینی سرشو بالا اورد و لرد رو دید که مشتاقانه منتظر جواب لینیه.و گفت: راستشو بخوایید ..... می خواستم بگم که......
تق تق تق
لرد گفت:بفرماید .
هوگو با سینی چای وارد شد و گفت : ارباب سلام،بفرمایید چایی.
ناگهان لینی فکری به سرش زد و بلافاصله گفت:ارباب!!!اون داماد خوش بخت شما کسی نیست جز : هوگو ویزلی.
-کی من؟
-بیا اینجا داماد خوبم.
...


ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲ ۲۳:۱۲:۴۹
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۳ ۷:۰۴:۱۸
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۳ ۷:۱۲:۵۴
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۳ ۷:۱۷:۴۱

همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۰:۴۱ پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۱

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
خلاصه :

دو نفر از محفلیا(سیریوس بلک و ریموس لوپین)در میخانه دیگ سوراخ میخورن و مینوشن.ولی به دلیل وضع مالی بد محفل، پولی برای پرداخت ندارن.صاحبان کافه که مرگخوار هستن(لینی و ماری) از این فرصت استفاده میکنن و با محفلیا یه قراری میذارن.قرار میشه فردا که لرد به کافه میاد این دو محفلی بصورت نمایشی به لرد سیاه حمله کنن و لینی و ماری جون لرد رو نجات بدن و اینجوری موقعیتشونو پیش لرد تثبیت کنن.ولی این نقشه با خروج لرد از کافه شکست میخوره.
لینی و رز برای جشن تولد نجینی(که پس فرداست)نقشه میکشن.قصد دارن نمایش دیگه ای ترتیب بدن که ریموس و سیریوس در جشن تولد نجینی رو بدزدن و لینی و ماری با نجات دادن نجینی پیش لرد محبوب بشن.مقدمات جشن آماده میشه.
لرد تصمیم میگیره برای نجینی یه شوهر خوب پیدا کنه، برای همین از لونا و لینی میخواد که تا روز جشن این کار رو براش بکنن. لینی و ماری تصمیم میگیرن لونا رو دست به سر کنن تا خودشون بتونن دو نفری این کار رو انجام بدن و از سیریوس و ریموس برای این کار (شوهر نجینی شدن!) استفاده کنن.
سیریوس و ریموس مجبور میشن که قبول کنن ولی چون میدونن این کار آینده خوبی نخواهد داشت ، به دفتر دامبلدور میرن تا تلاش کنن اون رو راضی کنن محفل همزمان حمله کنه تا اونها بتونن از قضیه فرار کنن.

------------

ریموس نگاهی به سیریوس میندازه و سعی میکنه که اتفاقی افتاد رو هضم کنه ! جفتشون بهت زده به هم نگاه میکنن . انگار دهن جفتشون رو با نخ و سوزن بسته بودن . هیچ کلمه ای از دهنشون در نمیومد . به مدت 10 دقیقه سکوت سنگینی بین دو محفلی به وجود اومده بود . هر دو داشتن فکر میکردن که دقیقا چه بلایی داره سرشون میفته . بالاخره ریموس سکوت رو میشکنه و میگه :

-آممم ، الان دقیقا چی شد ؟
-فک کنم مجبور شدیم جفت نجینی بشیم .
-هوووم ، خب الان من اصلا نمیدونم یه مار چه انتظاری هایی از ما میتونه داشته باشه .
-مشخصه ما نمیتونیم این کار رو بکنیم ، باید یه فکر دیگه بکنیم . یه نقشه بریزیم که زیر این کار بیرون بیاییم .
-ما حتما باید اونجا باشیم ، چون مجبوریم بابت اون پولی که نداشتیم ، یه نمایش بازی کنیم ، در نتیجه کارمون ساختست !
-نه من یه نقشه خوبی به ذهنم رسید ! :evilsmile:


ظهر همون روز :

ریموس و سیریوس با سرعت در انجمن خصوصی محفل حرکت میکردن تا به دفتر دامبلدور برسن . ریموس نمیدونست چه نقشه ای داره ولی میدونست که چیز راحتی نخواهد بود . دلهره در چشمان جفت محفلی مشخص بود . ریموس دوست داشت زمان بیشتری رو بدون دونستن نقشه سیریوس بگذرونه در نتیجه سوالی ازش نمیپرسید . سیریوس تو فکرش در حال کامل کردن نقشه ش بود .

بالاخره دو محفلی جلوی در دفتر دامبلدور میرسن . سیریوس بر میگرده به سمت ریموس و در حالی که دستش رو شونه ریموس هست میگه :

-من میخوام که تو این نقشه از من حمایت کنی . تنها راهیه که داریم تا بتونیم جونمون رو نجات بدیم .
-من که همیشه با توئم ولی نقشت چی هست ؟ بهتر نیست اول به من بگی ؟
-اوکی ، ببین نقشه اینه ، ما دامبلدور رو راضی میکنیم که وقت مناسبیه تا محفل ققنوس به ارتش سیاه حمله کنه و شکستش بده .
-مرتیکه من ترجیح میدم با نجینی تا آخر عمر زندگی شاد و خرمی رو پشت سر بذارم تا اینکه حمله کنم به ارتش سیاه !
-ساکت شو !!

سیریوس این رو گفت و در دفتر دامبلدور رو باز کرد . هر دو میدونستن که مکالمه سختی رو پیش رو خواهند شد .



ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۷ ۲۳:۵۴:۱۶

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۱

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
لینی بدون گفتن هیچ حرف دیگه ای، به دنبال ماری از انباری خارج میشه و هردو به سمت لونا میرن که جلوی پیشخوان نشسته و در حال خوردن آب کدو حلواییه.

هرکدوم یه طرف لونا میشینن و از دو طرف بش زل میزنن. لونا اول سرشو به سمت راست میچرخونه و بعد از دیدن لینی، به سمت چپ برمیگرده و ماری رو میبینه. در نهایت به جلوش خیره میشه و میگه:

- این طوری که نمیشه، من نمیدونم به کدومتون نگاه کنم.

لینی نچ نچی میکنه و میگه: خجالت بکش، خو معلومه تو باید منو نگاه کنی.

بعد از اینکه لونا سرشو به سمت لینی برمیگردونه، لینی لبخند معصومانه ای میزنه و میگه:

- لونا، عزیزم! من نمیتونم تورو فدا کنم. میدونی که، تو بهترین دوست منی! نمیخوام تو دردسر بیفتی! :pretty:

لونا با خستگی میگه: برو سر اصل مطلب و اینقدر چاپلوسی نکن.

ماری از اون طرف میگه: پاتو بکش کنار!

لونا یه نگاه به پاش میندازه و میپرسه: آخه واسه چی؟

لینی آهی میکشه و میگه: منظورش پات نیس که. داریم میگیم تو نمیخواد خودتو برا پیدا کردن همسر واسه نجینی خسته کنی، خودمون هوای همه چیو داریم.

لونا از خدا خواسته، بدون کوچک ترین کنجکاوی ای آخرین جرعه ی نوشیدنیشو هورت میکشه و در حالیکه داره از میخونه خارج میشه میگه: شب خوش! خوابا رنگی ببینین.

و صدای بسته شدن در به گوش میرسه.

ماری و لینی:

صبح روز بعد:

- چـــــــــــــــــــــــــــی؟ دیوونه شدین؟

سیریوس دست به سینه وایمیسه و ادامه میده: قرار ما این نبود. محاله انجامش بدیم!

ریموس با حرکت سرش شروع به موافقت کردن با سیریوس میکنه. اما هردو با دیدن چوبدستیای لینی و ماری که جلو بینیشون قرار داره، به آرومی ادامه میدن:

- خو آخه کار سختی رو ازمون میخواین. اون مار قبل از اینکه بخوایم دلشو برباییم کل وجودمونو یه لقمه چپ میکنه!

ماری مخالفت میکنه و میگه: نه نه! ایندفعه فرق داره، اون دنبال جفت واسه خودش میگرده! پس محاله قورتتون بده.

لینی به تبعیت از ماری میگه: دیگه هم هیچ حرفی رو نمیپذیریم. فردا تو جشن تولد نجینی میبینیمتون ...

و خدافظی میکنن و ریموس و سیریوس رو با قیافه هایی عبوس تنها میذارن.




پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۱

نیمفادورا تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۰:۳۳ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
از موی صورتی خوشم میاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
ماری:آخه فکر کردی که نجینی لا دوتا محفلی دوست میشه؟
لینی:اوکی
ماری :خو حالاکه چی؟
لینی:اوهوم ... فهمیدم اصلا میگیم این دوتا خودشون رو به دوتا مرد با حال تبدیل کرده بودن و مارو گول زدن تا ببریمشون پیش نجینی و بهاون و ارباب حمله کنن
ماری :الحق که ریونی


_________________

از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏
ارزشی تیز هوش
تصویر کوچک شده


پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۱

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
در همین حین ناگهان فکری به سر لینی زد ، به سمت ماری رفت و در گوشش گفت :
- بیا تو انبار باهات کار دارم .

چند دقیقه بعد

- ماری ، ماری، ماری ، ماری ، ماری ، ماری ، ماری ، ماری، ماری

- چته ؟ یه دقیقه آروم بگیر .

- یه فکر خوبی به سرم زد .

- چه فکری؟

لینی دست ماری را می گیرد و به سمت قفسه های پیاز که در گوشه ی انبار بود می روند .

- ماری ، اول از همه باید از دست لونا خلاص شیم .

- که چی بشه؟

لینی با شوق فراوان ادامه داد :

- که من و تو بگردیم دنبال یه پسر خوب برای نجینی .

ماری اخمی کرد و در حالی که دست به سینه ایستاده بود نگاهی عاقل اندر سفیه به لینی انداخت و گفت :

- نابغه اون وقت اون پسره رو از کجا پیدا کنیم ؟

- قبلا پیدا کردیم ... :zogh:

- کی؟

- سیریوس و ریموس :evilsmile:


ویرایش شده توسط سالازار اسلایتیرین در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۶ ۱۳:۵۲:۱۹

" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۱

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
بچه ها سعی کنید سوژه رو نکشید !

------
لرد از کافه بیرون میره و به سمت خونه ریدل حرکت میکنه . قطرات بارون به صورتش برخورد میکنه و فضای رومانتیکی رو به وجود میاره . به فکر نجینی میفته ، باید دنبال یک پسر باشه براش ، این بهترین کادویی که میتونه مار عزیزش رو خوشحال کنه ولی چطوری میتونه متوجه بشه که نجینی از کی خوشش میاد ! یک پسر تپل و سفید یا یک پسر خوشتیپ و خوش اندام ؟ برای اولین بار در زندگی ، تصمیم گیری برای لرد سیاه سخت شده بود . در نتیجه تصمیم گرفت که به کافه برگرده و این کار رو به مرگخوار هاش بسپاره !

در کافه :

لونا بر روی زمین نشسته و از خستگی چشمانش رو بسته و به فکر فرو رفته بود .چرا لرد فک میکرد که نجینی میتونه باهاش دوست بشه ؟ یعنی اینقد جذابه که حتی مارهام هم بهش علاقه دارن ؟ بی اختیار لبخندی میزنه و چشمانش رو باز میکنه و لرد رو میبینه که جلوش ایستاده و بهش خیره شده .

-ببینم لونا ، به من میخندی تو ؟ بزنم کریشیوت کنم اسمتم دیگه یادت نیاد ؟

لونا که از شک زیاد کمی به عقب رفته بود ، سعی کرد دهانش رو باز کنه و جوابی بده ولی لرد بهش اجازه نداد و در ادامه گفت :

-شما دو تا ، لونا و لیلی ، من شما دو تا رو خیلی دوست دارم ، از مرگخوار های خوب من هستید . هیچوقت ارباب رو ناراحت نکردید و همیشه به من خدمت کردین .
-ارباب ما در خدمت شما هستیم همیشه ، ممنونیم بابت حرفایی که زدین !
-جمع کنید این ماجراها رو ، یک ماموریت برای شما دارم . شما دو تا دختر هستید و خوب دختر ها رو میشناسید ، همونطور که حتما فهمیدین من دنبال یک جفت خوب برای نجینی میگردم . فک کنم شما بتونید یک پسر خوب براش انتخاب کنید تا روز تولد هم بیشتر وقت ندارید .

لرد این جمله رو گفت و میخانه رو تک کرد .

لیلی و لونا نگاهی به هم انداختن و همزمان گفتن :

-الان دقیقا چه خاکی بر سرمون شد ؟

لیلی که نمیتونست جلوی بغضش رو بگیره ، با صدای آروم و ناراحتی ادامه داد :

-خو آخه ما اگر میتونستیم پسر خوب پیدا کنیم که برای خودمون پیدا میکردیم الان تو ظرف ترشی نبودیم .
-دقیقا و ماجرا اینه که اگر کسی رو پیدا نکنیم ، حتما کشته میشیم . لرد به هیچ چیز اندازه مارش اهمیت نمیده .

مشکل جدیدی در زندگی لیلی و لونا پیدا شده بود . به علاوه نقشه ای که داشتن باید یک پسر هم پیدا میکردن برای نجینی ولی حتی نمیدونستن که از کجا باید شروع کنن و اصلا چجوری یکی رو راضی کنن با نجینی دوست بشه .




بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۱

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
لونا:چشم ارباب ولی...
لرد با عصبانیت گفت:به چه جراتی با ارباب مخالفت میکنی؟جواب دستور ارباب فقط چشمه.ولی نداره.
لونا:ارباب آخه یه مشکلی وجود داره.

لرد دستش را به دو طرف تکان داد و جلوی حرف زدن لونا را گرفت.
لرد:این دومین بارته که با ارباب مخالفت میکنی.مواظب باش.سومی میتونه خطرناک باشه.اصلا من نمیفهمم تو اینجا چیکار میکنی؟
لونا دست از مخالفت برداشت و گفت:ارباب تو پست قبلی گفتم که.اومدم به لینی و ماری کمک کنم.با دقت نمیخونین.

لرد نگاهی به اطراف انداخت.با دیدن دکوراسیون جنگل سرش را تکان داد.
لرد:خوبه.چیزی رو فراموش نکنین.نمیخوام هیچی کم و کسر باشه.همه چیزای مورد علاقه دخترمو حاضر کنین.
لونا که منتظر چنین فرصتی بود وسط حرف لرد پرید:ارباب ارباب منم همینو میگم.یه مشکل کوچیکی وجود داره.دخترتون!نجینی دختره!و منم که...
لرد تازه متوجه اشتباه بزرگی که کرده بود شد.
لونا از سکوت لرد استفاده کرد و به حرفش ادامه داد:ارباب شما هیچوقت به حرفهای ما گوش نمیکنین.هممون دچار عقده های فروخورده شدیم.
لرد اخمهایش را در هم کشید و پرسید:اون دیگه چیه؟
لونا :نمیدونم ارباب.تو یه برنامه تلویزیون ماگلی شنیده بودن.دنبال یه جایی میگشتم ازش استفاده کنم.قسمت شما بوده.

چند دقیقه بعد لرد از کافه خارج شده بود و لونا سرگرم شستن مایع غلیظی از روی صورتش بود.
لونا:نمیفهمم چرا ارباب کاسه سوپ رو بطرف من پرت کرد!
لینی با اشاره ماری به ساعتش نگاه کرد:لونا بهتره تو بری.کارا تقریبا تموم شدن.
لونا موافقت کرد و از کافه خارج شد.لینی و ماری نفس راحتی کشیدند.کسی نباید از نقشه شان مطلع میشد.


ویرایش شده توسط وینست کراب در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۲ ۱۶:۳۴:۱۷

ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۱

نیمفادورا تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۰:۳۳ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
از موی صورتی خوشم میاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
در کــــــــــــــافــــــــــــــه:
پــــــــــــق(افکت ظاهر شدن شخصی مجهول الهویه پشت در کافه)
لینی:کی بود؟ :worry:
ماری:نگران نباش گفتم که شوخی کردم لرد نمیخواد تورو بکشه.
غــــــــــــــیـــــــــــــــــژ
شخص مجهول الهویه:hi
لینی :لوموس ............ا تویی لونا ؟.......سکته کردم
لونا:آمدم کمک کنم
ماری :مخسی
لینی:حالا زودتر شروع کنیم تا صبح باید آماده بشیم
لونا و ماری:اوکی
بعد از هفت ساعت سر صبح توکافه:
لینی:اوه ه خسته شدم هنز تموم نشده
دربا صدای شترق باز شد و لرد اومد تو
لرد:اینجا که هنوز آماده نشده ...حالا من با شما چیکار کنم؟ ... کروشیو...(تو فکرش :)آها فهمیدم...لونا رو مجبور میکنم با نجینی دوست بشه :evilsmile: (باصدای بلند)حالا تو لونا (در اینجا لونا به حالت :worry: در میاد)باید به نجینی تو تولدش بهش ابراز علاقه کنی
لونا :وای نه... ارباب من فقط برای کمک اومدم.... لطفا ارباب ....
لرد:ساکت همینی که گفتم اگه نه ...


_________________

از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏
ارزشی تیز هوش
تصویر کوچک شده


پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۹:۰۳ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
اتاق لرد :

لرد بر روی صندلی قدیمی مورد علاقش نشسته بود و چوب دستیش رو بررسی میکرد . باد خنکی از درز پنجره وارد میشد و به صورت بی دماغ لرد میخورد . صدای سوختن استخوان های انسان ها در شومینه هارمونی مورد علاقه لرد رو ساخته بود .

-هوووم ، من 10 بار این چوب دستیم رو تغییر دادم ، پس چرا هنوز نمیتونم پاتر رو بکشم ؟ فک کنم رولینگ یه دخالت هایی در سرنوشت های ما میکنه . باید یه برنامه بریزم اول حال اون زنیکه رو بگیرم !

نجینی ناز کنان از زیر تخت خودش رو به آرومی بیرون میکشه و سعی میکنه با سر و صدا توجه لرد رو جلب کنه . این کار باعث میشه که رشته افکار لرد پاره بشه ولی با خوشحالی نجینی رو به بغل میگیره .

-فیییس فیس میس کیس ؟ (عزیزم از خواب بیدار شدی بالاخره ؟ )
-مییس شیس فیس نیس . (پ ن پ الان دارم میخوابم )
-شیییش نیییییس گوسپند ! ( خفه شو )
-شییششش کادوش خریدشنیش؟ (کادو برام چیزی خریدی هنوز ؟ )
-هممم ، نش چیش توش شیاز ؟ (همم ، نه چیزی هست که تو نیاز داشته باشی ؟ )
-فففففففیس سیییس نییس (خب همونجور که میدونی منم احساس دارم و تنها دیه نمیتونم ادامه بدم ، خواهش میکنم یه دوست دختر برام پیدا کن )
-
-چیییییشه ؟ (چته خب منم نیاز دارم دیگه !


لرد به فکر فرو رفت . پیشنهاد نجینی بد هم نبود ، به جای اینکه یکی رو بکشه میتونه یکی رو با نجینی دوست کنه ، اینجوری مار بیشتر هم گیرش میاد و قدرتش بیشتر میشه ولی کی واقعا مناسب دوستی با نجینی هست ؟ آیا اون فرد ترجیح نمیده که بمیره ولی با یه مار رابطه نداشته باشه ؟ اینها مسائلی بود که به صورت در فکر لرد عبور میکرد . باید یک راه مناسبی برای قانع کردن یک نفر پیدا کنه .


--------




بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
لینی درمونده و فلک زده و ماتم زده و ... تو تاریکیه شب به میخونه یا همون پاتیل درزدار برمیگرده، قفلای درو با جادوی مخصوصی باز میکنه و روی صندلیه جلوی پیشخوان ولو میشه.

دو جفت چشم به آهستگی پشت پیشخوان ظاهر میشه. اول راستو نگاه میکن، بعد چپو. در نهایت روی لینی زوم میشه و دو جفت چشم بالا اومده و حالا صورت ماری به وضوح دیده میشه.

- ترسیدم خو! این چه طرز وارد شدنه؟ عینهو دزدا میمونی.

- موتوشکرم.

ماری یه نگاه به سر و وضع لینی میندازه و میگه: واو تو هنوز زنده ای!

لینی به سرعت سرشو به سمت ماری برمیگردونه و با تعجب میپرسه: مگه قرار بود بمیرم؟

ماری مشغول پاک کردن گرد و خاک ظرفی با یه دستمال بزرگ گل منگلی میشه و جواب میده: مگه تو خبر نداری؟

لینی با وحشت، دست از لم دادن رو صندلی برمیداره، صاف رو به رو ماری وایمیسه و میگه: از چی باید خبر داشته باشم؟ :worry:

ماری ظرف تمیز شده رو یه گوشه میذاره و یه جام دیگه رو برای تمیزکاری برمیداره. در همین حین میگه:

- پیش پای تو لرد اینجا بود و گفت که میخواد فردا جهت مزاح یکیو برا تولد نجینی بکشه و گفت کی بهتر از تو؟

- شوخی میکنی؟

ماری شونه هاشو بالا میندازه و میگه: آره! در هر صورت بیشتر از این نمیتونم یه دختر فلک زده رو به بازی بگیرم، میدونی که! برا جلوگیری از خودکشی میگم!

لینی با جدیت تمام به ماری زل میزنه و میگه: یعنی این همه وقته منو سرکار گذاشتی؟

ماری جامو به دقت سرجاش میذاره و در حالیکه داره هر لحظه یه قدم به عقب برمیداره تا از هجوم لینی به سمت خودش جلوگیری کنه میگه:

- خواستم یکم دور همی بخندیم.

ماری بعد از گفتن این جمله، آب دهنشو به سختی قورت میده و به لینی خیره میشه، هر لحظه ممکنه به دیار باقی بپیونده ...

اما برخلاف تصور ماری، لینی با آغوشی باز خودشو رو ماری میندازه و میگه: وای تو محشری! فکر کردم جدی جدی قراره بمیرم. یه نگا به وضعم بنداز؟

ماری که صورتش سرخ شده و داره خفه میشه، سعی میکنه لینی رو از دور گردنش دور کنه و میگه: آره، آره. حالا بهتره ازم دور شی، فکر کنم دارم خفه میشم!

لینی خودشو از ماری جدا میکنه و در حالیکه به اطراف خیره شده، با تفکر عمیقی میگه: باید اینجارو برای تولد نجینی آماده کنیم. ارباب موافقت کرده! دست به کار شو ماری!

------------------------

نمیدونم چرا هیچ اتفاق خاصی تو پستم نیفتاد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱ ۱۶:۳۶:۱۰








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.