سال اول ورود هری پاتر به هاگوارتز بود .اون و هرمیون و رونالد
که حرکات مشکوکی از اسنیپ دیده بودن سعی داشتن اونو تعقیب کنن.نیمه شب بود که هر سه شنل غیب کننده رو روی خودشون انداختن و به سمت اتاق اسنیپ رفتن
.اسنیپ داشت توی اتاق راه میرفت و میگفت :((فردا بالاخره میتونم حال اون دامبلدور رو بگیرم.))که یه دفعه صدایی شنید
با استفاده ازصدای نفس بچه ها به سمت شنل میرفت که بچه ها سریع رفتن و بیرون و اسنیپ ضایع شد
.
هری و هرمیون و رونالد
رفتن به برج گریفیندور.رون و هری توی خوابگاه پسرا داشتن با هم حرف میزدن :
-هی رون به نظرت انیپ داشت از چی حرف میزد ؟اون میخواد چه بلایی سر پروفسور دامبلدور
بیاره؟
-نمیدونم ولی مسئله ی مهمی هست ممکنه جون دامبلدور در خطر باشه ولی من فکر می کنم الان بهتره بخوابیم تا فردا رسیدگی کنیم.
-پوفففف :vay: رون از دست تو .ولی خب منم موافقم بد نیست یه کم بخوابیم.
صبح که شد قرار بود اعضای گریفندور برن اردو چون طبق معمول گل کاشته بودن و اینم جایزشون بود. نزدیک رفتن بود که هری ،جرج و فرد رو کشید کنار و گفت :
-هی بچه ها یه آبنبات به من بدین که مریض نشونم بده.
(فرد و جرج باهم)-ای شیطون معلوم نیس میخوای چیکار کنی ولی بیا .واسه تو مجانیه !
-ممنون بچه ها فقط رون خبردار نشه .
-باشه هری خداحافظ
-خداحافظ
هری تونست با آبنبات پروفسورمک گوناگال رو فریب بده و تو مدرسه بمونه.
سریع به سمت شنل غیب کننده پدرش
رفت واونو پوشید وبه سمت دفتراسنیپ رفت.اونجا بعد از هری بلافاصله دراکو مالفوی وارد شد.
اسنیپ به دراکو گفت:وقتشه مالفوی ، گروهتو جمع کن .
-چشم پروفسور.
دراکو از اتاق بیرون رفت و اسنیپ خنده کنان با خودش گفت :امروز تموم میشه آلبوس!آماده باش.
دراکو در زد و اسنیپ گفت :الان میام.
اسنیپ و گروه مالفوی به سمت اتاق دامبلدور رفتن .وقتی وارد شدن هری هم پشت سرشون اومد .اسنیپ چوبش رو در آورد. دامبلدور هم همینطور اسنیپ اومد حروف یک تلسم رو زمزمه کنه که هری ناگهان فریاد کشید
:دور شو اسنیپ ! نمیزارم به پروفسور آسیبی بزنی .
یک دفعه همه در اتاق زندند زیر خنده
، حتی دامبلدور هم داشت میخندید هری دوباره نعره زد:پروفسور اونا میخوان شما رو بکشن.
هری یک دفعه اسنیپ رو با تلسم له وری کورپس وارونه کرد .
-آرام باش پاتر جوان .سوروس و گروه مالفوی اومدن تا با هم به دیدن کوییدیچ هافلپاف و اسلیترین بریم.
هری که جا خورده بود اسنیپ رو به زمین انداخت .
دامبلدور گفت:من با آقای مالفوی و بچه ها به زمین کوییدیچ میریم .
هری هم داشت از اتاق بیرون میرفت که ناگهان اسنیپ دستشو گرفت و سریع اونو روی صندلی پرت کرد .
-پاتر احمق مثل پدرت فضول و گستاخی .
-اگه یک بار دیگه به پدرم بی احترامی کنی میکشمت .
-
ساکت شو.خیلی باید پر رو باشی که بعد جاسوسی هات با اون دو تا احمق و انجام اون تلسم روی من جلوی دامبلدور هنوز تو چشمام نگاه کنی.150 امتیاز از گریفیندور برای این کار ابلهانه ی تو کم میشه .برو توی حیاط تا مک گوناگال برگرده.و جریمت رو بگه.
هری هم که خیلی از حرکت خودش خندش گرفته بود خندید و به حیاط رفت.
بعد از نوشتن پست یکبار مرورش کن تا اشکالات املایی و نگارشیش رو برطرف کنی. از شکلک در آخر جمله ها استفاده کن، نه وسطشون. در مورد داستانت هم باید بگم خط و نشون کشیدن های اسنیپ برای دامبلدور با قرارشون برای دیدن کوییدیچ جور درنمیاد. برای نوشته های بعدیت این نکات رو رعایت کن.
تایید شد! سال اولیا از این طرف!