صبح روز بعد دم در بانک لودو با دو جعبه ابزار بزرگ و لباسی روغنی و کثیف وارد بانک شد.بلافاصله پس از ورود لودو.گارد امنیتی بانک از زمین و اسمان سر لودو ریختن و او را کت بسته نزد هرپوک مقتدر بردند.یکی از جن ها سطل ابی روی لودو ریخت.و او ذره ذره به به هوش امد.
هرپوک صورتش را نزدیک لودو کرد و فریاد زد : اسم,پیشه,قصدت از دخول به بانک؟
-
دهنت بو تسرال میده,حالم به هم خورد.بابا من لودو ام اومدم در صندوقو باز کنم.
هرپوک دستی به چانه اش کشید و گفت : پس چرا مثل تعمیر کارای مشنگی شدی؟
دستهای لودو باز شدند و لودو با خوشحالی در حالی که داشت ذرات تف را از صورتش پاک میکرد گفت : خوب باید شبیه تعمیر کار بشم دیه.
هرپو در حالی که از کار خودش پشیمون بود دستور فرستادن لودو رو به سمت صندوق ها داد.
دفتر وزارتارنی که جوراب زنانه ای روی صورتش کشیده بود قدم زنان به سمت اتاق وزیر میرفت.
تق تق تق(صدای در اتاق اقای وزیر)
ارنی در را باز کرد و با انبوهی از دود مواجه شد و گفت : اخه این چه وضعشه؟مگه قرار نبود بریم دزدی؟خاویر باشو بیا ببینم.
-الان حسش نی بژار واشه دو شاعت دیگه
- نه همین الان باید بریم.دیر میژه ها؟ائه؟من شرا اینژوری حرف میژنم؟
مورفین با صدای پدری معتاد گفت : اژکال نداره پژرم.دودی شدی.بیا بژین یه پک بژن.با انرژی برو سر کارت
بانک گرینگوتز-در کناره یکی از صندوق ها-الوهومورا...بازشو دیگه.هی جن اون انبر دست رو بده.اهه باز نمیشه که.اون اچار فرانسه رو بده...
شیش ساعت بعد باز هم کنار همون صندوقلودو در حالی که داشت شرشر عرق میریخت به جنی که برای کمک به او امده بود گفت:عزیزم اون ار پی جی رو بده...
و شلیک کرد,دود زیادی به هوا برخواست و پس از ناپدید شدن دود لودو چیزی رو که میدید باور نمیکرد.
در حتی یک خراش هم بر نداشته بود...