هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   5 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۰:۵۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۹۲

بیدل آوازه خوان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۶ دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۰۸ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از مکافات عمل غافل مشو + چخه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
سوال 1: دامبلدور چیکار کرده که اینقدر خوابش میاد؟ (3نمره)

"شب قبل، توی ایستگاه کینگزکراسی که هری موقع مرگش دید، دامبلدور با گریندل والد قرار ملاقات داشت ولی به جای گریندل والد، بانو کنراد دامبلدور پیداشون شد. ایشون می دونستند که آلبوس همون طرفاست ولی آلبوس خودش رو از مادرش پنهان کرد تا لو نره... بعد مادرش گیرش اورد و تا خود صب فلکش کرد!"

البته این کابوس پروفسور دامبلدور، در شب گذشته بود که باعث شد از خواب بپرند و تا خود صبح از ترس اینکه مبادا دوباره مادر مکرمه را در خواب ببینند، چشم روی هم نگذاشتند!

سوال 2: از میان مخلوقات چه کسی اولین پیشگو بوده؟ (3 نمره)

پروفسور ج ن ت ی وقتی که به ابلیس فرمودند: من می دونم که تو آخرشم آدم نمیشی!

مشخ: طی یک رول وضعیت ده سال بعدتون رو پیشگویی کنید! (بقیه ی نمره دیگه!)

"بازم دعوا، جنگ، خونریزی و کشتار... این آدما پس کی از این تشنگی خونین دست برمی دارن؟ هر جای کارشون رو که درست می کنی بالاخره سرشون رو یه جوری به طرف جنگ و دعوا و خشونت می چرخونن."

نگاهش را از آفریقا برداشت و به شرقی ترین نقطه ی گوی بلورینش انداخت. همیشه از دیدن ماجراهای آن قسمت کره ی زمین لذت می برد. رقص جدیدی مد شده بود. ده سال پیش که روی زمین قدم می زد ملت به رقصی شبیه اسب علاقمند شده بودند و حالا رقص خوکی بیشترین لایک را در شبکه های اجتماعی خورده بود! مردک شرقی دماغش را در توده ای بدبو فرو می کرد و باسنش را پیچ و تاب می داد و دخترانی پشت سرش هورا می کشیدند و اشیاء بدبو را به سمت هم پرتاب می کردند آن هم با کلی قر و قمیش!

خندید و کمی گوی را به سمت غرب چرخاند. کشوری که زیر غبار محو گوی، به درستی دیده نمیشد. سرش را کمی پایین تر گرفت تا با کمی دقت از داخل گوی چیزی ببیند که دو تا چشم قلمبه از داخل گوی به چشمانش خیره شد و صدایی غریب تا مغز استخوانش را لرزاند: برو گمشو نامسلمون! مگه از خودت خوار مادر نداری؟ چرا زل می زنی تو مملکت مردم؟

از این کشور خشن منصرف شد. سعی کرد به مردم خودش در بلاد فخیمه ی بریتانیای سابقاً کبیر نگاهی بیندازد. لحظه ای بود که کودکان و نوجوانان جادوگر راهی هاگوارتز می شدند. یادش به خیر... جوانی کجایی که... اصن صبر کن ببینم! در جوانی تو که هاگوارتزی وجود نداشت! منصرف شد. چقدر این گوی خسته کننده بود. فقط میشد دنیای امروز را دید و کاری به دیروز و فردایت نمی داشت!

گوی را در جعبه اش گذاشت و ردایش را مرتب کرد. ده سال پیش از مرلین اجازه گرفته بود به زمین بازگردد تا بتواند افسانه های جدیدی بسراید و در بازگشت، به جای افسانه های قدیمی (که دیگر به طرز تهوع آوری تکراری و خسته کننده شده بودند) برای مرلین و مردگان آسمانی بازگو نماید. ده سال پیش به مدت یک سال در زمین گشته بود و آنقدر مطالب جدید و عجیب دیده بود که هر روز افسانه ی جدیدی می سرود و هنوز هم رود جوشان داستان سرائی اش خشک نشده بود!

نگاهی به آینه انداخت:

- قیافم چطوره؟

آینه با لحت گستاخانه اش پاسخ همیشگی را داد:

- به بی ریختی دیروز!

لبخند زد. بهتر از این نمی شد. حال می توانست داستان جدیدش را برای مرلین تعریف کند، داستان مردی که خوک شد و دختری که عاشقش شد و به خاطر این خوک، بر علیه خوک چرانان و قصابی ها قیام کرد تا نهضت آزادی خوک ها را به وجود آورد!

به هرحال... تا نسل آدمی برقرار باشد، داستان سرایی نیز تنوع خود را خواهد داشت.


هه!


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۲

پادما پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳
از چادر سرخ پوستى
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 271
آفلاین
سوال 1: دامبلدور چیکار کرده که اینقدر خوابش میاد؟ (3نمره)

شب نخوابيده؟

چيز كشيده؟

براى محفلى ها تا صبح داشته قصه مى گفته؟

گل يا پوچ بازى مى كرده؟

كزى گونى ميديده؟

ريشش رو شونه مى كرده؟

اينم سؤاله ؟
سوال 2: از میان مخلوقات چه کسی اولین پیشگو بوده؟ (3 نمره)

فسيل آلبوس .... دامبل

اسمش تا فردا طول ميكشه تا بنويسم.

سر مسابقه ى هجى كردن ، بيچاره اونى كه بايد اون رو هجى كنه.



مشخ: طی یک رول وضعیت ده سال بعدتون رو پیشگویی کنید! (بقیه ی نمره دیگه!)


- ا كه هى، بيخيالمون شو ديگه چو!

-ببين گوش كن ديگه پادما اگه تو اين گوى نگاه كنى ده سال آينده ات رو ميبينى!

- علاقه ندارم.

- وضعيت ساحره ها رو هم مى بينى!

- بده بياد.

پادما گوى رو گرفت و پرسيد: حالا چى؟

- كافيه اين شعر رو براش بخونى:

كچل كچل كلاچه زود باش به من نشون بده ده سال ديگه.

-كچل كچل كلاچه زود باش به من نشون بده ده سال ديگه.

- حالا تو گوى نگاه كن.

پادما تو گو نگاه كرد و خودش را كنار ارتشى از ساحره هاى تا دندان مسلح ديد كه داشتند آواز جنگ سر مى دادند.

- خودشه حساب اون جادوگرهاى پست رو برسين. حمله!

- پادما حالت خوبه؟

پادما با چشم هايى كه در كاسه مى چرخيد گفت: البته.

- ماداريم به دنيا حكومت مى كنيم ، من خودم ژنرالم. من هميشه برندم.

- فكر كنم بايد ببرمش دكتر.

و چو پادما را كشان كشان با خود برد.



به ياد قديما


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ شنبه ۷ دی ۱۳۹۲

آليس لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۷ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۵۲ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۳
از پسش برمیام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 266
آفلاین
سوال 1: دامبلدور چیکار کرده که اینقدر خوابش میاد؟ (3نمره)
دامبلدور سرش این روزها بدجوری شلوغه، دیشب با فوکس یک دعوای حسابی داشتند. دعوا سر این بوده که هر کدامشان کجا بخوابند و آخر سر فوکس با یک لگد پرتش کرده بیرون تا رو پشت بام بخوابد از هوای تمیز بهره ببرد.

سوال 2: از میان مخلوقات چه کسی اولین پیشگو بوده؟ (3 نمره)
استاد، سوالتون واضح نیست آخه، مخلوقات، یعنی هر چیزی میشه؟

اولین پیشگو فرشته ها بودند که وقتی خدا انسان را خلق کرد، گفتند: خدایا، این موجودی که می آفرینی در زمین جنگ و خونریزی خواهد کرد و کلا زمین را به گند خواهد کشید.

مشخ: طی یک رول وضعیت ده سال بعدتون رو پیشگویی کنید! (بقیه ی نمره دیگه!)

-آلیس، جون من. یه پیشگویی کن دیگه. نمیمیری که!

-بابا به موهای وزوزی مرلین من استعداد ندارم. دردمو به کی بگم آخه؟ :vay:

-حالا سعیتو بکن، شاید نتیجه داد.

آلیس که داشت جوش می آورد، سعی کرد قبل از قل زدنش یک چیزی سرهم کند تا بلکه این بابا دست از سر پرموی او بردارد. :aros:

چشم هایش را بست و خواست ژست تمرکز بگیرد.
چشم هایش را باز کرد و به داخل گوی نگاه کرد. می دانست که فقط مه همیشگی را خواهد دید، ولی اینبار چیز دیگری نیز درون گوی بود.

سرش را به گوی نزدیک کرد و دقیق تر به آن نگاه کرد. خودش را می دید که در راهرویی قدم میزند. یک بغل پرونده دستش بود و در حالی که آن ها را حمل می کرد، یک بند غر میزد.

به اتاقی رسید و در آن را باز کرد و داخل شد. به طرف میزی رفت و پرونده ها را روی میز گذاشت.
ای کاش میتونست تصویر را بچرخونه و عنوان روی میز را ببینه.

در همین حین تلفن زنگ زد.

آلیس با خودش فکر کرد، حیف که نمیتونه حرفاشو بشنوه، اما برخلاف انتظار این بار صدا را شنید.

-اداره کارآگاهان بفرمایید...



تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۲:۵۳ جمعه ۶ دی ۱۳۹۲

هلگا هافلپاف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱:۱۴ جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 211
آفلاین
سوال 1: دامبلدور چیکار کرده که اینقدر خوابش میاد؟ (3نمره)

این که دیگه سوال نداره.
وقتی این معتاد ملعون توی هر سوراخی پیداش می شه و با بچه های معصوم ما سر و کار داره اصلاً بعید نیست که اونا رو معتاد به مواد افیونی بکنه.
به قیافه ی معصوم این آلبوس نگاه کنید! این تا قبل از آشنایی با مورفین گانت فراری تنها چیزی که کشیده بود خجالت بود. اما حالا چی؟ قلیون وسط کلاس؟!

سوال 2: از میان مخلوقات چه کسی اولین پیشگو بوده؟ (3 نمره)

حالا ما که نمیخوایم ریا بشه، بعد ملت بیان بگن پروفسور هافلپاف از خودش تعریف می کنه. ولی خب دیگه کاریش نمیشه کرد. این آلبوس هی گیر میده دیگه.
آقا جان خود اینجانب اولین پیشگو بودم و دعوای سالازار و گودریک رو پیشگویی کرده بودم قبلاً.

مشخ: طی یک رول وضعیت ده سال بعدتون رو پیشگویی کنید! (بقیه ی نمره دیگه!)

ملت از جاهاشون بلند شدن و به سمت نردبون نقره ای حرکت کردند تا به بدبختی هاشون برسند.
اما هلگا هافلپاف در گوشه ای از کلاس نشسته بود و یک گوی شیشه ای جلوی خودش گذاشته بود تا مشخ های پروفسور دامبلدور را بنویسد!

یه خورده گوی رو دستمالی کرد، بالا پایینش انداخت، از این ور به اون ور، از اون ور به این ور. با اتک، پاک کننده ی تک یه کم تمیزش کرد و چند تا ورد بهش خوند تا بالاخره توانست تصویری توی اون ببینه!

هلگا که هر روز جوان تر و جذاب تر و خوشگل تر از دیروز می شد ( ) با قیافه ای فوق العاده زیبا و جذاب یک نی نی زیبا و خوشگل را توی بغلش گرفته بود و با صدای دلنشینش براش لالایی می خوند.

اون طرف روی مبل یک مرد بسیار خوشگل و خوش تیپ و جذاب لم داده بود و با نگاهی سرشار از عخش به هلگا نگاه می کرد و زیر لب قربون صدقه ش می رفت.

مرد خوشتیچ و جذاب گفت:
- عسلم اینقدر خودتو خسته نکن. تو که نباید بچه داری کنی. بذار من این کارو بکنم. توی وظیفه های مهم تری داری.

هلگا جواب داد:
- نه عزیزم. درسته که من وزیر سحر و جادو و مدیر هاگوارتزم. اما اینا منو از وظیفه ی مادری خودم دور نمی کنه. حتی منوی مدیریت هم نتونست منو از محبت به فرزند و همسرم بازداره.

- الهی من فدای تو بشم. خدا به آمبریج خدا بیامرز عمر بده که تو رو به من معرفی کرد. :kiss:

در همین لحظه...
ملت همیشه در صحنه:
آلبوس دامبلدور: جون مادرت بسه دیگه!
استرجس پادمور:
توحید ظفرپور: امـــــا!
چارلی ویزلی: دامبلدور منو قبول کن

و بدین سان بود که هلگا دیگر مجالی برای ادامه ی پیشگویی نیافت.




پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲:۲۸ جمعه ۶ دی ۱۳۹۲

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
از تو دورم دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 586
آفلاین
جلسه ی اول کلاس پیشگویی


پلکان نقره ای.. هومم، پلکان نبود که نردبون بود.. می گفتیم! نردبان نقره ای کلاس پیشگویی عاطل و باطل برای خودش آویزان مانده بود و کسی را رغبتی به کلاس پیشگویی در دل نبود زیرا که جای خالی جیمز با ایشان چنین کرده بود.. خیلی بد کرده بود!


هرکس هم که در کلاس بود به خاطر رغبت و شوق و اینچنین مزخرفات نبود. آن طور که شاهد خواهید بود، یک زوج رویایی در میان دود عود و اسپند و بالشتکهایی که میراث تریلانی بودند محو و صمیمی بودند و دیگران هم یا جای خواب مناسب یافته بودند یا دوازده واحدشان بدون این کلاس تکمیل نمیشد و ناگزیر به حذف ترم می شدند و چه اما و اگرهای دیگری که اگر بخواهی دنبالشان بروی گاوت حسابی زاییده!


این ها را برایتان گفتم که بدانید اولا نبود جیمز پاتر در هر جایی بد و کسل کننده ست و کلاس پیشگویی بسیار خواب آورست به دنیال این زپام ها واسه ی خوابیدن نروید به کلاس بیایید.. پیشگویان شریف!

دیگر بسست طنز را بیش از این زیاد نکنیم که جد از دست می رود، به کلاس برمیگردیم!

در میان جمعیت خوابیده و راز و نیاز کننده و علاف سه توده ی سفید و سبز و قرمز مجهول الهویه به چشم می خورد که احتمالا از راه پیمایی بیست و دوئه بهمن سال گذشته به جا مانده بود!

توده ی سبز رنگی که احتمالا چون بالای پرچم بود زودتر از بقیه جنبید و پس از چند تکان ابر عظیمی از دود بیرون داد و دوباره همانطور جنازه وار سرجایش کپید!

هیچ کدام از اهل کلاس هم تکانی به خود ندادند به خاطر چند تکه ابر و همانطور به امور مهمه ی خویشتن پرداختند تا توده ی سفید جمبید و تمام قد برخاست و خیلی خیلی خسته خمیازه کشید!

- موووووووعااااااااهههع! هوووم!

توده سفید عظیم که از سلولهای بنیادین ریش تشکیل شده بود کم کم شکلی به خود گرفت و شد آن کسی که نیاز به معرفی ندارد، چون اسمش خیلی طولانیست: پروفسور آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور! هووم.. الانم یه تیکه ی طنزی می خواستم بندازم یادم رفت چی بود، کمتر پیام مسنجری بدهید!

دامبلدور ریشش را تکان داد، چند حرکت نرمشی ورزشی قهرمانانه انجام داد تا انعطافش را بازبیابد و سپس روی بالشتکی نشست و قلیونی که بغل دستش بود را جلو کشید و زغال ها را جا به جا کرد!

درست حدس زدید یا نه؟ اصلا به من چه؟ اگر شما می توانستید حدس بزنید و غیب بگویید که اینجا نمی آمدید، بله دامبلدور در سالهایی که نبود در دنیای سفیدان نورانی زیاد با گاندالف پریده بود و حسابی چپق کش و قلیونی باز آمده بود، هرچند که قبلش حساسیت داشت به دود!

دامبلدور هی قل قل کرد و کلاس هم کلا به ریشش بود که ناگهان زبانش باز شد:

- اوه! فرزندانم... خوش اومدین به ترم جدید هاگوارتز و از دیدنتون واقعا خوشحالم، بیاید سریع به درسمون بپردازیم به چن دلیل! اولا که من خوابم میاد، دوما آقای بلوپی این زیر میرا بین بالشتا گم و گور شده بیچاره، ممکنه هر لحظه بمیره! سوما هرچقدر کلاس ادامه داشته باشه این دوتا بی حیا می خوان راز و نیاز کنن که این خودش یه رفتار بسیار پرخطره! خب چون همه موافقید می ریم سراغ درسمون..

حاضرین در کلاس که از این همه دود و اینا حسابی نشئه و خمود بودند و حتی کودتای جهانی هم برایشان بی معنی می نمود؛ فقط سر تکان دادند و دامبلدور ادامه داد:

- ببینم جیمز بهتون گفته که پیشگویی چی هست اصلن؟ نگفته؟ ما فرض رو بر این می ذاریم که این پسره اومده اینجا بلوپی بازی کرده فقط.. واسه خاطر همین از اول توضیح می دم!

پیشگویی قبل از خلقت بشر وجود داشت، مثلا خدا میشست اون موقع ها که با ابی چای نمی نوشید با ابلیس گل یا پوچ بازی می کردن و خدا هم هی پیشگویی می کرد که ابلیس گل رو تو کدوم دستش می ذاره و ابلیس شاکی می شد و کفر می گفت و از درگاه می نداختنش بیرون! به طور کلی پیشگویی خیلی کار سختی نیست.. چون منم به همون دلیل اول خیلی خوابم میاد این جلسه ی اول رو تمرین عملی انجام می دیم.. به این حالت که من می رم می خوابم شما تکلیفتون رو به صورت زیر عمل می کنین:

سوال 1: دامبلدور چیکار کرده که اینقدر خوابش میاد؟ (3نمره)

سوال 2: از میان مخلوقات چه کسی اولین پیشگو بوده؟ (3 نمره)

مشخ: طی یک رول وضعیت ده سال بعدتون رو پیشگویی کنید! (بقیه ی نمره دیگه!)



در آن لحظه ی آخر کپه ی سبز تکانی خورد و باز دود بیرون داد که این بار صدایی هم به همراهش بود:

- آقا پروف اژاژه؟! من بیام بیرون؟ اینژا اوکشیژن رو به ژوال نهاده!
دامبلدور در حالی که قلیونش را پک می زد گفت:

- پک.. پک.. هووه هوووه! نه پسرجون کودتا هنوز تموم نشده، همونجا بمون تا اون زنه نیومده بخورتت.. پک.. هووووهه! بچه ها پاشید برید دیگه می خوام بخوابم!


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۷:۵۸ پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۲

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
کلاس پیشگویی با تدریس پروفسور آلبوس دامبلدور!

*لطفا اطلاعیه ها و قوانین هاگوارتز را به طور کامل مطالعه نمایید.

با آرزوی موفقیت .


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۹۲

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
پایان کلاس پیشگویی ترم پانزدهم هاگوارتز

با تشکر از پرفسور های عزیزی که این ترم این درس را تدریس کردند و دانش آموزانی که در این کلاس شرکت کردند.

تاپیک تا ترم بعدی قفل خواهد شد .


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۹:۱۹ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۲

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
امتیازات جلسه آخر پیشگویی

گریفندور:
رزمرتا: 10+5+5+10=30

جمع:30

راونکلاو:
داف: 10+5+5+10=30
پاتیل: 5+5+3+ 5= 18
وزیر دیگر: 10+5+5+10=30

جمع:78

اسلیترین:
مورف: 10+5+5+10=30
سالازار: 10+5+5+10=30
دالاهوف: 10+5+5+9= 29
راب: 10+5+5+10=30

جمع:119



پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۲

مادام رزمرتا old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۵ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۵:۴۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
از کجا شروع کنم؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 43
آفلاین
1. سیبیل تریلانی چجوری با ولدک خواهرن آخه!؟ توضیح کامل بدین. {راهنمایی برا تازه واردا: رابطه ی سیبیل و ولدک مث رابطه من و مورفین گانت هست} (10 امتیاز)

از اونجایی که نمیدونم قضیه ی رابطه ی شما با مورفین گانت چیه ،راهنماییتون رو نکته ی انحرافی در نظر میگیرم!
تا اونجایی که من میدونم خواهر برادر رضایی همدیگه هستند.....خواهر برادر رضایی چیه؟
خب میبینید کار ما رو؟ این ولدک صبح تا شب و شب تا صبح ماگل ها رو قتل عام میکنه اما کل داستان زندگیش مثل این ماگلاست! یعنی یکم که رو زندگیش سرچ میکنی میبینی کلن باید این بشر ماگل میشد! والا! آخه مگه جادوگر و ساحره جماعت کاری به این کارا دارند؟ خب آخه اگه یه روزی مادرشون نتونست به بچه شیر بده یه معجون درست میکنند میریزن تو حلقوم بچه و تمامدیگه! این کارا چیه آخه؟!
حالا من کلی جستجو و پرس و جو کردم. حتی مجبور شدم چند ماگل رو طلسم کنم تا بهم کاملن قضیه رو شرح بدند.
خواهر برادر رضایی یعنی اینکه دو تا فرد از پدر مادرای متفاوتی باشند اما هردو از یک مادر شیر بخورند. یعنی مثلن یا سیبیل باید از مادر ولدک شیر میخورد یا ولدک از مادر سیبیل. از اونجایی هم که ولدک کوزتی بیش نیست و مامان باباش شوتش کردند پرورشگاه پس نتیجه میگیریم که مادر سیبیل بوده که دوتاشونم شیر داده. پس اینطوری شد که خواهر برادر شدند!
اما من هر لحظه به این فکر میکنم که بیچاره مامان سیبیل! یعنی چطوری تونسته به این کچل شیر بده؟ درسته که بچه گیاش خیلی خوشگل بوده هااما عمق چشماش همچنان نفرت انگیز بوده دیگه! شایدم همین چیزا رو سیبیل تاثیر منفی گذاشت که قاط زد!

2. چرا سیبیل تریلانی اسمش سیبیله؟ (5 امتیاز)

به دلیل حسودی به شخصی به نام سبیل جان! سیبل جان یک خواننده ی موفق و مردمی ترکیه ای هستش که کشته مرده های زیادی داره! حتی میگن وقتی جوون بوده به خاطرش خیلی از پسر ها رگشون رو زدند!
خب حالا درسته که تریلانی خواهر واقعی ولدک نیست اما بالاخره هر دو از یه مادر شیر خوردن دیگه! و این ولدک شیر این بچه رو سمی کرده با اون دماغش! واسه همینم مثل همین ولدک حسود و سود طلبه. پس رفته اسم این خواننده رو گذاشته رو خودش اما از اونجایی که بیچاره سواد درست و حسابی نداشت به جای سیبل گذاشته سیبیل!!!

3. لی فرضی چیکار کرد که پرت شد بیرون؟ (5 امتیاز)

لی فرضی خیلی فرض اشتباهی کرد! فرض کرد که پرفسور جیمز جادوگر منفعت طلبیه و زیر پای بقیه رو خالی میکنه و به نفع خودش تقلب میکنه. فرض کرد که میتونه با پرفسور جیمز تبانی کنه و باعث قهرمانی گریفیندور بشه.
اما پرفسور پرتش کرد بیرون و با این کار گوشی رو دست بقیه هم داد که نه خیرم اینجا از این خبرا نیست! گریفیندور با شجاعت میجنگه!


4. چرا سیبیل تریلانی همه ی پیشگویی هاش درست بود؟ این توانایی خارق العاده رو پیشگوها چجوری به دست میارن؟ آیا پیشگو زاده شده بود یا تواناییش اکتسابی بود؟ توضیح کامل لطفا. (10 امتیاز)

کی گفته سیبیل پیشگو بود؟ آقا جمع کنید این شایعه بازی رو! زشته به مرلین! رولینگ یه چیزی میگه شما چرا باور میکنید آخه؟ سیبیل شیادی بیش نبوده!
فقط خواب میدید دیگه. خواب رو هم که همه میبینند! چه ربطی به استعداد و جادوگری داره آخه؟ من که فکر میکنم همه ی اینا مسخره بازی بوده. شاید ولدک از اینکه خواهر ناتنیش فشفشه و بی استعداد باشه خجالت میکشیده و وقتی میبینه خواباش بعضی وقتا درست درمیاد هولش میده به سمت پیشگویی! اینطوری میتونست یکم از آبروی رفته ش رو جبران کنه. ولی از اونجایی که علاوه بر مو عقل هم نداشت (بنده خدا ) آخرش خودشم تو دام سیبیل میفته و فکر میکنه واقعن یه پیشگوئه!
پس علت اینکه پیشگویی هاش بیشتر وقتا واقعیت داشت این بود که خوب میخوابید و کلن غمی نداشت تو زندگیش! واسه همینم پیله میکرد به زندگی بقیه و خواب زندگیاشون رو میدید! حالا این وسط بعضیاشونم درست در میومد دیگه! لابد به قول ماگل ها یه چیزیش... چی بود؟ آهان حس پنجمش قوی بوده دیگه!
اما اینکه پیشگو ها توانایی هاشون رو از کجا بدست میارند ، باید بگم که از جایی بدست نمیارند! اونا میشنند با دوستاشون چهار تا حدس میزنند بعد میبیندن سه تا از حرفای یکیشون درست در اومده. به این نتیجه میرسند که یارو پیشگو هست. سر دسته شونم همین نوسترآداموس بوده! پیشگویی و این حرفا توهمی بیش نیست بابا!



پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۲

وزیر دیگر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۷ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۲
از اینور رفت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 367
آفلاین
1. سیبیل تریلانی چجوری با ولدک خواهرن آخه!؟ توضیح کامل بدین. {راهنمایی برا تازه واردا: رابطه ی سیبیل و ولدک مث رابطه من و مورفین گانت هست} (10 امتیاز)

در یک شب زمستانی که به طرز ناباورانه و متبهرانه ما اون شب زمستونی رو پیچوندیم سیبیل به شهرستانی با نام ته رون رفت و بسیاری از جادوگران خفنولاخ شهر را همانجا در همان شب زمستانی ابتدا ملاقات و سپس فیتیله پیچ کرد و باعث حیرت همگان شد! اون موقع شما نبودی استاد.. داشتی سخت برای کورکور تلاش می کردی و در آغوش کتابها بودی!

حالا! به نظر خود یویو بازتون استاد چطور یه ساحره ی غیر شهرستانی (هر گونه حرص خوردن شما باعث مسرت ماست استاد! ) می تونه همچین نیروهای خاصی از خودش بروز بده.. اگه گفتی.. بگو بگو! تو رو جون مورف! مورف!؟ ببینم جون مورف اصن ارزشی داره یا نه ما سر کاریم استاد!؟ چی داشتم می گفتم!؟ هممم.. می گم استاد چقد استادی بهتون میاد! مبارک آقای بلوپی باشید

برمی گردیم به سیبیل! سیبیل این نیروهای فوق سوپرمنانه رو از کجا اورده!؟ اگه ندونی خیلی بوقی! می دونی؟ خواهر اربابه!؟ اصن به تو چه که کی خوار مادر کیه؟! تو خودت مگه خوار نداری؟!

اصن تو اینو واسه من روشن کن ببینم تو چه ارتباطی با مورف که هیچی.. منم که مهم نیستم () تو چه ارتباطی با تدی داری؟! تدی چطور خواهر تو محسوب میشه؟! تو هر وخ اینو روشن کردی استاد، ما هم به داستان ولدک سیبیلو می پردازیم!

2. چرا سیبیل تریلانی اسمش سیبیله؟ (5 امتیاز)

اوه اوه! شما یادت نیس! منم که خوب فکر می کنم می بینم منم یادم نیست.. بیا بریم از ولدک بپرسیم شاید یادش باشه!

به جون کوئینمان ما نمی تونیم داستانی سیبیلو از جانب خودمان در این مقوله مطرح کنیم.. بازم شاید حواست نباشه ولی خبرش رسیده که سیبیل خواهر ولدکه.. ولدک ارباب ماست! از آقای بلوپی هم که پنهون نی از شما چه پنهون سر هر چیز ناچیزی.. کیشته چخه.. یکی این مورفو دور کنه.. بوی چیز بهش خورده! بعله سر هر مسئله اندکی هم با ما قهر می کنه و کروشیو می زنه! حالا تو فرض کن من بیام واسه خوار ارباب حرف در بیارم.. اصن امکانش هس آخه لامصب!؟

به جون تدی و ویلی اگه یه امتیاز از این بابت کم کنی خون آقای بلوپی حلاله!

3. لی فرضی چیکار کرد که پرت شد بیرون؟ (5 امتیاز)

خدمت حضار فرضی گرامی عرض کنم که این پسره که اسم خودشو به تقلید از بزرگترا گذاشته استاد آره همون جزغله هه! این پسره استاد چاییدن! حالا بگو چرا! در مقتل الشهید الولدی جلد اول نه.. دومم نه.. سومی.. حالا نمی دونم کودوم صفحه و کودوم فصل! استاد سیبیلی رانی زن دایی گرنجر رو از کلاس می ندازه بیرون و بعد هی سوراخ پیشگویی به روی استاد باز میشه و ایشان هی پیشگویی های مخوف می کنن از اون به بعد.

حالا! استاد جغلز فک کردن با این صحنه آرایی ها و بیرون کردن بچه ی مردم سوراخ به روی ایشان هم باز میشه! ولی به جون مورف که نمیشه!

4. چرا سیبیل تریلانی همه ی پیشگویی هاش درست بود؟ این توانایی خارق العاده رو پیشگوها چجوری به دست میارن؟ آیا پیشگو زاده شده بود یا تواناییش اکتسابی بود؟ توضیح کامل لطفا. (10 امتیاز)

اکتسابی بوده عاقا! مگه توجه نکردی!؟ ایشون هی بچه های مردم رو می نداختن از کلاس بیرون.. بعد کلاس خلوت می شد و خوراک چرت زدن.. بعد استاد تریلی رانی هی به خواب می رفتن و پا می شدن می گفتن خواب دیدم خواب دیدم قلبمو بی تاب دیدم و این داستانا!

البته انتصابی هم بوده! ارباب به خواهرشون حکم دادن که پیشگو شه از بدو (ندو بوقی!) تولد، خواهر محترمم اطاعت کردن.. تو چی میگی حالا!؟


یک روز جادوگر به سراغ جادوی واقعی می رود!

به یاد اغتشاشگران خوف:

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.