آخرین بار اسفند سال پیش در اینجا کلمات جدید داده شده
من واسه خودم ده تا کلمه میدم و در موردشون مینویسم:
زشت، باد، رنگ، عجیب، بیماری، اردک، ماه، پرواز، خیال، جوجه
قوی سفید بال های بزرگ و سپید
رنگش را گشوده بود و در کنار جفتش
پرواز میکرد. جفت ماده او، سیاه رنگ بود. مقصدشان نامشخص بود.
باد در بین بال های فراخشان میدوید و آن ها را به جلو میبرد. شب بود. چیزی مشخص نبود، جز
ماه بزرگ، سفید رنگ و کامل که مانند چراغ، در میان آسمان آویزان بود. اگر شخصی کمی
خیال پرداز و
عجیب بود، فکر میکرد که آن ها به سوی ماه پرواز میکنند...
قوی سیاه، بال هایش را به بال های همسرش میسایید و او را آرام میکرد. قوی سفید بعد از سال های سال، احساس سبکی میکرد. چشم هایش را بست، آرام بال هایش را به بال های همسرش سایید(خلبان اتوماتیک را فعال کرد
) و همینطور که از روی غریزه ناخوداگاه پرواز میکرد بفکر فرو رفت. چه دورانی داشت. چه دورانی در بین اردک های
بیمار و پلید داشت. بالاخره رها شده بود اما هیچ وقت از یاد نمیبرد زمانی را که یک
جوجه اردک
زشت و سیاه بود...