خلاصه :
دو نفر از محفلیا(سیریوس بلک و ریموس لوپین)در میخانه دیگ سوراخ میخورن و مینوشن.ولی به دلیل وضع مالی بد محفل، پولی برای پرداخت ندارن.صاحبان کافه که مرگخوار هستن(لینی و ماری) از این فرصت استفاده میکنن و با محفلیا یه قراری میذارن.قرار میشه فردا که لرد به کافه میاد این دو محفلی بصورت نمایشی به لرد سیاه حمله کنن و لینی و ماری جون لرد رو نجات بدن و اینجوری موقعیتشونو پیش لرد تثبیت کنن.ولی این نقشه با خروج لرد از کافه شکست میخوره.
لینی و رز برای جشن تولد نجینی(که پس فرداست)نقشه میکشن.قصد دارن نمایش دیگه ای ترتیب بدن که ریموس و سیریوس در جشن تولد نجینی رو بدزدن و لینی و ماری با نجات دادن نجینی پیش لرد محبوب بشن.مقدمات جشن آماده میشه.
لرد تصمیم میگیره برای نجینی یه شوهر خوب پیدا کنه، برای همین از لونا و لینی میخواد که تا روز جشن این کار رو براش بکنن. لینی و ماری تصمیم میگیرن لونا رو دست به سر کنن تا خودشون بتونن دو نفری این کار رو انجام بدن و از سیریوس و ریموس برای این کار (شوهر نجینی شدن!) استفاده کنن.
سیریوس و ریموس مجبور میشن که قبول کنن ولی چون میدونن این کار آینده خوبی نخواهد داشت ، به دفتر دامبلدور میرن تا تلاش کنن اون رو راضی کنن محفل همزمان حمله کنه تا اونها بتونن از قضیه فرار کنن.
------------
ریموس نگاهی به سیریوس میندازه و سعی میکنه که اتفاقی افتاد رو هضم کنه ! جفتشون بهت زده به هم نگاه میکنن . انگار دهن جفتشون رو با نخ و سوزن بسته بودن . هیچ کلمه ای از دهنشون در نمیومد . به مدت 10 دقیقه سکوت سنگینی بین دو محفلی به وجود اومده بود . هر دو داشتن فکر میکردن که دقیقا چه بلایی داره سرشون میفته . بالاخره ریموس سکوت رو میشکنه و میگه :
-آممم ، الان دقیقا چی شد ؟
-فک کنم مجبور شدیم جفت نجینی بشیم .
-هوووم ، خب الان من اصلا نمیدونم یه مار چه انتظاری هایی از ما میتونه داشته باشه .
-مشخصه ما نمیتونیم این کار رو بکنیم ، باید یه فکر دیگه بکنیم . یه نقشه بریزیم که زیر این کار بیرون بیاییم .
-ما حتما باید اونجا باشیم ، چون مجبوریم بابت اون پولی که نداشتیم ، یه نمایش بازی کنیم ، در نتیجه کارمون ساختست !
-نه من یه نقشه خوبی به ذهنم رسید ! :evilsmile:
ظهر همون روز : ریموس و سیریوس با سرعت در انجمن خصوصی محفل حرکت میکردن تا به دفتر دامبلدور برسن . ریموس نمیدونست چه نقشه ای داره ولی میدونست که چیز راحتی نخواهد بود . دلهره در چشمان جفت محفلی مشخص بود . ریموس دوست داشت زمان بیشتری رو بدون دونستن نقشه سیریوس بگذرونه در نتیجه سوالی ازش نمیپرسید . سیریوس تو فکرش در حال کامل کردن نقشه ش بود .
بالاخره دو محفلی جلوی در دفتر دامبلدور میرسن . سیریوس بر میگرده به سمت ریموس و در حالی که دستش رو شونه ریموس هست میگه :
-من میخوام که تو این نقشه از من حمایت کنی . تنها راهیه که داریم تا بتونیم جونمون رو نجات بدیم .
-من که همیشه با توئم ولی نقشت چی هست ؟ بهتر نیست اول به من بگی ؟
-اوکی ، ببین نقشه اینه ، ما دامبلدور رو راضی میکنیم که وقت مناسبیه تا محفل ققنوس به ارتش سیاه حمله کنه و شکستش بده .
-مرتیکه من ترجیح میدم با نجینی تا آخر عمر زندگی شاد و خرمی رو پشت سر بذارم تا اینکه حمله کنم به ارتش سیاه !
-ساکت شو !!
سیریوس این رو گفت و در دفتر دامبلدور رو باز کرد . هر دو میدونستن که مکالمه سختی رو پیش رو خواهند شد .